eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
10 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات گسترده VIP
♥️ ست روسری های خوشگل با لباساتون😍 📣 حراج روسری های فقط ❤️روسری 💜روسری اینجا تولیدی و 💝💜 🚚ارسال رایگان ➕ هدیه متبرک از حرم🎁 https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee روسری ک ۹۵ تومنه اینجا👆 بخر ۴۹تومان
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
♥️ دریافت هدایای از حرم امام رضا(ع) بدون قرعه کشی؛ حال دلتو امام رضایی کن👇🌸 🕌🕌🕌 🕌 🕌 🕌 🕌 🕌 🕌🕌🕌🕌🕌 🕌 🕌 🕌🕌🕌🕌🕌 🕌 🕌 🕌 🕌 🕌 🕌 ♥️ دورهمی بانوان محجبه و شیک پوش 👇 https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee ♥️ همراه با ویژه برای بانوان👆👆
167 ✍️ ابراهیم ادهم سر در بیابان نهاده بود و از شهر دور می‌شد. ناگاه، چندین سرباز پادشاه به او نزدیک شدند، امیر لشگر از ابراهیم پرسید، آبادی کجاست؟ ادهم قبرستان⚰ را نشان داد. امیر گمان کرد او را مسخره کرده، با شلاقی چند بر کمر و سر او زد و او را زیر شلاق به آبادی آورد. مردم چون این حالت را دیدند، نزد امیر آمده و گفتند، او عارف نامی ابراهیم ادهم است. چرا می‌زنی؟ مگر نمی‌دانی او تخت پادشاهی رها کرده است و اگر مانده بود، سرلشگر هزاران سربازی چون تو بود؟!! 👑امیر ناراحت شد و از اسب پایین آمده و به دست و پای ادهم افتاد. ادهم گفت: من دروغ نگفتم، در نظر من جای اصلی که باید به فکر آباد کردن آن باشیم آن دنیاست و تمام زیبایی‌های خلقت در زیر آن خاک هست. من گورستان را نشانت دادم که فکر گورستان باش. 👑امیر پرسید، وقتی که تو را می‌زدم تو زیر زبان چه می‌گفتی؟ ادهم گفت: تو را دعا می‌کردم و می‌گفتم، خدایا این جوان با شلاق ناحق که به دست تو مرا می‌زند، گناهان مرا در این دنیا مجازات و مکافات می‌کند و با این کارش مرا به بهشت می‌برد. سزای کسی که مرا به بهشت می‌برد، رفتن به جهنم نیست. دعا و برای تو اسغفار می‌کردم که گناهی بر تو ننویسند. 📚تذکره اولیا باب ابراهیم ادهم ص 52 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تبلیغات گسترده VIP
♨️ ارزانســــــــــــــرای خانـــــــه 🏠 و آشپزخانــــه🍳 ❌زیـر قیمتـــــ بازار; به نفع مشتـــــری ❌ 🔴 جهت ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1136066674Cfcb3b26dcf https://eitaa.com/joinchat/1136066674Cfcb3b26dcf
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🧕 تخفیفــات ویـژه دهـه کـرامت 👇🏻 🔴 در کنار صداقت و انصاف 🔴 خریدی مطمئن; آسان و راحت و ارزان 😍 🔴➕ دنیای لوازم خانـه و آشپــــزخانـه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1136066674Cfcb3b26dcf https://eitaa.com/joinchat/1136066674Cfcb3b26dcf 🔴 با ارزانسرای برکت با برکتــــ🌿 زندگی کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبر بر هجران آن آرام جان باشد گناه زنده‌ بودن در فراق او گناهی دیگر است ... ▪️تعجیل در ظهور صلوات ▫️اللهم عجل لولیک الفرج
همیشه با خودم فکر میکردم خالم چقدر پولداره که انقدر داره😏 تا اینکه فهمیدم همش بدله ولی چه بدلی! کپی طلا😉😍 با کلی التماس لینک این کانالو بهم داد💪 کلی و و و شیک و مجلسی 😍 👈تــــــــــڬ👌 👈شــــــــیڬ👌👌 👈خــــــــاص👌👌👌 رضایت مشتری هاش تو ایتا کولاک کرده🔥 http://eitaa.com/joinchat/110624789Cbe6141ca95 بدل بخر کپی طلا🤩 اونم 😎
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🔞📛 شدن مردی 58 روز بعد از اش 😳😰مرد پس از زنده شدن میگوید : من در زندگی ام نماز خوان نبودم اما به اهل بیت (ع) بسیار اعتقاد داشتم . در هنگام مرگم یادم است از جای تونل مانندی به سرعت عبور میکردم ، در آنجا وقتی به نماز فکر میکردم همه جا روشن میشد . ناگهان فرشته ای دیدم . از او پرسیدم مگر من مرده ام؟!😳بگذار برگردم به دنیا و زندگی!!! تا گناهان گذشته ام را جبران کنم. ناگهان........😱😱 💢جهت مشاهده ادامه ماجرا کلیک کن👇 https://eitaa.com/joinchat/4196139185Cb5fa66866a
✨﷽✨ ✍ سال‌ها پیش مردی به نام مسلم در شهری نانوا بود. او مردی پرهیزگار، قانع و شاکر بود. در محلّه‌‌ای که پسر مسلم بود، یک مغازۀ مرغ‌فروشی بود که فروش خوبی هم داشت. روزی جعفر، پسر مسلم، به پدرش گفت:دوست دارم مالکِ آن مغازه را ببینم و به قیمت بالایی آن را اجاره کنم، مغازۀ پرفروشی است. مسلم گفت:پسرم! هرگز با آجرکردن نانِ کسی به دنبال نان برای خودت نباش. بدان‌! دنیا بزرگ است و خدا را قابلیّت روزی‌ رساندن زیاد است.اما وسوسه درون جعفر را پر کرده بود و حاضر نبود از خواستۀ خود کوتاه بیاید. روزی مسلم، او را کنار خود به نانوایی برد. خمیر لواشی را به تنور چسباند و سریع خمیر لواش دیگری را دوباره به روی همان لواش که در حالِ پختن بود، زد. هر دو خمیر لواش، سنگین شدند و از دیوارۀ داغ تنور رها شده و داخل تنور افتادند و سوختند. مسلم گفت:پسرم! دیدی یک لواش در حال پختن بود، لواش دیگر روی آن چسبید و باعث شد نه خودش بپزد و تبدیل به نان شود؛ و نه گذاشت لواش دیگر نان شود. پسرم! هرگز نانِ خود را روی نانِ کس دیگری نزن، که برای تو هم نانی نخواهد شد. بدان! اگر اجارۀ بالا به آن مغازه بزنی و او را از نان و نوا بیندازی، خودت نیز به نان و نوایی نخواهی رسید و این قانون زندگی است.
هدایت شده از گسترده مارال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منوهمسرم از خوردن برنج خسته بوديم😩 برنج هم گرونه هم چاق میکنه🥺 هم پولمون میرفت هم چاق میشدیم😭 خواهرشوهرم با معرفی اینجا 😱 هروزدستور٣تاغذاي ميذاره😋که 😅 با کم‌هزینه‌ ترین و سادترین مواد کن👌 https://eitaa.com/joinchat/2897215624Ce6ba1987d9 غذاهای فوری بدون گوشت غذاهای فوری با مرغ و گوشت چرخی