🌸🍃🌸🍃
مناجات زیبای دکتر چمران
خدایا ...
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت
اما شکایتم را پس میگیرم ...
من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،
معنایش این نیست که تنهایم ...
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ...
با تو تنهایی معنا ندارد !
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!
دوستت دارم ، خدای خوب من
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
"زمان"بخاطر هیچ کس
منتظر نمی ماند
پس فراموش نکنید:
"دیروز"به تاریخ پیوست
" فردا "معما است و
"امروز"هديه است
از این هدیه کلی لذت ببرید و
عزیزان تان را در آن سهیم کنید
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.
روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟
پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟
شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
زمان ساخت کاخ کسری به انوشیروان اطلاع دادند که برای پیشبرد کار برخی از خانه ها را باید ویران کنند تا دیوار کاخ از آنجا بگذرد، اما در این میان پیرزنی هست که در خانه ایی گلی و کوچکی زندگی می کند و ما با توجه به اینکه حاضر شدیم منزلش را چند برابر قیمت واقعی اش از او خریداری کنیم باز راضی نمی شود.چه باید کرد؟ انوشیروان گفت از من نپرسید که چه باید کرد.خودتان بروید و بنا به رسم عدالت با او رفتار کنید.کسانی که از ویرانه های کاخ دیدن کردن حتما دیوار اصلی کاخ را دیده اند که در نقطه ای خاص به شکل عجیبی کج شده و پس از طی کردن مسیری اندک باز در خطی راست به جلو رفته است.این نقطه از دیوار همان جاییست که خانه پیرزن بود و بنای کاخ را کج ساختند تا خانه اش ویران نشود و تا روزی هم که زنده بود همسایه دیوار به دیوار پادشاه ماند.از آن زمان هزاران سال گذشته است اما دیوار کج کاخ کسری باقی مانده است تا نشانه جوانمردی ایرانیان و عدل انوشیروان دادگر باشد .این جمله معروف از انوشیروان عادل هست که یکی از بزرگان با دیدن این کجی در کاخ به انوشیروان گفت:
این کجی از بهر چیست؟
انوشیروان گفت : این کجی از راستی ماست
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#داستان_هابيل_و_قابيل
#قسمت_چهارم
#محل_كار
به دلیل متنوع بودن نیازهای خانواده در زندگی، کار و تلاش جهت برآورده کردن این نیازهای مختلف، متنوع و گوناگون میباشد و از آنجایی که خداوند متعال استعداد و توانایی بسیاری به زمین عطا کرده، با گردش زمین و پیدایش فصلها، کار روی آن نیز مختلف است. گاهی باید زمین را شخم زد و موقعی دیگر محصول را برداشت کرد. یک زمانی هم باید زمین را شخم زد و موقعی دیگر محصول را برداشت کرد. یک زمانی هم باید آن را به حال خود رها ساخت تا استراحت نموده و مجدداً کسب نیرو و انرژی کند. به همین دلیل قابیل بر روی زمین کار میکرد و باغبانی و کشاورزی مینمود، کار و تلاش میکرد و سپس از میوههای آن برداشت مینمود و نیازهای خود و خانوادهاش را از فصلی تا فصل دیگر برآورده میساخت و این چنین بود که کشت و کار و زراعت را آموخت.
هابیل راه دیگری انتخاب کرد. او دید که شیر و پشم و پوست و گوشت چهارپایان به خوبی نیازهای ضروری زندگی خانواده را برآورده میسازند. به همین دلیل مشغول چوپانی و نگهداری از حیوانات شد و در این راه سخت تلاش میکرد. حیوانات را به چراگاه میبرد و از آنان مواظبت میکرد. حیوانات زاد و ولد میکردند، تعدادشان زیاد میشد و فربه و چاق میشدند و خانواده از این نعمتها بهرهمند میشد.
#ادامه_دارد
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#نيايش_شبانه
پروردگارم
به ما کمک کن تا بدانیم،
که وقتی پاهایمان خسته است،
می توانیم به رفتن ادامه دهیم ,
به خاطر قدرتی که در دلهایمان نهفته است...
و زمانی که دلهایمان خسته است،
هنوز هم می توانیم پیش برویم ،
به خاطر قدرتی که در ایمانمان نهفته است...
خداوندا
مرا ابزار آرامش قرار بده
وجایی که خشم وتنفر وجود دارد...
اجازه بده من عاشق باشم...
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
بوی رایحه خوش از کسی که
زباله حمل میکند بر نخواهد خواست.
تا زبالهها را دور نریزی و خود را نشویی این بو، هم خودت و هم دیگران را آزار میدهد.
زبالههای درون نیز همچنین.
باید آنان را از وجود خود بزدایی.
زبالههایی همچون:
منیت،
حسادت،
حرص و تعصب،
خشم.
مقایسه و تنفر و....
مراقبه و آگاهی شما را به پاکسازی درونی سوق میدهد.
عشق شما را خوشبو میکند.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#خنده_مؤمن
امیرمومنان در نهج البلاغه میفرمایند: «مؤمن اگر خاموش است سكوت او اندوهگينش نمیکند و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمىشود و اگر به او ستمى روا دارند صبر میكند تا خدا انتقام او را بگيرد.
در واقع حضرت بلند خندیدن را از صفات فرد مؤمن به حساب نمی آورد؛
زیرا بلند خندیدن از وقار و متانت مؤمن به دور است و جایگاه او را در نظر دیگران خدشه دار میکند. در بسیاری موارد کسی که بلند می خندد به دنبال جلب نظر و توجه دیگران است که قطعا مؤمن هیچ گاه چنین نیست.
#نهج_البلاغه_نشانه_هاي_پرهيزكاران_ص٤٠٥(ترجمه_دشتي)
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#نيكي_به_والدين
روزی پدری همراه پسرش به حمام عمومی رفت. چون به حمام رسیدند، پدر از پسر خود طلب آب نمود.
پسر با بی حوصلگی رفت و از گوشه ای کاسه سفالین ترک خورده و رسوب گرفته ای که مخصوص آب ریختن روی تن و بدن مردم و نه برای نوشیدن آب بود، پیدا کرد و آبی نه چندان خنک یافت و برای پدر برد.
پدر به مجرد دیدن کاسه و آب، اندکی مکث کرد، لبخند زد و رو به پسر گفت:
"با دیدن این کاسه یاد خاطره ای افتادم. چندین سال پیش وقتی خود من نوجوانی کم سن و سال بودم، همراه پدر به حمام عمومی رفتم. درست مثل امروز که من از تو آب خواستم، آن روز هم پدرم از من آب خواست. من، برای اینکه برای او آب بیاورم گشتم و لیوان بلوری و تمیزی یافتم و آبی گوارا و خنک در آن ریختم و با احترام به حضور پدر بردم.
امروز، من که چنان فرزندی برای پدر بودم، پسری چون تو نصیبم شده که با بیحوصلگی در چنین کاسه کثیف و ترک خورده برایم آب آورده، حالا در آینده چه اولادی قرار است نصیب تو شود، خدا می داند و بس!"
@DastaneRastan
🍃🌸🍃🌸
ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺤﺜﺸﺎﻥ ﺷﺪ . ﻣﺎﺭ ﮔﻔﺖ : « ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎ ﻣﻦ ﻣﯽﻣﯿﺮﻧﺪ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ . »
ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ . ﻣﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﺮﻓﺶ ﺑﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻣﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : « ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺰﻡ ﻭ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﻦ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ . »
ﻣﺎﺭ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮐﺮﺩ . ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : « ﺍﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ » ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺟﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺯﻫﺮ ﮐﺮﺩ . ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺒﻮﺩﯼ ﯾﺎﻓﺖ .
ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﻮﺩ، ﻣﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ . ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﯿﺶ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺿﻤﺎﺩﯼ ﻫﻢ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﺮﺩ . ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﺮﺩ .
ﺑﺮﺧﯽ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ، ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﯾﺎ ﺷﮑﺴﺖ ﻣﯽﺧﻮﺭﻧﺪ .
ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻋﻤﺪﻩ ﻣﺮﮒ ﻭ ﻣﯿﺮ زود هنگام ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻧﺶ ،ﺑﺎﺧﺖ ﻭ ﺗﻀﻌﯿﻒ ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
رنج نبايد تو را غمگين كند، اين همان جايی است كه اغلب مردم اشتباه میكنند
رنج قرار است تو را هوشيارتر كند، چون انسانها زمانی هوشيارتر میشوند كه زخمی شوند. رنج نبايد بيچارگی را بيشتر كند. رنجت را تنها تحمل نكن، رنجت را درك كن...
اين فرصتی است براى بيداری، وقتی آگاه شوی بيچارگیات تمام ميشود...
اگر كه به جاى محبتی كه به كسی كرديد از او بی مهری ديدهايد، مأيوس نشويد، چون برگشت آن محبت را از شخص ديگری، در زمان ديگری، در رابطه با موضوع ديگری خواهيد گرفت.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#قضاوت
مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد
اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد.
فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد.
در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد.
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد
مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟
در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد.
بروید از قصاب بگیرید...
تا اینکه او مریض شد
احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد.
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود...
همسرش به تنهایی او را دفن کرد
اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد.
او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...!!
هیچوقت زود قضاوت نکنیم...
@DastaneRastan