🌸🍃🌸🍃
امام صادق عليه السلام:
سه دعاست كه از درگاه خداوند متعال رد نمى شود:
دعاى پدر براى فرزندش، هر گاه كه به او نيكى كند، و نفرينش در حقّ او، آن گاه كه از او نافرمانى نمايد.
نفرين ستم ديده در حقّ كسى كه به او ستم كرده است، و دعايش براى كسى كه انتقام او را از ستمگرى گرفته است.
و دعاى مرد مؤمن براى برادر مؤمنش كه به خاطر ما به او كمك [مالى] كرده است و نفرينش درباره وى، هر گاه بتواند به او كمك [مالى ]كند و برادرش به آن كمك نياز شديد داشته باشد و وى كمكش نكند
#بحارالانوارج74ص396
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#اصطلاح_هیزم_تر_به_کسی_فروختن
در گذشته که وسایل گرمایشی مدرن وجود نداشت مردم از هیزم و زغال برای گرم کردن خود در فصول سرد سال استفاده می کردند.
هیزم برای آنکه خوب بسوزد و دود نکند باید حتماً خشک باشد، به این منظور سرشاخه های درختان بریده می شد و مدتی در فضای باز قرار می گرفت تا به صورت خشک درآید.
تهیه هیزم خشک کار زمانبری بود به این منظور هیزم فروشان برای آنکه سود بیشتری عایدشان شود، "هیزم های تر" را قاطی هیزم های خشک به مشتریان از همه جا بی خبر می فروختند.
"هیزم تر" به راحتی و به محض قطع درختان مهیا می شود، اما نه خوب می سوزد و نه گرمای مناسبی می دهد در نتیجه وقتی مشتری هیزم تر را به خانه می برد و متوجه می شد که کلاه بر سرش گذاشته شده در دل به هیزم فروش دشنام می داد و او را نفرین می کرد.
"هیزم تر به کسی فروختن" کنایه است از اینکه کسی بدون هیچ علتی در مقام ناسازگاری و دشمنی با شخص یا اشخاصی برآید و در مقابل این رفتار غیر منطقی شخص به او گفته می شود :"بهت هیزم تر نفروختیم که این طور با ما رفتار می کنی!"
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
اعتراف عمر به فضایل امیرالمومنین علیه افضل الصلاه والسلام
💠در كتاب «فضائل» از عمر بن خطّاب نقل كرده است كه گفت: در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در مسجد آن حضرت بوديم، نماز ظهر را به جماعت برپا داشت، سپس به محراب تكيه كرد، همانند ماه در نهايت درخشندگى و كمال بود و اصحاب در اطرافش جمع شده بودند، ناگهان نگاهى به آسمان نمود، و پس از مدّتى نگاهى به زمين كرد و سپس به كوه و دشت نظرى كرد و فرمود: .
اى گروه مسلمين ؛ ساكت باشيد خداوند شما را رحمت كند، بدانيد در دوزخ درّه اى است كه درّه ضياع ناميده مى شود، در آن چاهى است و در آن چاه مارى است، جهنّم از آن درّه و درّه از آن چاه، و چاه از آن مار هر روز هفتاد مرتبه به خدا شكايت مى كند.
عرض كردند: اى رسول خدا ؛ اين عذاب دو چندانى كه قسمتى از آن از قسمت ديگرش گله مى كند براى چه كسى است؟
فرمودند:
.
◾براى آنهائى كه به صحنه قيامت در حالى كه به ولايت على بن ابى طالب پايبند نبوده اند وارد شوند.
📚الروضة: 9، بحار الأنوار: 250/39 ح 14
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣انتظار...
#کلیپمهدوی👌
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
این فیلم خیلی عجیبه !
هرکسی میبینه هم گریه میکنه هم از ته دل شاد میشه.
پر بیننده ترین کلیپ تلگرام شناخته شده
عجیب ولی واقعی✌️🧿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از کانون تبلیغاتی VIP فجر
🕊💎فـروشـگاه چــادر مـشـکـی💎🕊
💕💕فـروش💕💕
💕💕فـــــوق💕💕
💕💕الــعـاده💕💕
💕💕چـــــادر💕💕
🛍با تخفیف ویژه خرید کنید👏👏
❤️به همراه خرید چادر مشکی از هدایای ویژه لذت ببرید ❤️
🌸سفارش خودتون رو نهایی کنید🌸
🌸هــدیـه ویــژه دریــافـت کــنـیــد🌸
👇🏻👇🏻👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
روی چادرمشکی🌑بزنسورپرایزه👌👇
🌑
🌑
🌑
🌑
🌑♦️♦️♦️
🌑🌑🌑🌑🌑🌑⚫️
🌑 🌺 🌑🌑
🌑 🌺
⚫⚫️🌑🌺🌑🌑
🌺 🌺 🌺
🌺 🌺 🌺 🌺 🌺
🌺 🌺 🌺 🌺
🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺🌺
🌺 ♦️♦♦️
گردان دختران محجبه جوین اجباری🎁☝️
✍#عکس_العمل_در_مقابل_تمجید
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد صادق طباطبایی نقل میکند: داییام آقای عباس معتمدی نقل کردند که در رمضان سال 1318 هجری شمسی در بروجرد طبق روال همیشگی، حضرت آیت الله بروجردی در ماههای مبارک رمضان منبر میرفتند. یکی از شبهای احیا که مسجد مملو از جمعیت بود و همه منتظر ورود آقا بودند بعد از مدتی با ذکر صلوات از طرف مردم، دیدم که آقا تشریف آوردند. شخصی به نام آقای سوفی شروع کردند به مداحی، به محض ورود آقای بروجردی، اشعاری در مورد علم و علما خواندند تا این که ایشان به منبر رسیدند، مردم قیام کرده بودند و آیت الله بروجردی روی منبر نشستند و آقای سوفی داشت مداحی میکرد تا این که به اشعاری در مدح خود آیت الله بروجردی رسید. آقا در این موقع مانند کسی که هنگام شنیدن مصیبت باشند دست شان را روی صورت گرفتند و بعد از تمام شدن مداحی، بدون مقدمه فرمودند: مگر من به آقایان چه کردهام که به من توهین میکنند [همهمه ای بین حضار به وجود آمد و متعجب از این که چه کسی به ایشان توهین کرده است؟ آیا بین راه کسی آقا را اذیت کرده؟! ] آقا با اشاره ی دست، مردم را ساکت کردند و فرمودند: این آقا (مداح) مطالبی را به من نسبت دادند که با من واجدم یا فاقد، اگر فاقد باشم اتصاف شخصی به وصفی که فاقد است عین اهانت است و اگر احیانا واجد باشم، بنده هر کس که باشد به جز ذوات ائمه معصومین علیهم السلام در پیشگاه خداوند مقصر است، شما کجا دیدید که از شخص مقصر تعریف کنند؟ بعد از این، شاهد چنین مطالبی نباشم. جلسه منقلب شد و بدون هیچ گونه مطلب دیگری همگی ناله و ضجه میزدند و گریه میکردند!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حدیثموشن✨ 🌱
شوخی به جا...👌
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند طایفه دعاشون مستجابه...💚
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 حضرت عزرائیل چگونه می آید؟
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 استاد محمد شجاعی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ماجرای شگفتانگیز دیدار اجنه با آیت الله بهجت
حجت الاسلام روحی تعریف میکند:
خیلی از داستانهایی که آیت الله بهجت نقل میکردند که یک آقایی این چنین بود، خودشان را داشتند میگفتند. دوستان میگفتند: این خودش است. میگفتم: نه، دلیلی ندارد. تا اینکه شاید سی سال گذشت و از یک قضیهای که اغلب آن را نقل میکردند به صحت این مطلب پی بردیم.
ایشان بارها میفرمودند: آن آقا در مورد جن چنین گفته. تا یک بار بچههای کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند. ایشان به بچهها فرمودند: بیایید با شما کار دارم. من هم رفتم طرف دیگری و میخواستم مراقبت کنم که چه کار میخواهند بکنند آقا. دیدم به آنها فرمودند: جن ترس ندارد، آنها کاری به مومن ندارند. حالا کسی که سی سال میگفت یک آقایی، به این بچههای کوچک میگفتند: "من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آنجا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم، عمامهام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم. پاسی از شب که گذشت، صدای پای آنها را بیرون در اتاق میشنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم. عمامهام کنارم است. رفت به آنها گفت: این لشکر خداست."
عصر از ایشان پرسیدم آقا، آن شخص حرف جن را چه طوری متوجه شد؟ فرمود: آخر آن جملهاش این بود: هذا خیل الله. سی سال به ما در خانه میگفتند: یک آقایی بود.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•