4_5766945325273059073.mp3
1.34M
✅ میخوای خدا،دعات مستجاب
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🎤 #حاج_اقا_دانشمند
✍🏻ارتباط با ادمین کانال #داستانهای_آموزنده
👤 @AminiAsl
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🌺➣ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
#حکایت
توانگر زادهاي را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچهاي مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت زرین درو بکار برده به گور پدرت چه ماند؟
خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر او پاشیده.
درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهاي گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد.
خر که کمتر نهند بر وی بار
بدون شک آسوده تر کند رفتار
مرد درویش که بار ظلم فاقه کشید
به در مرگ همانا که سبکبار آید
وان که در دولت ودر نعمت و سهولت زیست
مردنش زین همه ی شک نیست که دشوار آید
به همه ی حال اسیری که ز بندی برهد
بهتر از حال امیری که گرفتار آید
#سعدی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💌
ای لطف تمام یا رضا ادرکنی
ای فیض مُدام یا رضا ادرکنی
بر محضر پاکت ای امام معصوم
پیوسته سلام یا رضا ادرکنی
در صحن شما یاد خدا کرد دلم
ای جان کلام یا رضا ادرکنی
در پای ضریحتان من عاشق شده ام
ای شوکت تام یا رضا ادرکنی
با نام تو خشنود شود حضرت حق
ای ختم کلام یا رضا ادرکنی
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از ایتایار
💯نمیخواد تو 90 تا کانال عضو باشید، تو همین 9 تا کانال همه چی پیدا میشه 👇👇👇
⚽️ خبر ورزشی:
http://eitaa.com/joinchat/1441792C0e2f249847
😳 دانستنی ها و عجایب:
http://eitaa.com/joinchat/2031616C985fe67082
📡 خبرهای داغ:
http://eitaa.com/joinchat/820051968C2b85dac984
🙇♂️ پاسخ به شبهات:
http://eitaa.com/joinchat/1575813132Cf8a227efb8
💡ترفند و خلاقیت:
http://eitaa.com/joinchat/2949120C9140c13730
📚 پاسخ به سوالات شرعی:
http://eitaa.com/joinchat/2433810441C44a9642b2c
🍵 آشپزخونه:
http://eitaa.com/joinchat/3473408C39ee34c816
🙏🏻 شفا و حاجات:
http://eitaa.com/joinchat/3538944C089feb5f85
📝 توصیه های آیت الله بهجت:
http://eitaa.com/joinchat/3670016C0dec66a4a0
👌🌹
✅نامگذارى زينب (س) از طرف خداوند:
هنگامى كه زينب (س ) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س ) او را نزد پدرش اميرالمؤمنين آورده و گفت:
اين نوزاد را نامگذارى كنيد.حضرت فرمود:
من از رسول خدا جلو نمى افتم.در اين ايام حضرت رسول اكرم در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، اميرالمؤمنين على (ع) به آن
حضرت عرض كرد: نامى را براى نوزاد انتخاب كنيد.رسول خدا (ص ) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گيرم.
در اين هنگام جبرئيل فرود آمده و سلام خداوند را به پيامبر ابلاغ كرده
و گفت: نام اين نوزاد را زينب بگذاريد! خداوند بزرگ اين نام را براى او بر برگزيده است. بعد مصايب و
مشكلاتى كه بر آن حضرت وارد خواهد شد را ، بازگو كرد.
پيامبر اكرم گريست و فرمود: هر كس بر اين دختر بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسين گريسته باشد.
📚فاطمه زهرا دل پيامبر، ص 854
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
tosie payambar darbareh hazrat zeinab.alavi tehrani.mp3
2.52M
🔖 توصیه پیامبر صلیاللهعلیهوآله درباره حضرت زینب سلاماللهعلیها🔖
✍🏻ارتباط با ادمین کانال #داستانهای_آموزنده
👤 @AminiAsl
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🌺➣ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
hazratezeinab
3.72M
🍀مولودی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
🌸حاج محمود کریمی
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🌺➣ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
✍️شمش طلا و معجزه امام صادق (علیه السلام)!
✅گروهي از اصحاب امام صادق عليه السلام خدمت حضرت نشسته بودند كه ايشان فرمودند:
خزانه هاي زمين و كليدهايش در نزد ماست، اگر با يكي از دو پاي خود به زمين اشاره كنم، هر آينه زمين آنچه را از طلا و گنج ها در خود پنهان داشته، بيرون خواهد ريخت! بعد، با پايشان خطي بر زمين كشيدند. زمين شكافته شد، حضرت دست برده قطعه طلايي را كه يك وجب طول داشت، بيرون آوردند .
سپس فرمودند:خوب در شكاف زمين بنگريد!
اصحاب چون نگريستند، قطعاتي از طلا را ديدند كه روي هم انباشته شده و مانند خورشيد مي درخشيدند.
يكي از اصحاب ايشان عرض كرد: يابن رسول الله! خداوند تبارك و تعالي اين گونه به شما از مال دنيا عطا كرده، و حال آنكه شيعيان و دوستان شما اين چنين تهيدست و نيازمند باشن؟
⚘حضرت در جواب فرمودند:براي ما و شيعيان ما خداوند دنيا و آخرت را جمع نموده است(کنایه از بی ارزشی مال دنیا) ولايت ما خاندان اهلبيت بزرگترين سرمايه است، سرانجام ما و دوستانمان داخل بهشت خواهيم شد و دشمنانمان راهي دوزخ خواهند گشت!
📚بحار، ج 104، ص 37
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#حضور_قلب_در_نماز
✍️امام صادق (ع)
🔶كسـى كه دوست دارد بداند نماز او پذيرفته
شده است يا نه، بايد ببيند آيا نمازش او را از
زشتيها و ناپاكى ها دور كرده است؟ پس به
اندازه اى كه دور كرده باشد همانقدر از نمازش
پذيرفته شده است...
📚بحارالأنوار، ج 82، ص 198
همونقدر که نمازمون رو با توجه و حضور قلب
خونده باشیم، مورد پذیرش خداوند قرار میگیره
خیلی از خواطرِ شیطانی و افکار وسوسه انگیزِ
شیطانی، به خاطر پذیرفته نشدن نمازه
(که اون رو بدون توجه و حضور قلب خوندیم).
چگونگیِ نمازمون، ارتباط کاملاً مستقیم با
اعمالمون داره. و همونقدر که حواسمون بهش
بوده، همونقدر دَستمون رو حین وسوسه های
شیطان و نَفْسِ اماره میگیره
✍️پیامبر خدا (ص):
[گاهی] بنده نماز مى خواند، اما يك ششم و يك
دهم آن هم برايش نوشته نمى شود؛ تنها آن مقدار
از نماز بنده به حساب مى آيد كه با شناخت و
توجّه همراه باشد.
📚بحار الأنوار،84/249/41
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
5_6132095864161697860.mp3
6.09M
✅ عظمت دعای پدر
🔹 بوسه بر کف پای پدر
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🎤 #حاج_اقا_دانشمند
✍🏻ارتباط با ادمین کانال #داستانهای_آموزنده
👤 @AminiAsl
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🌺➣ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب دل دیگران هم باش،
همون قدر که مراقب دل خودتی؛
تمام عمرت اگر سر به سجده
باشی و دست به دعا و دائم الذکر
ولی دل کسی رو با حرفت یا قضاوت
بـی جا و رفــتارت
شکسته باشی هیچ تضمینی نیست
که عاقبت به خیر بشی !
خدا از #حق خودش میگذره اما از
حق بنده اش نه . . .
یُغفَرُ للشَّهیدِ کُلُّ ذَنبٍ إلّا الدَّینَ
برای شهید هر گناهی
بخشیده می شود مگر بدهکاری| پیامبر
+مراقب دل بنده های خدا باش !
#دل_نشکنیم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃
جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد:
من جوان هستم اما نميتوانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم،
چاره ام چيست؟
عالم كوزهاي پر از شير به او داد
و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد...
به يكي از طلبههايش هم گفت او را همراهي كند
و اگر شير را ريخت جلوي همهي مردم او را كتك بزند.
جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند.
و هيچ چيز از آن نريخت.
وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟
جوان جواب داد:
هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم
كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم.
عالم هم گفت:
حكايت انسان مؤمن هم همین است
مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند
و از حساب روز قيامت و بیآبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ قلمم به درد کسی می خورد؟ ✨
آپارتمان ما بیست واحد دارد با چهل و پنج نوع نگرش و مرام. حضور ما در کنار هم به نوعی اعجاز طبیعت است و نشانه تمدن بشری برای یکجا نشینی.
البته خیلی هم باهم مشکلی نداریم، خصوصاً در طول روز که همه در یک سوراخی بدنبال لقمهای نان و بوقلمون هستیم. اما شبها که هرکس ساز خودش را میزند، از ساختمان صدای گوش خراش سمفونی ناموزونی به گوش میرسد.
طبقه اولیها عاشق داریوشاند و طبقه پنجمی عاشق حاج منصور ارضی.
بعضی هفتهای یکبار مشاوره میروند و بعضی دو هفته یکبار توی کوچه معرکه دعوا میگیرند. در واقع یک کپسول فشرده از اجتماعیم، در ابعاد پنج طبقه.
وقتی که ساختمان به مشکل بر میخورد و این مجموعه متناقض باید با هم مشورت و تصمیمگیری کنند، شرایط بدتر میشود.
همین چند روز پیش بالابرِ درب پارکینگ خراب شد. چند روزی درب ساختمان مثل کاروانسرای شاه عباسی باز بود و باد توی ساختمان میپیچید.
شنبه جلسه اضطراری ساختمان تشکیل شد. این بار مدیر ساختمان با خلاقیت بی نظیرش کنتور آب ورودی ساختمان را بست تا همه واحدها یکی یکی بدنبال علت مشکل، در حیاط ساختمان حاضر شوند.
من و پسرِ جوانِ ساکن طبقه سوم، زودتر از موعد توی حیاط نشسته بودیم. امیر پیک موتوری است و بین هر چندتا سرویس، سَری به مادر پیرش میزند.
شلوار شش جیب میپوشد با تی شرتی شبیه دیکشنری آکسفورد، که مطمئنم یک کلمه از نوشتههای رویش را نمیفهمد. پشتِ مو و فوکولاش به سبک خوانندههای دهه شصت، با هوندایِ گوجه ایاش هارمونی خاصی دارد.
دستانش نمایشگاهی از تمامی استعدادهای اِسی خالکوب است. دلِ هیچ طرحی را نشکسته.
امیر آقا مرا "مهندس" صدا میکند. شاید چون چندباری دیده که خروس خوان با کت و شلوار اتو کشیده، مثل پنگوئنهای امپراطور سر کار میروم.
کنارش روی موتور نشستم، با سرعت نور تخمه میخورد. تا پیدا شدن همسایهها کلهام را فرو کردم توی اینستاگرام و پیجها را بالا و پایین کردم تا شاید متن یا عکسی من را از این لحظات تلخ پیش رو نجات دهد. امیر پرسید:
-مهندس شما اینستا داری؟ +بله
-پست مُست چی میزاری؟ +نوشته ادبی.
توی ذهنم فکر کردم بنده خدا چه میفهمد از ادبیات و پست و اصلا اینستاگرام. شاید بزرگترین حرکت فرهنگیاش این بوده که چند باری توی یک ساندویچی کنار کتابفروشی، بندری با سس تند خورده.
-نوشتههات به درد ملت هم میخوره؟آخه آقای خدا بیامرزم میگفت اگه کاری کنی که به درد چند نفر بخوره، خدا بجاش چند تا درد رو ازت میگیره.
آقام دکتر نبود، اما درد خیلیا رو دوا کرد. ننم میگه منجیل که زلزله اومد یه هفته بار میبرد اونجا. میگه اثاث همسایهها رو مفتکی با کامیونش اینور اونور میبرد.
اولش درس خوندم تا مثل آقام مجبور نشم پشت رل بشینم، نشد، نتونستم. انگار خدا چندتا قطعه تو مغزم کم کار گذاشته. نه مهندس شدم نه حتی تونستم مثل آقام کامیون بگیرم.
دیروز که توی بارون یکی رو جنگی رسوندم بیمارستان، فهمیدم میشه با موتور هم بدرد مردم خورد. طرف زنده موند.
زنش گفت خدا تن سالم بهت بده.
شب به ننم گفتم، برام اسفند دود کرد.
آقام میگفت آدمی که به درد مردم نخوره، پروفسورم باشه مثل میخ کجه، که جاش ته ته جعبه ابزاره.
بعد برگشت طرفم و گفت:
- گفتی چی می نویسی مهندس؟
خیلی آرام گوشی ام را ته جیبم دفن کردم و خیلی عمیق به این فکر کردم که منِ به اصطلاح مترجم در این اجتماع پنج طبقه، دوای چه دردی هستم؟
اصلاً تا حالا قلمم باری از دوش ذهنی، برداشته؟
✾📚 @Dastan 📚✾•
💠 پسر جوانی ،با وسوسه یکی از دوستانش به محلی رفتند که زنان روسپی(فاحشه) در آنجا خود فروشی می کردند. او روی یک صندلی در حیاط آنجا نشست. در آنجا پیرمرد ژولیده ای و فروتنی بود که حیاط و صندلی ها را نظافت می کرد.
پیرمرد در حین کارکردن ، نگاه عمیقی به پسرک انداخت و سپس پیش او رفت و پرسید : پسرم ، چند سالت است
گفت : بیست سالم است .
پرسید : برای اولین بار است که اینجا می آیی
گفت : بله
🧔پیرمرد آه پر دردی از ته دل کشید و گفت : می دانم برای چه کاری اینجا آمده ای ؛ به من هم مربوط نیست ، ولی پسرم ، آن تابلو را بخوان.
پسرک به طرف تابلویی رفت که در یک قاب چوبی کهنه به دیوار آویخته شده بود .
🎇سپس با صدای لرزان شروع به خواندن شعر تابلو کرد:
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن گوهر شناس قابلي پيدا شود
تخم در هر شوره زاري کاشتن بي حاصلي است
صبر کن تا يک زمين قابلي پيدا شود
آسياب رزق ما در گردش است اي مدعي
با دو صد خون جگر يک لقمه نان پيدا شود
قطرات اشک بر گونه های چروکیده پیرمرد می غلتید ... اشک هایش را پاک کرد و بغضش را فرو برد و گفت : پسرم ، روزگاری من هم به سن تو بودم و به اینجا آمدم ، چون کسی را نداشتم که به من بگوید: « لذت های آنی ، غم های آتی در بر دارند»
👈کسی نبود که در گوشم بگوید :
ترک شهوت ها و لذت ها سخاست
هر که درشهوت فرو شد بر نخاست
👈کسی را نداشتم تا به من بفهماند :
به دنبال غرایز جنسی رفتن ، مانند لیسیدن عسل بر روی لبه شمشیر است ؛ عسل شیرین است ، اما زبان به دو نیم خواهد شد .
👈کسی به من نگفت :
اگر لذتِ ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس را لذت ندانی
و هیچ کس اینها را به من نگفت و حالا که :
😞جوانی صرف نادانی شد و پیریُ پشیمانی
دریغا ،روز پیری آمی هوشیار می گردد
😓پیرمرد این را گفت و دست بر پیشانی گذاشت و شروع به گریستن کرد.
چیزی در درون پسر فرو ریخت ... حال عجیبی داشت ، شتابان از آنجا بیرون آمد در حالی که شعر پیرمرد را زیر لب زمزمه می کرد: « گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی ...» و دیگر هرگز به آن مکان نرفت...
🤔 این داستان بسیار قابل تامل و تفکر است. پیشنهادم این است که نکات این داستان را 📝یادداشت برداری کنید و در مورد هر یک فکر کنید و در زندگی خود یادآور آن ها باشید.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌼﷽🌼
چفیہ بــایــد بــویِ آزادی دهــد
بـــویِ رهبــر، بــویِ شـمشــ🌿ـادی دهـُد
چفیہ تنـــدیـسِ عـبــایِ رهبــر است
جــانــماز و فـــرش پــای رهبــر است
مـا دعـا کــردیــم و رهبــر خـواستیم
چـون خـمینـی، نـ☀️ـور دیـگر خواستیم
چش👀م خـود را فرش پـایـش کـرده ایم
در دل شبـ🌘ـها، دعــایـش کــرده ایم
مــا دعــا کــردیم که او منـصـور بــاد
هــر بــلا از جـــ😍ان پــاکــش دور بــاد
..... 📚 @Dastan 📚.....
💠پیامی از میان قبر💠
✅این مطالب رو وقتی رفتیم تو قبر بهش میرسیم، ولی از الان بدونیم که بعدا جزو اینها نباشیم:
🔻رسول خدا (ص) فرمود:
هیچ شب و روزی نیست مگر اینکه ملک الموت ندا سر میدهد و میگوید:
⁉️ای اهل قبور، امروز غبطه و حسرت چه کسانی را میخورید، در حالیکه از مرحله مرگ گذشتید و به عالم غیب آگاه شدید؟
◀️در جواب، مردگان میگویند:ما غبطه مؤمنین را میخوریم که در مساجد هستند،
⭕️زیرا آنان نماز میخوانند و ما نمیخواندیم
⭕️آنها زکات میدهند و ما نمیدادیم،
⭕️آنها روزه میگیرند و ما نمیگرفتیم،
⭕️آنها صدقه میدهند و ما نمیدادیم
⭕️آنها ذکر خدا را میگویند و ما نمیگفتیم
📚إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص: 53
👈خوش به حال کسانی که در آنروز به جای حسرت خوردن، از نعمات بهشتی و همجواری با اهل بیت ع لذت میبرند
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✅صلوات سبب رفع عذاب قبر
✍️صلوات سبب رفع عذاب قبر است، چنانچه زنی دختری داشت آن دختر وفات نمود و مادرش در خواب دید که به عذاب الیم و عقاب عظیم گرفتار است و با اندوه بسیار از خواب بیدار شد و زاری آغاز نمود چند روز به حال فرزندش اشک میبارید و مینالید تا این که بار دیگر آن دختر را در خواب دید. خوشحال و شادمان و در روضه فردوس خرامان اشک میریخت و به او گفت: ای دختر آن چه بود که من میدیدم و این چه صورت است که مشاهده میکنم؟
جواب داد: ای مادر! به جهت گناهان خود در عذاب بودم چنانچه دیدی و در این روز ها عزیزی به کنار قبر ما گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آنها را به اهل گورستان بخشید و حق تعالی به برکت آن صلوات عذاب را از اهل گورستان برداشت.
💥پیامبر اکرم (ص) نیز فرمودند:
بسیار بر من صلوات بفرستید. زیرا که صلوات فرستادن بر من نور است در قبور، و نور است در صراط، و نور است در بهشت.
📚 بحارالانوار، ج۹۴، روایت ۶۳
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
«ثواب صدقه برای میّت»
رسول خدا(صلی الله علیه وآله):
هرگاه شخص به نیت میّتی صدقه بدهد ،خداوند متعال جبرئیل را امر فرماید که ببرد بر سر قبر آن میّت ،هفتادهزار فرشته را که در دست هر کدام طبقی است و میگویند:سلام بر تو ای دوست خدا،این هدیه ای است که فلان شخص برای تو فرستاده...
سپس قبر او پر نور میشود و خداوند عطا میکند به او هزار شهر در بهشت و تزویج میکند به او هزار حوریه و هزار حاجت او را روا میکند.
📚بحارالانوار،ج۸۲،ص۶۳
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
شهادت مرد خستگیناپذیر جبهههای مقاومت را به همه آزادگان عالم تبریک و تسلیت عرض میکنیم.
رهبر انقلاب خطاب به #شهیدحاجقاسمسلیمانی (۲۰ اسفند ۹۷):
انشاءالله خدای متعال به ایشان اجر بدهد و تفضّل کند و زندگی ایشان را با سعادت، و عاقبت ایشان را با شهادت قرار بدهد، البتّه نه حالا. هنوز سالها جمهوری اسلامی با ایشان کار دارد.
امّا بالاخره آخرش انشاءالله #شهادت باشد.
#انتقام_سخت
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تجربه شیرینِ عشق
🔻مگه بهت بد میگذره کم میای؟
👤 #استاد_پناهیان
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💠 رضایت #مادر موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد
💎 جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند، شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند.
شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ...
ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟
شیخ شرح حال خود را میگوید.
پیرمرد میگوید: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟
💎 شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب #خضر میباشد.
روزی جناب خضر به شیخ میگوید: حالا که #رضایت_مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است ...
🍃با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند ...
از شیخ محمد علی پرسیدند:
💎 چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟
شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود.
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام
✍️یکی از راههای نزدیک شدن به وجود مقدس امام زمان علیه السلام عمل کردن به این دستور الهی است یعنی:
🍃 #احسان_به_والدین🍃
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•