فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_قرآن
💠 أ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ
و آیا نمیدانند که خداوند آنچه را پنهان میدارند و آنچه را آشکار میکنند میداند؟!
🍀 بقره/77☘
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-_🪽🌱°°
#تاظهور_زمانی_نمانده🦋
تو چرا اینجوری گریه می کنی⁉️💔
😭😭😭😭
#فاطمیه
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏰ 60 ثانیه تلنگر
🎞پخش این کلیپ صدقه جاریه س
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا رو حس میکنی؟
میون این همه شلوغی...
این هم فیلم و تصویر و صدا...
کیو میبینی؟
صدای کیو میشنوی؟
چه کسیو حس میکنی؟
کجا؟
تو چی؟
تو کتاب ؟
تو طبیعت؟
خدای تو کجاست؟!
مهم نیست...فقط کافیه حسش کنی...
اگه حسش میکنی تو کامنت بنویس
خدایا من با تمام وجود حست میکنم💜
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☄آیا می شود با ارواح ارتباط برقرار کرد؟
✅ طبق آیات و احادیث فراوان این حقیقت به اثبات رسیده است که میتوان با ارواح ارتباط برقرار نمود و ارواح نیز میتوانند با افراد صحبت کنند، همان طور که رسول خدا(ص) با کشته شدگان قریش (که آنها را در چاه بدر انداختند) صحبت کرد و به آنها فرمود: "شما چه بد همسایگانی برای رسول خدا بودید..."
📚 بحارالانوار، ج 6، ص 254،
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨لیاقت جوان چشم چران👀
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
خدایا...
دریافته ام کسی که میگوید "برایم دعا کن" از روی عادت نمیگوید..!
کم آورده است...
دخل و خرجش دیگر باهم نمیخواند...
صبرش تمام شده است...
ولی دردهایش هنوز باقی مانده است...
مهربانم...!
کاش میدانستی چقدر دردناک است شنیدن جمله "برایم دعا کن"
خدایا کمکش کن...
هنوز هم به معجزه کرامتت
ایمان دارد...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥ماجرایی زیبا از آقا قرآئتی
👌تنها چیزی که ماندگاره نیت برای رضای خداست.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☘داستانی واقعی ☘
👌حتما بخوانید
💠دانشجو بود، دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی….
💠از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم… قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره) هم دیدار داشته باشن...
از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه…
💠وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت، بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن… من چندبار خواستم سلام بگم…
💠منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن… اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن… درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن…
💠یه لحظه تو دلم گفتم: حمید، میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه… تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!! تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!!
💠خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم… تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم وایسادم
💠از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن، اما به هرحال قبول کردن…
💠اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن حمید... حمید… حاج آقا باشماست
💠نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…
من رسیدم خدمتشون که
آهسته در گوشم گفتن:
❣👈یک ماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی…
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•