eitaa logo
داستان راستان
11.4هزار دنبال‌کننده
398 عکس
103 ویدیو
3 فایل
مدیریت کانال: @salmanzadeh57 لینک کانال تبلیغات ارزان: https://eitaa.com/joinchat/3347906861C14c82f0d0b
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 عبداللّه بن عباس به نقل از پدرش گفت که ابوطالب در حضور گروهی از قریش برای این که شایستگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به آنان نشان دهد، به ایشان گفت: ای پسر برادرم! آیا خداوند تو را فرستاده است؟ فرمود: آری. ابوطالب گفت: همانا انبیا، معجزه و کارهای خارق العاده ای دارند. پس یک معجزه به ما نشان بده. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن درخت را صدا بزن و بگو که محمدبن عبداللّه می گوید، به اذن خدا جلو بیا. ابوطالب آن درخت را صدا زد. درخت جلو آمد و سجده کرد. سپس به درخت دستور داد تا برگردد. درخت برگشت. ابوطالب گفت: شهادت می دهم که به درستی تو راستگو هستی. سپس به پسرش علی علیه السلام گفت: پسرم، همراه پسر عمویت باش و از او جدا نشو. ٣٥ص١١٥ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 امام صادق (علیه السلام) : شدیدترین بلاها در بین آفریدگان ، نخست به پیامبران و سپس به اوصیاء می رسد ، و آنگاه به مثل و شبیه ترین مردم به آنها ، مؤمن به مقدار نیکی‌هایش آزموده می‌شود ، هر که دینش درست و کارش نیک باشد، بلایش شدیدتر است .چرا که خدای عز وجل دنیا را مایه پاداش مؤمن قرار نداده ، و همینطور دنیا را وسیله عذاب کافر نیز قرار نداده ، اما آن که دینش نادرست و کارش سُست باشد ، بلایش اندک است بلا به انسانِ مؤمنِ پرهیزکار زودتر می رسد تا باران به سطح زمین . ٢ص٢٥٩ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 حضرت علي علیه السلام نوجوانی را از سه جهت حساس معرفی کرده اند: اوّل اينكه قلب نوجوان مانند زمين، خالي و مساعد است كه هرچه در آن بكاري همان را درو ميكني: «انّما قلب الحدث كالأرض الخالية مهما اُلقي فيها من كلّ شيء قبلته» دوم اينكه دوران نوجواني را زودگذر ميدانند و گوشزد ميفرمايند سريعاً آن را دريابيد: «بادر شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك» سوم اينكه شيطان در اين زمان به نوجوان زياد روي مياورد و لازم است براي آن پناهگاه خوبي در نظر گرفت كه بهترين پناهگاه، قرآن كريم، ائمه عليهم السلام و ادعيه ميباشد. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 امام حسن عليه السلام : ایشان هنگام نماز بهترين لباسش را می پوشيد و در جواب این سوال كه چرا بهترين لباس های خود را می پوشيد می فرمود: «خدا زيباست و زيبايي را دوست دارد» سپس اين آيه را تلاوت می کردند: «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» «زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد!» أعراف : 31 وسائل الشيعة « ج ‏۴ ؛ ص ۴۵۵ و هنگامی كه به نماز می ايستاد تن مباركش می لرزيد. بحار الأنوار ج‏81 ؛ ص258 امام حسين عليه السلام : ایشان عصرِ نهم محرم به برادرش عباس فرمود: « اگر بتوانی دشمن را از جنگ منصرف كني، چنين كن تا امشب نماز بخوانيم، زيرا خداوند می داند كه من نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.» فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ. بحار الأنوار ج‏44 ؛ ص 392 و فردای آن روز در بدترين شرايط جنگ، هنگامی كه ابوثمامه صائدى وقت نماز را به ایشان تذكر داد، امام در حق او بهترين دعا را كرد: «نماز را به يادآوردي، خداوند تو را از نمازگزاران يادآور قرار دهد» سپس به اقامه نماز پرداختند. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 امام موسی کاظم ع: سه دسته در روز قیامت (روزی که سایه و پناهی جزء سایه خداوند نیست) در سایه و پناه خدا هستند: ۱-مردی که زمینه ازدواج برادر مسلمانش را آماده نماید. ۲- مردی که به برادر مسلمانش خدمت کند. ۳-کسی که سر برادر مسلمانش را بپوشاند. ١٤١ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 مى نويسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد، مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و آن مرغ بريان كرده كه جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متحير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند، يك مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت، سلطان با وزراء و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيده اند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره مى كند و به دهان آن مرد مى گذارد تا وقتى كه سير شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست و پايش را گشودند و از حال او پرسيدند؟ گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند، اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى آيد، چيزى براى من مى آورد و مرا سير مى كند و مى رود، پادشاه متنبه شد و ترك سلطنت كرد و رفت در گوشه اى مشغول عبادت شد. نام كتاب: قصص الله يا داستان هايى از خدا نام مؤلف: شهيد احمد ميرخلف زاده و قاسم ميرخلف زاده @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 ۱-اکبر عمل صالح و اطاعت خدا کرده ولی نگران از مرگ و ملاقات با خداست و ترس دارد که مبادا اعمال صالح او درست نباشد و پذیرفته نشوند و دوزخی شود؟! هر چند به رحمت خدا امیدوارتر از اعمال نیک خود است. ۲-اصغر عمل صالح و اطاعت خدا کرده از مرگ نگران است؛ چون نمی‌داند خدا او را مورد رحمت خود قرار می‌دهد یا نه؟ ۳-احمد عمل صالح و اطاعت خدا کرده، از مرگ نگران نیست؛ چون مرگ حق است و می‌داند خدا به وعده خود در پاداش دادن به اعمال نیک عمل خواهد کرد. ۴-افضل عمل صالح و اطاعت خدا کرده، از مرگ نگران نیست؛ چون می‌داند خودش فرموده که از هیچ کس بیش از تکلیف او انتظار ندارد. به نظر شما کدام یک از این 4 نفر نگرش توحیدی به مرگ دارد؟ برای پاسخ به این سوال تنها منبع ما مراجعه به کتاب خدا و احادیث معتبر است. حضرت حق در آیه 60 سوره مؤمنون در تعریف صفات مؤمنون می‌فرماید: والَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَىٰ رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ و آنان که آنچه وظیفه بندگی و ایمان است به جای آورده و باز از این که (روزی) به خدای خود رجوع می‌کنند دلهاشان ترسان است. ۱-پس با دقت در این آیه، اکبر نگرش توحیدی به مرگ دارد؛ چون به اعمال صالح خود دل نبسته و امیدوار نیست؛ بلکه به رحمت خدا امید دارد و از مرگ و ملاقات با خدا در هراس است. قلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (58 - یونس) بگو که باید منحصراً به فضل و رحمت خدا شادمان شوند که آن بهتر و مفیدتر از ثروتی است که می‌اندوزند. ۲-اصغر از رحمت خدا ناامید پس مردود است. ۳-احمد به عبادات خود یقین و غرور دارد و بهشت را حق خود می‌داند و خود را به واسطه این اعمال از رحمت خدا بی‌نیاز می‌بیند. ۴-افضل هم گمان می‌کند هر چه عمل صالح و عبادت وظیفه‌اش بوده تمام و کمال انجام رسانده است. نبی مکرم اسلام (ص) می‌فرمایند: اگر شب و روز در عبادت خدا بودی تردید نکن ذره‌ای در به جای آوردن نعمات او نمی‌توانی شکر عبادتش به جای بیاوری. اگر رحمت خدا نباشد حتی محمد (ص) هم روی بهشت بر خود نمی‌بیند. پس به راحتی می‌توان گفت: کسانی که زمان مرگشان می‌رسد می‌گویند: من از مرگ نمی‌ترسم، مگر چه کرده‌ام؟ مثل بقیه دزدی کرده‌ام؟ و... این گروه اصلا نگرش توحیدی به مرگ ندارند و نمی‌دانند پیش چه کسی می‌روند و قرار است چه بر سرشان بیاید. مرگ یعنی ملاقات پروردگار به طور مستقیم. وقتی طبق قرآن با تجلی خدا کوه ریز ریز شد و موسی (ع) بی‌هوش بر زمین به صورت افتاد این یعنی حساب ما چیست؟ به نوعی می‌شود اگر بخواهیم امروزه معادل‌سازی کنیم ترس از مرگ در ملاقات خدا ترس و وحشت نیست؛ می‌شود گفت: استرس است. شما برای گرفتن جایزه‌ای کاندید شده‌اید قطعاً در یک سالن بزرگ و مجلل از دست بزرگی کادو گرفتن هر چند خیر است ولی استرس هم دارد. شما بهترین پاسخ سوال را در کنکور داده باشید و از پاسخ خود مطمئن باشید باز زمان اخذ نتیجه استرس دارید. انسان مؤمن هر اندازه هم دارای عمل صالح باشد زمان مرگ باید ترس با او باشد. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 معبودم ! ای بزرگترین نعمت! ای که در هر شرایطی بهترین همراهی و ای منبع بی کران محبت ! عشق‌ به توست که در مشکلات زندگی تنها نیستم. خدایا! ازتو ممنونم که از بی نهایت دستانت کمک میکنی. تو ، به شکل انسانها ، به شکل موقعیت ها ، به شکل یک کلام آرامش بخش ، به شکل پول و ثروت ، به شکل سلامتی ، به شکل ایده های ثروت آفرین ... بارها و بارها خودت را نشان میدهی .... خدایا ! یاری کن ، تاببینم، بشنوم، حس کنم ، ندای تو را! من خودم را از هستی جدا نميدانم و همسو با این جریان حرکت میکنم تا مرا به معرفت تو برساند. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 یاد بگیریم آدم های به موقعی باشیم ! آدمهایی که سر وقت در برابر احساس ها و رفتارها عکس العمل نشان می دهند به موقع محبت می کنند و به موقع گله و شکایت … یاد بگیریم که در برابر ترس، ناکامی نگرانی ،خشم و دلخوری … سکوت نکنیم و پنهان کردن احساسات یا به اصطلاح "در خودمان ریختنشان" را دور بریزیم … اگر انسان را به زمین تشبیه کنیم یک زلزله قوی می تواند همه چیز را نابود کند اما پس لرزه های خفیف خیلی هم برای آن مفیدند !! پس از واکنش ها نترسیم … اگر حال خوبی داریم شادیمان را و اگر از چیزی دلخوریم ناراحتی مان را نشان دهیم… همین احساس های سرکوب شده ، همین حرفهایی که به موقع گفته نشده در انسان ها تبدیل به عقده می شوند! و آدمی که در طول زندگیش عقده های زیادی را با خودش حمل می کند هرگز نمیتواند زیبا زندگی کند @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 ابوبکر بن نوح می گوید: پدرم نقل کرد: دوستی در نهروان داشتم که یک روز برایم تعریف کرد که من عادت داشتم هر شب آیة الکرسی را می خواندم و بر در دکان و مغازه ام می دمیدم و با خیال راحت به منزلم می رفتم. یک شب یادم رفت آیةالکرسی را به مغازه بخوانم، و به خانه رفتم و وقت خواب یادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازه ام دمیدم. فردا صبح که به مغازه آمدم و درب باز کردم، دیدم دزدی در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع کرده، بعد متوجّه مردی شدم که در آنجا نشسته. گفتم: تو که هستی و در اینجا چه کار داری؟ گفت: داد نزن من چیزی از تو نبرده ام، نگاه کن تمام متاع تو موجود است، من اینها را بستم و همینکه خواستم بردارم وببرم درب مغازه را پیدا نمی کردم، تا اثاثها را زمین می گذاشتم درب را نشان می کردم باز تا می خواستم ببرم دیوار می شد. خلاصه شب را تا صبح به این بلا بسر بردم تا اینکه تو درب را باز کردی، حالا اگر می توانی مرا عفو کن، زیرا من توبه کردم و چیزی هم از تو نبرده ام. من هم دست از او برداشتم و خدا را شکر کردم. ٥٠ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 جابربن عبدالله انصاری گفت: ما در کنار خانه خدا در خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم که علی (علیه السلام) به سوی ما آمد هنگامی که چشم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او افتاد فرمود: برادرم به سراغ شما می آید. سپس رو به کعبه کرد و گفت به خدای این کعبه قسم که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارند بعد رو به ما کرد و فرمود: او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شما است وفایش به عهد الهی از همه بیشتر، قضاوتش به حکم الله افزون تر، مساواتش در تقسیم بیت المال از همه زیادتر، عدالتش درباره رعیت از همه فزون تر و مقامش نزد خدا از همه بالاتر است. جابر گفت: در اینجا آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیراًبریه( بینه/7) نازل شد و پس از آن هنگامی که علی (علیه السلام) می آمد اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گفتند بهترین مخلوق خدا بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آمد. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 لقمان حکیم، پسر را گفت امروز طعام مخور و روزه دار و هر چه بر زبان راندی بنویس. شبانگاه، همه آنچه را که نوشتی بر من بخوان؛ آنگاه روزه ات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود خواند. دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود نوشت و تا نوشته را برخواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشته ها بخواند. پسر گفت امروز هیچ نگفته ام تا برخوانم. لقمان گفت پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت آنان که کم گفته اند، چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری. : نورالعلوم شیخ ابوالحسن خرقانی، عبدالرفیع حقیقت، صفحه ۷۷ @DastaneRastan