📚⃟﷽჻ᭂ࿐🌸🍃
༺🌸نم نم عشـ💞ـق🌸༻
سلام دوستان و بزرگواران
داستانی زیبا از داستانهای واقعی براتون ارسال میکنم امیدوارم لذت ببرید وووو قدر خانواده های شهدا و امنیت رو بهتر درک کنیم
#مهسو
+چیییی بابا؟؟؟؟؟بگو که شوخیه
_نه دخترم شوخی نیست..
به قیافه جدی بابا نگاه کردم..چی میگفت؟؟؟من؟ #شیعه بشم؟؟؟اونم برای ازدواج بااون #پسرک ؟
عمممممرا
_بابا اخه شمارو به مسیح قسم چیشده؟
داستانی #عاشقانه #جنایی #پلیسی
#ادامه_دارد...
✍🏻محیا موسوی
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌸🍃
📚⃟﷽჻ᭂ࿐🌸🍃
🍃🌸نم نم عشـ💞ـق🌸🍃
قسمت7
مهسو
توشوک حرفاش بودم..
دختر مدیرعامل پرند؟؟ینی طناز؟همون پلانکتون خودمون؟؟؟
قتتتل؟بافکرش مو به تنم سیخ شد..
با درموندگی به ناجیم نگاه کردم که لبخند مطمئنی زد و گفت:
_من قول میدم همه چی خوب پیش میره.به شرطی که شماهم کمال همکاریو با ماداشته باشین...
سرمو انداختم پایین ولی با یادآوری چیزی سریع گفتم:
+حتمابایدمسلمون شم؟؟؟
_بله،وگرنه ازدواجمون صحیح نیست...منم برام سخته که با یه خانوم نامحرم...متوجهین که؟البته میفهمم که براتون سخته ولی خب...برای نجات جونتونه...
+باشه،میفهمم
لبخندی زد و گفت:
_برای امشب بسه.بریم پایین و جواب مثبتو اعلام کنیم.حرفای دیگه هم بعد عقد میگیم ان شاء الله
از جام بلند شدم و گفتم
+اوکی بریم و جلوتر رفتم
دم در تعارف زدم که گفت
_خانما مقدم ترن و دستشو به نشونه احترام دراز کرد
با لبخند محوی ازاتاق اومدم بیرون و اون هم کنارم راه میرفت..
پایین که رسیدیم پدرش گفت
_خب شیرینی رو بخوریم یا نه دخترم؟
سرموانداختم پایین ،برای اولین بار گرمای خجالتوحس میکردم..
باصدای آرومی گفتم:هرچی پدرم بگن
که پشت بند حرف من صدای دست افراد و کِل کشیدن یاسمن خواهر یاسربلندشد...
بعدازتعیین مهریه و شیربها قصدرفتن کردن که یاسر شماره منوگرفت و گفت فردامیادتابریم برای آزمایش...
بعدازرفتن مهمونا داشتم از پله ها بالا میرفتم که با صدای بغض دار مهیار برگشتم:
_آی جوجه رنگی؟داری عروس میشی بازم داداشیو دوس نداری؟
نمیدونم چرا با این حرفش کل نفرتم ازش دودشد رفت هوا...
شاید چون ازین به بعد قراربود منم دینم بااون یکی بشه..هرچند بدون عقیده..بااجبار...
خودمو توبغلش انداختم واجازه دادم اشکام جاری بشن
+دلم برات تنگ شده بود زشتو
_منم همینطور پرنسسم
بعداز یکمی دردودل با آقاداداش رفتم توی اتاقم و بعدازتعویض لباس و مسواک زدن رفتم تو رختخواب که صدای پیامک گوشیم اومد که از یه شماره ناشناس بود
نوشته بود:
«سلام
صبح ساعت هفت آماده وحاضر دم درباشیدلطفا..
ازبدقولی متنفرم
سیدیاسر»
واه واه چه مغرور...چه تاکیدیم روی سیدبودنش داره..لوووس
زنگ بیدارباش رو تنظیم کردم ....
#ادامه_دارد...
✍🏻#محیا_موسوی
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌸🍃
📚⃟﷽჻ᭂ࿐🌸🍃
🍃🌸نم نم عشـ💞ـق🌸🍃
قسمت8
مهســو
باصدای آلارم گوشیم ازخواب خوش پریدم...
شروع کردم فحش دادن به یاسر...
_توووروحت پسر
آخخخخ
پام محکم گیر کرد ب تخت خواب و با کله شوت شدم روزمین...
آخ ننه...
توی سرویس اتاقم دست و صورتم وشستم و کمدلباسامو باز کردم..
یه مانتوی سرمه ای تا روی زانو پوشیدم که روی آستیناش و روی جیباش پاپیون سفید داشت و همین بانمکش کرده بود.هم ساده بود هم شیک.
شلوار جین سرمه ایم رو هم پوشیدم
یه شال سفید سرمه ای ازتوی کشو درآوردم و یه مدل خوشگل بستم
چتریهامم ریختم بیرون..
آرایشم که نیاز ندارم فقط یکم برق لب زدم و چون چشمام پف داشت یه ریزه خط چشم.
خخخ مهسو پرو آرایش نکردی مثلا؟
وجدان جان ببندش.اینجور اون بچه سید فکر میکنه ازش ترسیدم .والااااا
کفشای عروسکیه سفیدم که پاپیون سرمه ای داشت رو پام کردم و یه کیف ستش هم برداشتم
گوشیمم که عضوجدانشدنی از بدن بزرگوارم بود.
خخخخ
ازپله ها رفتم پایین دیدم مهیار داره میلمبونه
_خفهنشی برادر
بااین حرفم یهوپریدگلوش
مامان:آروم گل پسرم چی شدی عزیزم؟
_اَییییی مامان من دخترم نه این چنار...
صبحانه نخوردم چون نمیدونستم باید ناشتاباشم یا نه...
با صدای زنگ تماس گوشیم رشته افکارم پاره شد و:
_بله
یاسر:سلام.پایینمنتظرم.دودقیقهدیگه میبینمتون یاعلی
اصلا نذاشت حرف بزنممما
چه امر و نهی هم میکنه،اصلا حالا که اینجوره دیر میرم..
والا،به من میگن مهسو خانم.بعععله
بعد از یک ربع رفتم از خونه بیرون ولی با بازکردن در از دیدن تصویر روبروم حسابی جا خوردم...
#ادامه_دارد...
✍🏻#محیا_موسوی
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌸🍃
🌺امروز دعا کنیم خوشی ببارد 🌨
و صلح باشد و عشق♥️
که زمین جای قشنگتری
شود برای زندگی♥️
الهی که امروز همه
با آرامش زندگی کنند🌺🍃
.
🌺با شاد بودن ، زیبا بودن
رنگی بودن , دل به خدا سپردن
هم می توان بهشت را حس کرد،
کافیست خوب باشیم و مهربان ..♥️
♥️
🌿🍃🌺
🍃🌺🌱🌷🌿🍃♥️
💫
برای خوشبختی باید ؛
♻️ توکل بہ خدا داشٺ
به وسعت عالم.
♻️ تفکر مثبت داشٺ
به تعداد هر فکر.
♻️ تدبیر مناسب داشٺ
به تعداد هر اقدام.
♻️ صبر و تحمل داشٺ
در کل مسیر زندگی.
#حدیث_روز
(💚 برای خوبان ارسال کنید)
حضرت لقمان عليه السلام:
عَلَيْكَ بِقَبُولِ الْمَوْعِظَةِ وَالْعَمَلِ بِها فَإِنَّها عِندَ الْمُؤْمِنِ أَحْلى مِنَالْعَسَلِ الشَّهْدِ وعَلَى الْمُنافِقِ أَثْقَلُ مِنْ صُعُودِ الدَّرَجَةِ عَلَى الشَّيْخِ الْكَبيرِ
موعظه را بپذير و به آن عمل كن، زيرا موعظه نزد مؤمن از عسل ناب شيرين تر است وبراى منافق از بالا رفتن از پله بر پير مرد كهنسال دشوارتر است
اعلام الدين، صفحه79
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
#جهاد_و_شهادت
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
افضل اعمال (سه چیز است): نماز اول وقت، نیکی و محبت به والدین و جهاد در راه خدا.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور