کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت بیست و یکم «بہقلم:آینازغفارۍنژاد» سر و صدای زیادی در اط
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃
💔🍃💔🍃💔🍃
📚رمان قاتل قلب من💔
قسمت بیست و دوم
«بہقلم:آینازغفارۍنژاد»
صدای گریه های مردونهای گوشم رو قلقلک میداد، با نوازش های مدام دستام توسط دستاش سرفهای کردم.
تکونی به بدنم دادم و خیلی آروم چشم هام رو باز کردم، نگاهم به چشم های گریون عمو خیره شد محبت در چشماش موج میزد!
نیم خیز شد و بوسهای بر پیشونیم کاشت!
نوازشگرانه دستی به گونهی کبودم کشید، زیر لب زمزمه کرد.
+ فدات بشم ماهورم!
دستش بشکنه الهی! ببین با تنها یادگار ابراهیم
چی کار کرده!
تنها شنیدن اسم بابا کافی بود برای جاری شدن اشک هایی که عقده شده بودند!
دست های مردونه زبرش رو با دستای بی جونم
محکم گرفتم و با بغض لب زدم.
- عمو! عمو به روح بابا ابراهیم قسمتون میدم!
عمو قسمتون میدم نزارید این وصلت صورت بگیره!
به درب اتاق خیره شد، وقتی اطمینان خاطر پیدا کرد کمی به تخت نزدیک شد، دهنش رو به گوشم چسبوند.
+ به روح ابراهیم قسم نمیزارم زن صدرا بشی!
پس از گفتن این جمله برای بار دوم بوسه ای بر
پیشونیام زد و از اتاق خارج شد.
هق زدم، باز قلبم شروع کرد به تند کوبیدن!
انگار دوباره هشدار میداد! احساس کردم یه گوله آتیش توی معدم وجود داره!
معدم خالی بود اما حالت تهوع داشتم!
ساجده وارد اتاق شد لبخندی به صورت رنگ پریدهام پاشید!
+ سلام، اولین روزیه که دو در روز بار بیمارستان میبینمت! پیشرفت کردی!
عمه خانوم که میگن از راه پله افتادی!
اما خبر نداره که یه بار دور از چشمش اومدم خونتون، خونه شما که راه پله نداره!
عجب عمه مرموزی داری ماهور!
اون روزو یادته؟ از سر صبح تا شب فقط فیلم
میدیدم! از بس خوردیم و خندیدم که آخرش هردوتامون همه چیز ها رو بالا آوردیم!
ساجده در تمام لحظات زندگیم در کنارم بود، در برابر تمامی سختی هایی که میکشیدم میگفت:« سخت نگیر ... غر نزن! توی همهی این سختی ها و شکست ها قطعا خدا برای تو نسخهی حکمت و پیشرفت پیچیده تا به موقعاش. »
خندهی نسبتا بلندی کردم و لب زدم.
- از کی تا حالا خونه ما راه پله داشته و من نمیدونستم! یاالعجب!
راه پله کجا بود دختر، کار دست حجی صدراست! ببین چی کار کرده، نه خدایی ببین!
ساجده صندلی رو کمی جا به جا کرد و کنار تخت نشست.
+ رو که نیست به قول خودت سنگ پای قزوینه!
عجب آدم پرویی هست این بشر!
نمیدونم با چه رویی اون بیرون منتظر ایستاده! خودش و عمت میخواستن بیان داخل اما عموت ممانعت کرد و گفت که نیاز به استراحت داری.
- اصلا حوصله شنیدن این حرف ها رو ندارم ساجده! اسمش رو جلوی من نیار!
ساعت چنده؟
+ حالا که اینجوری راحتی چشم دیگه چیزی نمیگم، ساعت پنج و پنج کمه.
دستپاچه از روی تخت بلند شدم.
- ای وای من! این دیگه آخراشه درش میارم.
برم نماز بخونم که داره قضا میشه.
ساجده از روی صندلی برخاست و به طرف سُرم اومد.
+ خیلی خب بزار کمکت کنم.
#ادامه_دارد....
✍🏻سیده زهرا نوری
✍🏻آیناز غفاری نژاد
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💔🍃
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت بیست و دوم «بہقلم:آینازغفارۍنژاد» صدای گریه های مردونه
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃
💔🍃💔🍃💔🍃
📚رمان قاتل قلب من💔
قسمت بیست و سوم
«بہقلم:آینازغفارۍنژاد»
آمپولی که ساجده بهم زد کمی حالت تهوعم رو کاهش داد، معدم خالی بود از صبح چیزی نخورده بودم! عمه اصرار داشت از برنج و ماست هایی که همراه خودش آورده بود کمی بخورم اما اشتها نداشتم!
پس از خوندن نماز عمو رو ندیدم، به گفته عمه رفته بود بنگاه.
شیفت ساجده هم به اتمام رسیده بود، پس از خداحافظی با خانم اکبری ماسک رو تا نزدیک چشمم بالا کشیدم بلکه کبودی صورتم قابل مشاهده نباشه، به اجبار باید سوار ماشین صدرا میشدم! بدون هیچ صحبت اضافهای سر به زیر سوار شدم.
عمه اینبار دخالتی نکرد و صندلی جلو نشست.
صدرا صدای ضبط رو تا حد ممکن بلند کرد، میخواست صدای من رو دربیاره اما بی اعتنا بهش به بیرون خیره شدم!
چند ثانیه ای گذشت، عمه کمر خم کرد و ضبط رو خاموش کرد سپس لب زد.
× صدرا جانم یکم جلوتر نگه دار میخوام از داروخونه یه شربت اندانسترون بخرم.
کمی از شیشه فاصله گرفتم و وسط نشستم.
- شربت اندانسترون؟! خب چرا زودتر نگفتی عمه بیمارستان بودیم یکی میاوردم!
در ثانی اینجا که داروخونه ای نیست!
صدرا گوشهای ماشین رو متوقف کرد، عمه پاهاش رو از ماشین خارج کرد و گفت: الان یادم اومد عزیزم سریع میرم میخرم و میام.
تا اومدم بگم اینجا داروخونهای نیست از ماشین پیاده شد. به محض خروج عمه از ماشین صدرا پاش رو بر روی پدال گاز گذاشت،
ماشین با سرعت سرسام آوری از جا کنده شد.
تا به خودم اومدم و متوجه قضیه شدم خیلی از عمه دور شدیم.
#ادامه_دارد....
✍🏻سیده زهرا نوری
✍🏻آیناز غفاری نژاد
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💔🍃
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت بیست و سوم «بہقلم:آینازغفارۍنژاد» آمپولی که ساجده بهم
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃
💔🍃💔🍃💔🍃
📚رمان قاتل قلب من💔
قسمت بیست و چهارم
«بہقلم:آینازغفارۍنژاد»
چهلمین و آخرین دعای توسل رو هم خوندم.
چهل روز پیش درست بعد از نماز عشاء تصمیم گرفتم همانند همسر شهید سیاهکالی مرادی برای اینکه از این وضعیت خارج بشم تا چهل روز دعای توسل بخونم و اونی که خدا دوست داره نصیبم بشه. آخرین دعای توسل هم درست افتاد روزی که قراره به صدرا پاسخ منفی بدم!
خیلی زودتر از اونی که فکرش رو میکردم از این وضعیت خارج شدم!
صحبت هایی که با، باباحاجی داشتم و از همه مهمتر اطمینان خاطری که عمو در بیمارستان بهم داد باعث شد همه چیز رو تمام شده فرض کنم.
حرف باباحاجی بین خانواده ما حرف اول و آخر بود، همه ازش حساب میبردن برای همین از همون عصر اومدم خونشون برای صحبت کردن. مامانجون هم تمامی صحبت های من رو تایید میکرد و با من اتفاق نظر داشت که ما برای هم ساخته نشدیم!
عمه چندین بار تماس گرفته بود و من تمامی تماس هاش رو بی پاسخ گذاشتم، میترسیدم دقیقه نود صحبت هاش روم تاثیر بذاره!
با صدای ندا چشم از جانماز گرفتم.
+ پاشو بیا دیگه همه منتظرن!
- چایی ها رو ببر میام!
آیت الکرسی رو زیر لب زمزمه کردم.
چادر رنگی بر سر کردم و از اتاق خارج شدم.
بدون نگاه کردن به چهره صدرا و زن عمو ناهید در کنار باباحاجی نشستم و خیلی آروم سلامی کردم.
سرفهی عمو باعث شد به خودم بیام!
نگاهم رو بین جمع چرخوندم.
- خ ... خب.
استرس تمام وجودم رو فرا گرفت، سرفهی مصلحتی کردم و قیافهام رو جدی گرفتم.
- همون جور که همه شما در جریان هستید پاسخ من به پیشنهاد پسر عمو منفیه! بارها با خودش صحبت کردم و دلیل منطقی آوردم اما قانع نشد و مرغش یک پا بیشتر نداشت! اینبار تصمیم گرفتم معیار هام رو در حضور شما بگم، اگر روی این موضوع اتفاق نظر داشتید که پسر عمو تمامی معیارهای من رو داره اون موقع پاسخ مثبت میدم.
صورتم رو به سمت باباحاجی چرخوندم و ادامه دادم.
- باباجون من بارها و بارها معیار هام رو برای ازدواج گفتم اما باز هم تکرار میکنم!
مهمتر از همه اینکه فردی با ایمان باشه! توی زمان های حساس به یاری دین و انقلاب بره و اهل جهاد و مبارزه باشه، حکم قضاوت کردنش هم بر اساس قرآن کریم باشه یعنی مطیع قرآن باشه!خوش اخلاق هم باشه!
به صورتم اشاره کردم و لب زدم.
- همونجور که مشاهده میکنید خوش اخلاقی از بارز ترین ویژگی های ایشونه!
نگاه مهربون باباحاجی رنگ شرمندگی گرفت احتمالا خودش رو مقصر میدونست که چرا اینقدر به صدرا و عمه اجازه پیشروی داده، متوجه ابروهای بالا پریده صدرا و نگاه های خیرهاش شدم اما بی اعتنا ادامه دادم.
- اصلا باباجون بارها به من گفته که دوست ندارم همسرم چادری باشه! میگفت چادر رو در بیار مانتویی باش، همیشه میگه خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!
نگاهم رو به چهره صدرا دوختم.
- خیر! پسر عمو درستش اینه، خواهی شوی رسوا همرنگ جماعت شو.
باشنیدن این حرف اخم های عمو و باباحاجی در هم رفت.
از اینکه معیار هایی رو در نظر داشتم که صدرا حتی ثلثشون رو هم نداشت لبخند پیروزمندانهای بر لب نشوندم!
#ادامه_دارد....
✍🏻سیده زهرا نوری
✍🏻آیناز غفاری نژاد
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💔🍃
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت بیست و چهارم «بہقلم:آینازغفارۍنژاد» چهلمین و آخرین دعای
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃
💔🍃💔🍃💔🍃
📚رمان قاتل قلب من💔
قسمت بیست و پنجم
«بہقلم:آینازغفارۍنژاد»
اینبار باباحاجی لب به سخن گشود.
+ صدرا پسرم ماهور درست میگه! شما هیچ وجه شبهی باهم ندارید!
در ضمن باید بدونی که اونچه باعث دوام و نشاط زندگی هست اخلاق و دینه!
همین تقوا و اخلاق باعث گرمی کانون خانواده میشه، معمولا طلاق و درگیری در چنین خانواده هایی خیلی کم مشاهده میشه!
از اینکه باباحاجی هم با حرف های من موافق بود لبخندم پررنگ تر شد، صدرا رو کارد بزدی خونش در نمی اومد این رو میشد از رگ های متورم گردنش متوجه شد! اما سعی می کرد اون روی به قول خودش سگ رو نشون بقیه نده!
× ماهور خانوم! اگر بخواید از فردا میرم بسیج ثبت نام میکنم، ریش هامم میزارم تا روی زانوم بلند بشه! میرم حوزه درس میخونم تا از نظر اعتقادی هم رشد کنم! اگر تو بخوای نمازم رو هم میخونم، با این وجود باز هم جوابت منفیه!
- انگار متوجه صحبت های من نشدی پسر عمو!
باباجون دیدی! اصلا حرف تو کتش نمیره!
میگه اگر تو بخوای نماز میخونم! آخه آدم چی بگه؟ نماز برای بنده خدا! تو باید برای رضایت خدا نماز بخونی نه برای رضایت بنده خدا!
دود از کلهام بلند شده بود، یک ثانیه هم در حضورش آرامش نداشتم چه برسه به اینکه بخوام یک عمر در کنارش زندگی کنم!
از کنار باباحاجی بلند شدم، انگشت تهدیدم رو در برابر عمه و صدرا گرفتم، باید آخرین فن خودم رو در حضور باباحاجی و مامانجون پیاده میکردم!
- پسر عمو اگر یکبار دیگه شما رو تا یک کیلومتری بیمارستان ببینم هرچی دیدید از چشم خودتون دیدید! بهتون گفته بودم کاری نکنید که رومون توی روی هم وا بشه و حرمت ها شکسته بشه! اما دیگه به اینجام رسیده!
عمه از فردا برمیگردم خونه، شماهم اگر میخوای باز حرف های قدیمی رو تحویلم بدی بهتره از همین الان بگی که به فکر جایی باشم برای موندن!
بغضم و تمام حرف هایی که توی دلم سنگینی میکرد باهم ترکید.
- باباجون خسته شدم! از عالم و آدم خسته شدم! اون از مادرم که اونجوری رهام کرد اون از پدرم که زیر خروار ها خاک خوابیده اینم از شماها! با زبون بی زبونی دارم میگم پسرعمو رو نمیخوام! اگر یکبار دیگه به روح بابا اگر یکبار دیگه سر صحبت های قدیمی رو باز کنید
میرم جایی گم و گور میشم که دستتون بهم نرسه!
حالم خوب نبود و میلرزیدم، دیدم قطرات اشکی رو که پس از آوردن اسم بابا از چشمای باباحاجی چکید! عمو هم چندان حال مساعدی نداشت، رفتارهام دست خودم نبود باید پایان میدادم به این کارهاشون!
پوزخند پردردی زدم و به طرف اتاق دویدم.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💔🍃
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت بیست و پنجم «بہقلم:آینازغفارۍنژاد» اینبار باباحاجی لب ب
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃
💔🍃💔🍃💔🍃
📚رمان قاتل قلب من💔
قسمت بیست و ششم
«بہقلم:آینازغفارۍنژاد»
از زور گریه پلک هام سنگین شد! پام خواب رفته بود و گز گز می کرد. یک ساعتی میشد
که پس از خوندن نماز شفع به صورت چهارزانو کنار سجاده نشسته بودم.
بند و بساط دعا رو جمع کردم، به قصد خوابیدن برخاستم که صفحه موبایلم روشن
شد!
نشستم، پیامکی که از جانب صدرا ارسال شده بود رو باز کردم.
« البته اینکه من تو رو دوست دارم، تقصیر منه که تو این رو نفهمیدی ولی مهم نیست ...
تو هم مثل من احمق بودی! »
نیشخندی زدم، دستم روی کیبورد چرخید در همین حین پیام دوم هم از جانبش ارسال شد.
« تو هر جای جهان باشی، برایت از دور میمیرم
ماهور! خیلی دوست دارم.
کاش روزی برسد سهم دل من بشوی
خسته ام بس که دعا کردم و بی پاسخ ماند!»
بی توجه به اشعار عاشقانهاش از چت خارج شدم، چند ثانیهای پی وی مخاطبین رو چک کردم. دوباره وارد پی وی صدرا شدم که با کمال ناباوری دیدم مسدود شدم!
پروفایل و بیوگرافیش هم خیلی سریع عوض شد!
به بیوگرافی نگاهی انداختم ...
«سادگی جرم است و من یک مجرم سابقه دار»
سرم رو تکون دادم تا بهش فکر نکنم.
از سر شب فشارم پایین بود که این موضوع مامانجون و باباحاجی رو دل نگرون کرده بود.
چند باری هم دور از چشمشون توی حیاط بالا آوردم، از درد معده چشمام رو برهم فشردم.
وسایل هام رو جمع کردم و پاورچین پاورچین به طرف اتاق حرکت کردم.
ورودی در اتاق خیره شدم به قاب عکس بابا ابراهیم که خیلی بزرگ سمت چپ درب وصل شده بود، نفسی که در سینه حبس کرده بودم رو با صدا بیرون فرستادم.
درست دوازده سال پیش! صبح جمعه بیست و هشتم دی ماه! رفتم به اون دوران ...
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💔🍃
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت بیست و ششم «بہقلم:آینازغفارۍنژاد» از زور گریه پلک هام س
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃
💔🍃💔🍃💔🍃
📚رمان قاتل قلب من💔
قسمت بیست و هفتم
«بہقلم:آینازغفارۍنژاد»
نسیم خنکی موهام رو به بازی گرفته بود.
دست در دست مامان از حرم شاهچراغ خارج شدیم، برای دیدن اقوام خانواده مادری سوار پیکان بابا و راهی اهواز شدیم.
بادبادک بنفش رنگم رو از شیشه بیرون فرستادم نخِ بادبادک رو در دست گرفتم، هرچقدر بالاتر میرفت صدای جیغ من هم بیشتر اوج میگرفت!
با خنده به مامان که در حال تعارف کردن سیب به بابا بود نگاه میکردم دلم ضعف میرفت برای این صحبت های دونفریشون، بی هوا شروع کردم به خندیدن.
بابا گردن کج کرد و نگاهش رو به چشمام دوخت، تاب نیاوردم نگاهش رو وقتی اینجوری خاص میشد و هزار تا جمله عاشقی رو داد میزد! نمیدونستم چهجوری با نگاهم جوابش رو بدم!
چند ثانیه ای به لبخندم خیره شد، لبخند خودش عمیق تر شد.
صدای فریاد مامان که اسم بابا رو صدا میزد اونقدری بلند بود که بابا نگاهش رو برای همیشه ازم گرفت!
با صدای قرآن خوندن چند نفر چشمام رو باز کردم.
چپ چپ خیره شدم به عکس بابا ابراهیم، که ربان سیاهی گوشهاش چسبیده بود!
تمامی اتفاقات برام تداعی شد! لبخندش، لبخندش و باز لبخندش در آخر فریاد و تمام ...
از روی تخت خواب بلند شدم، بدون روسری سر کردن از خونه خارج شدم.
صدای صوت قرآن مجلسی توی کوچه روهم پر کرده بود و من بی هوا بغض جا خوش کرد توی گلوم!
به عکس خندون بابا که روی بنر چاپ شده بود خیره شدم، پلک که زدم اشک هام سر خورد روی گونه هام!
بر روی آسفالت داغ نشستم و بابا رو صدا زدم.
با خودم زمزمه کردم «یتیم شدم» کلمهای ساده، اما به قدری درد داشت که هنگام تلفظش
هزار تا بغض راه گلو رو میبست!
برام مثل یک خواب گذشت، خوابی تلخ که با رفتن مامان یکی شد!
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💔🍃
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت بیست و هفتم «بہقلم:آینازغفارۍنژاد» نسیم خنکی موهام رو
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃
💔🍃💔🍃💔🍃
📚رمان قاتل قلب من💔
قسمت بیست و هشتم
«بہقلم:آینازغفارۍنژاد»
حالت تهوع شدیدی از بعد نماز صبح به جونم افتاده بود. سر ظهر با اصرار مامانجون دو سه قاشقی غذا خوردم!
صدای گریه های شخصی شده بود میخ و فرو می رفت توی قلبم، به خیال اینکه تلویزیون روشن هست و مامانجون مثل همیشه پای برنامهی شهدا نشسته و زار زار گریه میکنه پتو رو دور خودم پیچوندم، بالشت رو بر روی سرم فشار دادم بلکه کمی آروم بگیرم!
در حال کلنجار رفتن با محتوایات معدهام بودم
که در اتاق با ضرب باز شد!
پتو رو کنار زدم مثل جنی که با شنیدن بسم الله ترسیده باشه من هم هراسون تکونی خوردم و نشسته کمی عقب رفتم!
سر چرخوندم، زن عمو ناهید بود، پر از بغض!
ته دلم یک دفعه خالی شد!
گیج به مامانجون نگاه کردم، با ایما و اشاره پرسیدم که ماجرا چیه؟! هنوز چند ثانیهای نگذشته بود که باباحاجی هم وارد اتاق شد.
از روی زمین برخاستم و به طرف زن عمو ناهید رفتم.
- زن عمو جون اتفاقی افتاده؟! چرا مثل ابر بهار گریه میکنی؟!
با گوشه روسریش نم چشماش رو گرفت.
+ ماهور از صدرا خبر داری؟! میدونی کجا رفته!
شکه لب زدم.
- نه، من چه خبری میتونم داشتم باشم؟
برای پسر عمو اتفاقی افتاده؟!
+ تو رو خدا راستش رو بگو! باهم در ارتباط نبودید؟! بهت پیام نداده؟ هیچی نگفته!
- زن عمو داری نگرانم میکنی!
چیزی بین ما نبوده چرا باید پیام بده؟!
نگاه آشفتهاش رو به باباحاجی دوخت.
مامانجون هم صلوات شمار توی دستش بود و زیر لب ذکر میگفت.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💔🍃
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت بیست و هشتم «بہقلم:آینازغفارۍنژاد» حالت تهوع شدیدی از ب
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃
💔🍃💔🍃💔🍃
📚رمان قاتل قلب من💔
قسمت بیست و نهم
«بہقلم:آینازغفارۍنژاد»
شونه های زن عمو ناهید رو محکم فشار دادم.
- زن عمو میگی چی شده یا نه؟!
جون به لبم کردی!
کیف از دستش لیز خورد، خودش هم انگار فشارش اومده بود پایین چون دستی به سرش
زد و کف اتاق افتاد، با ناله لب زد.
+ صبح بلند شدم دیدم خونه نیست!
کمد هاش هم خالی بود، وسایل هاش رو برداشته و رفته!
زیر بازوهاش رو گرفتم، به قصد دلداری دادن
گفتم: ای بابا! همین؟!
مگه بچه شده! چیزی نیست خودت رو نگران نکن!
تا شب سر و کلهاش پیدا میشه.
به مامان جون اشاره کردم که بره و آب قند بیاره!
باباحاجی وقتی متوجه شد اینبار دیگه صدرا حرفش رو به کرسی نشونده و مثل دفعه
های قبل خالی نبسته رفت با عمو تماس بگیره و مطلعش کنه!
اگر عمه متوجه میشد! آخ اگر متوجه میشد!
چهره عصبانی عمه رو در ذهنم مجسم کردم یکدفعه لرز عجیبی گرفتم.
دو دل بودم برای اینکه ماجرای پیام های دیشب رو به زن عمو بگم، دست آخر دل رو به دریا زدم و لب زدم.
- زن عمو راستش رو بخوای دیشب بهم پیام داد! البته راجب اینکه میخواد بره حرفی نزدا، ولی خب ...
خب راستش حرفاش رنگ و بوی خاصی داشت!
اصلا بیاید خودتون ببینید.
موبایلم رو از زیر میز چرخ خیاطی برداشتم و وارد پیام های صدرا شدم.
- ایناهاش.
حرفی از رفتن نزده فقط چند تا جمله عاشقانه
گفته بعدش هم مسدودم کرده!
زن عمو نگاهی به صفحه انداخت و باز اشک هجوم آورد به چشماش.
هق هقش رو از سر گرفت، بغض بزرگم رو فرو دادم و بی هیچ حرفی گم شدم از جلوی چشمای زن عمو که میدونستم حرمت نگه میداره و اِلا اگر دست خودش بود یه تار مو هم توی سرم نمیذاشت! باعث بانی همه این اتفاقات از دید اونها من بودم!
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💔🍃
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت بیست و نهم «بہقلم:آینازغفارۍنژاد» شونه های زن عمو ناهید
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃
💔🍃💔🍃💔🍃
📚رمان قاتل قلب من💔
قسمت سی ام
«بہقلم:آینازغفارۍنژاد»
نگاه از آسمون ابری گرفتم انگار شب خاطره ها بود چون خاطرات کودکیم جون گرفت!
تصاویر کودکی همانند یک فیلم در آسمان ابری
برام شفاف شد، قلبم فشرده شد باز با مرور خاطره هام! با تمام وجودم نفس عمیقی کشیدم و از اتاق خارج شدم.
نگاهم رو به بیماری دوختم که از شدت درد ناله میکرد و به خودش می پیچید!
چند مرد با محاسنی بلند اطراف تخت نشسته بودند، از روی ظاهر میشد حدس زد که نظامی و یا بسیجی هستند.
سرفهی مصلحتی کردم به معنی اینکه از تخت فاصله بگیرند، هرگاه در جمعی حضور پیدا میکردم به محض اینکه متوجه بشدم نامحرمی اونجا هست آیه نهم سوره یاسین«وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ...» رو زیر لب زمزمه میکردم.
از شهید هادی آموخته بودم هیچ دشمنی بزرگ تر از شیطان وجود ندارد، به طبع از همیشه آیه رو زیر لب زمزمه کردم.
چند نفری با دیدن من از اتاق خارج شدند که کارم رو راحت تر انجام بدم.
نگاه سنگین یکی از همون افراد رو بر خودم حس میکردم، تصمیم گرفتم هرچه سریعتر کارم رو انجام بدم و از اتاق خارج بشم.
به محض نزدیک شدنم به سِرُم از روی صندلی برخاست و گفت: « خانم چی کار میکنید؟! »
ابروهام بالا پرید و هشتی شد!
- مگه نمی بینید!
چند قدمی بهم نزدیک شد.
+ اون رو بدید به من!
آمپول رو پشت کمرم گرفتم و عقب عقب رفتم.
- دلیلی نمی بینم بدمش به شما!
برید کنار اجازه بدید کارم رو انجام بدم!
یکی از همون مَردها که در حال قرآن خوندن بود نگاه متعجبش رو به دوستش دوخت!
دوستش با ایما و اشاره بهش چیز هایی رو گفت که متوجه نشدم!
در کسری از ثانیه نفر دوم بهم حمله ور شد که جیغ بلندی کشیدم و فریاد یا ابوالفضلم بلند شد!
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💔🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹روزتان قرآنی🌹
(💟 برای خوبان ارسال کنید)
📖 تلاوت صفحه ۴۰۸ قرآن کریم
، با قلم قرآنی هُدی
💐 هدیه به امام زمان علیه السلام
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
34.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_مهدوی
📌امام زمان "علیه السلام" الان بی یاور هستند ...
✅ بالاترین نعمت برای انسان اینه که امامش به او توجه کند!
💚 #امام_زمان همدم، رفیق و پدری مهربان هستند...!
⁉️ما برای امام زمان چه می کنیم...؟!
🎙دکتر دولتی
🔻پیشنهاد ویژه
👈حتما ببینید!
#امام_زمان
🌹✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨🌹
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
ـ▭▭▭▭▭▭▭
📜 زیارتنامه حضرت معصومه سلام الله علیها
ـ▭▭▭▭▭▭▭
بسماللهالرّحمنالرّحیم
♻️ علاّمه مجلسى رحمةاللهعلیه
از بعضى کتابهاى زیارات، نقل کرده: علی بن ابراهیم، از پدرش، از سعد اشعرى قمى، از حضرت رضا عليهالسّلام روایت کرده که:
🟩 حضرت فرمودند:
اى سعد، از ما نزد شما قبرى هست، گفتم:
⁉️ فدایت شوم قبر فاطمه، دختر امام موسـى علیه السّلام را مى فرمایـى؟
فرمود:
« نَعَمْ مَنْ زٰارَهٰا عٰارِفََٱ بِحَقِّهٰا فَلَهُ ٱلْجَنَّةُ»
آرى
هـر که او را زیارت کند، درحالـی که عـارفِ به حقّش باشد، بهشت براى اوست.
چـون به نزد قبر آن حضرت برسـی، بالای سر، رو به قبله بایست و
🧮 سـی و چهار مـرتبه « اَللّٰـهُ اَکْـبَـر »
🧮 سـی و سه مـرتبه « سُـبْـحـٰانَ ٱللّٰـهِ »
🧮 سـی و سه مـرتبه « اَلْـحَـمْـدُلِلّٰـهِ »
بگو و آنگاه بخوان:
───────
🍀اَݪـسَّـلٰامُ عَـلـىٰ آدَمَ صِـفْـوَةِ ٱللّٰـهِ
⚡اَݪـسَّـلٰامُ عَـلـىٰ نُـوحِِ نَـبـیِّٖ ٱللّٰـهِ
🍀اَݪـسَّـلٰامُ عَـلـىٰ اِبْـرٰاهـيٖـمَ خَـلـيٖـلِ ٱللّٰـهِ
⚡اَݪـسَّـلٰامُ عَـلـىٰ مُـوسَـىٰ كَـلـيٖـمِ ٱللّٰـهِ
🍀اَݪـسَّـلٰامُ عَـلـىٰ عـيٖـسـىٰ رُوحِ ٱللّٰـهِ
✨اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
يـٰا رَسُـولَ ٱللّٰـهِ
☘️اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
يـٰا خَـيْـرَ خَـلْـقِ ٱللّٰـهِ
✨اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
يـٰا صَـفـیَّٖ ٱللّٰـهِ
☘️اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
يـٰا مُـحَـمَّـدَ بْـنَ عَـبْـدِٱللّٰـهِ خـٰاتَِـمَ ٱݪـنّـَبـيّٖـيٖـنَ
✋🏼 سـلام
بر آدم برگزیده خــدا، سلام بر نوح پیامبر خــدا، سلام بر ابراهیم دوست خــدا، سلام بر موسی همسخن خــدا، سلام بر عیسی روح خــدا، سلام بر تو ای رسول خــدا، سلام بر تو ای بهترین خلق خــدا، سلام بر تو ای برگزیده خــدا، سلام بر تو ای محمّد بن عبدالله خاتم پیامبران
✧⿻✧⿻✧⿻✧
✨اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
يـٰا اَمـيٖـرَٱلْـمُـؤْمِـنـيٖـنَ عَـلـیَّٖ بْـنَ اَبـیٖ طـٰالِـبِِ وَصـیَّٖ رَسُـولِ ٱللّٰـهِ
🥀 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ
يـٰا فـٰاطِـمَـةُ سَـيّـِدَةَ نِـسـٰاءِٱلْـعـٰالَـمـيٖـنَ
┊اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـكُـمـٰا
يـٰا سِـبْـطَـیْ نَـبـیِّٖ ٱݪـرَّحْـمَـةِ وَ سَـيّـِدَیْ شَـبـٰابِ اَهْـلِ ٱلْـجّـَنَـةِ
☘️اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
يـٰا عَـلـیَّٖ بْـنَ ٱلْـحُـسَـيْـنِ سَـيّـِدَٱلْـعـٰابِـديٖـنَ وَ قُـرَّةَ عَـيْـنِ ٱݪـنّـٰاظِـريٖـنَ
✨اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
يـٰا مُـحَـمَّـدَ بْـنَ عَـلـیِّٖ بـٰاقِـرَٱلْـعِـلْـمِ بَـعْـدَٱݪـنّـَبـیِّٖ
✋🏼 سـلام
بر تو ای امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، جانشین رسول خــدا، سلام بر تو ای فاطمه سرور بانوان جهانیان، سلام بر شما ای دو فرزندزاده پیامبر رحمت و دو سرور جوانان اهل بهشت، سلام بر تو ای علی بن الحسین، سَروَر عبادتکنندگان و روشنی چشم بینندگان، سلام بر تو ای محمّد بن علی، شکافنده دانش پس از پیامبر
◕⿻◍⿻◕⿻◍⿻◕
☘️اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
يـٰا جَـعْـفَـرَ بْـنَ مُـحَـمَّـدِِ ٱݪـصّـٰادِقَ ٱلْـبـٰارَّ ٱلْـاَمـيٖـنَ
✨اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
يـٰا مُـوسَـۍ بْـنَ جَـعْـفَـرِِ ٱݪـطّـٰاهِـرَ ٱݪـطّـُهْـرِ
☘️اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
یـٰا عَـلـیَّٖ بْـنَ مُـوسَـۍٱݪـرِّضـَٱ ٱلْـمُـرْتَـضـىٰ
✨اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
یـٰا مُـحَـمَّـدَ بْـنَ عَـلـیِّٖ ٱݪـتّـَقـیَّٖ
☘️اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
یـٰا عَـلـیَّٖ بْـنَ مُـحَـمَّـدِِٱݪـنّـَقـیَّٖ ٱݪـنّـٰاصِـحَ ٱلْـاَمـيٖـنَ
✨اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـيْـکَ
یـٰا حَـسَـنَ بْـنَ عَـلـیِّٖ
🌻اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـۍٱلْـوَصـیِّٖ مِـنْ بَـعْـدِهۦٓ ✦
✋🏼 سـلام
بر تو ای جعفر بن محمّد، راستگوی نیکوکار امین، سلام بر تو ای موسی بن جعفر، امام پاک و پاکیزه، سلام بر تو ای علی بن موسیالرّضا امام پسندیده، سلام بر تو ای محمّد بن علی تقی، سلام بر تو ای علی بن محمّدنقی اندرزگوی امین، سلام بر تو ای حسن بن علی، سلام بر وصی پس از او.
✧⿻✧⿻✧⿻✧
💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ
┊صَـلِّ عَـلـىٰ نُـورِکَ وَ سِـرٰاجِـکَ ◌ وَ وَلـیِّٖ وَلـیّٖـِکَ ◌ وَ وَصـیِّٖ وَصـيّٖـِکَ ◌ وَ حُـجّـَتِـکَ عَـلـىٰ خَـلْـقِـکَ
♥️ خــدایا
درود فرست بر نورت و چراغت و نماینده نمایندهات و جانشین جانشینت، حجّتت بر
👇🏼ادامه دارد👇🏼
──────
⇣ ༅⇣⓶⇣ ༅⇣
🌹 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ
يـٰا بِـنْـتَ رَسُـولِ ٱللّٰـهِ
🌹 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ
يـٰا بِـنْـتَ فـٰاطِـمَـةَ وَ خَـديٖـجَـةَ
🌹 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ
يـٰا بِـنْـتَ اَمـيٖـرِٱلْـمُـؤْمِـنـيٖـنَ
🌹 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ
يـٰا بِـنْـتَ ٱلْـحَـسَـنِ وَٱلْـحُـسَـيْـنِ
🌹 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ
يـٰا بِـنْـتَ وَلـیِّٖ ٱللّٰـهِ
🌹 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ
يـٰا اُخْـتَ وَلـیِّٖ ٱللّٰـهِ
🌹 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ
يـٰا عَـمّـَةَ وَلـیِّٖ ٱللّٰـهِ
🌹 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ
يـٰا بِـنْـتَ مُـوسَـۍ بْـنِ جَـعْـفَـرِِ وَ رَحْـمَـةُٱللّٰـهِ وَ بَـرَكـٰاتُــهُۥ ❀
✋🏼 سـلام
بر تو ای دختر رسول خــدا، سلام بر تو ای دختر فاطمه و خدیجه، سلام( بر تو ای دختر امیرمؤمنان، سلام بر تو ای دختر حسن و حسین، سلام بر تو ای دختر ولی خدا، سلام بر تو ای خواهر ولی خـدا، سلام بر تو ای عمّه ولی خـدا، سلام و رحمت و برکات خــدا بر تو ای دختر موسی بن جعفر
◕⿻◍⿻◕⿻◍⿻◕
🌹 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکــِـــ
عَـرَّفَ ٱللّٰـهِ بَـيْـنَـنـٰا وَ بَـيْـنَـكُـمْ فِـۍٱلْـجَـنّـَةِ ◌ وَ حَـشَـرَنـٰا فـیٖ زُمْـرَتِـكُـمْ ◌ وَ اَوْرَدَنـٰا حَـوْضَ نَـبـيّٖـِكُـمْ ◌ وَ سَـقـٰانـٰا بِـكَـأْسِ جَـدِّكُـمْ مِـنْ يَـدِ عَـلـیِّٖ بْـنِ اَبـیٖ طـٰالِـبِِ صَـلَـوٰاتُ ٱللّٰـهِ عَـلَـيْـكُـمْ ◌ اَسْـئَـلُ ٱللّٰـهَ اَنْ يُـريَٖـنـٰا فـيٖـكُـمُ ٱݪـسّـُرُورَ وَٱلْـفَـرَجَ ◌ وَ اَنْ يَـجْـمَـعَـنـٰا وَ ايّٖـٰاكُـمْ فـیٖ زُمْـرَةِ جَـدِّكُـمْ مُـحَـمَّـدِِ صَـلّـَۍٱللّٰـهُ عَـلَـيْـهِ وَآلِــٖهۦٓ ✦ وَ اَنْ لٰا يَـسْـلُـبَـنـٰا مَـعْـرِفَـتَـكُـمْ اِنَّــهُۥ ❀ وَلـیٌّٖ قَـديٖـرٌ
✋🏼 سـلام
بر تو، خــدا بین ما و شما در بهشت شناسایی برقرار کند و در گروهتان محشور دارد و بر حوض پیامبرتان واردمان نماید و به ما با جام جدّتان، از دست علی بن ابیطالب بنوشاند درودهای خــدا بر شما باد، از خــدا خواستارم که به ما درباره شما خوشحالی و گشایش بنمایاند و ما و شما را در گروه جدّتان محمّد (درود خــدا بر او و خاندانش) گرد آورد و معرفت شما را از ما باز نگیرد، به راستی که او سرپرستی تواناست.
✧⿻✧⿻✧⿻✧
اَتَـقَـرَّبُ اِلـَۍٱللّٰـهِ بِـحُـبُـِكُـمْ ◌ وَٱلْـبَـرٰائَـةِ مِـنْ اَعْـدٰائِـكُـمْ ◌ وَٱݪـتّـَسْـلـيٖـمِ اِلـَۍٱللّٰـهِ رٰاضـيٖـََٱ بِــٖهۦٓ ✦ غَـيْـرَ مُـنْـكِـرِِ وَ لٰا مُـسْـتَـكْـبِـرِِ ◌ وَ عَـلـىٰ يَـقـيٖـنِ مـٰا اَتـىٰ بِـــٖهۦٓ ✦ مُـحَـمَّـدٌ وَ بِـــٖهۦٓ ✦ رٰاضِِ ◌ نَـطْـلُـبُ بِـذٰلِـکَ وَجْـهَـکَ يـٰا سَـيّـِدیٖ
♥️ به درگاه خــدا
به سبب دوستی شما و بیزاری از دشمنانتان و تسلیم بودن به خــدا، تقرّب میجویم، در حال خشنودی به آن، نه با انکار و تکبّر بلکه بر پایه یقین به آنچه محمّد آن را آورده و به آن خشنودم، به این امور خاطر تو را میخواهم ای آقای من
◕⿻◍⿻◕⿻◍⿻◕
💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ
✨وَ رِضـٰاکَ وَٱݪـدّٰارَ ٱلْـآخِـرَةَ ◌ يـٰا فـٰاطِـمَـةُ اِشْـفَـعـیٖ لـیٖ فِـۍٱلْـجَـنّـَةِ فَـاِنَّ لَـکِ ⇘
عِـنْـدَٱللّٰـهِ شَـأْنـََٱ مِـنَ ٱݪـشّـَأْنِ
♥️ خـدایا
خشنودیات و خانه آخرت را میخواهم. ای فاطمه درباره بهشت برایم شفاعت کن، به درستی که برای تو نزد خــدا مقامی از مقامات بلند است.
✧⿻✧⿻✧⿻✧
💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ
✨اِنّـیٖ اَسْـئـَلُـکَ اَنْ تَـخْـتِـمَ لـیٖ بِـٱݪـسّـَعـٰادَةِ فَـلٰا تَـسْـلُـبْ مِـنّـیٖ مـٰا اَنَـٱ فـيٖـهِ وَ لٰا حَـوْلَ وَ لٰا قُـوَّةَ اِلّٰا بِـٱللّٰـهِ ٱلْـعَـلـیِّٖ ٱلْـعَـظـیٖـمِ
♥️ خـدایا
از تو میخواهم که سرانجام کارم را به خوشبختی ختم کنـی و آنچه را در آنم از دستم مگیری و هیچ نیرو و توانـى نیست جز به خــداى بلندمرتبه بزرگ.
◕⿻◍⿻◕⿻◍⿻◕
💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ
✨ٱسْـتَــجِـبْ لَـنـٰا وَ تَـقَـبّـَلْــهُۥ ❀ بِـكَـرَمِـکَ وَ عِـزَّتِـکَ وَ بِـرَحْـمَـتِـکَ وَ عـٰافـيَٖـتِـکَ وَ صَـلّـَۍٱللّٰـهُ عَـلـىٰ مُـحَـمَّـدِِ وَ آلِــٖهۦٓ ✦ اَجْـمَـعـيٖـنَ وَ سَـلّـَمَ تَـسْـلـيٖـمـََٱ يـٰا اَرْحَـمَ ٱݪـرّٰاحِـمـيٖـنَ.
♥️خـدایا
برای ما اجابت کن و آن را به کرم و عزّتت و به رحمت و عافیتت بپذیر و درود خــدا بر محمّد و همه خاندان او و بر آنان سلام، سلامی کامل، ای مهربانترین مهربانان.
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
❣#سلام امام زمانم❣
🔖روزی که ظهور تو بشود قسمت دلها نور رخت ای ماه بتابد به دلِ ما...
🔖تاریخ گواهی بدهد صفحه به صفحه آن روز دگر شیعه ندارد غمِ فردا
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللهِ
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللهِ
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ
یَا فَاطِمَهُ اشْفَعِی لِنا فِی الْجَنَّهِ
فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ
🏴شهادت شفیعه روز جزا، #حضرت_معصومه سلام الله علیه را به محضر مقدس #امام_زمان ارواحنا فداه تسلیت عرض مینماییم.🏴
#وفات_حضرت_معصومه
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ #تقویم_روز ✺≽ ⊱━━━⊱
🗓 #دوشنبه ۲۳ مهر | میزان ۱۴۰۳
🗓 ۱۰ ربیع الثانی ۱۴۴۶
🗓 14 اکتبر 2024
🌹 #امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها، 201ه-ق
🔹حمله روس ها به مرقد مطهر امام رضا علیه السلام، 1330ه-ق
📆 روزشمار:
▪️24 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️32 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️52 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️62 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️69 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
❇️ #ذکر روز #دوشنبه ۱۰۰ مرتبه: یا قاضیَ الحاجات "ای برآورنده #حاجت ها"
❇️ این #ذکر که مختص روز #دوشنبه میباشد خواندنش موجب افزایش مال میشود ذکر روز دوشنبه به نام امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام میباشد روایت شده است #زیارت آن دو بزرگوار در این روز خوانده شود #ثواب بسیار بالایی دارد.
❇️ #ذکر (یا #لطیف) ۱۲۹ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #یافتن_مال_کثیر میشود.
📚 #تعبیر_خواب شب #سه_شنبه : طبق آیه ی ۱۱ سوره #هود میباشد.
⛔️ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی نیست.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی است.
✅ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی است.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
⛔️ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی نیست.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی است.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
⛔️ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی نیست.
🔰زمان #استخاره:از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر.
🔹امروز روز مناسبی است.
🔹امروز برای شروع کارها پسندیده است.
🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔹کسی که در این روز بیمار شود، زود بهبود یابد.
🔸کسی که امروز گم شود خیلی زود پیدا میشود.
🔸قرض دادن و قرض گرفتن خوب است.
🔸کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔸خرید و فروش و تجارت خوب است.
🔹میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔹کسی که در این روز متولد شود. سعادتمندخواهدشد. اگر خدا بخواهد.
🔹رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔹صدقه دادن خوب است.
🔸امروز ناخن گرفتن ، خوب است.
🔸رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « دنـدان » است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔸مسیر رجال الغیب از میان غرب و جنوب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
☜ #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
☜ #اذان صبح 04:47 اذان ظهر 11:50
☜ #اذان مغرب 17:48 طلوع آفتاب 06:10
☜ #غروب آفتاب 17:30نیمه شب 23:09
🌹 #ذکرهای_گره_گشا
1- رفع هر گرفتاری در هر روز 124 مرتبه « یا صَمَد»
2- زبان بند دشمن زیاد گفتن « الصَّمَد»
3- زیادی علم دانش 67 مرتبه « یا محُیط»
4- برای محبت 46 مرتبه « یا وَلی»
5- برای رفع مشکلات مهم 156 مرتبه « یا قَیّوم »
6- برای جلوگیری از مشکلات بعد از هر نماز واجب 19 مرتبه « یا حَیُّ یا قَیّوم »
7- برای لطف و عنایت خداوند بعد از هر نماز 100 مرتبه اسم « الرَّحمن »
8- برای بر آوردن تمام حوائج دنیا و آخرت بسیار بگوید ذکر « رَحیم »
9- برای رفع هر مشکل روزی 100 مرتبه ذکر « الله » و برای شفاء هر مریضی که دکتر جواب کرده باشد 100 آیه از قرآن بخواند سپس 7 مرتبه « یا الله »
10- برای ادای دین و قرض و جلوگیری از فقر 110 مرتبه « یا عَلی »
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #دوشنبه است.
⏰ ذات الکرسی عمود ۱۳:۴۰
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
34.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_مهدوی
📌امام زمان "علیه السلام" الان بی یاور هستند ...
✅ بالاترین نعمت برای انسان اینه که امامش به او توجه کند!
💚 #امام_زمان همدم، رفیق و پدری مهربان هستند...!
⁉️ما برای امام زمان چه می کنیم...؟!
🎙دکتر دولتی
🔻پیشنهاد ویژه
👈حتما ببینید!
#امام_زمان
🌹✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨🌹
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_شجاعی
• چطور بعضیها رفیق میشن با خدا،
• اونقدر صمیمی که خدا همه درها رو به روشون باز میکنه؟
منم میخوام بتونم !
منم میخوام رفیق ویژهی خدا بشم!
✘ میشه؟
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گناهی که با انجامش از ابرهه هم بدتر می شویم!
👤حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
سید جلیل القدر جناب استاد فاطمی نیا(رضوان الله علیه):
🍃🍃🍃🍃
خبرهای بد را هیچ وقت در خانه نگویید؛ تا به خانه می رسد، میگوید تصادفی را دیدم! نمیخواهد بگویید. اصلا خبرهای منفی را در منزل نگویید. شما را به خدا قسم میدهم اینها را رعایت کنید؛ ضربههایی به خانواده زده میشود که جبران نمیشود. چیزهای پریشان کننده نگویید. به همسر و بچهها آرامش دهید.
🍃🍃🍃
مردم فکر می کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند که این طوری شدند. خیر؛ آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند
🍃🍃🍃
صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند،
یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند،
یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند. از اینجا باید شروع کنیم.
اینجا را درست کن بعد هزار رکعت نماز خودش می آید، خودت مشتاق می شوی.
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
💯تا زمانے ڪہ مردم استغفراللہ بر زبانشان جارے ست عذابشان نمیدھـــیم./انفال۳۳
ڪلید رحمتــــ الہے واژہ استغفراللہ است…🕊
شاید گفتنش زمان ڪمے ببرد، ولے دنیا و آخرت را آباد مےڪند.🕊💯
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم🖤
فیض قبر مـادری از قبر دختر میبرم😭🙏
وفات شهادتگونه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را به محضر مولا صاحب الزمان عج و شیعیان حضرتش تسلیت میگوییم💔🖤
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤جهان را ماتم عظماست امروز
🕯عزای دختر موسی ست امروز
🖤سر مهدی سلامت،
🕯نه تنها شهر قم ماتم گرفته
🖤زمین و آسمان را غم گرفته
🕯رحلت حضرت
معصومه (سلامالله علیها) تسلیت باد🏴
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
#استوری شهادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
#حضرت_معصومه س
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺