6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همسنگران عزیز ،سلام وقت همگی شما بخیر
این کلیپ را مشاهده بفرمائید ،زیادهم نیست ،من نمیخوام ته دل شمارا خالی کنم ،ولی واقعا" احساس خطرمیکنم ،بنده درنوبه خودم وبه اندازه خودم تلاش کرده وخواهم کرد که از نیروهای انقلابی پیروز انتخابات ریاست جمهوری شود اما...
⭕️ چرا در کشور فساد داریم؟
چرا شفافیت سالهاست به نتیجه نرسیده؟
چون سالهاست نماینده هایی داریم که با پُررویی صاف صاف توی چشم ملت زُل میزنند و میگویند "اطلاعاتِ اموالِ مدیران" اطلاعات شخصیست و کسی حق ندارد آن را برای مردم شفاف کند.....
🔻چند روزه که در حال تمسخر #جلیلی بابت اشاره او به توسعه پتروپالایشگاهها و واردات نفت هستند.
۸ سال مملکت دست جریانی بوده که فرق بین پالایشگاه و پتروپالایشگاه رو بلد نیست.
کار از محدودیت گذشت حذف دستور کار شد ، بعد از اعمال محدودیت شدید اینستاگرام به روی عکسهای دکتر ، جلیلی اینستاگرام در اقدامی عجیب صحفه هواداری دکتر جلیلی با ۱۰ هزار دنبال کننده را بست
نکته قابل توجه این است که اینستاگرام صفحه دکتر جلیلی را مانند حاج قاســـم ، «سازمانهای خطرناک تشخیص داده است
اینستاگرام هم از دکتر سعید جلیلی و انتخاب درست مردم ترس دارد
شهید همت : توپخانه دشمن هرکجا را زد همانطرف جبهه خودی است ..
#کاندید_اصلح_جلیلی
قرارگاه افسران جنگ نرم
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞 ༺خریدار عشـ💞ـق ༻ قسمت 60 بعد از قطع شدن تماس در اتاق باز شد فاطمه: اعتصاب کردی خانووم - اع
سلام و صد سلام به دوستان گلم
امشب پارتای آخر رو براتون بارگذاری میکنم و این داستان واقعی هم تمام میشود
خب بیشتر از این منتظرتون نذارم
پارت ۶۰ الی ۶۸
گوارای وجودتون
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞 ༺خریدار عشـ💞ـق ༻ قسمت 60 بعد از قطع شدن تماس در اتاق باز شد فاطمه: اعتصاب کردی خانووم - اع
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💞
༺خریدار عشـ💞ـق ༻
قسمت61
نزدیکای اذان بود که با کمک مامان سفره افطار و پهن کردیم صدای زنگ آیفون اومد ،نگاه کردم زهرا و جواد هستن،در و باز کردم ،رفتم پشت در قایم شدم وقتی در باز شد ،پریدم جلوی زهرذ و جواد ....
زهرا: واییی خدااا نکشتت،داشتم پس میافتادم
زهرا بغلم کرد: خوبی عزیزم ،چقدر دلم برات تنگ شده بود
جواد: زهرا جان ،برو کنار یه درس حسابی به این دختر بدم که ما رو فراموش کرد
-عع دلت میاد داداشی
مریم: شوخی میکنه بابا، تا صبح مثل بچه کوچیکا ،نق میزنه و گریه میکنه واست...
پریدم تو بغل جواد: الهی قربون اون دلت برم من جوادم گوشمو یه کم پیچوند
- آی آی آی ،چیکار میکنی
جواد: دفعه آخرت باشه هااا - چشم
جواد پیشونیمو بوسید : چشمت بی بلا
یه دفعه صدای اذان و شنیدیم
جواد: بریم که خیلی گشنمه
بعد خوردن افطاربا کمک مریم سفرع رو جمع کردیمو ظرفا رو شستیم
خیلی خسته بودم شب بخیر گفتم رفتم توی اتاقم چشمم به اتاقم افتاد دوباره غم سراغم اومد پرده اتاقمو کنار زدم هلال ماه پیدا بود
روی تخت دراز کشیدمو به ما نگاه میکردم
یعنی ماه من الان کجاست ؟
گوشیمو برداشتمو شروع کردم به نوشتن نامه برای سجاد ،میدونستم سیمکارت توی گوشیش نیست که پیاممو بخونه ،ولی همینم آرومم میکردم که از دلنوشته هامو بگم
عزیز دلم سلام، چقدر دلم برایت تنگ شده ، نمیدانم کجایی، نمیدانم در چه وضعی ،،ولی میدانم که حضرت زینب میزبان خوبیست
میزبان هیچ وقت برای مهمانش کم نمیزاره
دلشوره عجیبی به جانم افتاده ،نمیدانم این دلشوره از دلتنگیه یا ترس ،ترس از دست دادن تو سجادم ،منو ببخش،ببخش که خیلی اذیتت کردم ،، من عاشق بودم و راه عاشقی رو بلد نبودم ،، صدای در اتاق اومد ،اشکامو پاک کردمو روی تخت نشستم -بله
با باز شدن در ،اشکام جاری شدن
بابا: سلام بهار جان ،میدونستم که بیداری ! - سلام بابا جون
بابا نزدیک شدو کنارم روی تخت نشست
چند ثانیه ای به چشم هایی که پر از حرف بود نگاه میکردیم
بلاخره شکستمو خودمو توی بغل بابا انداختم
- بابا سجادم نیاد چیکارم کنم
بابا چقدر عاشق بودن سخته
چقدر باید بسوزی تا عاشق بمونی
بابا دارم آتیش میگیرم ،حتی تصور بدون سجاد برام عذاب آوره بابا هم موهامو بوسه میزدو آروم گریه میکرد...
#ادامه_دارد...
برای سلامتی امام زمان صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💞