✨#مولایمن
🍁در قید غمم، خاطرِ آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوّت فریاد کجایی؟
🍁کو هم نفسی، تا نفسی شاد برآرم؟
ای آن که نرفتی دمی از یاد کجایی؟
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
واقعیت تکان دهنده این عکس چیست ‼️
🔴 بعضیها ممکن است بگویند این عکس زیبا است،
■بعضی دیگر ممکن است آن را کمی ترسناک بدانند. 📛
■این دختر کیست و راز عکسش چیست ❓
■راز این عکس شما را شگفت زده می کند
راز این عکس را در لینک زیر ببینید 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2177237328Ce26feaf8e1
https://eitaa.com/joinchat/3224305971C1384c044c3
✅*مو به تنتون سیخ میشه*🤯👆👆
کانال سنجاق شده 👆
⭕️توجه ⛔️#ایست_ایستگاه_شکم
صبح تا غروب مثِ تیربرق وایسادیم جلو گاز چی بپزم چی بپزم ؟؟؟😐😅
آخرم پناه بردیم غذاهای تکراری😫
جاریم ازون اولم قرتی پرتی بود😁😅 یجارو بهم داده همچین با سیب زمینی و گوشت چرخی غذاهای نیم ساعته و جدید و عربی یادت میده که انگشتاتم بخوری😍😋
۸۰ مدل پیراشکی و اشترودل عربی😍😋
https://eitaa.com/joinchat/45810023Cc41fc9276b
خانم های که تو #تزیینات_غذا مشکل دارن بیان اینجا مرحله به مرحله به شما #آموزش
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
#داستان_آموزنده
🔆سال دیگر زنده نخواهم بود
🌳حسین بن روح نوبختی، سومین نایب خاص امام زمان علیهالسلام بود. محمد بن صیرفی بلخی گوید: «به قصد زیارت خانهی خدا بیرون میآمدم. مردم بلخ مقدار زیاد شمش طلا و نقره به من دادند که در سامرا به نمایندهی امام زمان علیهالسلام تحویل دهم. چون به سرخس رسیدم، در قسمت شن زار، یک شمش طلا در خاکهای نرم فرو رفت. وقتی به همدان آمدم، یک شمش طلا خریدم و بهجای آن گذاشتم.
🌳چون در سامرا خدمت حسین بن روح رضیاللهعنه رسیدم، و اموال را تحویل دادم، همان شمش خریداریشده را به من داد و گفت: «این از ما نیست. شمش ما در سرخس زیر چادر در رمل فرو رفته، چون برگشتی به همان نقطه برو، آن را خواهی یافت. چون سال دیگر بیایی من زنده نخواهم بود.»
🌳در برگشت از حج، در سرخس به همان آدرس مراجعه کردم و طلا را در ماسهها پیدا کردم و چون سال بعد به سامرا آمدم، حسین بن روح رضیاللهعنه وفات کرده بود. (326 مدفون در بغداد) و کلامش دقیقاً درست بود و شمش طلا را به نایب چهارم دادم.
📚شاگردان مکتب ائمه، ج 2، ص 42 -بحار، ج 51، ص 340
.
اینم آموزش ۳۰ مدل غذای #کارمَــندی😍👌
خوراکِ #نـــــــــونی خورا😍🥐🍞🥘
یه غذای #نونی باید سه سوته باشه ، 😉ارزون و مقرون بصرفه باشه😢 ، تازه جلو چهار نفرم روت بشه درِ ظرفِ غذاتو باز کنی😑😅
منم اولا پای گاز گیج میزدم اینجا کدبانوم کرده☺️❤️👇
https://eitaa.com/joinchat/4032889140C6149beb82b
#کته کبابی #ملا قورمه #کوکو اردبیلی🌮
خانم های که تو #تزیینات_غذا مشکل دارن بیاد اینجا مرحله به مرحله به شما #آموزش داده میشه👇👇
ایده میز تولد و مهمانی 🌮
آموزش نقاشی روی ماست 🍥
تزیین برنج و سالادو ژله ودسر🥗
آموزش انواع ترشی و شور و لیته😋
پر از ایده و چیدمان میز یلدای🍉🍉
و سفره آرایی همش اینجاست بدو🏃♀ جا نمونی👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2253193395Cbbb81bbf21
مردی که قصد ازدواج داشت بـه یـک بـنـگـاه ازدواج مـراجـعـه کــرد کـه روی آن نـوشـتـه شـده بـود: "بـنـگـاه هـمـسـریـابـی" مـرد در را بـاز کـرد و وارد اتـاقـی شـد کـه دو در داشـت....
روی یـکـی از آنـهـا نـوشـتـه شـده بـود "زشـت" و روی دیـگـری "زیـبــا" در زیـبــا را فـشـار داد و وارد اتـاق شـد....
دو در دیـگــر دیـد,روی یـکـی نـوشـتـه شـده بـود "کـدبـانـو" و روی دیـگـری "شـلـخـتـه" او از در کـدبـانـوی خـوب وارد شـد....
در آنـجـا دو در دیـگــر بـود کـه روی یـکـی "جـوان" و روی دیـگـری "پـا بـه سـن گـذشـتـه" نـوشـتـه شـده بـود....
از در جـوان وارد شـد... تـه اتـاق آیـنـه ی دیـواری بـزرگـی دیـده مـی شـد کـه روی آن نـوشـتـه شـده بـود: ""بـا چـنـیـن ادعــا و تـوقـعـاتـی بـهــتــر اسـت اول خـودتـان را در آیـنـه نـگــاه کـنـیـد.
❤️❤️❤️
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#نبش_قبر یک زن پس از شنیدن صداهایی از درون آن😱
آنچه خواهید دید باور کردنی نیست❗️
در لینک زیر ببنید👇
http://eitaa.com/joinchat/3343187978C835cfd8c9c
پیشنهاد ویژه ❌👆
📛جنجالی ترینها📛
افراد زير ١٨سال كليك نكنن🔞
❌ قبری تو افغانستانه
وقتی فاتحه سرش میخونی میلرزه صدا ناله ازش در میاد😳😱‼️
💢سبحان الله...
❌ادم مو به تنش سیخ میشه
🎥کلیپش اینجاست👇👇
██████████████████ ██████████████████ ████████▶️████████ █████████████████
🎥➕18🔴➕18🔴
پیشنهاد ویژه ⛔️👆
🔴 استجابت دعا از طریق سکوت!
حضرت آیت الله بهاء الدینی فرمودند:
من سیزده ساله بودم، سیدی در کوه خضر می نشست که به او می گفتند:
سید سکوت.
بیست سال بود که حرف نمی زد.
من با بعضی بچه ها رفته بودیم کوه خضر و او را دیدیم. شخصی از روستائی آمد گفت:مریض داریم او را دعا کنید!
سید با حرکات دست و اشاره به او تفهیم کرد که مریض خوب شد، بعد معلوم شد که مریض خوب شده است! همچنین میدانست ما بچه ها گرسنه هستیم.
با اشاره دست به ما بچه ها فهماند که در فلان منطقه پائین کوه دارند اطعام می کنند، بروید بخورید، ما رفتیم پائین به همان مکانی که آدرس داده بود، دیدیم در یک باغی آش پخته اند و به مردم می دهند.
پس از بیان این مطلب آیت الله بهاالدینی فرمودند:
بزرگان هم به او سر می زدند.
عرض شد : آقا این سید سکوت را که فرمودید بزرگان هم پیش او می رفتند، چه سرّی داشت؟!
استاد فاطمی نیا در جلسه ای فرمودند:
خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟
آقا دستشان را بردند به طرف لبشان و فرمودند: در آتش🔥(گناهان زبان) را بسته بود.
خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفته اند غیبت کردن، آبرو بردن را....
➥
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
شش ماه بعد از ازدواجم شوهرم فوت شد!
نامادریم گفت من پسر بزرگ دارم بیوه تو خونم راه نمیدم ! با هر بدبختی بود یه اتاق تو طبقه سوم یه آپارتمان تو رباط کریم اجاره کردم.
ترسی نداشتم از غربت چون صاحبخونم یه پیرزن با یه پسر بشدت مذهبی و خدا شناس بودن.
شیش ماه گذشت دریغ از حتی یه مهمون ک خونه ی من بیاددد...
شنبه صبح بود که صاحبخونم با پسرش راهی قم میشدن...
موقع رفتنشون یه کاسه آب گرفتم دستمو با بغض نگاهشون میکردم...
واسه اولین بار یه لحظه با پسرش چشم تو چشم شدم که چشمای خیسمو دید...
تسبیحو تو مشتش فشار داد ...آروم اومد جلو و پرسید میترسی از تنهایی؟
یهو دلم هُری به صدای مردونش و توجهش ریخت..
ولی سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم...
رو به مادرش کرد و گفت مادر اجازه میدید ببریمش؟ مادرش گفت قم؟ باصدای مردونش که اینبار حیا قاطیش بود جواب داد قم نه اول بریم....😳😳😍🙈 ادامه ی داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/3847160068C1b22445f5a
مناظره یهویان با پیامبر(ص)در مورد عزیز نبی(ع)
روزی اهل پنج دین نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گردآمدند: یهودیان، مسیحیان، دهریان، مانویان و مشرکان. یهودیان گفتند: ما میگوییم عزیر پسر خداست، و ای محمّد! پیش تو آمدیم تا ببینیم چه میگویی. اگر از ما پیروی کردی ما از تو در درستی بزرگتر هستیم، و اگر با ما مخالفت کردی با تو دشمنی میکنیم.
سپس به یهودیان گفت: آیا آمدهاید تا بدون دلیل حرف شما را قبول کنم؟
گفتند: نه.
گفت: چه چیز شما را بر آن داشته تا بگویید عزیر پسر خداست؟
گفتند: از آن رو که وقتی تورات از بین رفته بود آن را برای بنیاسراییل زنده کرد و هیچ کس جز او این کار را نکرده بود بدان سبب است که پسر خداست.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: چگونه است که عزیر فرزند خدا شد و موسی نشد، در حالی که او کسی است که تورات را برای آنها آورده بود و از او معجزاتی دیده بودند که خودتان میدانید. پس اگر چون از کرامات عزیر زنده کردن تورات است او پسر خداست، پس موسی در نبوت برتر و والاتر است؛ و اگر این مقدار از کرامت عزیر سبب شده تا فرزند خدا باشد چند برابر این منزلت را موسی به خاطر نبوتش دارد. اگر منظور شما آن چیزی است که در دنیای خود مشاهده میکند که فرزندان با آمیزش جنسی پدران و مادرانشان به دنیا میآیند، پس شما به خداوند کافر شدهاید و او را همانند مخلوقات دانستهاید و برای صفاتی از آفریدهها قرار دادهاید، پس باید از نظر شما آفریده و مخلوق باشد و آفریدگاری داشته باشد که او را ابداع کرده و ساخته است.
گفتند: منظور ما این نیست. همانطور که گفتی این کفر است. اما منظور ما این است که او پسر خداست به معنی کرامت، و ولادتی در کار نیست، آن گونه که برخی از علما وقتی میخواهند کسی را اکرام کنند آن را همچون فرزند خود میخوانند و میگویند "پسرم" و "او پسر من است" نه به این معنی که از او به دنیا آمده چون او از بیگانه است و بین آنها نسبتی نیست. خدا نیز همین کار را با عزیر کرده است و او را به سبب کرامت فرزند خود دانسته نه از روی ولادت.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: همانطور که گفتم در این صورت اگر عزیر فرزند او باشد، موسی اولیتر است. خداوند هر باطلی را با اقرار خود مفتضح میکند و با حجتش را علیه او برمیگرداند. اگر به آن احتجاج کنید شما را به سمتی میبرد که بیش از آنچه در حق او گفتید در حق موسی بگویید. چون شما گفتید یکی از بزرگان شما به شخصی بیگانه که با او نسبتی ندارد موگیود "پسرم" و "این پسر من است" نه به خاطر ولادت، این بزرگداشت را در موارد دیگر هم به کار میبرید "این برادر من است" به دیگری میگویید "این شیخ من است" و "پدر من است" و به دیگری میگویید "این سرور من است" و "سرورم" که به خاطر اکرام است. پس کسی که او را در کرامت بالا میبرد همین طور او را تکریم میکند. پس باید نزد شما مجاز باشد که موسی برادر خدا یا شیخ او یا پدر او یا سرور او باشد تا او را از عزیر برتر بدانید. همانگونه که برای تکریم شخصی به او میگویید سرورم و ای شیخ من و ای عموی من و ای رییس من، این به خاطر اکرام است. آیا نزد شما مجاز است که موسی برادر خدا یا شیخ یا عمو یا رییس یا سرور یا امیر او باشد چون میخواهید او را اکرام کنید؟
گفت: آن جمع مبهوت و متحیر شدند و گفتند: ای محمّد! اجازه بده در مورد آنچه به ما گفتی فکر کنیم. پس [پیامبر اسلام] گفت: با دلهای باانصاف در آن بنگرید، که خدا شما را هدایت میکند.
📚الإحتجاج / أبی منصور احمد بن علی بی أبی طالب الطبرسی / مجلد 1 / دار النعمان / نجف / 1345 شمسی.
شرح و ترجمه احتجاج طبرسی / نظامالدین احمد غفاری مازندرانی / جلد 1 / کتابفروشی مرتضوی / تهران.
مناظرههای آموزنده / محمّد محمّدی ریشهری / دار الحدیث / قم / 1391.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
شیرینی که میپزم سرش #جنگه!😐😅
ینی امکان نداره به چای دمکردن بِکشه!!! خورده میشه تو هواااااا😐😂
خواهرشوهرم میگه آخه ورپریده تو فِرم تو خونت نداری اینارو از کجا یاد میگیری داداش مارم 🐴 کردی😑😂
میدونم خیلی بیجوله اما نفسم به نفسش بنده😍😂 اینجا یادگرفتم☺️👇
https://eitaa.com/joinchat/1548943423C7bbc94968d
آموزش شیرینی خونگی بدون #فِــــــــر بزن روش 👇
🧁 یه شـــــیرینی خونگیه نیم ساعته🧁
🧁یه شـــــیرینی خونگیه نیم ساعته🧁
🔴عاقبت آزادی های بی قید و بند!!
به نقل از یکی از روحانیون:
دختری حدود 20 ساله در دانشگاه برای مشاوره به من مراجعه کرده بود و می گفت: “من عاشق شده ام!”
گفتم: عاشق چه کسی؟
گفت: عاشق شوهر خاله ام شده ام! و این صرفا یک عشق ظاهری و قلبی نیست بلکه قضیه ازدواج در میان است!
به خانمش که خاله من است گفته می خواهد زن دیگری بگیرد.
گفتم: چند سالش است لابد خیلی خوش تیپه !؟
گفت: شاید برای دیگران نباشه چون حدود 60 سال دارد ولی برای من هست!
گفتم: حتما خیلی پولداراست؟”
گفت: نه راننده مردم است !
بعد بانگاهی طلبکارانه من گفت: “حاج آٍٍقا! حالا هم پیش شما نیامده ام به من بگویید اسغفرالله و از این حرفها،
بلکه آمده ام که به من بگویید مادرم را چکار کنم ؟
مادری که شنیده شوهر خواهرش می خواهد دوباره زن بگیرد سکته ناقص را زده است اگر بفهمد زن دوم این آقا، دختر خودش است حتما می میرد..!
گفتم: قبول داری خیلی عجیب است دختری بیست و یکی دو ساله با مردی حدود 60 ساله ازدواج کند؟
گفت: راستش را بخواهید نمی دانم چی شد ولی ما همیشه مسافرت می رفتیم خیلی با شوهر خاله ام راحت بودم مثل پدرم بود والیبال بازی می کردم
توپ بر سر و کله من می زد و درد دل های خصوصی، پیامهای قشنگ و عاشقانه،حتی پدر و مادرم می دانند که من با شوهرخاله ام راحتم اما خبر از عشق ما ندارند.
خلاصه بعد از مدت طولانی دختر گلم، دختر گلم هایش، تبدیل به همسر گلم شد...
حضرت علی علیه السلام درباره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود:
ای بندگان خدا! بدانید که گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد و دلها را منحرف می سازد
و پیوسته به زنان چشم دوختن؛ نور چشم دل را خاموش می گرداند
*
به دستورات دینمان اسلام،اعتماد کنیم.
📕بحارالانوار ج 74 ص 291
➥
•
⚠️اگه ذهنت شلـ🧮ـــوغه حتما این کانالو ببین💥
💫 تکنیـــک های #ســــاده و #جالب
برای حذف افـــــــ☄ـــــکار منفی
「🔮」#پاکسازی_تخصصی_ذهن
🔆〰🔆〰🔆
فقط آگـــــ🧬ـاهی ما را نجات خواهد داد....
https://eitaa.com/joinchat/214630639Cbf5213ffca
‼️فقط افراد با دَرک و آگـــٰاهی بالا عضو بشن.
🌸┊
#راهکار
🤷♀خانمایی که به هردلیلی باشوهرتون
نمیسازید و نمیتونید تحملشون کنید‼️
「🔞」بهترین راه اینکه که ....
https://eitaa.com/joinchat/214630639Cbf5213ffca
❣مشاور خانواده رایگان بهت میگه چی کار کنی
محاسبه نفس @tarkegonah.apk
3.39M
سلام علیکم
این هم هدیه بنده به شما
التماس دعا...
📲نرم افزار اندروید محاسبه نفس
☝️🏻حتما دانلود کنید.
📝ان شاالله اعمالمون رو مورد بررسی قرار بدیم.
#مراقبه
⏺ استوری ویژه
🎦 کلیپ تصویری
📶 مداحیوسخنرانی
🔢 پادڪـسـت مـذهبی
📻¦ @padcast110
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔶آیت الله بهجت : " ترک معصیت به طوری که ملکه شخص بشود حاصل نمی شود مگر با دوام #مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت ...
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
جلل الخالق🤯دیروز رفتم خونه ی دختر خالم دیدم #شربت درست کرده #لایه_لایه هر لایه هم یه #رنگی 😳😳
رنگاشم باهم قاطی نمیشد تا با قاشق هم نمیزدی🤯مونده بودم چطور درست کرده🧐
دید دارم هاج و واج نگاش میکنم 🤪 خندش گرفت گفت نمیری از #تعجب😅
بیا اینجا عضوشو تو هم کلی #شربت_جدید یاد بگیر😍👇
https://eitaa.com/joinchat/3776118920Cdd2925f990
بدو بیا تا پاک نشده🏃♀
واقعا عاااااالیه 🏃♂🏃♂🏃♂☝️
👰🏻♀من یه نو عروسم که #چیدمان خونم تو کل فامیل تکه😍😍
وقتی #مادرشوهرم چیدمان خونمو دید
داشت شاخ درمیاورد😂😂
منم #عروس بد😜 نگفتم از اینجا یاد گرفتم🙈👇
https://eitaa.com/joinchat/196608185Cf3bdc18fa0
https://eitaa.com/joinchat/196608185Cf3bdc18fa0
#دکوراسیون_وچیدمان_آپارتمان_های_کوچک
#چیدمان_جهیزیه😉
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#اگر_خلبان_عراقی_میفهمید...!!
🌷....خاطره دیگر برمیگردد به ۱۱ بهمن ماه ۱۳۶۵ که همراه جعفر بهادران در پی به صدا درآمدن آژیر اسکرامبل در پایگاه بوشهر، با سرعت هواپیما را روشن کرده و بعد از خزش به ابتدای باند، بلند شدیم. چند دقیقه بعد افسر کنترل رادار یک هدف نزدیک شونده را از سمت غرب گزارش کرد که احتمالاً قصد حمله به نیروگاه اتمی بوشهر را داشت. لحظاتی بعد هدف را در رادار هواپیما پیدا کرده و با دادن اطلاعات به خلبان به سمت آن رفتیم. در موقعیت مناسب از نظر سرعت، ارتفاع و فاصله مناسب شلیک موشک فونیکس توسط سیستم هواپیما اعلام شد دکمه شلیک را فشردیم. با کمال تعجب دیدیم موشک عمل نکرد. تا به خود بیاییم هواپیمای دشمن را روبروی خود دیدیم!
🌷بهادران با شدت گردش کرد و خود را در پشت شکاری مهاجم قرار داده و اقدام به شلیک موشک حرارتی ساید وایندر کرد. متأسفانه این موشک هم عمل نکرد! وضعیت نگران کنندهای بود. اگر خلبان عراقی میفهمید ما چنین مشکلی داریم حتماً برای زدن ما اقدام میکرد. خوشبختانه همانقدر که ما نگران بودیم او هم مضطرب بود و ضمن تخلیه بمبها با سرعت هر چه تمامتر به سمت مرزهای عراق ادامه داد. خوشحال بودیم که مأموریت او هر چه بود خنثی شد. اما شرایط ما برای نشستن خیلی بحرانی بود. هر آن امکان داشت موقع نشستن، موشکها خود به خود شلیک شده و خسارتی به ما یا هواپیما بزنند. به هر حال با سلام و صلوات و ذکر دعا به سلامت فرود آمدیم.
#راوی: سرهنگ خلبان سید علیمحمد رفیعی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🪴
🔖داستان کوتاه
جوانی، به خواستگاری دختری رفت و در اثنای دیدار شرعی، دختر از جوان سوال کرد: چقدر از قرآن کريم را حفظ کردی؟
جوان جواب داد: چندان زیاد حفظ نکردم؛ و لكن شوق و علاقه دارم که يک بندهی نیک و صالح باشم.
بعدأ جوان از دختر پرسید: تو چقدر قرآن کريم را حفظ کردی؟
دختر گفت: ﺟﺰﺀ ﻋﻢ را حفظ کردم.
از اینکه دختر فهمید، جوان واقعا صادق است؛ به ازدواج با آن موافقت کرد و بعد از عقد ازدواج، از جوان خواست که طبق وعده به حفظ قرآن کریم شروع کند.
جوان گفت: اشکالی ندارد؛ به کمک هم، حفظ می کنیم. بناءً از سورهی مريم حفظ را شروع کردند و به همین ترتیب، سوره های قرآن کريم را یکی پس از دیگری حفظ کردند؛ تا اینکه بعد از گذشت مدتی، تمام قرآن کریم را حفظ نموده، از امتحان استاد، موفق بدر آمدند و شهادت نامه و سلسلهی اجازه در حفظ را، هردو حاصل کردند.
اما جالب این است که در یکی از روزها زمانی که جوان به زیارت پدر خانم اش رفت و به آن مژده داده گفت: الحمدلله دختر تان قرآن کریم را حفظ کرد.
پدر از شنیدن سخنان شوهر دخترش متعجب شده، به اتاق خود داخل شد و شهادت نامه و تقدیر نامه های زیادی از دخترش در حفظ قرآن کريم را با خود آورده پيش روي دامادش گذاشت.
داماد از دیدن آنها حیران و شگفت زده شد و دانست که خانم اش قبل از ازدواج اش حافظ قرآن کريم بوده؛ و لکن بخاطر تشويق شوهرش، به وی نگفته است تا با هم یکجا حفظ کنند.
الله متعال به هر مرد مومن همسر خدا دوست و صالحه نصیب فرماید آرامش زندگی در تقوا است .👌
.
#حکایت #داستان #حدیث #پند
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande