✅دیباج ۱۷۳
🔶ساعت شبرنگ دیواری
📌از وقتی که برای همکاری، پا به آن مجموعه نوپا گذاشتم تاکنون، عقربههای ساعت نزدیک به ده هزار بار دور خود چرخیده و صبوری کردهاند.
📌نظارهگر حضور مهمانان بیگانه و آشنای زیادی بوده و با آرامش و مهربانی، جریان زمان را برای آنان به تصویر کشیدهاند.
📌آدمهای بهظاهر مهم و یا کماهمیت فراوانی، بارها به آن چشم دوخته و گاه آرزوی کندشدن حرکت عقربههایش را داشته و گاه شتاب حرکت آنها را انتظار کشیدهاند.
📌مهمانها کهنه و نو شدهاند، نبض حیات برخی ایستاده و یا کندی گرفته است، اما عقربههای ساعت همچنان میچرخند.
📌دیروز ساعت قدیمی اتاقم را با ساعتی شبرنگ عوض کرده بودند که نو بود و زیبا، اما در نشاندادن گذر عمر هیچ فرقی با آن قبلی نداشت. عقربهها در لبه مرز واردشدن به دور ده هزارم هستند.
📌میز و صندلی، گوشی شیک تلفن و هزار تا چیز جورواجور دیگر، وقتی که من آنها را ترک میکنم و به خانه میروم، در پرتو نور شبرنگهای ساعت دیواری اتاقم جمع میشوند و در شبنشینیهای خود بر بیخبری و غفلت من افسوس میخورند.
#زمان
#عمر
#دنیا
#زندگی
#ساعت
@Deebaj
✅دیباج ۱۷۴
🔶مردمانی از دیار پارس
📌تاریخ کشورهای ضعیف و از جمله کشورهای اسلامی و عربی، پر است از تحقیر، خواری و ستمدیدگی.
📌قدرتهای بزرگ در طول تاریخ، مسیر جویبار دانش که درخت قدرت را آبیاری و تنومند میکند، را به سمت سدهای بزرگی که خود ساختهاند هدایت کرده و زمین زندگی ملتهای دیگر را به خشکزار و خرابهای که در گوشهگوشه آن جغد مرگ ناله سر میدهد بدل ساختهاند.
📌اما اکنون مردمانی از دیار پارس، چشمهها و قناتهای کور دانش پدران خود را دوباره کاویده و به دروازه سدهای برآمده و سرشار از دانش دریغ داشته از انسانهای محروم رسیدهاند.
📌آنگاه که اقیانوس دانش فراهمآمده، از پشت سدهای بلند جاری شود، چرخههای تعبیه شده در پایین دست سدها نیروهای بیکرانی را تولید خواهند کرد که به آنان قدرت و شوکت و عزت خواهد بخشید و آنان را از سلطه کافران خواهد رهانید.
#قرآن_کریم
#قدرت
#ایران
#پارس
#کافران
@Deebaj
✅دیباج ۱۷۴
🔶عطر خاطرات
بچه که بودم، با پدرم زیاد به مشهد میرفتیم، خودمان دوتایی. از گاراژ نخریسی تا پنجراه پایینخیابان را با اتوبوسهای شرکت واحد میرفتیم و بعد پدر دستم را میان دستهای پینه بستهاش میگرفت و روبروی گنبد، دست به سینه میایستاد و زیر لب چیزی زمزمه میکرد.
در مسیر حرم، همیشه گوشهایم در شلوغی بازیگوشیهای کودکانه تیز میشدند سمت ساعت حرم تا بتوانم تعداد زنگهایی را که مینواخت بشمارم و بعد مثلا بگویم: بابا! ساعت 10 شد. و بابا با لبخندی شیرین، دست مرا به نشانه آفرینگفتن کمی بفشارد و بعد بقیه راه.
در طول مسیر، خیلی از کاسبها بابا را میشناختند. جلو بعضی مغازهها که میرسیدیم، بابا درون مغازه سرک میکشید و با صدای بلند، سلام میکرد، حالی میپرسید و بعد، راه رفتن را از سر میگرفت. گاهی هم اتفاق میافتاد که به استکانی چایی مهمان میشد و من هم در گوشهای از مغازه به نشخوارکردن شکلاتی و یا کشمشی که تعارفم کرده بودند، مشغول میشدم..
بوی نعنا، پونه، زعفران و به حرم که نزدیکتر میشدیم، بوی عطر حرم و زرق و برق بساط سوغاتفروشها، هوش از سرم میبرد و مرا در حس و حالی غرق میکرد که هنوز هم بعد از گذشت 40 سال، هر وقت به زیارت مشرف میشوم، برایم زنده میشود.
آرامگاه پیر پالاندوز را که رد میکردی، خودت را روبروی درب بزرگ صحن میدیدی و آرامش عجیبی را در وجود خودت از زمزمه پاک راز و نیازهایی که همچون جویباری پاکیزه از چشمه دل بر زبان زائران جاری میشد، احساس میکردی. آن جا هم بوی اسپند و عود و کندُر، هوش از سرت میبرد.
#حرم
#زیارت
#مشهد
#خاطره
@Deebaj
✅دیباج ۱۷۵
🔶علــی، خلاصه خـــدا
اگر «کمال و زیبایی» را مجسم کنی، میشود «علی».
اگر «خدا» را خلاصه کنی، میشود «علی»!
#خدا
#علی_علیه_السلام
#سیزدهم_رجب
@Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅از دیگران
🔶بومرنگ رفتار
💢لطفا این فیلم دو دقیقهای را مشاهده کنید و دوباره از خودتان بپرسید که چطور میتوانید روی روز و لحظههای دیگران اثر بهتری داشته باشید؟
چطور میتوانید اگر حسی منفی به شما رسیده است، زنجیره انتقال آنرا قطع کنید؟
ما حتی با یک سلام، با محبت به همسایهمون، با خسته نباشید به نظافتچی ساختمان، با منتظر نگذاشتن راننده اسنپ و ... میتوانیم روی روز آنها اثر بگذاریم. حتما خانواده و همکاران ما هم از حس و حال ما اثر خواهند گرفت. از رفتار ما، از برخورد ما، روز آنها تاثیر خواهد گرفت ...
✍ کانال مدیران ایران
@life_skills2022
#زندگی
#مهربانی
#رفتار
#آثار_اعمال
@Deebaj
✅دیباج ١٧٦
🔶دو خواهر
🖊ع.ر.م
📌در فاصله میان چادرها با دوستانشان سرگرم بازی بودند. ناگهان ابرهای سیاه، فضای دودآلود را تیرهتر ساخت.
📌غرش بمبها و خمپارهها با غرش رعد و برق همراه شد. گرد و خاکی که از انهدام خانهها و خیابانها در آسمان میرقصید، با نمنم باران بر زمین نشست. لباس خاکآلودشان، گِلآغشته شد؛ اما هنوز دوست داشتند به این سو و آن سو بدوند و شادی کنند. هرچند فضای کافی و امن برای بازیهای کودکانه خود نداشتند.
📌کم کم قطرات ریز باران، درشت و درشتتر شد و تا سَلمی خواهرش حنانه را که پشت دیوار خرابهای پنهان شده بود، پیدا کند، سیل آب همه جا را فرا گرفته بود.
📌خسته که شدند، به چادر برگشتند. سرتاپا گلآلود بودند و از سرما بر خود میلرزیدند. تن نحیفشان را به کف همچون باتلاق چادر سپردند و برای همیشه به خواب رفتند.
#غزه
#فلسطین
#کودکان
#مظلومیت
#مقاومت
@Deebaj
✅دیباج ۱۷۷
🔶رأیِ بــــیرأی!
🖊علیرضا مکتبدار
📌انسان بهعنوان موجودی مختار هیچگاه از گزینش، میل، ترجیح، انتخاب و اختیار تهی نیست؛ حتی آنگاه که بهنظر میرسد هیچگونه انتخابی نداشته و یا هیچیک از دو طرف یک قضیه برایش بر طرف دیگر برتری ندارد و یا آنکه در مورد موضوعی خاص، دارای هیچ رأی و نظرگاهی نیست. او همواره در مسیر انتخاب و گزینش حرکت میکند؛ هرچند بر طبل بیتفاوتی بکوبد و در شیپور بیاعتنایی بدمد و نیز در هر موردی رأیی دارد؛ هرچند از نظر خود پرده برندارد.
📌آنکه به انتخاب و رأی خویش احترام میگذارد، برای عهدهداری مسئولیت، گزینهای درخور را جستجو میکند، از پیشینهاش میپرسد، دانش و تعهدش را میسنجد و از کاربلدی او سراغ میگیرد و آنگاه رأی خود را به نفع او در سبد آراء وی میگذارد. اما آنکه برای انتخاب و رأی خویش بهایی قائل نیست، اگرچه به ظاهر از دادن رأی خودداری کرده و طفره میرود، اما درواقع ناخواسته، با رأیندادنِ خود، انتخابِ منتخبی دیگر و اجرای سیاستی دیگر را رقم میزند که بهقطع، گزینه مورد نظر او نبوده و نیست؛ وگرنه با چشمانی باز و احساسی سرشار از تعهد، رأی خود را در سبد آراء آن منتخب و در راستای اجرای آن سیاست قرار میداد.👇👇
📌زمزمههای پیشبینی کاهش مشارکت مردم در انتخابات و یا تلاش عامدانه و شوم برخی سودجویان برای پایینکشیدن فتیله مشارکت اکثریت در انتخابات پیش رو نیز خود انتخابی دیگر است، همانگونه که امیدبخشیدن به مردم و ترغیب آنان به رقمزدن سرنوشت خویش و کشور، انتخابی بایستهتر.
📌شرکت در انتخابات یعنی من هم بهعنوان فردی از این آب و خاک، با رأی خود، امنیت، رفاه و آسایش و توسعه و عمران و آبادانی را برای کشورم برمیگزینم و رأیندادن هم بهمعنای رأی به هر آن چیزی است که میتواند پرده انکار بر پیشرفتهای بهدستآمده کشیده و بذر تردید را در مسیر پیشرفت و آبادانی این سامان، پراکنده و تصویر آینده را در دیدگان نسل جوان تیره و تار سازد.
#رأی
#انتخابات
#ایران_جان
#پیشرفت
#توسعه
#نسل_جوان
#آینده
@Deebaj
✅بسته زنجیر سلاسل
آن موسی جعفر که ز قدر و شرف و جاه
موسی و شعیب اَند وِرا بندهء درگاه
در طور ، از او ساز شد آوازِ اَناالله
آن وادی ایمن که بوَد تربتِ آن شاه
فرشی ست که با عرشِ الهی زده پهلو
تنها نه مَلک بر درِ او آمده دربان
کز بهرِ غلامیش ز جان تاخته غلمان
سازند مگر کُحلِ بصر از دل و از جان
حورانِ بهشتی به درِ آن شهِ ذیشان
روبندْ غبارِ رهِ زوّار به گیسو
ای زادهء زهرا، خلفِ سیّدِ لولاک
در بزمِ عزای تو مَلک با دلِ صد چاک
بال و پرِ خود فرش کند بر زِبَرِ خاک
از شمعِ حریمِ تو یکی شعله در افلاک
بیضا شد و چون فضلِ تو رخ تافت به هر سو
گر بسته به زنجیر، تو را خصمِ سیهدل
کِی کاسته شد رتبهء شیران ز سلاسل
گردون پیِ تعظیمِ تو اینسان شده مایل
با کوی تو هرگز نتوان کرد مقابل
گر گنبدِ مینا بُوَد و روضهء مینو
روی تو به نورِ احمدی آمده مظهر
شخصِ تو به شرعِ نبوی سیّد و سَرور
بی مِهرِ تو ای نوگلِ گلزارِ پیمبر
بر پای نخیزد به دَمَن لالهء احمر
وز خاک نرویَد به چمن سنبلِ خوشبو
پوئیم گر امروز تو را راهِ محبّت
دیگر چه غم از وحشتِ فردای قیامت
از ما کنی آن روز گر از لطف، شفاعت
بیرنج و تَعَب جای نمائیم به جنّت
با اینکه نیاید گُنهِ ما به ترازو
ای نورِ خدا، شمعِ هدی'، مصدرِ ایمان
دریای عطا، بحرِ سخا، منبعِ احسان
ای یوسفِ آل نبی، ای مظهرِ یزدان
افسوس که گردید تو را جای به زندان
از کینهء دیرینهء هارونِ جفاجو 👇
صد آه که چون از ستمِ قومِ ستمکار
بنشست تو را زهرِ جفا بر دلِ افکار
افروخته شد خرمنِ جانت همه یکبار
وز درد شدی با غل و زنجیرِ گرانبار
غلطان به روی خاک ز پهلوی به پهلو
ای شاهِ حجازی ّ به چه تقصیر به بغداد
مسموم نمودند تو را از رهِ بیداد
ما را غمِ قتلِ تو شها کی رود از یاد؟
الحق که بوَد ناسخِ بدفعلی شدّاد
ظلمی که عیان گشت از آن فرقهء بدخو
کلبِ تو (صغیر)، آنکه تو را هست ثناخوان
کمتر بوَد از مور و تو برتر ز سلیمان
رانِ ملخش تحفه که در بخششِ عصیان
ضامن شَویَش نزدِ خدا از رهِ احسان
ای زادهء آزادهء تو ضامنِ آهو
#موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#شهادت
#زندان
#شعر
#صغیر_اصفهانی
@Deebaj
✅دیباج ۱۷۸
🔶بهترین انتخاب
📌روزی مردی از خدا دو چیز درخواست نمود: یک گل و یک پروانه؛ امّا چیزی که خدا در عوض به او بخشید، یک کاکتوس بود و یک کرم.
📌مرد غمگین شد. او نمیتوانست درک کند که چرا درخواستش بهدرستی اجابت نشده. با خود اندیشید: خب، خدا بندگان زیادی دارد که باید به همهی آنها توجّه کند و مراقبشان باشد و تصمیم گرفت که دیگر در این باره سوالی نپرسد.
📌بعد از مدتی مرد تصمیم گرفت به سراغ همان چیزهایی برود که از خدا خواسته بود و حالا بهکلی فراموششان کرده بود. در کمال ناباوری مشاهده کرد که از آن کاکتوس زشت و پر از خار، گلی بسیار زیبا روئیده است و آن کرم زشت به پروانهای زیبا تبدیل شده است.
👌خدا همیشه کارها را بهبهترین نحو انجام میدهد. راه خدا همواره بهترین راه است، اگرچه بهنظر ما غلط بیاید. اگر از خدا چیزی خواستید و چیز دیگری دریافت کردید، به او اعتماد کنید. مطمئن باشید آنچه را که نیاز دارید، همواره در مناسبترین زمان به شما میبخشد.
📌آنچه میخواهید، همیشه آن چیزی نیست که نیاز دارید! خدا هیچگاه به درخواستهای ما بیتوجّهی نمیکند، پس بدون هیچ شک و تردید یا گله و شکایتی به او روی آورید.
📌خداوند بهترین چیزها را به کسانی میبخشد که انتخابها را به او واگذار میکنند.
#ایمان
#توکل
#دعا
#طرح
#زندگی
@Deebaj
✅از کلام بزرگان
🔸به عمل کار برآید
🔸آنقدر که گناه کردی و خدا به تو گفت عیب ندارد و اینقدر که مثلاً نماز صبحت قضا شد و به خودت گفتی عیب ندارد، خوب برای گناهان و خطاهای دیگران هم بگو عیب ندارد و آنها را از خودت نران.
🔸در همین بیعارها اغلب خدا چیز خوبی مثل صفت سخاوت یا مردانگی قرار داده است. لذا میگوییم آنها را از خودتان نرانید.
🔸پدر و مادر مواظب باشند در اثر فشاری که برای عمل به عبادات و احکام به بچّه میآورند، محبّت بچّه به آنها لطمه نخورد. اگر پدر و مادر نمازخوان را فرزندشان دوست داشته باشد، خود فرزند نمازخوان میشود، نیاز به فشار آوردن زیاد نیست. و اگر از آنها منزجر شود، از دین و عمل به احکام نیز خواهد برید. اگر محبّت بچّه محفوظ ماند، ولو چند روزی در عمل به احکام شرع سستی کند، جای نگرانی نیست، آخرالامر به آغوش دین باز میگردد و با رغبت به احکام مقید میشود. عمل با کُره و بدون رغبت نه تأثیر سازنده دارد و نه ثواب و اجر. بگذارید فرزندانتان با رغبت به سمت دین و عبادت بیایند.
🔸همانطور که خدا با کارهایش خودش را به بندگانش نشان میدهد، تو هم با اخلاق و عملت خودت را به زیردستانت نشان بده.
#امر_به_معروف
#محبت
#تربیت
#فرزند
#گناه
#حاج_میرزا_اسماعیل_دولابی
@Deebaj
✅از سخن بزرگان
❓اگر فرشتگان از مجردات هستند، چرا برخي چون فطرس دچار اشتباه شدند؟
✍پاسخ آیت الله #جوادی_آملی :
🔶همه فرشتگان در يك رتبه نيستند؛ فرشتگان حامل عرش و حاملان وحی، مقامي بسيار والا دارند؛ (وما مِنّا اِلاّ لَهُ مَقام مَعلوم).
آنان از خطا معصوم اند، زيرا در قرآن كريم آمده است: (لا يَعصونَ الله).
البته معلوم نيست كه همه فرشته ها از يك سنخ باشند يا فرشته اي مانند انسان داراي نفس مستكمله باشد.
🔶اما درباره داستان فطرس، اين مسئله بايد به اثبات برسد، زيرا فطرس واژه ای يونانی است و در دعاي سوم شعبان نيز فرشته معرفي نشده است: «عَاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ»؛ فطرس به گهواره امام حسبن علیه السلام پناهنده شد.
🔶از سوی ديگر، سند اين دعا نيز بايد بررسی شود و ميزان اعتبار آن مشخص گردد. اگر مسئله درستي سند و فرشته بودن فطرس اثبات شود، باز هم با آيه فوق تعارضی ندارد، زيرا ممكن است فطرس از فرشتگان زمينی باشد و با فرشتگان آسمانی يا اخروی تفاوت داشته باشد.
📚نسيم انديشه دفتر دوم، صفحه 62
#فطرس
#ملائکه
@Deebaj
دیباج
✅دیباج چهل و پنجم 🔸 ای رَشکِ ماه و مشتری!
میلاد قمر بنی هاشم اباالفضل العباس ابن امیر المؤمنین علی علیه السلام، مبارک باد!
#بازنشر
✅از سخن بزرگان
🔸اندازه نگه دار که اندازه نکوست!
خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد. نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
درشتی و نرمی به هم در به است
چو فاصد که جراح و مرهم نه است
درشتی نه گیرد خردمند پیش
نه سستی که ناقص کند قدر خویش
نه مر خویشتن را فزونی نهد
نه یکباره تن در مذلت دهد
شبانی با پدر گفت: ای خردمند
مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
بگفتا: نیکمردی کن نه چندان
که گردد خیره گرگ تیز دندان
#سعدی_علیه_الرحمة
#گلستان
#تربیت
#حکمت
#خشم
#لطف
#افراط_و_تفریط
@Deebaj
✅از کلام اهل بیت علیهمالسلام
🔶بهترین نام
📌امام سجاد عليهالسلام فرمود:
روزى كه معاويه مروان حكم را بر مدينه گماشت و براى جوانان قريش حقوقى معين نمود، من رفتم. مروان اسم مرا پرسيد: گفتم: على. گفت: پس اسم برادرت؟ گفتم: على. گفت: على و على؟ (پدرت چه قصدى دارد كه نامى جز على بر فرزندانش نمىگذارد؟!)
📌امام سجاد عليهالسلام میفرمايد: به خانه برگشتم و سخن مروان را براى پدرم بازگو كردم، پدرم فرمود: اگر حتى صد فرزند برايم بود؛ دوست داشتم بر هيچيك نامى جز على ننهم.
•کافیشریف، جلد۶، صفحهٔ۱۹•
#علی_علیه_السلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#نامگذاری
#معاویه
#مروان
@Deebaj
✅از سخن بزرگان
🔶منطق ماشین دودی
📌یکی از دوستان ما که مرد نکتهسنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت، اسمش را گذاشته بود: منطق ماشین دودی! میگفتیم منطق ماشین دودی چیست؟ میگفت من یک درسی را از قدیم آموختهام و جامعه را روی منطق ماشیندودی میشناسم.
وقتی بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن وقتها قطار راه آهن بهصورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران – شاه عبدالعظیم بود. من میدیدم که قطار وقتی در ایستگاه ایستاده، بچهها دورش جمع میشوند و آن را تماشا میکنند و به زبان حال میگویند: ببین چه موجود عجیبی است!
معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قایل هستند. تا قطار ایستاده بود با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به آن نگاه میکردند. تا کمکم ساعت حرکت قطار میرسید و قطار راه میافتاد. همین که راه میافتاد بچهها میدویدند، سنگ برمیداشتند و قطار را مورد حمله قرار میدادند. من تعجب میکردم که اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی که ایستاده، یک ریگ کوچک هم به آن نمیزنند و اگر باید برایش اعجاب قائل بود، اعجاب بیشتر در وقتی است که حرکت میکند!
👇
📌این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است مورد احترام است. تا ساکت است مورد تعظیم و تجلیل است، اما همینکه به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمیکند، بلکه سنگ است که بطرف او پرتاب میشود و این نشانه یک جامعه مرده است، ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه ساکت، متحرکند نه ساکن، باخبرترند نه بیخبرتر. پس اینها علائم حیات و موت است. البته اینها، دو علامت بارزتر و مشخصتر حیات بودند که عرض کردم والا علائم دیگر هم زیاد دارد.
#مرتضی_مطهری
#کتاب_حق_و_باطل
#زندگی
#پویایی
@Deebaj
✅دیباج ۱۷۹
🔶واژگان واژگون
🖊علیرضا مکتبدار
📌بچه که بودیم، میوهها طعم دیگری داشتند و غذاها مزهای خوشتر. غروب که خسته از بازی و شیطنتهای کودکانه، پا به درگاهی خانه میگذاشتیم، عطر برنج اصیل ایرانی که مادر در دیگ مسی ریخته و روی اجاق گذاشته بود، هوش از سرمان میبرد. شبها در پرتو نور چراغ گردسوز جمع میشدیم. گردسوز با چارپایایهای که قدش کمی از قد لامپ چراغ کشیدهتر بود، احاطه شده بود. قُلقُل قابلمه کوچک خورشتی که مادر آن را روی حلقه بالایی چهارپایه گذاشته بود، آهنگی ملایم و دلنشین داشت. پدر برایمان قصه میگفت و مادر پُکی به قلیان میزد و سیبهای خوشطعم و رنگ را برای مربا پوست میکند و ریزریز میکرد. دود تنباکوی قلیان هم آمیخته به رایحهای تند بود که حالا، جز زمانی که برای دستبوسی مادر میروم، برایم تکرار ناشدنی است.
📌خلاصه، همه چیز رنگ و طعمی ویژه داشت، حتی نشستنهایمان دور هم. تلویزیون نداشتیم. قصههای تکراری پدر را از بر شده بودیم؛ اما باز هم دوست داشتیم آنها را بارها و بارها بشنویم. همه چیز اصل و به قول امروزیها فابریک بود، نه بدل و فیک.👇