برای آدمهایی که آزارتان می دهند
آرزوهای ِ خوب کنید !
آری ..
آرزو کنید آنقدر غرق در خوبی هایِ زندگی
شوند و خیر و نیکی در لحظه هایشان
جاری باشد ،
که وقتی به خودشان می آیند
اصلا دیگر بدی را بلد نباشند ...
بیشتر ِ آدمهایی که آزار می دهند
شاید یک روزی ، یک جایی
زخمی خورده اند و مرهمی نیافته اند
و تنها راه ِ گذر از این زخم را
در آزار دادن ِ دیگران جسته اند ...
با رفتار متقابل ، چنین شخصیتی
از خودتان نسازید ...
جواب بدی را دستِ کم با سکوت بدهید
و در دلتان آرزوهای ِ نیک برای فرد ِ مقابل کنید ،
شما خوشبخت ترین انسانید ...
Iman Barati - Salam Khoda (128).mp3
4.37M
سلام خدایی من❤️
من خدارو دارم
با صدای ایمان براتی
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 تعریف عالی حجاب از استاد قرائتی
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 راز نقطه های سیاه روی چفیه های فلسطینی ها
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حمله تند «نصرالله رادش» به گروهی از همکارانش
🔺چندشم میشود از خیلیهایتان؛ پستی از هیکلتان میبارد!
🔺خجالت بکشید. یک ذره آدم باشید!
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان 🍃💞از جهنــ🔥ــم تا بهشـــــ🌈ـــــت💞🍃 #عاشقانه_مذهبی #قسمت_دهم با اینکه ا
پارت ۱۱ الی ۲۰ تقدیم نگاه زیباتون
رد پای امام رضا
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان 🍃💞از جهنــ🔥ــم تا بهشـــــ🌈ـــــت💞🍃 #عاشقانه_مذهبی #قسمت_دهم با اینکه ا
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺
رمــــــ📚ـــــان
🍃💞از جهنــ🔥ــم تا
بهشـــــ🌈ـــــت💞🍃
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_یازدهم
بلاخره از ملیکا جدا شدم .
ملیکا_ زهراسادات توماشینه بیابریم گرمه خانم خانما.☺️
_ اها باشه بریم.
ملیکا راه افتاد و منم دنبالش، تا رسیدیم به یه سمند سفید.
ملیکا در جلو رو برام باز کرد و خودش هم رفت عقب نشست.
سوار شدم و سلام کردم و بعدهم با آغوش زهراسادات مواجه شدم بلاخره بعد از احوال پرسی و این چیزا راه افتاد.
ملیکا_خوب چه خبرا؟ دیگه میای قم و میری حرم؟مثلا یه زمانی خواهر بودیما.
در جوابش به لبخند اکتفا کردم.🙂
راست میگفت همیشه هرجا باهم میرفتیم میگفتیم ما خواهریم و از این حرفا ولی اون برای بچگیامون بود خب. جالبه که همه چیزو یادشونه.
هم خوشحال😄 بودم هم ناراحت.😒
ناراحت به خاطر اینکه هنوز هم نمیتونستم خیلی از برخوردای این مذهبیا رو تحمل کنم چون بااعتقاداتشون مشکل داشتم😒
و خوشحال هم برای اینکه دلم برای دوستام تنگ شده بودو حالا بعد هفت هشت سال داشتم میدیدمشون.😄😇
البته ناگفته نماند که من خیلی سرد برخورد کردم😕 وظاهرا ناراحت شدن که دیگه حرفی بینمون ردو بدل نشد منم سکوت رو ترجیح دادم .
زهراسادات_حانیه جان.الان خونه مامان بزرگ اینا خیلی شلوغه مامان اینا گفتن بهت بگم اگه دوست نداشتی بیای اونجا بریم خونه ما.
_ نمیدونم هرجور خودت میدونی .
زهراسادات_ پس بریم خونه ما.
.
.
زهراسادات در رو باز کردو کنار وایساد تا من وارد بشم.
با وارد شدنم خاطره های خیلی محوی,از کودکی برام زنده شد. چه روزای خوبی رو اینجا گذروندیم..
.
.
زهراسادات با یه سینی شربت وارد پذیرایی شد و نشست کنارم.
زهراسادات_حانیه یه چیزی بپرسم ناراحت نمیشی؟😅
_ اگه تانیا صدام کنی نه.😄
_ بابات چجوری حاضر شد تو همش پیش عموت باشی با این اعتقاداتش؟😟
شونه بالا انداختم.
_ نمیدونم. شاید....🙁
با اومدن ملیکا حرفمون نا تموم موند . خلاصه بعداز کلی شوخی و خنده که من هم طبق معمول مسئولیت خطیر خندوندن بقیه رو داشتم😄😀😁
صدای آیفون بیانگر اومدن مامان باباها بود......
#ادامه_دارد...
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
✍🏻نویسنده ح سادات کاظمی
💠 کپی با ذکر صلوات
🤲🏻اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺