💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
◎☜ روز #دوشـنـبــه☟◎
⭕️اذکــ📿ــار روز
◽️⇦《 #یاقٰاضِــیالْحٰاجٰاٺـــ》 100مرتبہ
◽️⇦ یـا لطیـف 129 مرتبہ
⭕️ سـوره روز
◽️⇦ سـوره مبـارکہ #شـرح
↶ بہ جهت وسعـت رزق ۴۱ مـرتبہ
خوانده شود مـراد حاصل میشود.
⭕️ #ادعیـه و #زیـارت روز
◎دعـای روز دوشنبـه
◎زیـارت امیـن الله
◎ دعـای معـراج
⭕️ #نـمــاز_روز_دوشنبـه
◽️ده رڪعت نمـاز بـجا آورد
◽️در هر رڪعت بعد از سـوره حمـد
◽️ده مرتبہ سـوره توحیـد
↶ حق تعالی در روز قیامت برای او
نوری قرار دهد که روشنایی دهد موقوف را
تا غبطه برند بر او خلق خداوند در آن روز
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
🍂دعا برای شروع روز 🍂
🍂بسم الله الرحمن الرحیم🍂
🙏اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
🍂🍂🍂🍂
🙏اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
🍂🍂🍂🍂
🙏اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْظالمـِیـن
🍂🍂🍂🍂
🙏اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
🍂🍂🍂🍂
🙏آمين يا رب العالمین🙏
🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
سلام علیکم بزرگواران
روز دوشنبه روز زیارتی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بر شما گرامیان پر خیر و برکت باد
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
ذکر روز دوشنبه
100 مرتبه یا قاضی الحاجات
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌹توسل امروز دوشنبه 🌹
🌹 یا اَبا مُحَمَّدِِ یا حَسَنَ بنِ عَلِیّ،اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسُولِ اللهِ ، یا حُجَّه اللهِ عَلی خَلقِهِ ،یا سَیِّدًنا وَ مَولانا، اِنّا تَوَجَّهنا وَ استَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلَی اللهِ، وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِندَاللهِ ،اِشفَع لَنا عِندِاللهِ
یا اَبا عَبدِاللهِ یا حُسَینَ بنَ عَلِیّ، اَیُّهَا الشَّهیدُ یَابنَ رَسُولِ اللهِ، یا حُجَّه اللهِ عَلی خَلقِهِ، یا سَیِّدَنا وَ مَولانا ،اِنّا تَوَجَّهنا وَاستَشفَعنا وَ تَوَسّلنا بِکَ اِلَی اللهِ ،وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا ،یا وَجیهاً عِندَاللهِ ،اِشفَع لَنا عِندَاللهِ🌹
التماس دعا
🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
#ختم_مجرب_نمل_برای_حاجات_بزرگ
#در_باب_حاجات_و_مهمات
1⃣⇦ #روش_اول👇
❗️از دوشنبه تا جمعه ختم زیر خوانده شود
❗️ فقط جمعه رو نخوانید و گرو بذارید تاحاجتتون رو بگیرید
📢ایه 60 سوره نمل تا 64 که امن داره مد نظر هست
✅وقتی آیه 60 رو می خونین
👈100یا محمد بفرستید وقتی
👈آیه 61 رو می خونین 100یاعلی بفرستین وقتی
👈 آیه 62رو می خونین 100یازهرا بفرستید وقتی
👈آیه 63 رو می خونین 100یا حسن بفرستین وقتی
👈 آیه 64 رو می خونین 100یا حسین بفرستید
2⃣⇦ #روش_دوم👇
✅سه هفته پشت سر هم
👌هفته اول از دوشنبه تا جمعه
👌هفته دوم دوشنبه تا جمعه
👌 هفته سوم دوشنبه تا جمعه هفته اول و دوم کامل بخونید و هفته سوم گرو بکشید اینجوریه که از ایه 59 تا 63 که امن داره باید بخونید. که 5 تا ایه است که امن داره
🌸ایه اول بخونید یه دور تسبیح یا محمد
🌸ایه دوم بخونید یه دوره تسبیح یا علی
🌸ایه سوم یا زهرا
🌸ایه چهارم یا حسن
🌸ایه پنجم یا حسین
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
بیایید. همگی برای شادی
دل امام زمان عج. گناه نکنیم
آمین رب العالمین
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#باب_وسعت_رزق_و_روزی
》 #آیه_مبارکه_ومن_یتق_الله
💠پیامبر اکرم صل الله علیه و آله وسلم فرمودند...
🍁من آیاتی را در قرآن مى شناسم که اگر تمام انسانها دست به دامن آن شوند براى حل مشکلات آنها کافى است و آن آیات دوم و سوم سوره طلاق است...
✨«وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْث لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْىء قَدْراً»✨
🍁طریقه ختم به جهت وسعت روزى،
🍃آیه مذکور را از روز دوشنبه شروع کند،
🍃تا چهل روز، روزى 153 مرتبه بخواند
🍃روز چهلم 178 مرتبه بخواند.
🍁به جهت وسعت رزق و برکت مال و رسیدن به دولت و ثروت بسیار محرب هست.
نماز روز دوشنبه
10. رکعت 5 تا دو رکعت
هررکعت بعد از حمد
10 مرتبه. توحید
نماز درمفاتیح
التماس دعای فرج 🌸🌸🌸
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
تعویذ روز دوشنبه
تعویذ ذیل مربوط به روز دوشنبه است که هر گونه مشکل و اتفاق ناخواسته را دفع می کند و موجب موفقیت امور میگردد
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أُعِیذُ نَفْسِی بِرَبِّیَ الْأَکْبَرِ مِمَّا یَخْفَی وَ مَا یَظْهَرُ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ أُنْثَی وَ ذَکَرٍ وَ مِنْ شَرِّ مَا وَارَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ أَدْعُوکُمْ أَیُّهَا الْجِنُّ إِنْ کُنْتُمْ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ وَ أَدْعُوکُمْ أَیُّهَا الْإِنْسُ إِلَی اللَّطِیفِ الْخَبِیرِ وَ أَدْعُوکُمْ أَیُّهَا الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ إِلَی الَّذِی خَتَمْتُهُ بِخَاتَمِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ خَاتَمِ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ خَاتَمِ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ ع وَ خَاتَمِ مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ النَّبِیِّینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِمْ أَخِّرْ عَنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ کُلَّمَا یَغْدُو وَ یَرُوحُ مِنْ ذِی حَیٍّ أَوْ عَقْرَبٍ أَوْ سَاحِرٍ أَوْ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ أَوْ سُلْطَانٍ عَنِیدٍ أَخَذْتُ عَنْهُ مَا یُرَی وَ مَا لَا یُرَی وَ مَا رَأَتْ عَیْنُ نَائِمٍ أَوْ یَقْظَانَ بِإِذْنِ اللَّهِ اللَّطِیفِ الْخَبِیرِ لَا سُلْطَانَ لَکُمْ عَلَی اللَّهِ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
🌺🧚♀️خوشبختی یعنی:🤔
قلبی را نشکنی ، 💔
دلی را نرنجانی ،💘
آبرویی را نریزی ، 😱
و دیگران ازتو آسیبی نبینند ، 😇
میدانی که دراین چقدرارامش روحی هست⁉️
🌼الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
المُسلمُ مَن سَلِمَ الناسُ مِن يَدِهِ و لِسانِهِ ،
و المُؤمِنُ مَنِ ائتَمَنَهُ الناسُ على أموالِهِم و أنفُسِهِم 🌼
🌼امام صادق عليه السلام :
مسلمان ، كسى است كه مردم از دست و زبان
او آسوده باشند و مؤمن ، كسى است
كه مردم او را امين مال و جان خود بدانند 🌼
📚میزان الحکمه ج۵
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
♥️⇦•امام علی(ع) فرمودند:
✍🏻 از سه چيز نباید حيا كرد:
①← پذيرايى از ميهمان
②← بلند شدن در برابر پدر و معلّم
③← و گرفتن حق، گر چه اندك باشد.
📚عيون الحكم و المواعظ ص۲۱۲
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
🌻 گَنجُ الْعَرش
رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً💚
💕 ۱- چگونه است که خداوند را میخوانیم ولی اجابت نمی آید؟
از یکی از بزرگان دین و وارستگان شریعت پرسیدنند که؛
چگونه است که خداوند را میخوانیم، ولی اجابت نمی آید؟
فرمود؛ از بهر آنست که،
خدای را حق میدانیم و میشناسیم امّا طاعتش را نمی داریم و اطاعت ابلیس میکنیم
و مصطفی را رسولش می شناسیم، امّا متابعت سنّت و عترتش نمی کنیم
قرآن میخوانیم، اما بدان عمل نمی کنیم
نعمت خدای میخوریم، ولی شکر نعمت نمیکنیم
میدانیم بهشت و جنّت را برای مطیعان آراسته اند، اما طلب نمیکنیم
می شناسیم دوزخ را برای عاصبان گداخته اند، ولی از آن نمی گریزیم
میدانیم که مرگ حق است، ولی ساز و توشه آن نمی سازیم
پدر و مادر را در خاک میکنیم، اما از آن عبرت نمی گیریم
میدانیم شیطان دشمن است، اما با او عداوت نمیکنیم بلکه با او میسازیم
از عیب خود دست بر نمیداریم، اما به عیب جوئی دیگران مشغولیم
و... چنین است که دعاهایمان به اجابت نمیرسد!!
🌻۲- أََجر و ثواب بیماران
ثبت در آسمان ها؛
از عبدالله ابن مسعود نقل است که در محضر رحمة اللعالمین(ص) نشسته بودیم که،
رسول رحمت(ص) بر آسمان نگریستند وتبسّم کرده،
عرضه داشتیم یا رسول الله(ص) از چه تبسّم فرمودی؟ و چه حال بر شما مَکشُوف و مَشهُود گشت؟
فرمودنند؛ مرا عجب آمد از بنده مؤمن و نیکو عملی که در بستر بیماری و کسالت گرفتار آمده، که اگر بدانستی که او را در آن حال بیماری چه کرامت است نزد الله، و نزد الله چه قربت و منزلت است او را، همه عمرِ خود را بیماری خواستی!؟
چرا که این ساعت که بر آسمان نگریستم، دو فرشته فرو آمدند و بنده ی مهربانی را که همواره به نیکو کاری در بین خلق مشهور و پیوسته در مسجد و محراب به طاعت و عبادت مشغول بود را طلب کردنند و نیافتند، چرا که آن بنده در بستر بیماری گرفتار شده و از خدمت به خلق و طاعت خدای باز مانده؛
فرشتگان به حضرت عزّت باز گشتند و عرضه داشتند؛
بار پروردگارا !! فلان بنده مؤمن نیکو کردار را در هر شبانه روزی حسنات و خدمات و طاعات و عبادات فراوان می نوشتیم، اکنون که در بستر بیماری حبس کرده ای، هیچ عمل و طاعت وی را نمی نویسیم، تکلیف چیست؟
از حقّ جلّ جلاله فرمان آمد، همان طاعات و عبادات و حسنات روزانه وی را برایش ثبت و ضبط کنید در نامه عملش و چیزی کم نکنید، که من پاداش و ثواب روزهای بیماریش را خواهم داد، لَهُمْ أَجْرُ غَیْرُ مَمْنُونٍ --قطعاَ برای آنها اجر و ثواب و پاداشی است بدون منّت و بی حساب و قطع نشدنی از طرف پروردگارشان- آیه ۲۵ انشقاق؛
🌷 ۳- مُفْلِس کیست؟
یا لَلْعَجَب!!
روزی رسول خدا(ص) به اصحاب خود فرمودند که؛
آیا میدانید مفلس کیست؟
اصحاب عرضه داشتند یا رسول الله؛ مفلس نزد ما کَسی است که، نه دِرهمی دارد نه دیناری!!
سپس رسول رحمت و أُسوِه اُمّت(ص) فرمودند که؛
مفلس در اُمتِ من کَسی است که، نماز دارد، رُوزه دارد، زکات دارد، حج دارد، جهاد دارد، حَسَنات دارد، و........ و در روز قیامت با خود می آورد، و در کَفّهِ ترازوی اعمال نیکِ خود همراه دارد، ولی در پیشگاه دادگاه عدل کبریائی و به وقت یوم الحساب، این اعمال نیکِ او را بردارند و در کَفّهِ ترازوی اعمال کسانی گذارند که غیبتِشان را کرده، و بُهتان و تُهمتِشان زده است، و ظُلم و تجاوز به آنها کرده، و دُروغشان گفته و خیانتشان کرده، و.....، تا اینکه کفه ترازوی اعمال نیک او خالی گردد!!
و اگر حَسَناتش تمام شود، و هنوز حسابش تسویه نشده باشد، از کَفهِ گناهانِ دیگران بردارند و در کفه ترازوی او گذارند، تا اینکه حسابش تسویه گردد، چنین کَسی به تدریج کفه ترازوی حسنات خود را سبک و هلاک میگرداند و کفه ترازوی سیّئات خود را ثقیل و سنگین میگرداند، و قرآن هم در آیه ۱۰۵ سوره کهف در همین معنیٰ می فرماید(.. فَحَبِطَتْ أَعٰمالُهُمْ... پس نابود، باطل، و تباه کردند اعمالِشان را) تا اینکه سرانجام در دنیا به عذاب آتش وجدان خود بِسوزد و در آخرت به عذاب آتش دوزخ بسوزانَندش، مفلس واقعی چنین کسی است( وَرشِکستگی در پیشگاهِ دَیّانِ اکبر و خَیرُ الحاکمین) و چنین است که میفرمایند، به حساب خود برسید قبل از اینکه به حسابتان برسند، پناه بر خدا، یا خدا، إِلٰهی أَلعَفو به مبارکی ذکر آسمانیِ صلوات💕🏝🌻
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️عوامل اصلی سرطان:
حتما ببینید❌
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
💜🌹🌸🍀 برمدارعشق🍀🌸🌹💜
💟*ﻋﺪﺩیکه ﻫﻤﻪ ﻋﻠﻤﺎﻭﺍﻫﻞ ﺩﺍﻧﺶ ﺭﺍ💟
❇️ ﻣﺘﺤﯿﺮ ﮐﺮﺩ؟ * ﻋﺪﺩ ۷ ﺍﺳﺖ * ❇️
🌹ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪﻋﺪﺩ٧ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﺎﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ
❣ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ،
🌹ﮐﻪ ﻋﺪﺩ *۷*ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻃﺒﻘﺎﺕ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎﺳﺖ*
❣تعدﺍﺩ ﺍﯾﺎﻡ ﻫﻔﺘﻪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
🌹ﻋﺠﺎﯾﺐ ﺩﻧﯿﺎ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
❣ﻃﻮﺍﻑ ﺩﻭﺭ ﮐﻌﺒﻪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
🌹ﺳﻌﯽ ﺑﺒﻦ ﺻﻔﺎ ﻭ ﻣﺮﻭﻩ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
❣ﻧﻘﺎﻁ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﺎﺯﻣﯿﻦ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
🌹ﺁﯾﺎﺕ ﺳﻮﺭﻩ ﻓﺎﺗﺤﻪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
❣ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
🌹۷ ﻋﺪﺩ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ*
❣ﻣﻌﺪﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
🌹۷ ﻧﻮﻉ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﺻﻠﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ*
❣ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﺪﺍﺭﻫﺎﯼ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
🌹ﻧﻮﺭهای ﻣﺮﺋﯽ ۷ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ*
❣ﺍﺷﻌﻪ ﻧﻮﺭ ﻏﯿﺮ ﻣﺮﺋﯽ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
🌹ﺗﮑﺒﯿﺮ ﺩﻭ ﻋﯿﺪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
❣ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻗﺎﺭﻩ ﺧﺎﮐﯽ ۷ ﺗﺎﺳﺖ*
🌹ﺑﺎﺧﺸﻮﻉ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ :*
❣ﻻ ﺍﻟﻪ ﺍﻻﺍﻟﻠﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ*
🌹ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﺪﺍﯾﻦ ﺍﻗﺮﺍﺭﺍﺯ۷ﮐﻠﻤﻪ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ*
❣ﺍللهم ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁﻝ ﻣﺤﻤﺪ*
🌹اتفاقأﺻﻠﻮﺍﺕ ﻫﻢ ﺍﺯ٧ﮐﻠﻤﻪ ﺗﺸﮑﯿﻞ شده*
❣حالابفرست برمحمدوآل محمدصلوات*
🌹به نیت اينکه بزرگترین مشکلت امروز
❣حل بشه آمین یا رَبَّ العالمین
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم
باید به سه مکان برویم :
1 . بیمارستان
2 . زندان
3 . قبرستان
🔹در بیمارستان میفهمید که
هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست .
🔸در زندان میبینید که آزادی
گرانبهاترین دارایی شماست .
🔻در قبرستان درمییابید که
زندگی هیچ ارزشی ندارد .
♦️زمینی که امروز روی آن قدم
میزنیم فردا سقفمان خواهد بود
🌸پس بیایید برای همه چیز
فروتن و سپاسگزار باشیم💐
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
✅انتخاب با ماست
✍امام محمد باقر علیه السلام: «خداوند برای هر کسی، روزی حلالی مشخص داشته که به سلامت به او خواهد رسید. از طرف دیگر، روزیِ حرام را نیز در دسترس او قرار داده است. اگر انسان، مال خود را از حرام به دست آورد، خداوند در عوض، روزیِ حلالی را که برای او مقدّر کرده بود از وی باز ستاند.»
📚بحار الأنوار ، ج ۵ ، ص۱۴۷
🏴شهادت امام باقر (ع) تسلیت باد
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
🌸️آن دم که حــــق
💫جمله عـالم آفرید
🌸️صدایی از حق
💫برگوش عرشیان رسید
🌸️گفت حــــق
💫این ذکر را دائم بگوئید
🌸صلوات بر
💫محمد و آل محمد شد پدید
🌸 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ
✨وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
و سه بار بگوید :
💫الحَمدللهِ ربِّ العَالَمِین
💫الحمدُلِلّهِ حَمدًا کَثِیرَا
💫طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ
🌸حق تعالی هفتاد بلا
را از او دفع می کند.
📚 بلدالامین
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
هدایت شده از Z H
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ ایرانی ساکن استرالیا: گول بی بی سی و اینترنشنال رو نخورید
🔹 ما بدبختی هامون رو به شما نشون نمیدیم، فقط خوشی هامون رو نشونتون میدیم
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
هدایت شده از Z H
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️از این قضیه میشه یه سریال کامل کلید اسرار ساخت!!!
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
هدایت شده از Z H
💠 پسر کو ندارد نشان از پدر
🎥 یکی از فرزندان شهید بهشتی در واکنش به بیلبوردهای شهر تهران ادعا کرده: هیچ گونه استدلالی برای حجاب اجباری در سخنان پدرم مشاهده نمیشود!
آقای علیرضا بهشتی، اموال پدر به ارث میرسد ولی افکار پدر موروثی نیست. شما نماینده افکار پدرتان نیستید.
بخشی از افکار شهید بهشتی در قالب گفتار آن شهید، در دو فیلم بالا☝️ قابل ملاحظه هست.
🔺 حمید رسایی
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
کانال 📚داستان یا پند📚
💖داســ📚ـتان و پند💖 ⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘ ┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۵۸: پروین کنارم ن
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بـود»
⏪ بخش ۵۹:
هنوز حواسم پرت قدم های سست پیرزن بود که صدای زنگ تلفن قدیمی خانه بلند شد. به سمت میز کوچک کنار دیوار رفتم و گوشی لاکی را برداشتم.
_ بله؟
جوابی نمی آمد. سرما زیر پوستم خزید. با صوتی خفه دوباره خواندمش اما جز سکوت چیزی عایدم نشد. ناشناس... ناشناس بود. بی حرف ماندم. بوق قطع تماس در گوشی فریاد زد.
_ ببخشید که سر و صدا کردیم و بیدار شدی دخترم. کی بود؟
نگاهم به سمت فاطمه خانم در چار چوب آشپزخونه سر خورد. کف دستانم از هراس گز گز می کرد.
_ هی... هیچ کس. اشتباه گرفته بود.
مادر از آشپزخانه بیرون آمد.
_ بیداری؟ بدو بیا صبحونه ت رو بخور. باید با فاطمه خانم بری امامزاده.
تن صدایش را پایین آورد:
_ ...این حلواها رو پخش کنی. بدو الآن اون بنده ی خدا می آد.
ترس را در مشتم فشردم و پرسیدم:
«کدوم بنده ی خدا؟»
مادر کفگیر آغشته به حلوا را توی دستش تکان داد.
_ همون جوون دیشبی. قرار بود بابات یا طاها بیان دنبالتون که کار واسه شون پیش اومد و نتونستن. طاها گفت اون دوستش رو می فرسته.
نفس مضطربم را فوت کردم. بیچاره این ساده دلان نمی دانستند او و رفقایش تمام دیشب را جلوی در نگهبانی می داده اند.
به سختی در خانه را گشودم. عقیل تکیه به ماشین داشت. به محض دیدنم با گامی بلند مقابلم ایستاد و یکی از دیس ها را گرفت. دوست نداشتم نگاهم به کنکاش چشمانش بیفتد. سلامی زیر لب گفتم و سوار شدم. متوجه فرارم شد. دیس های حلوا را کنار پایم روی صندلی عقب گذاشت.
_ بازم هست؟ برم کمک؟
خودم را مشغول جا به جایی دیس ها نشان دادم و کم جان گفتم:
«نه، چیزی نمونده.»
سنگینی مردمک هایش بر دستپاچگی ام نشست. از این حال بدم می آمد. حس ذوب شدن را داشتم. سلامِ فاطمه خانم توجهش را کشید و نجاتم داد.
عقیل هنگام سوار شدن اشاره ای نامحسوس به فردی پشت سرمان کرد که مطمئن بودم ماشینی جایگزین برای حفاظت از اهالی آن خانه است.
کنار مزار خیس سارا نشسته بودم. فاطمه خانم سنگ مرمرین پسر را تمیز می کرد و عقیل آن طرف تر، با حواسی جمع قرآن می خواند. افکار جنون زده حس سکته به جانم می ریختند. آن سایه ی دیشبی و آن تماس لال گونه ی سر صبحی وهم بودند یا واقعیت؟ کاش جایم با سارا عوض می شد. این لحظه ها هزار برابر از مرگ بدتر بودند. فاطمه خانم روی دیس را کنار زد.
_ خدا خیرت بده، این ها رو ببر پخش کن.
بی حرف برخاستم. عقیل قرآن را بست و بوسید.
_ حاج خانم، بدین من هم کمک کنم.
بی توجه به من یکی از دیس ها را برداشت و مثلاً مشغول پخش شد، اما از چند قدمی ام تکان نمی خورد. حلوا به عابران تعارف می کردم اما روحم آن حوالی پرسه نمی زد. دلهره داشتم. آدم ها را می دیدم و نمی دیدم.
⏪ ادامه دارد.
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
کانال 📚داستان یا پند📚
💖داســ📚ـتان و پند💖 ⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘ ┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۵۹: هنوز حواسم پر
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بـود»
⏪ بخش ۵۹:
هنوز حواسم پرت قدم های سست پیرزن بود که صدای زنگ تلفن قدیمی خانه بلند شد. به سمت میز کوچک کنار دیوار رفتم و گوشی لاکی را برداشتم.
_ بله؟
جوابی نمی آمد. سرما زیر پوستم خزید. با صوتی خفه دوباره خواندمش اما جز سکوت چیزی عایدم نشد. ناشناس... ناشناس بود. بی حرف ماندم. بوق قطع تماس در گوشی فریاد زد.
_ ببخشید که سر و صدا کردیم و بیدار شدی دخترم. کی بود؟
نگاهم به سمت فاطمه خانم در چار چوب آشپزخونه سر خورد. کف دستانم از هراس گز گز می کرد.
_ هی... هیچ کس. اشتباه گرفته بود.
مادر از آشپزخانه بیرون آمد.
_ بیداری؟ بدو بیا صبحونه ت رو بخور. باید با فاطمه خانم بری امامزاده.
تن صدایش را پایین آورد:
_ ...این حلواها رو پخش کنی. بدو الآن اون بنده ی خدا می آد.
ترس را در مشتم فشردم و پرسیدم:
«کدوم بنده ی خدا؟»
مادر کفگیر آغشته به حلوا را توی دستش تکان داد.
_ همون جوون دیشبی. قرار بود بابات یا طاها بیان دنبالتون که کار واسه شون پیش اومد و نتونستن. طاها گفت اون دوستش رو می فرسته.
نفس مضطربم را فوت کردم. بیچاره این ساده دلان نمی دانستند او و رفقایش تمام دیشب را جلوی در نگهبانی می داده اند.
به سختی در خانه را گشودم. عقیل تکیه به ماشین داشت. به محض دیدنم با گامی بلند مقابلم ایستاد و یکی از دیس ها را گرفت. دوست نداشتم نگاهم به کنکاش چشمانش بیفتد. سلامی زیر لب گفتم و سوار شدم. متوجه فرارم شد. دیس های حلوا را کنار پایم روی صندلی عقب گذاشت.
_ بازم هست؟ برم کمک؟
خودم را مشغول جا به جایی دیس ها نشان دادم و کم جان گفتم:
«نه، چیزی نمونده.»
سنگینی مردمک هایش بر دستپاچگی ام نشست. از این حال بدم می آمد. حس ذوب شدن را داشتم. سلامِ فاطمه خانم توجهش را کشید و نجاتم داد.
عقیل هنگام سوار شدن اشاره ای نامحسوس به فردی پشت سرمان کرد که مطمئن بودم ماشینی جایگزین برای حفاظت از اهالی آن خانه است.
کنار مزار خیس سارا نشسته بودم. فاطمه خانم سنگ مرمرین پسر را تمیز می کرد و عقیل آن طرف تر، با حواسی جمع قرآن می خواند. افکار جنون زده حس سکته به جانم می ریختند. آن سایه ی دیشبی و آن تماس لال گونه ی سر صبحی وهم بودند یا واقعیت؟ کاش جایم با سارا عوض می شد. این لحظه ها هزار برابر از مرگ بدتر بودند. فاطمه خانم روی دیس را کنار زد.
_ خدا خیرت بده، این ها رو ببر پخش کن.
بی حرف برخاستم. عقیل قرآن را بست و بوسید.
_ حاج خانم، بدین من هم کمک کنم.
بی توجه به من یکی از دیس ها را برداشت و مثلاً مشغول پخش شد، اما از چند قدمی ام تکان نمی خورد. حلوا به عابران تعارف می کردم اما روحم آن حوالی پرسه نمی زد. دلهره داشتم. آدم ها را می دیدم و نمی دیدم.
⏪ ادامه دارد...
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
کانال 📚داستان یا پند📚
💖داســ📚ـتان و پند💖 ⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘ ┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۵۹: هنوز حواسم پر
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بـود»
⏪ بخش :۶۰
دیس را مقابل فردی که تکیه به یکی از درختان داشت گرفتم. هیچ حرکتی نکرد. سکوت بی ادبانه اش وادار به تماشایم کرد. نگاه از کفش های اسپرت مردانه اش بالا آوردم. سر به زیر داشت. کلاه نقاب دارش را تا حد امکان پایین آورده بود. مکثم را دید، دست از جیب خارج کرد. دستانش را با دستکشی مشکی پوشانده بود. ضربان قلبم چون پتک بر پرده های گوشم کوبید. برگه ای آدامس میان انگشتانش تاب خورد. پوست کاغذی آن را کند و آدامس را به دهان گذاشت. صورتش دیده نمی شد. بی اختیار یک قدم به عقب برداشتم. کلاه مشکی رنگ لباسش را روی کلاه نقابی اش انداخت. خودش بود... شک نداشتم.
زانوهایم قفل شده بود. دیس حلوا داشت از میان پنجه هایم لیز می خورد. کاغذ مچاله شده ی آدامس را جلوی پایم پرت کرد. ضربان قلبم نعره می کشید؛آن قدر بلند که هیچ صدای دیگری را نمی شنیدم. تکیه از درخت گرفت. دو انگشت اشاره و میانی را شبیه به احترام کنار شقیقه اش تکان داد. دوست داشتم از شدت وحشت فریاد بزنم.
عقیل کمی آن طرف تر در مسیر نگاهم قرار گرفت. چشمان سؤال زده اش میان من و ناشناس دوید. ناشناس دست به جیب هایش سپرد و راه رفتن در پیش گرفت. نفس کشیدن از یادم پرید. میخ شده در خاک، رفتن آن جغد شوم را نگاه می کردم. عقیل تماماً چشم شد و مقابلم ایستاد. ترس را در وجودم خواند. زل زده به مردمک هایم، ثانیه ای مکث کرد. ناگهان با حرکتی تند دیس را توی بغلم گذاشت و به دنبال ناشناس گام برداشت. صدای بمش در گوشم پیچید.
_ ببخشید، آقا!
ناشناس قدم هایش تند شد و خطاب، عقیل بلند تر.
_ آقا با شما هستم. چند لحظه...
ناشناس پا به دویدن نهاد. عقیل تعلل نکرد. وحشت امانم را برید. سر چرخاندم. فاطمه خانم، بی خبر از همه جا، کفش هایش را برای ورود به حریم امامزاده از پا در آورد. نباید اتفاق بدی می افتاد.
به سرعت دیس ها را روی زمین گذاشتم و شروع به دویدن کردم. قدرت تفکرم کور شده بود. می دانستم کاری از دستم بر نمی آید. فقط نمی خواستم عقیل با آن خون آشام تنها بماند. مقصر تمام این بازی ها من بودم؛ هرچند که چرایی اش را نمی دانستم.
نفس زنان به دنبالش می دویدم. مرد ناشناس از نرده ها بالا رفت و توی کوچه پرید. عقیل لحظه ای رهایش نمی کرد. راهم را به سمت در اصلی کج کردم. پایم به کوچه رسید، ناشناس سوار بر موتور بود و عقیل در تلاش برای روشن کردن ماشینش. ریه ام کم آورده بود. از روی جوی پریدم. در عقب را باز کردم و خود را روی صندلی انداختم. عقیل به سرعت سر چرخاند و فریاد زد:
«کجا می آی؟! پیاده شو»
جانی برای پاسخ نداشتم. لجوجانه، در را محکم کوبیدم. زمان را کم دید که بی مجادله، پا روی پدال گاز فشرد. به آنی از زمین کنده شدیم. عقیل انگشت روی گوشش فشرد و چند کد و موقعیت مکانی اعلام کرد که از هیچ کدامشان سر در نمی آوردم. موتور با دو سرنشین، مانند مار از هر مسیری برای گریز می خزید اما عقیل چشم از آن ها بر نمی داشت و مدام زیر لب نجوا می کرد:
«می گیرمت... می گیرمت لعنتی!»
⏪ ادامه دارد...
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
کانال 📚داستان یا پند📚
💖داســ📚ـتان و پند💖 ⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘ ┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش :۶۰ دیس را مقابل
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بـود»
⏪ بخش ۶۱:
افتادن های پرشتاب در چاله چوله های کوچه حال دگرگونم را به احتضار انداخته بود. وحشت در دلم فریاد می زد. انتهای این تعقیب و گریز چه انتظارمان را می کشید؟! رهایی یا مرگ؟!
ریه ام به شدت می سوخت. قفسه ی سینه ام را چنگ زدم. نگاهم به قرآن آویزان از آینه ی جلو افتاد. خدا را با تک تک سلول هایم خواندم. ناگهان عقیل فریاد زد:
«بخواب کف ماشین!»
... و من در آخرین ثانیه، فقط اسلحه ای را دیدم که موتور سوار ناشناس به سمتمان نشانه گرفته بود. تا به خود بیاییم، صدایی شبیه به انفجار در اتاقک پیچید و شیشه ی جلو، چون تار عنکبوت به هم تنیده شد. عقیل، پناهنده به فرمان ماشین، اسلحه ی کمری اش را از پنجره ی باز کنار دستش به سمت ناشناس نشانه گرفت. جیغ شلیک گلوله شنوایی ام را خراشید. جمع شده در خود، چسبیده به پشتی صندلی جلو، دست روی گوش هایم گذاشتم و دندان روی دندان ساییدم. مرگ همان حوالی قدم می زد. بوی کافورش را حس می کردم.
_ مگه نمی گم بخواب کف ماشین؟! بخواااااب!
فریادهایش با تیزی گلوله همزاد پنداری می کردند. انگار قصد پا پس کشیدن از این درگیری سنگین را نداشت. در هجوم تکان های تند ماشین، خودم را از روی صندلی، پایین کشیدم. از شدت ترس، اشک هایم یخ بسته بود. عقیل در بحبوحه ی تیراندازی، گاه و بی گاه، به همکارانش گزارش میداد.
_ داره می ره تو خیابون اصلی. بیفته تو جمعیت خطرناک می شه.
سرعت ماشین کمی کاهش یافت.
_ انداخت تو اصلی.
تیراندازی قطع شد.
_ مسیر رو عوض کرد. داره می ره تو کوچه.
نشسته بر کف ماشین، بین صندلی و در، گیر افتاده بودم. مسلسل وار خدا را صدا می زدم تا از آن جهنم نجاتمان دهد. هیچ وقت فکر نمی کردم که من، دختر حاج اسماعیل، از ضجه ی دلخراش گلوله تا حد مرگ، به خود بلرزم. ناگهان ترمزی سخت بر جان ماشین افتاد و من را در تنگاتنگ قبر فشرد. همه چیز ساکت شد. مرده بودم یا قصه به انتها رسیده بود؟!
گردنم را دراز کردم تا عقیل در مسیر چشمانم قرار گیرد. پنجه های حلقه شده اش به دور فرمان ماشین رو به سفیدی می رفت و این یعنی فشار شدیدی به او وارد می شد. چه می دید که این گونه نفس در زندان سینه اش حبس شده بود؟!
نگاهش را به سمت آینه ی جلو هل داد. قفل فکم را به سختی گشودم. لرزش بیامان صدایم آبرو به باد می داد.
_ چی شده؟ چرا ایستادین؟
خیره به رو به رو، دنده را به سمت عقب حرکت داد.
_ فقط از جات تکون نخور، همون جا بمون.
به آنی، شتابی عمیق بر چرخ ها افتاد و من را در صندلی فرو برد. ذهنم به دنبال پاسخی برای حرکت ناگهانی ماشین به سمت عقب بود که ترمز سخت لاستیک ها برق از سرم پراند. نجوایی غلیظ از میان دندان های قفل شده ی عقیل به گوشم رسید.
_ لعنتی! لعنتی ها!
مبهوت مانده بودم. عقیل اسلحه را روی ران پایش گذاشت و در حالی که چشم از مقابل بر نمیداشت، خشاب را عوض کرد.
_ عباس، گیر افتادم.
با شنیدن این جمله قلبم از تپیدن ایستاد. نفس هایش نظم نداشت. سعی کردم کمی نیم خیز شوم تا بفهمم در چه مخمصه ای گیر افتاده ایم که با صدای خفه غرید:
«بشین سرجات!»
بی اعتراض در جایم نشستم، اسلحهاش را مسلح کرد و شرایط را به همکارانش توضیح داد:
«نه راه پس دارم، نه راه پیش، با دو تا ماشین سر و ته مسیرم رو مسدود کرده ن.»
با حرف هایش جزء به جزء بدنم شروع به لرزیدن کرد. صدای مبهم آشوبهای خیابانی از کمی آن طرفتر شنیده می شد. اوضاع آن قدر به هم ریخته بود که اگر جفتمان را در این ماشین سر به نیست می کردند هم کسی متوجه نمی شد تا به دادمان برسد. از مردن نمی ترسیدم ولی از اسیر شدن هراس داشتم.
⏪ ادامه دارد...
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖داســ📚ـتان و پند💖
⚘بنــ﷽ــام خــ💖ـدا⚘
*👴👴👴👴👴
پیرمرد، صدای زنگ را که شنید به سمت آیفون رفت و گوشی را برداشت؛
« بله؟»
صدای ناراحت مرد جوانی را شنید که: «آقا جلوی بچه تون رو بگیرید! یه تفنگ آب پاش دستش گرفته، از توی بالکن داره به مردم آب میپاشه!»
نگاهی به بالکن انداخت و جواب داد:
«شرمنده ام آقا! ببخشید! چشم! همین الان...» و در حالی که گوشی در دستش بود، با صدای بلند گفت:
«بچه! تو داری اونجا چه غلطی میکنی؟! بیا تو ببینم!»
گوشی را گذاشت. همانجا نشست، خنده اش را که حبس کرده بود، رها کرد و یک دل سیر خندید.😆😆
بعد چهار دست و پا به سمت صندلی راحتی اش رفت، تفنگ را برداشت؟
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
هدایت شده از عاشقان صاحب الزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #تقویم معارفی#شیعه
☀️ دوشنبه - ٠۵ تیر ١۴٠٢
🌙 الإثنين، ٠٧ ذیالحجه ١۴۴۴
🌲م Monday 26 June 2023
👈 امروز متعلق است به امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام
🕋 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (١٠٠ مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (١٠٠٠ مرتبه)
- یا لطیف (١٢٩ مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم روز:
🌙 سالروز شهادت حضرت باقرالعلوم (ع) در سال ١١۴ قمری
☀️ روز جهانى مبارزه با مواد مخدر
☀️ هفته قوه قضائيه
☀️ هفته صرفه جويی در مصرف آب
🤲 اعمال روز:
🔹 گرفتن روزه در ٩ روز اول این ماه مستحب است.
🔹 خواندن دو رکعت نماز مخصوص دهه اول ذیالحجه بین نماز مغرب و عشاء و دیگر اعمال مستحبی که در مفاتیحالجنان برای این دهه آمده است.
💠 حدیث روز:
💎 امام باقر (ع): «إیّاکَ والتَّسویفَ؛ فإنّهُ بَحرٌ یَغرَقُ فیهِ الهَلْکى»
«زنهار از افکندن کار امروز به فردا؛ زیرا این کار دریایى است که مردمان در آن غرق و نابود مىشوند»
📚 بحارالأنوار، ج۷۸، ص۱۶۴
#امام زمان
#لبیک یا خامنه ای
🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
@Asheghanesahebzaman
@Asheghanesahebzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدئو_استوری_روزشمار_غدیر
11 روز مانده تا عید سعید غدیر
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e