eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.5هزار دنبال‌کننده
35.6هزار عکس
30هزار ویدیو
332 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
🧚‍♂دل سوختن عزرائیل 🦋روزی رسول خدا (ص) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟ عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت: ✨1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت. ✨2- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد. در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
نگذارید گوش هایتان گواه چیزی باشد که چشم هایتان ندیده… نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده… صادقانه زندگی کنید… و صادقانه زندگی کنیم … ما موجوداتی بهشتی هستیم .. که از خاک سر براورده ایم … 🖌دکتر الهی قمشه ای •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺👌سعدی در بیان حکایتی می‌گوید: موسی علیه السلام، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت:ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. خدا دعای موسی(ع) را پذیرفت و مرد فقیر را ثروتی زیاد داد پس از چند روز که از مناجات گذشت مرد نزد موسی(ع) باز آمد، موسی(ع)مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده. گفت:این چه حالت است؟ گفتند:خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون او را حکم به قصاص فرموده اند. «وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ. الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می‌گشود، در زمین ستم پیشه می‌کردند». (شورا:27) موسی علیه السلام، به حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🦋روزی عیسی (ع) با ملک الموت نشسته بود . مردی از کنارشان گذشت . 🧚‍♂ملک الموت گفت : یا عیسی این مرد تا شب زنده نماند . بر جنازه او نماز گزار .چون شب فرا رسید . مرد در نهایت سلامتی باز گشت . ⛪️عیسی(ع) از عزراییل پرسید که مگر نگفتی که این مرد تا شب زنده نمی ماند و حال آنکه او به سلامت بازگشت . عزراییل گفت : بله اما به سبب صدقه ای که با اخلاص در راه خدا داد . خدای تعالی سی سال دیگر به عمرش اضافه کرد . ⛪️عیسی(ع) مرد را نزد خود خواند و به او گفت امروز چه کاری را انجام داده ای ؟ )) مرد گفت : (( سه قرص نان داشتم و آن را به محتاجان و درویشان دادم و خود روزه گرفتم )) ملک الموت به عیسی گفت ای عیسی ! آن کر باسی که در پشت دارد بگو باز کند . )) مرد چنین کرد . ماری دیدند بزرگ که از میان کرباس بیرون آمد و قفلی بر دهانش نهاده بودند . 💰آنچنان که پیامبر گفت الصدقه رد البلاء)) => صدقه رد می کند بلا را . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
نقل است در قرن نهم هجری در تبریز کودکی در پشت‌بام بازی می‌کرد، که در حین بازی پایش لیز می‌خورد و از بالا به پایین پرت می‌شود؛ پیرمرد حمّالی که امور زندگی خود را با حمل بار میگذارند كودك را که در حال افتادن بود دید؛ او به زبان محلی خود میگوید: «ساخلیان ساخلار» یعنی «نگهدارنده نگهدار»! در این هنگام بچه آرام پایین آمده، او ‌را میگیرد و بر زمین میگذارد! مردم که شاهد ماجرا بودند حمال پیر را در میان گرفتند، و لباس‌های او را تکه تکه کردند و به عنوان تبرک برداشتند و از او جویا میشدند که چگونه این‌کار را انجام داده؟! آیا او امام زمان است؟!! آیا او‌ از اولیای الهی است؟ و... او پاسخ داد: ای مردم، من آدم فوق‌العاده‌ای نیستم، کشف و کرامت ندارم، اکنون هم کار خارق‌العاده‌ای نکرده‌ام، یک عمر من امر خدا را اطاعت کردم، یک لحظه هم خداوند دعای مرا اجابت کرد. مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد. 🌺بقره آیه 186: و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👥روزی گروهی از علمای اهل سنت، علامه ی امینی (یکی از علمای شیعه) را به مجلس مناظره ای دعوت کردند. و از او خواستند دلیل گمراه نبودن شیعه را بگوید: 🦋علامه امینی گفت: آیا این حدیث را از پیامبر قبول دارید که پیامبر در فضیلت دخترش (حضرت زهرا) فرمود که ، زهرا سرور زنان اهل بهشت است؟ تمام علمای اهل سنت در پاسخ گفتند: آری. این حدیث صحیح است. سپس علامه امینی گفت: آیا این حدیث را هم از پیامبر قبول دارید که فرمود ، هر کس که بمیرد ولی امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت و کفر مرده است؟ (یعنی نداند که امام زمانش چه کسی بود) تمام علمای اهل سنت در پاسخ گفتند: آری. این حدیث صحیح است. 📚سپس علامه امینی گفت: آیا در کتاب های معتبر خودتان این مطلب نوشته نشده است که پس از ماجرای به آتش کشیده شدن خانه ی حضرت زهرا، توسط خلیفه ی اول و دوم ، حضرت زهرا ، تا روز آخر عمرش با آنها سخن نگفت؟ 🍂تمام علمای اهل سنت در پاسخ گفتند: آری. این مطلب صحیح است. 🔮علامه امینی در نهایت گفت: پس بنابراین ماجرا از دو حالت خارج نیست: اول) یا اینکه حضرت زهرا به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است (نعوذ بالله) دوم) و یا اینکه حضرت زهرا ، شخص دیگری را امام زمان خود می دانست (یعنی علی بن ابی طالب) ✍نقل شده است که تعدادی از شیوخ حاضر در آن مجلس پس از شنیدن این استدلال علامه امینی به مذهب شیعه ایمان آوردند و بقیه آنها (که ایمان نیاوردند) نیز فقط مجبور به سکوت شدند •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:((می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود)) همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:((برای پادشاه چغندر ببر!))اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:((نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.))بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد. از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفت:((چغندر تا پیاز، شکر خدا!!)) پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم! شاه از این حرف مرد خندید وکیسهای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره . دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است. اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند. پس از این گفته امیر دستور داد سر ان مرد را بزنند •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 عارفی را گفتند: "کتابی در زمینه اخلاق معرفی کنید". فرمود: "لازم نیست یک کتاب باشد، یک کلمه کافیست، که بدانی خدا می‌بیند". أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اَللّٰهَ یَریٰ (علق/14) آیا آدمی نمیداند که خداوند همه اعمالش را می‌بیند؟! در حدیث آمده است: "خدا را آن چنان عبادت کن، که گویی او را می‌بینی، و اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را به خوبی می‌بیند". نقل می‌کنند بیدار دلی بعد از گناهی توبه کرده بود، و پیوسته می‌گریست. گفتند: "چرا اینقدر گریه می‌کنی؟ مگر نمیدانی خداوند متعال غفور است؟" گفت: "آری، ممکن است او عفو کند، ولی این خجلت و شرمساری که او مرا دیده چگونه از خود دور سازم؟!" به قول شاعر: گیرم که تو از سر گنه درگذری زان شرم، که دیدی، که چه کردم، چه کنم؟! "عالم محضر خدا است، در محضر خدا معصیت نکنیم". •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🕊 ✨حدیث معروف قدسی: « من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقه و من عشقه قتله و من قتله فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته» (خداوند فرمود): هر کس مرا طلب کند، مرا می یابد و هر که مرا بیابد، مرا می شناسد و هر که مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر کسی مرا دوست بدارد، عاشقم می شود و هر که عاشقم بشود، عاشقش می شوم و هر کس را که عاشقش بشم، او را می کشم و هر کس را بکشم، دیه او به گردن من است و هر کس که به گردن من دیه دارد، من خودم دیه او هستم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 حضرت امام صادق (ع) میفرمایند: إنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَیْکُمُ الصَّلَواتِ الْخَمْسِ فى افْضَلِ السّاعاتِ، فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعا فى إدْبارِ الصَّلَواتِ خداوند متعال پنج نماز در بهترین اوقات را بر شما واجب گرداند، پس سعى کنید حوایج و خواسته هاى خود را پس از هر نماز با خداوند مطرح و درخواست کنید •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 خودتان را گرفتار گذشته نکنید! هر کاری که انجام داده‌اید یا انجام نداده‌اید نباید روی اقداماتی که می‌خواهید انجام بدهید تاثیر منفی بگذارد. همیشه روی آینده تمرکز کنید و اینکه می‌خواهید چه کارهایی انجام دهید. وقتی به گذشته فکر کنید ذهن شما محدود میشود، ولی اگر به آینده نظر داشته باشید ذهن شما باز میشود و ایده‌های بهتر و متفاوت‌تری را می‌توانید پیدا کنید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•