🌸🍃🌸🍃
#نيايش_شبانه
معبودم ! ای بزرگترین نعمت! ای که در هر شرایطی بهترین همراهی و ای منبع بی کران محبت !
عشق به توست که در مشکلات زندگی تنها نیستم.
خدایا! ازتو ممنونم که از بی نهایت دستانت کمک میکنی.
تو ، به شکل انسانها ، به شکل موقعیت ها ، به شکل یک کلام آرامش بخش ، به شکل پول و ثروت ، به شکل سلامتی ، به شکل ایده های ثروت آفرین ... بارها و بارها خودت را نشان میدهی ....
خدایا ! یاری کن ، تاببینم، بشنوم، حس کنم ، ندای تو را!
من خودم را از هستی جدا نميدانم و همسو با این جریان حرکت میکنم تا مرا به معرفت تو برساند.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
یاد بگیریم آدم های به موقعی باشیم !
آدمهایی که سر وقت در برابر احساس ها و رفتارها عکس العمل نشان می دهند
به موقع محبت می کنند و به موقع گله و شکایت …
یاد بگیریم که در برابر ترس، ناکامی نگرانی ،خشم
و دلخوری … سکوت نکنیم
و پنهان کردن احساسات یا به اصطلاح "در خودمان ریختنشان" را دور بریزیم …
اگر انسان را به زمین تشبیه کنیم
یک زلزله قوی می تواند همه چیز را نابود کند اما پس لرزه های خفیف خیلی هم برای آن مفیدند !!
پس از واکنش ها نترسیم …
اگر حال خوبی داریم شادیمان را
و اگر از چیزی دلخوریم ناراحتی مان را نشان دهیم…
همین احساس های سرکوب شده ، همین حرفهایی که به موقع گفته نشده در
انسان ها تبدیل به عقده می شوند!
و آدمی که در طول زندگیش عقده های زیادی را با خودش حمل
می کند
هرگز نمیتواند زیبا زندگی کند
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#شگفتيهاي_آية_الكرسي
ابوبکر بن نوح می گوید: پدرم نقل کرد:
دوستی در نهروان داشتم که یک روز برایم تعریف کرد که من عادت داشتم هر شب آیة الکرسی را می خواندم و بر در دکان و مغازه ام می دمیدم و با خیال راحت به منزلم می رفتم.
یک شب یادم رفت آیةالکرسی را به مغازه بخوانم، و به خانه رفتم و وقت خواب یادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازه ام دمیدم.
فردا صبح که به مغازه آمدم و درب باز کردم، دیدم دزدی در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع کرده، بعد متوجّه مردی شدم که در آنجا نشسته.
گفتم: تو که هستی و در اینجا چه کار داری؟
گفت: داد نزن من چیزی از تو نبرده ام، نگاه کن تمام متاع تو موجود است، من اینها را بستم و همینکه خواستم بردارم وببرم درب مغازه را پیدا نمی کردم، تا اثاثها را زمین می گذاشتم درب را نشان می کردم باز تا می خواستم ببرم دیوار می شد.
خلاصه شب را تا صبح به این بلا بسر بردم تا اینکه تو درب را باز کردی، حالا اگر می توانی مرا عفو کن، زیرا من توبه کردم و چیزی هم از تو نبرده ام.
من هم دست از او برداشتم و خدا را شکر کردم.
#شفا_و_درمان_با_قرآن_ص٥٠
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
جابربن عبدالله انصاری گفت: ما در کنار خانه خدا در خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم که علی (علیه السلام) به سوی ما آمد هنگامی که چشم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او افتاد فرمود: برادرم به سراغ شما می آید. سپس رو به کعبه کرد و گفت به خدای این کعبه قسم که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارند بعد رو به ما کرد و فرمود: او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شما است وفایش به عهد الهی از همه بیشتر، قضاوتش به حکم الله افزون تر، مساواتش در تقسیم بیت المال از همه زیادتر، عدالتش درباره رعیت از همه فزون تر و مقامش نزد خدا از همه بالاتر است.
جابر گفت: در اینجا آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیراًبریه( بینه/7) نازل شد و پس از آن هنگامی که علی (علیه السلام) می آمد اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گفتند بهترین مخلوق خدا بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آمد.
#تفسير_نمونه
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
لقمان حکیم، پسر را گفت امروز طعام مخور و روزه دار و هر چه بر زبان راندی بنویس.
شبانگاه، همه آنچه را که نوشتی بر من بخوان؛ آنگاه روزه ات را بگشا و طعام خور.
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود خواند.
دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد.
روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد.
روز سوم باز هر چه گفته بود نوشت و تا نوشته را برخواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد.
روز چهارم، هیچ نگفت.
شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشته ها بخواند.
پسر گفت امروز هیچ نگفته ام تا برخوانم.
لقمان گفت پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت آنان که کم گفته اند، چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری.
#منبع:
نورالعلوم شیخ ابوالحسن خرقانی، عبدالرفیع حقیقت،
صفحه ۷۷
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#فرار_از_آتش_بيت_المال
در عصر خلافت امام علی (ع) که اموال بسیار به عنوان بیت المال به کوفه می آمد، قنبر، غلام علی (ع)، چند ظرف طلا و نقره از بیت المال را به حضور علی (ع) آورد و عرض کرد: «تو آنچه بود، همه را تقسیم کردی و برای خود چیزی نگه نداشتی. من این ظرف ها را برای تو ذخیره کرده ام.» امام علی (ع) شمشیر خود را کشید و به قنبر فرمود: «وای بر تو، دوست داری که به خانه ام آتش بیاوری.» سپس آن ظرف ها را قطعه قطعه کرد و سرپرست های امور شهری را طلبید. آنها را به آنان داد، تا عادلانه بین مردم تقسیم کنند
#بحارالانوارج٣٤ص٣١٢
حضرت علی(ع) می فرماید: « یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیع ؛
بعضی از افراد مثل شتری كه به علف تازهی بهاری رسیده است ، مال خدا و بیت المال را میخورند.»
#نهج_البلاغه_خطبه٣
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#گناه_كبيره
گناه کبیره گناهی است که در قرآن یا روایات برای ارتکاب آن وعده عذاب داده شده است. (ملاک های دیگری نیز برای کبیره بودن گناه ذکر شده است) همچنین گناه صغیره نیز با تکرار (اصرار بر آنها) به گناه کبیره تبدیل می شود.
خداونددر قرآن وعده بخشش همه گناهان را داده است. و برای این که ما مشمول این فضل الهی بشویم این راه هایی دارد که یکی از آن راه ها توبه می باشد،
1⃣ توبه در حق الله جبران گذشته (قضا)
2⃣ استغفار
3⃣ در حق الناس علاوه بر استغفار دادن حق طرف مقابل تحصیل بر رضایت او می باشد.
@DastaneRastan
سفره های ما .mp3
2.45M
منبر کوتاه
قداست و حرمت سفره ها
حجتالاسلام ظهیری
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#فقيرترين_افراد
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از اصحاب خود پرسیدند :
فقیر کیست؟
اصحاب پاسخ دادند:
فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد.
حضرت فرمودند :
آنکه شما می گویید فقیر واقعی نیست، فقیر واقعی کسی است که روز قیامت وارد محشر شود در حالی که حق مردم در گردن اوست، بدین گونه که یکی را فحش و ناسزا گفته، مال کسی را خورده، خون دیگری را ریخته، چهارمی را زده، اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته در مقابل حقوق مردم از او می گیرند و به صاحبان حق می دهند، و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند، از گناهان صاحبان حق برداشته و بر او بار می کنند، و روانه آتش دوزخ می نمایند، فقیر و بینوای واقعی چنین کس است.
#بحارالانوارج٧٢ص٦
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#حدیث_روز
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند:
بدانید ای بندگان خدا!
که خداوند شما را بیهوده نیافرید، و بی سرپرست رها نکرد.
از میزان نعمتش بر شما آگاه، و اندازه نیکی های خود بر شما را میداند.
از خدا درخواست پیروزی و رستگاری کنید، از او بخواهید و عطای او را درخواست کنید،
که میان او و شما پرده و مانعی نیست، و دری به روی شما بسته نمیگردد.
خدا در همه جا، و در هر لحظه، و هر زمان با همه انسانها و جنیان است.
نهج البلاغه بخشی از خطبه ۱۹۵
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#طلب_روزي_حلال
در حديث قدسى آمده است كه خداوند مىفرمايد: اى احمد همانا عبادت ده جزء است كه نه جزء آن طلبروزى حلال است، پس چون خوراكى و نوشيدنى خود را پاك كردى در پناه و حمايت من هستى.
مستدرك سفينة البحار، ج2، ص378
داستانک
داود بن سرحان مى گويد: روزى ديدم امام صادق (ع ) با دست خود، مقدارى خرما را با پيمانه ، مى سنجد، عرض كردم : ((قربانت گردم ، اگر به بعضى از فرزندان و غلامان ، دستور مى دادى تا اين كار را انجام دهند، بهتر بود!)).
امام در پاسخ من فرمود:((اى داود! زندگى يك انسان مسلمان ، سامان نمى يابد، مگر با سه كار:
1- دين و احكام آن را بشناسد. 2- در گرفتارى ها، صبر و تحمل كند. 3- اندازه گيرى در معاش زندگى را به نيكوئى حفظ نمايد.
و فرمود:
(جدم ) على بن الحسين (ع ) وقتى كه صبح مى شد، به دنبال كسب و كار، از خانه بيرون مى آمد، شخصى عرض كرد: ((اى پسر رسول خدا كجا مى روى ؟)).
فرمود: ((اتصدق لعيالى )) ميروم تا براى افراد خانواده ام ، صدقه تهيه كنم ، او پرسيد: ((آيا صدقه طلب كنى ؟!)).
فرمود: ((من طلب الحلال فهو من اللّه صدقة عليه )) ((هر كس كه (با كار و كاسبى ) كسب مال حلال كند، آن مال از جانب خدا، صدقه براى او است )).
#داستان_دوستان_ج١
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
در میان یاران پیامبراکرم صلی الله علیه واله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در بارهاش نمیداد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شبها به خانههای مردم دستبرد میزد.
یک بار، هنگامی که روز بود، خانهای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانهای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر میبرد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه میزیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت میگذراند.
دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهرهای از مال و ثروت ، و بهرهای از لذّت و شهوت!» سپس لختی اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت:
«به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّهدار کردم، پس از مدّتی میمیرم و به دادگاه الهی خوانده میشوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!»
از عمل خود پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:
«ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت.
شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم.
شب گذشته، سایهای روی دیوار خانهام دیدم.
احتمال میدهم دزد بوده، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم.
از شما میخواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمیخواهم؛ زیرا از مال دنیا بینیازم.»
در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه وآله نگاهی به حاضران انداخت.
در میان آن جمع، نظر محبتآمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند.
سپس از او پرسید: «ازدواج کردهای؟»
– نه!
– حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟
– اختیار با شماست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زن را به ازدواج وی در آورد
و سپس فرمود:«برخیز و با همسرت به خانه برو!»
جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانهاش رفت
و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد.
زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفتزده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟!
جوان پاسخ داد:
«ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد.
من همان دزدی هستم که دیشب به خانهات آمدم،
ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم
و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و توبه من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود.
به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!»
زن لبخندی زد و گفت: «آری، نماز، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است.
@DastaneRastan