📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
🕋پیامبـراکـرم صلیاللهعلیهوآله:
🔮هرکس در شب دهم ماه شعبان
┊⃢⃢⃢⃢🧎🏻۴رکعت
💦دونماز ۲رکعتی
بخواند
🔹درهررکعت:
🧎🏻⇇ حمـد
✙ آیةالکرسـی
✙🧮 ۳مـرتبه سـورهکوثر⇉
♥️خـداوند
به فرشتگان مىفرمايد:
براى كسى كه اين نماز را خوانده است
🧮صد هزار عمل نيك بنويسيد و
🧮صد هزار درجه او را بالا ببريد و
🧮 صد هزار در را به روى او بگشاييد و هرگز آنها را نبنديد و نيز او و پدر و مادر او و همسايگانش آمرزيده مىگردند.
📚اقبالالاعمال
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
📖آیةالکرسی
🌸اَللّٰهُ لٰا اِلـٰهَ اِلّٰا هُوَٱلْحَیُّ ٱلْقَیُّـومُ لٰا تَـأْخُـذُهُۥ ◌ سِنَـةٌ وَ لٰا نَوْمٌ ◌ لَـهُۥ ❀ مٰا فـِۍٱݪـسَّـمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِۍ ٱلْـاَرْضِ مَنْ ذَٱ ٱݪّـَذیٖ یَـشْـفَـعُ◌ عِـنْـدَهُۥ ❀ اِلّٰا بِـاِذنِـهۦٓ ✦
یَعْلَمُ مٰا بَيْـنَ اَيْدیٖهِمْ ◌ وَ مٰا خَلْفَهُمْ ◌ وَلٰا یُحیٖطُونَ بِشَـیْءِِ ◌ مِنْ عِلْمِهۦٓ ✦
اِلّٰا بِمٰا شٰاءَ وَسِعَ کُرْسـیُّٖـهُ ٱݪـسَّمٰاوٰاتِ وَٱلْـاَرْضَ◌ وَ لٰا یَـؤُدُهُۥ ❀ حِفْظُهُمٰا ◌ وَ هُوَٱلْـعَلـیُّٖ ٱلْـعَظیٖمُ
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
بِسْمٱللّٰهٱلرَّحمٰنِٱلرَّحیٖم
اِنّٰا اَعْطَيْنٰاکَ ٱلْكَوْثَرَ ¹
فَصَـلِّ لِرَبِّکَ وَٱنْحَرْ ²
اِنَّ شٰانِئَکَ هُوَ ٱلْاَبْتَرُ ³
⏰کمتراز۵دقیقه
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
🎁🎁ایننماز پرفضیلت را به امامعصر ارواحنافداه هـدیه کنیم.
⏳وقت خواندن این نماز ازبعد نماز مغرب و عشاء تا اذان صبح
◌◍◌◍◌
لازم نیست درنمازهای واجب و مستحبی نیت به زبان گفته شود واگر نیت رابه زبان هم بیاوریم اشکالی ندارد(مثلاً ۲ رکعت نمازشب دهم ماه شعبان میخوانم قربةالیالله)
📢نشر این پیام صدقه جاریه است
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگرد یا ایها العزیز...
#دلتنگی💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌷
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨قرار شبانه ✨
بخوان دعای فرج به امید فرج
#در_ثواب_نشر_سهیم_باشیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╭┅ঊঈ🌹🍃🌸🍃🌹ঊঈ┅╮
╰┅ঊঈ🌹🍃🌸🍃🌹ঊঈ┅╯
10.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ممکن نیست کسی اهل نماز شب باشد و زندگی اش لنگ باشد...
🔰آیت الله جوادی آملی
🌹🌸🌹🌸
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 💞🌷💞🌷💞🌷💞🌷💞🌷 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚 ﴿عشق پاک﴾ 🔖قسمت ۱۹ و ۲۰ یکی از تیرهترین روسریهامو انتخاب
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
سلام دوستان بزرگوار ادامه رمان نوش نگاهتون
📚 ﴿عشق پاک﴾
🪧88رمان کانال
✍🏻 منتظر۳۱۳
🔖 ۱۷۹ قسمت
پارت 1 الی 20
https://eitaa.com/Dastanyapand/85991
پارت 21 الی 60
https://eitaa.com/Dastanyapand/86352
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 💞🌷💞🌷💞🌷💞🌷💞🌷 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚 ﴿عشق پاک﴾ 🔖قسمت ۱۹ و ۲۰ یکی از تیرهترین روسریهامو انتخاب
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
💞🌷💞🌷💞🌷💞🌷💞🌷
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📚 ﴿عشق پاک﴾
🔖قسمت ۲۱ و ۲۲
اقامحسن بعد از ده دقیقه رسید. زود سوار ماشین شدم. متعجب گفت:
_سلام چیشده؟ چرا اینجایید؟
همه چیزو براش تعریف کردم و فقط گریه کردم سرشو انداخته بود پایین و زیر لب ذکر میگفت. بعد از کمی سکوت گفت:
_بهتره که همین حالا همه چیزو به مادر پدرتون بگید اگه نگید و جلوشو نگیرید معلوم نیس چه بلایی سرش بیاد!
+بله حتما برم خونه همه چیزو برای مامان تعریف میکنم قطعا مامان هم به بابا میگه
_آبمیوه میخورید براتون بگیرم؟
+نه ممنون زحمت نکشید میل ندارم
بی توجه به حرفم ایستاد و دوتا آبمیوه گرفت و سمت صندلی عقب که نشسته بودم گرفت:
_بفرمایید
+ممنون
سوار ماشین شد و راه افتاد. انقدر اعصابم داغون بود که چشمامو بستم و با صدای اقامحسن به خودم اومدم:
_حسنا خانم رسیدیم
چشمامو باز کردم و گفتم:
_شرمنده زحمتتون دادم. ممنون بفرمایید داخل!
_چه زحمتی ممنون من تازه از سفر رسیدم هنوز خونه هم نرفتم انشاالله مزاحم میشم به زودی
بعد از گفتن اخرین جملش لبخند دندون نمایی زد
_هرجور راحتید ممنون خدانگهدار...
از ماشین پیاده شدم و کلیدو انداختم توی در و رفتم داخل. مامان با دیدنم خشکش زد اومد جلو و گفت:
_پس فاطمه کو؟
با شنیدن اسم فاطمه زدم زیر گریه مامان اومد جلو و گفت:
_بهت میگم فاطمه کو چرا گریه میکنی؟!
با سختی همه ماجرا رو براش گفتم. حالا فقط من گریه نمیکردم مامان هم با من اشک میریخت. همون موقع رفت سمت تلفن و زنگ زد به بابا و گفت که بره دنبال فاطمه. رفتم سمت اتاقم و لباسمو در اوردم و دراز کشیدم روی تختم و یاد حرفا و کاری فاطمه افتادم. یاد گذشته که فاطمه چقدر با الان فرق داشت دلم برای اون فاطمه تنگ شده بود فاطمه ای که همیشه اون منو برای نماز خوندن تشویق میکرد الان چرا باید اینطور بشه؟!.....
با صدای داد بابا از جا پریدم و سریع رفتم پایین روی آخرین پله ایستادم بابا داشت سر فاطمه داد میزد و فاطمه هم سرشو انداخته بود پایین و از ترس حرفی نمیزد
بابا رو به فاطمه کرد و گفت:
_از امروز به بعد نه اجازه داری بری بیرون نه حتی با ما هم جایی بیای توی اتاقت میمونی تا ادم بشی
با این حرف بابا فاطمه بلند زد زیر گریه و گفت:
_بابا غلط کردم خواهش میکنم بزار برم بیرون قول میدم دیگه این کارو نکنم قول میدم
بابا نگاهی بهش کرد و گفت:
_همینی که گفتم فعلا تکلیفت همینه راستی اون گوشیتم بده به من بدو
فاطمه التماس میکرد که بابا حداقل گوشیشو نگیره اما بابا پس نکشید و گوشیشو گرفت. فاطمه با صدای گریه بلند سریع رفت بالا. بابا حسابی از عصبانیت سرخ شده بود مامان هم یه گوشهای نشسته بود و سرشو گرفته بود و اروم گریه میکرد.
رفتم برای مامان و بابا گل گاو زبون درست کردم تا اروم بشن وقتی تموم شد ریختم توی لیوان و رفتم جلوی بابا گذاشتم روی میز خم شدم و لیوانو برداشتم و دادم دست بابا و گفتم:
_باباجون جان من غصه نخور اروم باشید خواهش میکنم اینو بخورید تا اروم بشید
بابا نگاهی بهم کرد و لبخندی زد و گفت:
_کاش یکم از مهربونی و عاقل بودن تو رو فاطمه داشت
+بابا مطمئن باشید اونم اینطوری نیست خیلی دلش پاکه این رفتارو حرکات از خودش نیست تعلیم دیده...
_فعلا تنبیهش کردم تا ادم بشه توام برو بخواب دیر وقته
+چشم
مامان که همونجا خوابش برده بود به بابا گفتم:
_مامان بیدار شد بگید حتما از این دمنوش بخوره حالش بهتر بشه
+باشه عزیزم برو
_شب بخیر
رفتم بالا فاطمه روی تختش زیر پتو داشت گریه میکرد وقتی صدای پامو شنید سرشو اورد بیرون و گفت:
_ببین من یه جا تلافی میکنم حالا بشین و ببین
حرفی نزدم چون حرف زدن فایده نداشت
رفتم و دراز کشیدم. امروز اقامحسن اخر بار توی ماشین گفت به زودی مزاحم میشیم.. این حرفش یعنی چی؟ یعنی مامان اینا قراری گذاشتن و من خبر ندارم؟.....
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺