🌸🍃🌸🍃
#ارزش_معلم_در_جامعه
هیتلر در جنگ جهانی دوم به تنها قشری که اجازه وارد شدن به جنگ در کشورش نداد معلمین بودند و دستور داد معلمین را در سنگرهای زیرزمینی محبوس کنند دلیلش را از او پرسیدند...
او گفت: اگر در جنگ پیروز شویم برای جهانگشایی به آنها نیاز داریم
و اگر شکست بخوریم برای ساختن کشور به آنها نیاز داریم...
آینده نگری اش درست از آب درآمد و معلمان بخوبی موجب آبادانی آلمان شدند...
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#از_آب_گل_آلود_ماهی_گرفتن
این ضربالمثل بیشتر دلالت بر افراد سودجو و منفعتطلب دارد.
داستان این ضربالمثل از این قرار است که:
مرد ماهیگیری، در حال ماهیگیری از رودخانهای بود. تور ماهیگیری خود را به میان جریان آب قرار داده بود.
همزمان ریسمانی را هم در آب قرار داده بود که تکه سنگی به آن وصل بود. آن ریسمان را تکان میداد و آب را گلآلود میکرد.
رهگذری او را در این حال میبیند و به ماهیگیر میگوید: این چه کاری است که میکنی؟ این آب آشامیدنی است و تو با این کار آن را آلوده میکنی و دیگر برای ما قابل استفاده نیست؟!
ماهیگیر اما در جواب میگوید: من هم مجبورم، میخواهم ماهی بگیرم که از گرسنگی نمیرم. با این کار و تکان دادن این ریسمان آب گلآلود میشود، و ماهیان راه خود را گم میکنند و در دام من گرفتار میشوند.
این ضربالمثل کنایه از افرادی است که از موقعیتی خراب و آشفته سوءاستفاده میکنند و منفعت خود را میطلبند.
@DastaneRastan
داستان راستان
🌸🍃🌸🍃 #زندگینامه_معصومین #قسمت_دهم #امام_حسن_علیه_السلام روش زندگی و حکومت امام حسن مجتبی (ع) که ش
🌸🍃🌸🍃
#زندگینامه_معصومین
#قسمت_یازدهم
#امام_حسن_علیه_السلام
امام حسن مجتبی (ع) پس از فراخوان نبرد بر علیه شامیان، متوجه دو جاسوس از سوی معاویه در کوفه و بصره شد که پس از شناسایی آنان، دستور قتلشان را صادر کرد و به دنبال آن در نامهای به معاویه، این چنین نوشت: «... گویا خواهان جنگ هستی، به زودی آن را دیدار خواهی کرد، پس چشم به راه باش.»
اما برنامه معاویه به طور دیگری طراحی شده بود. گرچه در ظاهر او نیز سپاهی فراهم ساخته و به سوی کوفه حرکت کرده بود. ولی نقشه معاویه آن بود که حضرت امام حسن (ع) را مخفیانه به شهادت برساند و بدون دردسر به هدف شوم خود برسد، به همین منظور چهار نفر از منافقان (به نامهای عمرو بن حریث، اشعث بن قیس، حجر بن الحارث و شبث ربعی) را اغوا و جداگانه به این کار مأمور نمود.
امام حسن (ع) خیلی زود از این توطئه آگاه شد و در زیر لباسهای خود زره پوشید. یکی از این منافقین، امام (ع) را در موقع نماز هدف قرار داد، اما به دلیل جلوگیری زره از نفوذ تیر در بدن امام (ع)، نتوانست کاری از پیش ببرد.
طرح دیگر معاویه هم استفاده از شگردی بود که در صفین او را به پیروزی رساند. به همین منظور سعی کامل نمود تا در میان یاران و سپاهیان امام (ع) نفوذ کند.
امام مجتبی (ع)، عبیدالله بن عباس را که از خویشان امام (ع) و از نخستین افرادی بود که مردم را به بیعت با ایشان تشویق کرد، با ۱۲ هزار نفر به مسکن که شمالیترین نقطه در عراق هاشمی بود، اعزام فرمود. اما وسوسههای معاویه او را تحت تأثیر قرار داد و معاویه مطمئنترین فرمانده امام (ع) را در مقابل یک میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت، به اردوگاه خود کشاند. این در حالی بود که در دوره امام علی (ع)، فرستاده معاویه به مکه، دو فرزند خردسال عبیدالله را سر بریده بود.
در نتیجه ۸ هزار نفر از ۱۲ هزار نفر سپاهی نیز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافته و دین خود را به دنیا فروختند.
با فرار عبیدالله ابن عباس و دیگر فرماندهان سپاه امام حسن (ع)، شرایط بسیار نامطلوبی پدید آمد، پس از عبیدالله، نوبت فرماندهی به قیس بن سعد بن عباده انصاری رسید. ولی وسوسههای معاویه درخصوص قیس کارساز نشد، اما لشکریان معاویه و منافقان با شایعه مقتول شدن او، روحیه سپاهیان امام حسن (ع) را تضعیف کردند.
حضرت امام حسن (ع) که برای جمع آوری سپاه به مدائن رفته بود، نه تنها موفق به انجام این کار نشد، بلکه عدهای از سپاهیانش بر او شوریدند، به خیمه اش ریختند و به غارت پرداختند، آنان حتی سجاده زیر پای حضرت (ع) را ربودند و عبدالرحمن ازدی، ردای آن حضرت (ع) را از دوشش کشید، لذا امام حسن (ع) بدون اینکه ردایی بر تن داشته باشد، سوار اسب شد و در ساباط به راه افتاد. همین که به جای تاریکی (مظلم ساباط) رسید، ناگاه یکی از خوارج تروریست به نام جراح بن سنان پیش آمد، لگام اسب حضرت (ع) را گرفت و گفت: «حسن! تو نیز همانند پدرت کافر شدی!» و خنجری مسموم به ران مبارک حضرت (ع) زد که تا استخوان شکافته و جراحتی سخت در ران ایشان پدید آمد و این ضربت، به طوری سهمگین بود که حضرت (ع) بسیار رنجور و بیمار گشت.
عدهای از کارگزاران معاویه هم که به مدائن آمده و با امام حسن (ع) ملاقات کردند، زمزمه پذیرش صلح توسط امام (ع) را در بین مردم شایع نمودند.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#نیایش_شبانه
خدایا...
ما را از خشم خود نگاه دار
و در پناه خود بدار و به سوي خود راه نماي و از خود دور مفرماي؛
زيرا هر كس كه تو او را در پناه خود آري، به سلامت مانَد،
و هر كس كه تو او را راه بنمايي، دانا شود،
و هر كس كه تو او را به خويش نزديك كني، بهرهمند گردد.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
اگر به مشکلاتت بیش از حد توجه کنی به آنها خوراک داده ای.
توجه خوراک ذهن است به هرچه که توجه کنی قویتر میگردد.
هرگز با توجه کردن به بدبختی ها به آنها خوراک نرسان. به چیزهای منفی کمتر توجه کن.
در باره رنجهایت زیاد سخن نگو و آنها را بزرگ نکن.
بیشتر به شادی متمایل شو، توجه ات را به شادی های کوچک معطوف کن.
لحظات کوتاه شادی را ارج بگذار و خودت را کامل در آنها غرقه کن. اینگونه آن لحظات کوتاه رشد خواهند کرد و در تمام زندگی ات منتشر خواهند شد.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
آهنگري پس از گذراندن جواني پر شر و شور تصميم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال ها با علاقه کار کرد، به ديگران نيکي کرد، اما با تمام پرهيزگاري، چيزي درست به نظر نمي آمد. حتي مشکلاتش مدام بيش تر مي شد.
يک روز عصر، دوستي که به ديدنش آمده بود، از وضعيت دشوارش مطلع شد. گفت:"واقعاً عجيب است، درست بعد از اين که تصميم گرفتي مرد خداترسي شوي، زندگي ات بد تر شده. نميخواهم ايمانت را ضعيف کنم، اما با وجود تمام تلاش هايت در مسير روحاني، هيچ چيز بهتر نشده." آهنگر بلافاصله پاسخ نداد: او هم بارها همين فکر را کرده بود و نفهميده بود چه بر سر زندگي اش آمده. اما نمي خواست دوستش را بي پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن، و سرانجام پاسخي را که مي خواست يافت. اين پاسخ آهنگر بود: "در اين کارگاه، فولاد خام برايم مي آورند و بايد از آن شمشيري بسازم. ميداني چه طور اين کار را مي کنم؟ اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت مي دهم تا سرخ شود. بعد با بي رحمي، سنگين ترين پتک را بر مي دارم و پشت سر هم به آن ضربه ميزنم، تا اين که فولاد، شکلي را بگيرد که مي خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو مي کنم، و تمام اين کارگاه را بخار آب مي گيرد. فولاد به خاطر اين تغيير ناگهاني دما، ناله ميکند و رنج مي برد. بايد اين کار را آنقدر تکرار کنم تا به شمشير مورد نظرم دست يابم. يک بار کافي نيست."
آهنگر مدتي سکوت کرد، سيگاري روشن کرد و ادامه داد: "گاهي فولادي که به دستم مي رسد، نمي تواند تاب اين عمل را بياورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک مي اندازد. مي دانم از اين فولاد هرگز تيغه شمشير مناسبي در نخواهد آمد."
باز مکث کرد و بعد ادامه داد: "مي دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو ميبرد. ضربات پتکي را که زندگي بر من وارد کرده پذيرفته ام و گاهي به شدت احساس سرما مي کنم انگار فولادي باشم که از آبديده شدن رنج مي برد. اما تنها چيزي که مي خواهم اين است؛
خداي من، از کارت دست نکش، تا شکلي را که تو مي خواهي، به خود بگيرم. با هر روشي که مي پسندي، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهاي بي فايده پرتاب نکن."
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#هرچیزکه_در_جستن_آنی_آنی
طبق قانون فیزیک قراردادن یک آهن در میدان مغناطیسی،
پس از مدت کوتاهی آنرا به آهنرُبا تبدیل میکند،
حال قراردادن یک ذهن در میدان مغناطیسی بدبختی،
میشود بدبختی رُبا،
و قرار دادن در میدان مغناطیسی خوشبختی میشود
خوشبختی رُبا.
هرچه را که می بینید،
هرآنچه را که می شنوید
و هر حرفی که می زنید،
همه دارای انرژی مغناطیسی هستند و ذهن شما را همانرُبا میکنند.
به قول حضرت مولانا:
تا درطلب گوهر کانی، کانی
تا در هوس لقمه نانی، نانی
من فاش کنم حقیقت مطلب را
هرچیز که در جستن آنی،آنی
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#تدبر_در_آیات_قرآن
مراحل برانگیخته شدن انسان در قیامت:
الف) وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (۷_حج)
و اين كه رستاخيز شكی در آن نيست و خداوند تمام كسانی را كه در قبرها آرميدهاند زنده میكند.
در مرحله نخست اجزای پوسیده بدن انسان در زیر خاک به هم می پیوندد. از آن جایی که انسان ابتداء به ساکن طبق قرآن از خاک خلق شده است، پس همان خاک قبور منبع احیاء جسم به قدرت الهی خواهد شد.
به عبارت دیگر همان خاک که اعضای بدن انسان را در خود تجزیه کرده است، منبع تشکیل اجزای بدن انسان برای بار دیگر یا تارَةً أُخْری می شود.
ب) در مرحله دوم بُعْثِرَت صورت می گیرد. (أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ) که عرض شد.
و كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا (۲۱_کهف)
بُعْثِرَت یادآوری گذشته است. انسان بعد از این که جسم اش بعثت و تشکیل شد، گذشته خود را از الست تا برزخ به یادش آورده می شود.
ج) مرحله سوم برخاستن از قبر و حرکت کردن به سوی صحرای محشر برای دیدن حوادث هولناک قیامت و حسابرسی است.
يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا كَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ يُوفِضُونَ (۴۳_معارج)
همان روز كه از قبرها به سرعت خارج میشوند، گويی به سوی بت هايشان میدوند!
که این مرحله بسیار سخت است و انسان بسی هولناک و ترسان است. (خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ)
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#گاهی_اگر_آهسته_بروی_زودتر_میرسی
تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و میخواست با آنها را با ماشین به انبار منتقل کند. در راه از پسری پرسید: «تا جاده چقدر راه است؟»
پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر.»
تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و در دل به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند. اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصولها به زمین ریخت. تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر میگشت یاد حرفهای پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد.
✅ شاید گاهی باید آرام تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
به اين ايمان دارم
كه خداوند كنار هر دردی درمانی قرار داده
و اطمينان دارم
كه هيچ دردی در اين دنيا هميشگی نيست و پايانی دارد.
اما گاهی عمر زخم هايمان آنقدر طولانی ميشود
كه به درد عادت ميكنيم
و اين بدترين نوع زندگی كردن است...
يا بهتر است بگويم تدريجی مردن...
و من جامعه وسیعی از انسان ها را میشناسم
که سالهاست به جای زندگی کردن میمیرند
و خود خبر ندارند
مردن لزوما به معنای خوابیدن زیر خروارها خاک نیست
تو هروقت زخمی داشته باشی اما از سر عادت دردش را حس نکنی
مُردی.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#حدیث_روز
امام علی (ع) میفرمایند:
أحمَقُ النّاسِ مَن ظَنَّ أنّهُ أعْقَلُ النّاسِ .
احمق ترين مردم كسى است كه خود را عاقل ترين مردم مى داند .
غرر الحكم ،ح 3089
@DastaneRastan