نیایش صبحگاهی
دعا می کنم برای تو
برای خودم
برای همه مان
کسی چه می داند
شاید خدا دسته جمعی نگاهمان کرد
دعا می کنم
برای دل هایمان
برای چشم هایمان
برای گریه و خنده هایمان
مهربان خدای من ،
می دانم که تا آسمان راهی نیست
ولی تا آسمانی شدن راه بسیار است
خودت دست دلمان را بگیر و آسمانیمان کن
آمین
خدای مهربانم،
در این صبح زیبا،
برای دوستان و عزیزانم
سلامتی، نشاط، دلخوشی،
عاقبت بخیری،عشق و محبت،
خواستارم!
امیدوارم لحظات زندگیتون
لبریر ازنورخدا باشه!
صبحتون طلایی
🌹❤️🌹
اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِِ الرَّحِيمِ
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّـهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَـٰكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا ﴿٤٥ فاطر﴾
هر گاه خداوند مردمان را در برابر کارهائی که میکنند (فوراً و بدون کمترین مهلتی برای اصلاح و تجدید نظر و خودسازی) به کیفر برساند، انسانی را بر روی زمین باقی نخواهد گذاشت. ولیکن خداوند (به لطف و کرم خود، کیفر) ایشان را تا سررسید زمان معیّنی (که قیامت است) به تأخیر میاندازد. وقتی که مدّت مشخّصهی ایشان فرا رسید، خداوند بندگان خود را دیده است (و از گفتار و کردار و پندار ایشان باخبر بوده است، لذا چنان که باید پاداش و پادافره آنان را میدهد).
🍐🍐
سلام بر شما صاحب دلان
صبح روز یکشنبه 8 اردیبهشت ، 22 شعبان ،28 آوریل و آخر و عاقبت همه به خیر و نیکی
🍎🍎🍎
خدايا بر محمّد و آلش رحمت عنايت فرما، همان گونه که بر ابراهیم و آلش رحمت عنايت فرموده اى
الهى....
زبانمان را به هدايت گويا ساز،
و تقوا را بر قلبمان الهام كن،
و به پاكيزه ترين روشمان توفيق ده،
و مارا به كارى وادار كه بيش از هر چيز به آن خشنودى.
الهى...
بهترين راه را پيش پايمان گذار،
و مارا بر آئين خود دار تا بر آن
بميریم و زنده شویم.
🍏🍏🍏🍏
خداوندا طاعات و عبادات ناچیز و ناقص ما را به رحمت بي پایانت بپذير
اللَّهُمَّ لَكَ رَكَعْتُ، وَبِكَ آمَنْتُ، وَلَكَ أَسْلَمْتُ ، خَشَعَ لَكَ سَمْعِي وَبَصَرِي ، وَمُخِّي وَعَظْمِي وعَصَبْي
بار الها (برای خشنودی تو )رکوع کردم، و به تو ایمان آوردم، و به تو اسلام آوردم، ،
چشم وگوش و مغز و استخوان و رگهای عصبم برای فرامین تو خاشعند
رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
آمین آمین آمین
❣❣❣
🌼🍃خودمان را مجبور کنیم برای چند روز هیچ حرف منفی بر زبان نیاوریم
اگر گاهی وسوسه شدیم .
تابلوی ایست ذهنی را نصب کنیم
و به چیزهای دیگر بیاندیشیم
❣فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمٰنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ اَلْيَوْمَ إِنْسِيًّا (٢٦) مریم
🌼🍃بگو من برای خدا روزه سکوت نذر کرده ام و امروز با هیچ بشری سخن نمی گویم
🌼🍃سکوت پیامی اعجاز گر در امر ارتباط است و یکی از جنبه های مهم ارتباط است، مشروط بر اینکه حاوی پیامی باشد،
🌼🍃 پس همانگونه که بر طلا و نقره ات مهر میزنی بر دهانت هم مهر بزن و جز نیکو با آن مگو.
❣❣❣❣❣❣❣
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣با خواندن این داستان تنتون میلرزه
🌼🍃در سال 1989 زمین لرزه هشت و دو ریشتر بیشتر مناطق آمریکا را با خاک یکسان کرد و در کمتر از چند دقیقه بیش از سی هزار کشته بر جای گذاشت.در این میان پدری دیوانه وار به سوی مدرسه پسرش دوید اما با دیدن ساختمان ویران شده مدرسه شوکه شد.با دیدن این منظره دلخراش یاد قولی که به پسرش داده بود افتاد: پسرم هر اتفاقی برایت بیفتد من همیشه پیش تو خواهم بود. و اشک از چشمانش سرازیر شد.با وجود توده آوار و انبوه ویرانی ها کمک به افراد زیر آوار نا ممکن به نظر میرسید اما او هر لحظه تعهد خود به پسرش را به خاطر می آورد.
🌼🍃او دقیقا روی مسیری که هر صبح به همراه پسرش به سوی کلاس او می پیمودند تمرکز کرد و با به خاطر آوردن محل کلاس به آنجا شتافته و با عجله شروع به کندن کرد.دیگر والدین در حال ناله و زاری بودندو او را ملامت می کردند که کار بی فایده ای انجام میدهد.ماموران آتش نشانی و پلیس نیز سعی کردند او را منصرف کنند اما پاسخ او تنها یک جمله بود:آیا قصد کمک به مرا دارید یا باید تنها تلاش کنم؟؟؟
🌼🍃هشت ساعت به کندن ادامه داد.دوازده ساعت...بیست و چهار ساعت...سی و شش ساعت و بالاخره در سی و هشتمین ساعت سنگ بزرگی را عقب کشیده و صدای پسرش را شنید فریاد زد پسرم!جواب شنید :
🌼🍃پدر من اینجا هستم.پدر من به بچه ها گفتم نگران نباشید پدرم حتما ما را نجات خواهد داد.پدر شما به قولتان عمل کردید.
❣پدر پرسید وضع آنجا چطور است؟؟
🌼🍃ما 14 نفر هستیم ما زخمی گرسنه و تشنه ایم.وقتی ساختمان فرو ریخت یک قطعه مثلثی شکل ایجاد شد که باعث نجات ما شد.پسرم بیا بیرون.
🌼🍃نه پدر اجازه بدهید اول بقیه بیرون بیایند من مطمئن هستم شما مرا بیرون می آوریدو هر اتفاقی بیفتد به خاطر من آنجا خواهید ماند.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
💚❤️💙💛💚❤️
💚 بهشت مکان نیست، زمان است!
زمانی که اندیشههای مثبت و میل به
نیکی و عشق ورزی در وجودمان است
❤️و جهنم مکان نیست، زمان است!
زمانی که اندیشههای منفی و کینه ورزی
وجودمان را می آلاید.
🌺 خالق بهشت باشیم 🌺
💜 💦💕🌺🍃💦💕🌼🍃
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣آهنگر و زن زیبا
🌼🍃 مردی از پرهیزگاران وارد مصر شد.
آهنگری را دید که آهن تافته را با دست از کوره بیرون می آورد و حرارت آن به دست او هیچ تأثیری ندارد. با خود گفت این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است.
🌼🍃پیش رفت سلام کرده ، گفت : تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده ، دعایی درباره ی من بکن . آهنگر این حرف را که شنید ، شروع به گریستن نمود .
گفت : گمانی که درباره ی من کردی، صحیح نیست من از پرهیزگاران و صالحان نیستم . پرسید : چگونه می شود با این که انجام چنین کاری جز به دست بندگان صالح خدا نیست ؟!
🌼🍃پاسخ داد: صحیح است ولی از دست من هم سببی دارد آن مرد اصرار ورزید تا از علت امر مطلع شود . آهنگر گفت: روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم . زنی بسیار زیبا و خوش اندام که کمتر مانند او دیده بودم ، جلو آمده اظهار فقر و تنگدستی شدیدی کرد.
من دل به رخسار او بستم و شیفته ی جمالش شده ، گفتم : اگر راضی شدی کام از تو بگیرم، هرچه احتیاج داشته باشی برمی آورم.
🌼🍃با حالتی که حاکی از تأثیر فوق العاده بود، گفت: ای مرد! از خدا بترس، من اهل چنین کاری نیستم .
گفتم : در این صورت برخیز و دنبال کار خود برو.
برخاست و رفت. طولی نکشید دو مرتبه بازگشت و گفت: همان قدر بدان ، تنگدستی طاقت فرسا مرا وادار کرد به خواسته ی تو پاسخ دهم.
🌼🍃من دکان را بستم با او به خانه رفتم . وقتی وارد اتاق شدیم ، در را قفل کردم. پرسید: چرا قفل می کنی؟ اینجا کسی نیست . گفتم : می ترسم یک نفر اطلاع پیدا کند و باعث رسوایی شود. در این هنگام زن چون برگ بید به لرزه افتاد قطرات اشک چون ژاله از دیده می بارید، گفت: پس چرا از خدا نمی ترسی؟!! پرسیدم : تو از چه می ترسی که این قدر به لرزه افتاده ای ؟!!!
🌼🍃گفت : هم اکنون خدا شاهد و ناظر ما است .چگونه نترسم ؟!! با قیافه ای بسیار تضرع آمیز گفت: ای مرد! اگر مرا واگذاری، به عهده می گیرم خداوند پیکر تو را به آتش دنیا و آخرت نسوزاند. دانه های اشک او با التماس عجیبش در من تأثیر به سزایی کرد، از تصمیم خود منصرف شدم احتیاجاتش را برآوردم . با شادی و سرور زیادی به منزل خود برگشت .
🌼🍃همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار که تاجی از یاقوت برسر داشت، به من فرمود: یا هذا ! جزاک الله عنا خیرا (خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند) پرسیدم : شما کیستید؟ گفت:من مادر همان دخترکم که نیازمندی او را به سوی تو کشانید ولی از ترس خدا رهایش کردی اینک از خداوند می خواهم که در آتش دنیا و آخرت تو را نسوزاند
❣پرسیدم : آن زن از کدام خانواده بود؟ گفت : از بستگان رسول خدا . سپاس و شکر فراوانی کردم به همین جهت حرارت آتش در من اثر ندارد.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
👈👇نباید فریب ظاهر آدم ها را ...
گویند :
درعصر سليمان نبى،پرنده اى براى نوشيدن آب بسمت بركه اى پرواز كرد،
اما چند كودك را بر سر بركه ديد،
پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همينكه قصد فرود بسوى بركه را كرد،
اين بار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود.
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى بمن متصور نيست.
پس نزديك شد ولی آن مرد سنگى بسويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت :
"چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرسانده ،
بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد!
و گمان بردم كه ازسوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند"....!
#علامه_دهخدا
@ghiamat_ir👈👈
❣❣❣
❣ببخشيد، یک سكه دوزاری داريد؟
🌼🍃میخواهم به گذشته ها، زنگ بزنم!
به آن روزهاي دور...
به دل های بزرگ، به محل كار پدرم، به جوانی مادرم، به کوچه هاى كودكى، به هم بازيهاى بچگى.
🌼🍃میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام،
به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده،
به نیمکت های پر از یادگاری، به زنگ هاى تفريح مدرسه، به زمستانی که با زمین قهر نبود، به بخارى نفتى که همۀ ما رابا عشق دور هم جمع میکرد،
میدانم آن خاطره ها کوچ کرده اند...
می دانم ...
آري ميدانم كه تو هم ، دنبال سكه ميگردى !!
🌼🍃افسوس...هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی ،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد.. حيف..
صد افسوس که دوزاری مان بموقع نیفتاد !
❣❣❣❣❣❣❣
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣"زیباترین قلب دنیا"
🌼🍃روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می كرد كه زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد.
🌼🍃جمعیت زیاد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هیچ خدشهای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق كردند كه قلب او به راستی زیباترین قلبی است كه تاكنون دیدهاند. مرد جوان با كمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت.
🌼🍃ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت كه قلب تو به زیبایی قلب من نیست. مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام میتپید اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تكههایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نكرده بودند برای همین گوشههایی دندانه دندانه درآن دیده میشد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت كه هیچ تكهای آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود میگفتند كه چطور او ادعا میكند كه زیباترین قلب را دارد؟
🌼🍃مرد جوان به پیر مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخی میكنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه كن؛ قلب تو فقط مشتی رخم و بریدگی و خراش است.
🌼🍃پیر مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر میرسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمیكنم. هر زخمی نشانگر انسانی است كه من عشقم را به او دادهام، من بخشی از قلبم را جدا كردهام و به او بخشیدهام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است كه به جای آن تكهی بخشیده شده قرار دادهام؛ اما چون این دو عین هم نبودهاند
🌼🍃گوشههایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برایم عزیزند؛ چرا كه یادآور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به كسانی بخشیدهام اما آنها چیزی از قلبشان را به من ندادهاند، اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآور هستند اما یادآور عشقی هستند كه داشتهام. امیدوارم كه آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعهای كه من در انتظارش بودهام پركنند، پس حالا میبینی كه زیبایی واقعی چیست؟
🌼🍃مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی كه اشك از گونههایش سرازیر میشد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعهای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم كرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشهای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .
🌼🍃مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا كه عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ كرده بود...
@DastaneRastan_ir
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣راز زندگی کجاست؟
🌼🍃در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید
فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فراخواند و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند
یکی از فرشتگان به پروردگار گفت: آن را در زمین مدفون کن ، فرشته دیگری گفت آن را در زیر دریاها قرار بده ، سومی گفت راز زندگی را در کوهها قرار بده ولی خداوند فرمود ….
🌼🍃اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود آن را بیابند در حالی که من می خواهم راز زندگی در دستر س همه بندگانم باشد
در این هنگام یکی از فرشتگان گفت فهمیدم کجا ای خدای مهربان راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده
زیرا هیچکس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب و درون خودش نگاه کند و خداوند این فکر را پسندید.
🌼🍃گاهي وقتا فراموش مي کنيم به دل خود رجوع کنيم، در زندگي به مشکلي برخورد مي کني، اما راه حل آن را غير از دل خويش جستجو مي کنيم.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃کوچیک تر که بودیم بی دلیل میخندیدیم
بی بهونه گریه میکردیم،
صبوری حالیمون نبود..
بی دلیل شاد بودیم..
🌼🍃شاید سنمون 2 رقمی هم نشده بود ها اما معرفتمون بی رقم بود
اما این روزا .. بد شدیم !
درِ کلاس معرفت رو بستیم،
پُلمپش کردیم ..
🌼🍃برای بخشیدن دنبال دلیل میگردیم !
از بلند خندیدن هراس داریم که نکنه نیمه شب گوش های همسایه رو اذیت کنه ...
از گریه کردن هم میترسیم که نکنه دشمنمون از دور ما رو ببینه و از ته دل شادی کنه ...
❣" ما آدما این روزا
عجیب از بچگیمون ، فاصله گرفتیم "
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
شیطان به رسول خدا(ص)گفت:
🍃من طاقت دیدن شش خصلت را در انسانها ندارم ...
1... وقتی به هم میرسند سلام میکنند .
2... با هم مصافحه " رو بوسی " میکنند .
3... برای هر کاری انشاالله می گویند .
4... از گناه استغفار می کنند .
5... ابتدای شروع هر کاری بسم الله می گویند .
6... تا نام حضرت محمد ص را میشنوند صلوات میفرستند .
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🍃
@ghiamat_ir👈👈
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣راههای نفوذشیطان و وسوسه کردن انسان:
🌼🍃گاهی شیطان از طریق ترساندن،
انسان را فریب می دهد؛ شیطان شما را
از تهیدستی می ترساند .
🌼🍃«اَلشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ»بقره۲۶۸
🌼🍃گاهی شیطان از طریق زیبا جلوه
دادن، انسان را فریب می دهد؛ شیطان
اعمالشان را برای آنها آراسته .
🌼🍃«زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ»نمل۲۴
🌼🍃گاهی شیطان از طریق وعده های
توخالی و دروغ، انسان را فریب می دهد؛
شیطان وعده شان می دهد و آنها را به
دام آرزوها می افکند، ولی شیطان جز
فریب وعده نمی دهد.
🌼🍃«یَعِدُهُمْ وَ یُمَنّیٖهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ
الشَّیْطانُ اِلّا غُرُورًا»نساء۱۲۰
🌼🍃گاهی شیطان از طریق دشمنی و
کینه(بین مردم)، انسان ها را فریب می
دهد؛ جز این نیست که شیطان می
خواهد میان شما دشمنی و کینه افکند....
🌼🍃«اِنَّما یُریٖدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ
الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ....»مائده۹۱
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😍😍 کسب #درآمد واقعی😍😍😍
ویدئوی معرفی هفتاد سی در ۱۰۰ ثانیه
دوستان اگر به فکر پولدار شدن هستن سریع برنامه رو از طریق لینک زیر دانلود کنید.
https://7030.ir/r/05614
شناسهی معرف هنگام ثبت نام : 05614
این شناسه رسمی هستش و به محض وارد کردن این شناسه ۵ هزار تومان اعتبار دریافت کنید.
نصب اپ 7030 از طریق کافه بازار👇
https://cafebazaar.ir/app/ir.app7030.android/?l=fa
(کد معرف برای ثبت نام الزامی می باشد.)
کد معرفی : 05614
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃بعضی وقتا خودمون بیشتر از
دیگران برای حال بدی
که داریم مقصریم ...
چشم می دوزیم به دهان اهالی
کوچه و بازار که دود حرفاشون
بره تو چشممون ...
گوشمون بدهکار حرفای
یه عده ای هست که همیشه
از عالم و آدم طلبکارن ...
🌼🍃همیشه نه ، هر جایی نه
ولی یه وقتایی باید چشممون
رو ببندیم و رد شیم از کنار
خیلی ها و راهمونو کج کنیم
سمت کوچه ی علی چپ
حال خوبمونو وصله نکنیم
به احوال دیگران ...
🌼🍃مهم نیست مردم چی میگن
مهم دلمونه که چی میگه!!
اجازه ندیم پوزخند دیگران
بشه قاتل لبخندمون ...
گاهی وقتا ما خودمون
مقصر حال بدمون هستیم!!
🌼🍃چون ، زود باور می کنیم
زود اعتماد می کنیم
زود خودمون رو ناراحت می کنیم
اما دیر بیخیال میشیم
برای خوب شدن حال دلمون
گاهی وقتا باید زود
بی خیال بشیم ...
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣ #اين_متن_واقعا_عالیه
🌼🍃گفت : زندگی مثه نخ کردنه سوزنه!
یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی،
ولی چشات انقد خوب کار میکنه که
همون بار اول سوزن رو نخ میکنی،
اما هر چی پخته تر میشی، هر چی
بیشتر یاد میگیری چجوری بدوزی،
چجوری پینه بزنی، چجوری زندگی کنی،
تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن.
گفتم : خب یعنی نمیشه یه وقتی
برسه که هم بلد باشی بدوزی، هم
چشات اونقد سو داشته باشن که
سوزن رو نخ کنی؟
🌼🍃گفت: چرا، میشه، خوبم میشه
اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه.
گفتم چطور مگه؟
گفت : آخه مشکل اینجاست، وقتی
که هم بلدی بدوزی، هم چشات سو داره،
تازه اون موقع میفهمی
نه نخ داری، نه سوزن
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣#کمی_مهربان_باشیم
🌼🍃برﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ :
ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ
ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ
ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ .
🌼🍃ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ . ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺳﺎﻛﻦ ﻣﻨﺰﻝ
ﻫﺴﺖ .
ﺷﺨﺺ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ
ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻤﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ
ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ .
🌼🍃ﺟﻮﺍﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ، ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮﻡ، ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، ﭼﻮﻥ
ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ .
ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ، ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺴﺖ .
❣ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳت ﺭﺣﻢ كنيد تا رحمت خداوند شامل حال همه ما بشه
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃آورده اند که روزی یکی از بزرگان به سفر حج می رفت نامش عبدالجبار بود .
هزار دینار طلا در کمر داشت …
چون به کوفه رسید قافله دو سه روزی از حرکت باز ایستاد .
🌼🍃عبدالجبار برای تفریح و سیاحت گرد محله های کوفه برآمد از قضا به خرابه ای رسید .
زنی را دید که در خرابه می گردد و
چیزی می جوید در گوشه مرغک مرداری افتاده بود آنرا به زیر لباس کشید و رفت.
🌼🍃عبدالجبار با خود گفت:
بی گمان این زن نیازمند است
و نیاز خود را پنهان می دارد.
در پی زن رفت تا از حالش آگاه شود.
چون زن به خانه رسید کودکان دور او را گرفتند که ای مادر ! برای ما چه آورده ای ؟ از گرسنگی هلاک شدیم !
❣مادر گفت: عزیزان من !
غم مخورید که برایتان مرغکی آورده ام
و هم اکنون آن را بریان می کنم .
🌼🍃عبدالجبار که این را شنید گریست و از همسایگان احوال وی را باز پرسید.
گفتند : او کودکان یتیم دارد و بزرگواری خاندان نمی گذارد که از کسی چیزی طلب کند.
🌼🍃عبدالجبار با خود گفت:
اگر حج می خواهی ، اینجاست.
بی درنگ آن هزار دینار را از میان باز و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایی مشغول شد.
🌼🍃هنگامی که حاجیان از مکه بازگشتند
وی به پیشواز انها رفت مردی در پیش قافله بر شتری نشسته بود و می آمد.
چون چشمش بر عبدالجبار افتاد خود را از شتر به زیر انداخت گفت:
🌼🍃ای جوانمرد ! از آن روزی که درسرزمین عرفات ده هزار دینار به من وام داده ای تو را می جویم اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان.
❣عبدالجبار دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وی به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃از سوره یوسف علیه سلام آموختم که:
❣-بیمار شفا خواهد یافت...
🌼🍃-و غایب بازخواهد گشت...
❣-و غمگین خوشحال خواهد شد..
🌼🍃-و سختی ها بر طرف خواهد شد..
❣-و آرزوها متحقق خواهند شد..
🌼🍃-و اگر الله نخواهد، کسی نمیتواند کسی را خوارو ذلیل کند...
❣-و الله به هر شخصی که بخواهد عزت وسربلندی میدهد...
👌پس دلت را به الله وابسته کن و بجز او از کسی امید نداشته باش. همیشه خیر و خوبی خواهی یافت.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣داستانِ مرخصیِ تازه عروس
🌼🍃همسر يکي از فرماندههانِ پاسگاه،
که به تازگي ازدواج کرده، و چندين ماه از زندگيشان، دور از شهر و بستگان،
در منطقهی خدمتِ همسرش ميگذشت،
بدجوري دلتنگِ خانوادهی پدرياش شده بود..
🌼🍃او چندين بار از شوهرش درخواست ميکند که براي ديدنِ پدر و مادرش،
به شهرشان، به اتفاقِ هم، يا به تنهايي مسافرت کند، ولي شوهرش، هربار، به بهانهاي از زير بارِ موضوع شانه خالي ميکرد..
🌼🍃زن که در اين مدت، با چگونهگيِ برخوردِ مامورانِ زير دستِ شوهرش،
و مکاتبهی آنها برايِ گرفتنِ مرخصي و سایر امورِ اداری، کم و بيش آشنا شده بود، به فکر ميافتد که حالا که همسرش به خواستهی وي اهميت نميدهد، او هم بهصورتِ مکتوب،و همانندِ سایرِماموران، براي رفتن و ديدار باخانوادهاش،درخواست مرخصي بکند.
🌼🍃پس دست به کار شده ودر کاغذي،
درخواستِ کتبيای، به اين شرح،خطاب به همسرش مينويسد:
🌼🍃از :سمیرا به :جناب آقای حسن . . . فرماندهی محترم پاسگاه . . .
❣موضوع : درخواستِ مرخصی
🌼🍃احتراما به استحضار می رساند که
اينجانب سمیرا
همسرِ حضرتعالي، که مدت چندين ماه است، پس از ازدواج با شما، دور از خانواده و بستگانِ خود هستم،
حال که شما بهدليلِ مشغلهی بيش از حد،
فرصتِ سفر و ديدار با بستگان را نداريد،
بدينوسيله از شما تقاضا دارم که با مرخصيِ اينجانب، به مدتِ 15 روز،
براي مسافرت و ديدنِ پدر و مادر واقوام و به دلیل نداشتن روحیه خدمتی،موافقت فرمایيد....
🌼🍃با احترام
همسر دلبند شما سمیرا
و نامه را در پوشهی مکاتباتِ همسرش ميگذارد... چند وقت بعد، جوابِ نامه، به اين مضمون، به دستاش رسید:
🌼🍃سرکار خانم سمیرا همسر عزیز من
عطف به درخواستِ مرخصيِ سرکارِ عالي، جهت سفر، برايِ ديدار با اقوام،
بدینوسیله اعلام میدارد، با درخواستِ شما، به شرطِ تعیينِ جانشين، موافقت ميشود....
❣فرماندهی پاسگاه . . .😂😂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
💫
خداوند عهده دار کار حضرت یوسف شد.
پس قافله ای را نیازمند آب نمود
تا او را از چاه بیرون آورد
سپس عزیز مصر را نیازمند فرزند نمود
تا او را به فرزندی بپذیرد
سپس پادشاه را محتاج تعبیر خواب کرد تا او را از زندان خارج کند
سپس همه مصریان را نیازمند غذا نمود
تا او عزیز مصر شود.
💫 اگر خدا عهده دار کارت شود
همه عوامل خوشبختی را بدون اینکه احساس کنی برایت آماده میکند
فقط با صداقت بگو
کارم را به خدا می سپارم.
🌟 خدایا فقط تو ما را کفایت است.
✅ امام رضا (ع) : شش نفر خود را تمسخر میکنند:
🍃آنکه با زبان از خدا طلب بخشش میکند اما با قلبش پشیمان نیست، خود را مسخره کرده است.
🍃کسی که از خدا موفقیت بخواهد اما تلاش نکند،خود را مسخره کرده است.
🍃آنکه از خدا بهشت را طلب کند اما بر سختیهای دنیا صبر نکند،خود را مسخره کرده است.
🍃کسی که با زبان از دوزخ به خدا پناه میبرد اما شهوات را ترک نمیکند خود را تمسخر میکند.
🍃آنکه مرگ را یاد میکند اما خود را برای آن آماده نکرده است خود را مسخره کرده است.
🍃کسی که خدا را یاد میکند اما مشتاق دیدار خدا نیست خود را تمسخر میکند.
📚معدن الجواهر؛۱:۵۹