💠 در آبان 1347 مطابق با سال 1388 ه.ق، هنگام تشرف به عتبات در نجف اشرف، روزى به اتفاق جناب آقاى "سيد احمد نجفى خراسانى" به زيارت قبر جناب "ميثم تمّار" [از یاران نزدیک حضرت علی علیه السلام] مشرّف شديم
،
آنجا خادمى بود كه به ما محبت كرد و چاى آورد و بابت آن هيچ پولی از ما قبول نكرد وگفت: "حق خدمت را خود جناب ميثم به من مىرساند و من چند سال است كه اينجا خدمتگزار قبر شريفش هستم، هر از چندى در خواب گوشهاى از زمين مخروبه كوفه را به من نشان مى دهد و من آنجا را حفر مى كنم، سكهاى مىيابم آن را مى فروشم و تا مدتى معيشت مىنمايم..."
و يكى از همان سكه هايى كه به دست آورده بود را به ما نشان داد و آن سكه، سبز رنگ و از ريال ايرانى كوچكتر بود و به خط كوفى، كلمه طيبه "توحيد" بر آن نقش بسته بود...
📚داستانهای شگفت
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
مایکی از بهترین عناصرمون زیر این آسمان را ازدست داده ایم .
《امام خامنه ای حفظ الله 》
با اراده ای محکم وعزمی استوار به یاری خداوند متعال وعنایات خاص حضرت صاحب العصر والزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ودر لبیک به فرمان ولی امر مسلمین با تمام توان برای انتخاب رئیس جمهوری در تراز نظام مقدس جمهوری اسلامی وادامه دهنده راه رئیس جمهور شهید ،محبوب مردمی ومغتم ایستاده وتا حصول نتیجه از پای نخواهیم نشست .
https://eitaa.com/joinchat/832897836Cb809eef507
لینک ابر گروه" رئیس جمهور تراز "
داستان های عبرت آموز
مایکی از بهترین عناصرمون زیر این آسمان را ازدست داده ایم . 《امام خامنه ای حفظ الله 》 ب
سلام وعرض احترام
به امید خدا وند متعال دو هدف را دنبال خواهیم کرد :
✅۱_حضور حداکثری
✅۲_ حمایت از کاندیدای اصلح ودر تراز نطام مقدس جمهوری اسلامی ادامه دهنده راه رئیس جمهور شهید ،محبوب
ومردمی ،فعلا از شخص خاصی رسما حمایت نمی شود تا طی مراحل قانونی ورود افراد به انتخابات .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرائت دعای فرج توسط حضرت آیت الله خامنهای
رهبر انقلاب: وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را میخوانید، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمانتان، که فرمودهاند: ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم.
چند سال قبل، وقتی با یکی از تجربه گران
نزدیک به مرگ مصاحبه میکردم، مطلبی در
مورد آیت الله رئیسی گفت که همان ایام در
کتاب تقاص به این موضوع اشاره شد.
ایشان میگفت در مرور اعمالم به مطلبی
رسیدم در مورد انتخابات ۱۳۹۶
آن ایام پیامی برای من و برخی دوستان
ورزشکارم آمد که تهمت به یکی از نامزدهای
انتخابات (آقای رئیسی) بود.
من شک کردم و این پیام را ارسال نکردم، حتی
با دوستم صحبت کردم و گفتم این حرف صحت
ندارد، اما دوستم این پیام را در کانال و صفحه
خود بازنشر داد.
آن سال آقای رئیسی به خاطر تهمتها و
جوسازیهای رسانه ای رای نیاورد اما...
در آن سوی عالم نکات عجیبی دیدم. دوست من
با آنکه میدانست این پیام صحت ندارد، اما به
خاطر گرایش های سیاسی آن را پخش کرد.
من دیدم که چهار هزار نفر پیام او را دیده بودند
و چهار هزار تهمت در نامه عمل او نوشته شده بود.
چهار هزار تهمت که یکی از آنها برای شقاوت انسان
کافی است. او حسابی خودش را گرفتار کرده بود...
📚 کتاب تقاص اثر گروه شهید هادی
💠ابو علقمه می گوید:
پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله بعد از نماز صبح رو به ما کرد و فرمود: اصحاب من! دیشب عمویم حمزه و برادرم جعفر (طیار) را در خواب دیدم. به آن دو نزدیک شدم و گفتم: «کدام عمل را برتر یافتید؟»
پاسخ دادند: پدر و مادر ما فدایت، ما؛
صلوات بر تو،
تشنه را سیراب کردن
و محبت علی بن ابی طالب علیه السلام را برترین اعمال یافتیم.
📚بحارالانوار،جلد 39،صفحه 274
💠درزمان پیامبر اکرم (ص)مردی از گروه انصار، خانه جدیدى در یكى از محلات مدینه خرید و به آنجا منتقل شد.
تازه متوجه شد كه همسایه ناهموارى نصیب وى شده است.
به حضور پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض كرد در فلان محله، میان فلان قبیله، خانه اى خریده ام و به آنجا منتقل شده ام.متأسفانه نزدیك ترین همسایگان من شخصى است كه نه تنها وجودش براى من خیر وسعادت نیست، بلکه از شرش نیز در امان نیستم.اطمیان ندارم كه موجبات زیان و آزار مرا فراهم نسازد.
پیامبر اكرم چهار نفر یعنی امام على (علیه السلام)، سلمان، ابوذر و شخصى دیگری را كه گفته اند مقداد بوده است، مأمور كرد با صداى بلند در مسجد به عموم مردم از زن و از مرد ابلاغ كنند كه هر كس همسایگانش از آزار او در امان نباشند ایمان ندارد.
این اعلام در سه نوبت تكرار شد.
بعد پیامبر اكرم با دست خود به چهار طرف اشاره كردند و فرمودند از هر طرف تا چهل خانه، همسایه محسوب مى شوند.
📚منابع:
1. كافى، جلد 2، صفحه 666
2. داستان راستان، جلد 1، صفحه 193
🍃قاضی درستکار
💠 زمان مهدی عباسی، (عاتبه بن یزید) قاضی بغداد بود. روزی هنگام ظهر عاتبه همراه با دفتر دیوان قضاوت بر مهدی وارد شد و از او خواست که دفتر را از او بگیرد و استعفای او را بپذیرد. پرسید: سبب استعفا چیست؟ قاضی گفت: دو نفر برای حل مشکلی نزد من امدند و هر کدام دلیل و شاهدی اوردند که محتاج به تامل و اندیشه بود. انها را رد کردم تا شاید بروند اشتی کنند و نزاع بر طرف شود.
یکی از انان متوجه شده بود که من به رطب علاقه دارم؛ لذا مقداری رطب عالی تهیه و به خادم هم پول قابل توجهی داده بود که ان را به من برساند. تا چشمم به رطب افتاد، به خادم گفتم: به صاحبش برگردان! امروز دوباره ان دو نفر برای قضاوت امدند. دیدم در نظر من صاحب رطب مقدم و محبت من به او بیشتر است.
این است داستان من که هنوز هدیه را قبول نکرده، ان گونه تمایل به صاحب رطب دارم. بعد از قبول هدیه چه خواهد شد؟ من می ترسم فریب هدیه ها را بخورم و نتیجه اش فساد در میان مردم باشد؛ لذا مرا معاف دار!)
📚مجله مبلغان مهر و آبان 1385، شماره 83
«بسم الله الرحمن الرحیم»
اللّٰهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَّةِ بْنِ الحَسَنِ
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ آبائِهِ فِي هٰذِهِ
السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً
وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتَّىٰ
تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علی الحسین
و علی
علی بن الحسین
و علی
اولاد الحسین
و علی
اصحاب الحسین
و علی
العباس الحسین
و رحمه الله و برکاته
💠 یکی از اصحاب امام باقر علیه السلام به نام «ابو صباح کنانی» به خانه امام باقر علیه السلام آمد و کوبه در را کوبید. کنیز امام پشت در آمد و در را باز کرد. ابوصباح دست بر سینه کنیز نهاد و گفت: «به آقایت بگو ابوصباح کنانی اجازه ورود می خواهد.»
امام باقر علیه السلام که از دست نهادن ابوصباح بر سینه کنیزش اطلاع یافته بود، غیرتش به جوش آمد و به قدری ناراحت شد که همان لحظه فریاد زد:
«ادْخُل ، وارد شو».
ابو صباح وارد خانه شد. امام را عصبانی و خشمگین دید. به عذرخواهی پرداخت.
امام با تندی به او فرمود:
تو خیال می کنی این دیوارها مانع ما از آگاهی به پنهانی هاست؟ چرا چنین کردی؟!
فَایاک انْ تُعادَ الی مِثلها
بپرهیز از اینکه این کار ناپسند را تکرار کنی!
📚منبع : اکبری، محمود؛ غیرتمندی و آسیب ها، ص: 115
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
💠 مادر امام سجاد (ع) به نام شهر بانو، یکی از دختران یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی بود، حضرت شهربانو پس از فتح ایران به دست سپاه اسلام، به صورت اسیر وارد مدینه شد! امام باقر(ع) فرمودند: وقتی دختر یزدگرد را (شهربانو) به اسیری گرفته و وارد مدینه کردند، دختران مدینه برای تماشایش جمع شده بودند. هنگامی که وارد مسجد شد از پرتوش درخشان گشتند(کنایه از اینکه حاضران در مسجد با دیدن جمال او، شاد و شگفت زده شدند) عمر به او نگریست، او رخسار خود را پوشید و به فارسی گفت« اف بیروج بادا هرمز» ( وای! روزگار هرمز سپاه شد) عمر(که زبان فارسی را نمی دانست) گفت: آیا این دختر به من ناسزا می گوید؟ سپس متوجه او شد تا او را بفروشد. امیر المومنینی (ع) به عمر گفت: تو این حق را نداری، اختیار انتخاب را به خودش واگذار کن، هر مردی را او به شوهری برگزید، مهریه اش را از سهم بیت المال همان مرد، حساب کن. عمر رای علی (ع) را پذیرفت و به شهربانو اختیار داد، شهر بانو جلو آمد و دستش را به شانه امام حسین (ع) نهاد، علی (ع) به او فرمود: نامت چیست؟ او پاسخ داد: جهانشاه. حضرت فرمود: بلکه نا م تو شهر بانویه باشد، سپس به حسین (ع) فرمود: « یا ابا عبدالله لیلدن لک منها خیر اهل الارض» ای حسین! حتماً از این دختر، بهترین شخص روی زمین، برای تو متولد می شود 1 . حضرت علی (ع) از شهر بانو پرسید:« از پدرت در حادثه فیل سواران (و شکست سپاه ایران) چه سخنی را به خاطر داری؟» شهربانو در پاسخ گفت: به خاطر دارم که پدرم درآن هنگام می گفت:« هرگاه ارده خداوند برچیزی غالب شد، همه آرزو در برابر آن خوار گشته و ناکام گردد، و هرگاه مدت عمر و شوکت به پایان رسید، مرگ خواهد رسید و چاره ای جز تسلیم شدن در برابر آن نیست.» حضرت علی (ع) فرمودند:« براستی پدرت چقدر نیکو سخن گفته است، همه امور در برابر مقدرات الهی خوار و تسلیم می گردند، تا آنجا که وقتی اجل فرا رسید، بر تدبیر و خواهشهای انسان، چیره و پیروز گردد.»
📚.زنان مرد آفرین تاریخ، ص169
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا غم هر غمزدهای را برطرف کن...
#الهیآمین🍃
دژبان کل ارتش: وقتی اسم سفر با حاج آقا رئیسی میآمد عزا میگرفتیم!/ در این سفرها نه خواب داشتیم نه غذا نه استراحت
امیر سیدمحمدرضا حسینی، آجودان مخصوص رئیس جمهور :همیشه وقتی اسم سفر می آید یاد استراحت و گردش و تفریح میافتیم ولی وقتی اسم سفر با حاج آقا رئیسی را میشنیدیم عزا میگرفتیم! برای اینکه فوق العاده خستگیناپذیر بود و غذا و خواب آرام و قرار نداشت و می گفت بدو بدو باید برویم گره از کار مردم را باز کنیم.
گاها وزرا می گفتند به خاطر ما هم که شده 10 دقیقا استراحت بدهید می فرمود بدو بدو باید برویم تا از گره از کار مردم باز کنیم.
در سفر ترکیه ساعت 4 صبح پرواز کردیم، بدو بدو نه ناهار نه استراحت و ساعت 12 شب سوار هواپیما شدیم و برگشتیم. همه خسته بودند و له شده بودند.
آقای رئیسی در این سفرها در داخل هواپیما یکی یکی سر صندلیها میآمد و از همه تشکر می کرد.
💠 يكي از اهل تقوي و يقين كه در زمان عالم رباني مرحوم حاج شيخ محمد جواد بيد آبادي را درك كرده نقل كرد: زماني كه آن بزرگوار به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام و توقف چهل روز در مشهد مقدس به اتفاق خواهرش از اصفهان حركت نمود و به مشهد مشرف شدند چون هيجده روز از مدت توقف در آن مكان شريف گذشت شب، حضرت رضا عليه السلام در عالم واقعه به ايشان امر فرمودند: كه فردا بايد به اصفهان برگردي.
عرض ميكند اي مولاي من، من قصد توقف چهل روز در جوار حضرتت كرده و هيجده روز بيشتر نگذشته.
امام عليه السلام فرمود: چون خواهرت از دوري مادرش دل تنگ است و از ما مراجعتش را به اصفهان خواسته، براي خاطر او بايد برگردي، آيا
نميداني كه من زوارم را دوست ميدارم؟
چون مرحوم حاجي به خود ميآيد از خواهرش ميپرسد كه از حضرت رضا عليه السلام روز گذشته چه خواستي؟
مي گويد: چون از مفارقت مادرم سخت ناراحت بودم به آن حضرت شكايت كرده درخواست مراجعت نمودم.
📚کرامات و معجزاتی از امام هشتم ص۹۳_۹۴
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از زبان امام رضا جان علیه السلام گفت؛
که گریه فقط
بر غم حسین علیه السلام
💠 جناب آقاي حيدر تهراني فرمود: چند سال قبل روزي در رواق مطهر حضرت رضا عليه السلام مشرف بودم، پيرمردي را دیدم كه از پيري خميده شده و موي سر و صورتش سفيد و ابروهايش بر چشمش ريخته بود، حضور قلب و خشوع او مرا متوجه ساخت، زماني كه خواست حركت كند، ديدم از حركت كردن عاجز است، او را ياري كردم و او را به منزلش رساندم و سخت مورد علاقهام شد به طوريكه هر روز ميرفتم و او را در كارهايش ياري ميكردم، اسم و محل و حالاتش را پرسيدم گفت: اسمم ابراهيم و اهل عراقم!
او زبان فارسي را هم مي دانست «جرياني را برايم نقل كرد» گفت:
من از دوران جواني تا حال هر ساله براي زيارت قبر مطهر حضرت رضا عليه السلام مشرف ميشوم و مدتي ميمانم و بعد به عراق مراجعت ميكنم و از دوران جواني كه هنوز اتومبيل نبود دو مرتبه پياده مشرف شدم، بار اول سه نفر جوان كه با من هم سن و سال بودند و دوستي و صداقت ايماني بين ما بود و سخت با يكديگر علاقه و محبت داشتیم مرا تا يك فرسخي مشايعت و بدرقه كردند و از مفارقت من و اينكه نمي توانستند با من مشرف شوند سخت افسرده و نگران بودند، هنگام وداع با من گريه كردند و گفتند تو جواني و سفر اول و پياده به زحمت ميروي البته مورد نظر واقع ميشوي، حاجت ما به تو آن است كه از اطراف ما سه نفر سلامي هم تقديم امام رضا عليه السلام نموده و در آن محل شريف يادي از ما كنی.
من با آنها وداع كردم و به طرف مشهد حركت كردم پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگي و ناراحتي به حرم مطهر مشرف شده پس از زيارت در گوشه اي از حرم مطهر افتادم و حالت بي خودي و بي خبري بر من عارض شد، در آن حالت حضرت رضا عليه السلام را دیدم که با دست مباركش رقعههايي «كاغذ» بي شماري را به تمام زوار از مرد و زن حتي بچهها ميدهد، چون به من رسيدند چهار رقعه به من مرحمت فرمود.
پرسيدم چه شده به من چهار رقعه داديد؟
حضرت فرمود: يكي براي خودت و سه تا براي سه دوستت.
عرض كردم اين كار مناسب حضرتت
نيست خوب است به ديگري امر فرماييد، اين رقعه ها را تقسيم كند.
حضرت فرمود: اين جمعيت همه به اميد من آمدند و بايد به آنها برسم .
پس يكي از رقعهها را گشودم چهار جمله نوشته بود.
۱- برائة من النار
۲- امان من الحساب
۳- دخول في الجنه
۴- و انا ابن رسول الله صلي الله عليه و اله
📚کراماتی از امام هشتم علیه السلام ص 13- 16
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
#سلطانم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ