eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 مگسي بر پرِكاهي نشست كه آن پركاه بر ادرار خري روان بود. مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتي مي‌راند و مي‌گفت: من علم دريانوردي و كشتي‌راني خوانده‌ام. در اين كار بسيار تفكر كرده‌ام. ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتي مي‌رانم. او در ذهن كوچك خود بر سر دريا كشتي مي‌راند آن ادرار، درياي بي‌ساحل به نظرش مي‌آمد و آن برگ كاه كشتي بزرگ, زيرا آگاهي و بينش او اندك بود. جهان هر كس به اندازة ذهن و بينش اوست. آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درك ادرار الاغ و برگ كاه.
✍شب عملیات قبل اینکه به خط بزنیم آمدو گفت:《من خودم باید همراه نیرو ها برم.》خیلی موافق نبودم.گفتم:《جانشینت روبفرست. 》اصرار کردو گفت:《نه باید خودم برم.》رمز عملیات که اعلام شد همراه نیرو ها زد به خط. دشمن آتش شدیدی می ریخت.گردان سلیمانی خط اول را شکستند دوباره راه افتادند سمت خط دوم. چیزی نگذشته بود که خبر رسید فرمانده گردان شهید شده.چندنفر را فرستادم و گفتم هرجور شده بیاورند عقب. توی اورژانس سوسنگرد دیدمش.بیهوش بود.تیرست راستش را آش ولاش کرده بودن بود به استخوان.ترکش هم خورده بود به سینه اش.خونریزی داشت.گفتم آمبولانس بیایدو بفرستندش اهواز. بیست روز بعد عملیات قاسم را در قرارگاه دیدم.از اهواز برده بودندش تهران وانجا جراحت دستش را ترمیم کرده بودند.هنوز خوب نشده بود وبا دست آویزان به گردن برگشته بود منطقه.معطل نکردم وهمانجا اورا به آقا محسن رضایی معرفی کردم.گفتم:《این آقای سلیمانی هم شجاعه هم مقتدر.از پس اداره یک تیپ نیرو به راحتی بر میاد. 》آقا محسن هم حکم فرماندهی تیپ ثارالله علیه السلام را برایش نوشت. 📚راوی سردار مرتضی قربانی 📚 @Dastan 📚
📚 @Dastan 📚
✨♥️✨ ✍ساعت یازده شب بود که اومد خونه حتی لای موهاش پر از شن بود! سفره رو انداختم تا شام بخوریم گفتم: تا شما شروع کنی من میرم لیلا رو بخوابونم . گفت نه منتظر میمونم تا بیای با هم شام بخوریم . وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده خواستم پوتین از پاهاش در بیارم که بیدار شد گفت: داری چیکار میکنی؟ میخوای شرمنده م کنی؟ گفتم نه، آخه خسته ای! سر سفره نشست و گفت: نه! تازه میخوایم شام بخوریم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
شهادت مولایمان امام صادق(علیه السّلام) را به قطب عالم امکان بقیه الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه، نائب بر حقش رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی و شما موالیان و شیعیان آن امام همام تسلیت عرض می کنم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از با نوای کاروان
15.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت #امام_جعفر_صادق (ع) 🎥زمین صحن و ابرها مناره... 🎙مهدی #رسولی #نماهنگ 🆔 @yaa_hossein 🏴
🌹راوی می گوید به امام صادق(علیه السّلام) عرضه داشتم مرا به حدود ایمان آگاه کنید حضرت صادق الائمه (علیه السّلام) فرمودند: 1_شهادت به یگانگی خداوند و انکار خدایان باطل 2_گواهی به رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) 3_اقرار به حقانیت هر آنچه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آورده 4_انجام نمازهای پنج گانه 5_ پرداخت زکات (وحقوق شرعی) 6_گرفتن روزه ماه رمضان 7_انجام حج و مناسک آن 8_تولای اهل بیت(علیهم السلام) 9_تبری از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) 10_حمایت و همراهی با صادقین و درستکاران ♦️عن عجلان بن ابی صالح قال: قلت: لابی عبدالله (علیه السّلام): اوقفنی علی حدود الایمان فقال: شهاده ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، و الاقرار بما جاء به من عند الله و صلوات الخمس و اداء الزکاه و صوم شهر رمضان و حج البیت و ولایه ولینا و عداوة عدونا و الدخول مع الصادقین. 📚الكافي ج 2 ص 18 لطفاً لینک زیرا لمس کنید •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
16.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ از تهران تا سارایوو 🌷کوه باشی،سیل یا باران چه فرقی میکند... 🌷سرو باشی، باد یا طوفان چه فرقی میکند... 📚 @Dastan 📚👆👆
رفاقت خوبه ختم به خیر شه.. یه خیری مثل 📚@Dastan 📚
☑️ سفارش امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات عمر شریفشان ◾️ شیخ صدوق (ره) از ابو بصیر روایت می­کند که بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) برای عرض تسلیت به خدمت «ام حمیده» ام ولد امام صادق (علیه السلام) مشرّف شدم. ◾️ آن بانو به گریه افتاد و من نیز به جهت گریۀ او به گریه افتادم. پس از آن عرضه داشت: ◾️ ای ابو محمد! اگر حضرت صادق (علیه السلام) را در وقت شهادت می­دیدی، هر آینه امر عجیبی را مشاهده می­کردی: ◾️ آن امام بزرگوار در هنگامه ی رحلت چشم­ان خود را باز کرده و فرمودند: تمام خویشاوندان مرا جمع کنید! ◾️ پس ما تمام خویشاوندان آن حضرت را جمع کردیم و به نزد آن بزرگوار آوردیم. ◾️ آن حضرت رو به سوی آنها نموده و فرمودند: بدرستی که شفاعت ما (اهل‌بیت) به کسی که نماز را سبک بشمارد و به آن اعتنا و اهتمام نداشته باشد، نمی­رسد. 📓 ثواب الاعمال: ۲۲۸، بحار الانوار: ۴۷/۲ح۵ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
☑️ سفارش امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات عمر شریفشان ◾️ شیخ صدوق (ره) از ابو بصیر روایت می­کند که بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) برای عرض تسلیت به خدمت «ام حمیده» ام ولد امام صادق (علیه السلام) مشرّف شدم. ◾️ آن بانو به گریه افتاد و من نیز به جهت گریۀ او به گریه افتادم. پس از آن عرضه داشت: ◾️ ای ابو محمد! اگر حضرت صادق (علیه السلام) را در وقت شهادت می­دیدی، هر آینه امر عجیبی را مشاهده می­کردی: ◾️ آن امام بزرگوار در هنگامه ی رحلت چشم­ان خود را باز کرده و فرمودند: تمام خویشاوندان مرا جمع کنید! ◾️ پس ما تمام خویشاوندان آن حضرت را جمع کردیم و به نزد آن بزرگوار آوردیم. ◾️ آن حضرت رو به سوی آنها نموده و فرمودند: بدرستی که شفاعت ما (اهل‌بیت) به کسی که نماز را سبک بشمارد و به آن اعتنا و اهتمام نداشته باشد، نمی­رسد. 📓 ثواب الاعمال: ۲۲۸، بحار الانوار: ۴۷/۲ح۵ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
⚫️ حکایتی شنیدنی از سلام الله علیه در مجلس " علیه لعائن الله " رحمَهُ الله مینویسد ؛ وقتی منصور دوانیقیِ ملعون به إمام گفت تو بر علیه من توطئه کرده‌ای و توسط غلام خود معلّی بن خُنیس سلاح و یار جمع می‌کنی ، حضرت تکذیب کردند‌ . منصور فرستاد و آن بدبخت را که به دروغ چنین مطلبی گفته بود طلبید و در حضور حضرت از او پرسید. گفت بلی چنین است و آنچه در حقّ او گفته‌ام صحیح است. حضرت به او گفت سوگند یاد می‌کنی؟ گفت بلی و شروع کرد به قسم خوردن و گفت و الله الّذی لا إله الّا هو الغالب الحیّ القیّوم . حضرت فرمود در سوگند تعجیل مکن و به هر نحو که می‌گویم سوگند یاد کن. منصور گفت این سوگند که او یاد کرد چه علّت داشت؟ حضرت فرمود حقّ تعالی صاحب حیا و کریم است ، کسی که او را مدح کند به صفات کمالیّه و به رحمت و کرم ، او را معاجله به عقوبت نمی کند. پس حضرت فرمود بگو بیزار شوم از حول و قوّت خدا و داخل شوم در حول و قوّت خودم اگر چنین نباشد. چون آن بدبخت چنین سوگند یاد کرد ، در حال افتاد و مُرد و به عذاب الهی واصل شد. منصور از مشاهده این حال بر خود لرزید و خایف گردید و گفت دیگر سخن کسی را در حقّ تو قبول نخواهم کرد. 📓جلاء العیون / باب ۸ ، فصل ۲ .