eitaa logo
دیباج
92 دنبال‌کننده
345 عکس
50 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
تندیس مبارزه با استعمار به مناسبت 12 شهریور، سالروز شهادت رئیسعلی دلواری استعمار واژه ای قرآنی و حقیقتی ارزشمند است اما سالیانی است که معنایی واژگونه یافته است. آبادانی سرزمینها برای رشد و تعالی انسانها که قرآن کریم از آن با عنوان «استعمار» یاد میکند امروزه به اشغال یک سرزمین توسط بیگانگان زوزمند چپاولگر با هدف غارت میراثهای ارزشمند ساکنان بومی آن سرزمین قلب معنا یافته است. و این واژگونی واژه استعمار تاریخی چند صد ساله دارد. در طول تاریخ، نشتر استعمار قلب سرزمینهای زیادی را دریده و از دورن آن گوهرهای گرانبهایی به رایگان برده است. ایران اما هیچگاه به صورت کامل تن به ذلت و خواری استعمار نداده و با تمام توان خویش در برابر تهدیدها و تطمیعهای آن استوار ایستاده است. هر چند تن دلیرمردانش زخم برداشته و خون پاکشان بر زمین گرم وطن جاری گشته است، اما همین خونها نهال درخت ایران را بارورتر و استوارتر ساخته است. فرزندان ایران با تمام وجود از مام وطن همچون جان خویش نگاهبانی کرده و دستان ناپاک استعمارگران و چشمان دریده بیگانگان را از مادر وطن دور داشته اند. چه رادمردانی که با اخلاص و پاکی هر آنچه داشته اند برای بریدن دست نامحرمان از ناموس وطن تقدیم کرده اند و نام خود را برای همیشه در تاریخ جاودانه ساخته اند. مردی جوان از دیار دلوار، با ایمانی استوار به مبانی دینی و فهمی ژرف از واقعیتهای پیرامون، علم مبارزه علیه استعمار پیر انگلیس را در خطه گرم جنوب برافراشت و پس از کسب اجازه جهاد، با تمام توان در مقابل سپاه تا بن دندان مسلح بریتانیا ایستادگی کرد. رئیسعلی دلواری، رادمردی که نماد مبارزه با استعمار شد الگویی همیشه جاوید برای جوانانی است که عزتمندانه زیستن و زندگی همراه با کرامت و آزادگی را بر زیستن در زیر سایه شوم استعمارگران برمی گزینند و سختیهای شرافتمندانه زیستن را بر خواری و حقارت زندگی در جامعه ای که ثروتهایش به تاراج می رود و عزت ساکنانش پایمال هوسهای استعمارگران می گردد، برتری می دهند. در بحبوحه جنگ جهانی اول که دولت مرکزی ایران به شدت دچار ضعف شده بود، تن رنجور وطن رگ آزمندی آزمندان استعمارگر را جنباند و آنان را در اندیشه اشغال سرزمین دلیرمردان فرو برد. غافل از آنکه هنوز چشمانی تیزبین و خردهایی رها از هوس در گوشه ای از این ملک اهورایی بیدارند و مرزهای آن را پاس می دارند. رئیسعلی دلواری آن چشم بیدار بود که بر پهنه خلیج همیشه فارس دوخته بود و مترصد فرصتی بود تا استعمارگران بریتانیایی را برای همیشه از پای نهادن بر خاک پاک وطن پشیمان سازد. نبردهای دلیرانه او با قوای استعمارگر هفت سال به طول می انجامد و او با شبیخون زدن به اشغالگران بارها موفق به شکست آنان می گردد و اما سرانجام این خنجر نفوذ است که از پشت، تندیس رشادت و مردانگی را بر خاک وطن می افکند و خون پاک او همچون خون دیگر فرزندان این وطن در طول تاریخ، از دستیازی بیگانگان به ناموس وطن مانع می¬گردد. رئیسعلی دلواری در دوازدهم شهریور 1294 شمسی در سن 33 سالگی شهد شهادت نوشید و سرانجام در جوار رادمرد بزرگ تاریخ علی علیه السلام، در قبرستان وادی السلام آرمید. انقلاب اسلامی ایران که ثمره رشادتهای شیرمردانی چون رئیسعلی دلواری، میرزا کوچک خان جنگلی و دلیری دلیرمردانی است که خواری زیستن در سایه لایحه ننگین کاپیتولاسیون را بر نتابیدند، امروزه پرچم مبارزه با استعمار و استعمارگران را افراشته و ملتهای رنجور از ستم چپاولگران را به ایستادگی فرا میخواند تا دست آزمندان بین المللی را از دامن ثروتهایشان کوتاه سازند و با تمسک به آموزه های قرآنی، معنای حقیقی استعمار از نگاه قرآن را که همانا آبادانی زمین و ایجاد رفاه و آسایش برای ساکنان آن است را تحقق بخشند. ۱۲/۶/۱۴۰۱ @Deebaj
حسین علیه السلام، نقطه پرگار امروزه اربعین دیگر یک روز عادی و معمولی نیست،‌ بلکه نقطه عطفی در تاریخ نه تنها ملتهای مسلمان که تمام مستضعفان و ستمدیدگان جهان است. اربعین به پرگاری می ماند که بر محور سید و سرور آزادگان می چرخد و تمام دوستداران امام حسین علیه السلام درون این دایره که روز به روز شعاعش بیشتر و بیشتر می شود تنها بر گرد محور آن طواف می کنند. با گسترش شعاع این دایره،‌ انسانهای بیشتری در آن وارد شده و مجذوب مغناطیس موجود در مرکز دائره می شوند. ستم و بی عدالتی ناپایدار است و آنچه ماندنی است عدالت و انسانیت است. از آنجا که ستمکاران هیچ سنخیتی با نقطه مرکزی این دایره ندارند‌، نمیتوانند به این دایره پا نهند اما آنان که همچون حسین علیه السلام، جز خداوند یار و یاوری ندارند، با این نقطه سنخیت داشته و درون این دایره پا می گذارند و آنگاه که در این حصن حصین وارد شدند،‌ برای همیشه رستگار خواهند شد. کافی است ذره ای ایمان در وجود یک فرد باشد تا مغناطیس این محور او را به خود جذب کند و سایه مهر و محبت خود را بر سر او افکند. گویا همان ذره ایمان همچون براده آهنی است که با آهن ربا سنخیت یافته و به سمت آن کشیده می شود. حال خواه این ذره در قلب یک شیعه باشد،‌ خواه در قلب یک سنی، یا در جان یک مسیحی و یا یهودی، و یا در دل یک هندو یا زرتشتی. این مغناطیس آن قدر قوی است که خردترین ذره ها را نیز به سمت خود می کشاند و طرفه آن که به هر ذره ای نیز خاصیت خود را عطا می کند تا آنکه آن ذره: به آسمان رود و کار آفتاب کند. انقلاب اسلامی ایران که بر اساس آموزه های اهل بیت علیهم السلام و با الهام از مکتب پایداری و عزتمندی امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش شکل گرفت و به پیروزی بر گروه ستمکاران و سلطه گران انجامید،‌ دلهای بسیاری را به خود امیدوار ساخته است. روز به روز- علی رغم تلاشهای دشمنان انسانیت- جانهای بیشتری مشتاق سرچشمه این پیروزی و ظفر می گردد. چراغی را که امام حسین علیه السلام با نثار خون خود و اصحاب وفادارش افروخت، راه را برای بشریت در امتداد تاریخ روشن ساخته است. هر انسان حق طلبی، از هر آیین و مسلکی، امروزه حقیقت را در وجود حسین علیه السلام و نهضت رهایی بخش او می بیند و بر گرد وجودش طواف می کند. (ع) @Deebaj
دیدن عیب خویش در آینه عیب دیگران دیدن عیب دیگران عادت بسیاری از مردمان است که چه بسا نگارنده نیز از آن پیراسته نباشد. اما گویا انسان تنها عیبی را در دیگران می بیند که خود آن عیب را در وجود خویش دارد اما از آن غافل است. و البته این خصیصه لطفی است از جانب خداوندگار تا بنده مؤمن بدان عیب انتباه یابد، چرا که (مؤمن آینه مؤمن است) و خرده گیری بر دیگری او را به خرده گیری و شناخت عیوب خویش راهبر می شود تا در پیراستن خویش از آنها بکوشد. مولوی در کتاب ارزشمند «فیه ما فیه» این حقیقت را این گونه بیان کرده است: اگر در برادر خود عیب می بینی، آن عیب در توست که در او می بینی، عالم همچون آئینه است، نقش خودرا درو می بینی که اَلْمُوْمِنُ مِرآة الْمُوْمِنِ (مؤمن آیینه مؤمن است) – آن عیب را از خود جدا کن، زیرا آنچه از او میرنجی از خود میرنجی. گفت: پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد. خودرا در آب می دید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد. نمی دانست که از خود می رمد. همه اخلاق بد – از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر چون در توست، نمی رنجی، چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی. آدمی را از گر و دنبل (دمل) خود فرخجی (زشتی) نیابد، دست مجروج در آش می کند و به انگشت خود می لیسد و هیچ از آن دلش بر هم نمی رود، چون بر دیگری اندکی دنبلی یا نیم ریشی ببیند آن آش او را نفارد (نخورد) و نگوارد. همچنین اخلاق چون گرهاست و دنبل هاست، چون در اوست از آن نمی رنجد و بر دیگری چون اندکی از آن ببیند برنجد و نفرت گیرد. همچنانکه تو از او می رمی او را نیز معذور می دار، اگر از تو برمد و به رنجد. رنجش تو عذر اوست، زیرا رنج تو از دیدن آنست و او نیز همان می بیند که: اَلمُؤمِنُ مِرآِّةُ المُؤمِنِ (مؤمن آیینه مؤمن است)، نگفت، اَلکَافِرُ مِرآةُ الکَافِرِ (کافر آیینه کافر است)، زیرا که کافر را نه آنست، که مرآة نیست؛ الا از مرآة خود خبر ندارد. @Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من نه متخصص علوم اجتماعی هستم، نه کارشناس حوزه سیاست و نه کاردان ساحت اقتصاد! اما اعتراض را می فهمم، خشم را حس می کنم و برای مظلومیت ستمدیده اشک می ریزم. میفهمم که سلطه روح سرمایه داری بر جامعه، اخلاقی را دیکته می کند که حافظ منافع زرسالاران باشد و از دینی پشتیبانی می کند که تنه به منافع آنان نزند. درد و رنج ستمدیدگان به زندگی این گروه از انسانها، معنا می بخشد. آنان تفوق و برجستگی خویش را تنها وقتی احساس میکنند و از آن لذت می برند، که از پشت شیشه دودی اتومبیلهای لوکسشان، کودک دستفروشی را ببیند که با التماس از آنان می خواهد بسته ای آدامس یا دستمال کاغذی از او خریداری کنند تا بتواند کمک خرج خانواده بیچاره اش باشد. آنان از فراز برجهای برافراشته خود، دیگران را همچون مورچه هایی می بینند که صبح تا غروب برای به دست آوردن دانه ای، به این سو و آن سو می روند. شراب ناب این زالوصفتان، خون مردمان رنج کشیده است. آنان بر شانه های همین مردمان ایستاده اما بر همانها گردن فرازی می کنند. همین دژخیمان و دشمنان انسانیت، آتش تفرقه و جنگ را بین انسانهای فرودست برمی افروزند تا آنان را به خود سرگرم ساخته و از اندیشیدن به ربشه اصلی مشکلاتشان که سیطره روح سرمایه داری است، باز دارند. در این جهان ظلمت اندود، اشک کودکان پدر از دست داده و ناله زنان شوهرمرده در قهقهه مستانه بزمهای شبانه ثروتمندان، گم می شود. به امید روزی که دیگ خشم خدا علیه این ستمکاران خونخوار به جوش آید و همچون زقوم، حلقوم آنان را بدرد و حق ستمدیدگان باز ستاند. اللهم عجل لولیک الفرج @Deebaj
نشتر قلم دیدید گاهی یه زخم یا دمل که سر وا نمیکنه رو با نوک سوزن و یا یه چیز تیز سوراخ می کنن و از شرش خلاص میشن؟ یا دیدین بعضی وقتا که بغض گلوتونو میچسبه، فقط بازشدن کیسه اشک چشمتونه که گره گلوگیر بغضتونو باز می کنه؟ برای بعضیا مثل من، نیش قلم حکم همون نشتر رو داره که راه نفس کشیدن رو برام باز میکنه. وقتی حرفی تو دلمه که هیچ گوش شنوایی براش پیدا نمی کنم، پناه می برم به نوشتن و اگه ننویسم، اون حرف تو دلم ورم می کنه و میشه اسباب دق. بعضی حرفا رو واقعا نمیشه به زبون آورد، اما میشه نوشت و جاودانه کرد. @Deebaj
خفته آرام هنوز بهار دوم زندگیش فرا نرسیده بود که از دامن پاک مادر جدا شد. مادر دیده از جهان فروبست. دو یا سه بهار دیگر را که سپری کرد، زندگی اش رنگ خزان گرفت. پدر و مربی اش به سرای باقی شتافت. او ماند و برادرش که به وصیت پدر، تحت سرپرستی و تربیت روحانی و معلمی وارسته قرار گرفتند. آموزشهای لازم و فنون هنری و دانشهای نقلی و عقلی را فرا گرفت و از دریای معنویت، جرعه ها نوشید. او و برادرش همچون یک جان در دو کالبد بودند. با هم قد کشیدند، رشد کردند و از درجات دانش و نردبان معنویت بالا رفتند. پیر عارفان معاصر، آسید علی آقای قاضی او و برادرش را چون جان خویش گرامی می داشت. او که در مکاشفه برادر علامه اش، با انبیا جلسه می گیرد، دیو فقر چنان گلوی زندگی اش را می فشرد که بخاطر دو هزار تومان بدهی، روزگاری را در کنج زندان سپری می کند. او صاحب کرامات بود اما اساساً کرامت را مقام نمی دانست. همیشه می فرمود ما طلبی از خدا و حقی بر او نداریم. ما به وظیفه مان عمل می کنیم، خواجه هم خود رسم بنده پروری می داند. دوم دی ماه ۱۴۰۱ @Deebaj
بدتر از خود گناهکار! از جمله عوامل انتشار گناه در جامعه نوع مواجهه دیگران با گناهی است که فرد انجام میدهد. اگر انسان قلبا از انجام گناه توسط دیگری ناخرسند باشد، در خفا او را نصیحت و در درگاه خداوند برایش طلب آمرزش می کند. اما شوربختانه، بسیاری از افراد ناخودساخته گویی گناهکاریِ دیگری را مایه تشفی قلب گناه آلود خود دانسته و با به رخ کشیدن گناه دیگری، او را مورد سرزنش قرار میدهند تا به زعم خویش، از بار گناه خود بر وجدانشان بکاهند. اینگونه افراد، گزارش شوم گناه دیگری را نقل مجلس سخن خود می کنند، غافل از آنکه با این کار هیزم به تنور دوزخ خویش میبرند. این دو دسته، معمولا افرادی هستند که هر چند نه در ظاهر، اما در باطن به گناه دیگری خشنودند، زیرا خود باطنی ظلمت اندود دارند، زانکه هر جنسی رُباید جنس خود. اما آموزه های استوار اسلام اجازه بازروایت کردن گناه را جز در درگاه آمرزنده دانا نمیدهد تا مبادا زشتی آن زدوده شود و دیگران بر آن جرأت یابند و حریمها شکسته شود. اگر کسی به بازگویی گناهی که از دیگری دیده است نزد دیگران اقدام کند، شومی و نامیمونی را به جان خریده است. به فرمایش پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم: «گناه براى غير گناهكار نيز شوم است، اگر گنهكار را سرزنش كند به آن مبتلا مى ‏شود، اگر از او غيبت كند گنهكار شود و اگر به گناه او راضى باشد، شريك وى است.» (نهج الفصاحه، صفحه 493، حدیث 1623) @Deebaj
🌴🌿🌲 نخل و زیتون به هر دو سرزمین عراق و لبنان سفر کرده ام. از عراق، گنبدهای زرین محو شده در غبار که همچنانکه پیشتر می روی، درخشان تر میشوند و از لبنان، تپه های پست سنگی، درختان پراکنده «ارز» از خانواده صنوبر، بوی قهوه، همچون قابهایی زیبا در فضای ذهنم آویخته شده اند. از هر دو دیار، شاعران نامداری برخاسته اند. از متنبی و ابونواس و دعبل تا الجواهری و الزهاوی در عراق و از می زیاده و میخائیل نعیمه تا غسان مطر و نزار قبانی در لبنان. در نمایشگاه کتاب بیروت، غسان مطر، این شاعر مسیحی سرگرم امضای تازه ترین اثر خود برای علاقمندان و خریداران کتابش بود. شنیده بودم قصیده ای در وصف امام حسین علیه السلام سروده است. خواستم شور و شعف خود را از اینکه شاعری مسیحی در وصف امام شیعیان قصیده ای سروده است ابراز کنم. صبر کردم تا سرش کمی خلوت شد. در حالیکه بر روی صندلی نشسته و پای راستش را روی پای چپش انداخته بود، به او نزدیک شدم. قدری خم شدم تا در هیاهوی بازدیدکنندگان، صدای من که تلاش می کردم به عربی فصیح با او سخن بگویم، به گوشش برسد. با ادب و نگاهی مهربان سرش را کمی برگرداند و به من نگریست. خودم را معرفی کردم و گفتم: شنیده ام درباره امام حسین علیه السلام قصیده ای سروده اید. پاسخ داد: آری. سپس من به خود جرأت دادم و گفتم: من دو بیت به زبان عربی درباره پیامبر و اهل بیت ایشان سروده ام. اجازه می دهید برای شما بخوانم؟ با کمال شگفتی پاسخ داد: امشب دوستان در منزل من گرد هم جمع می شوند. شما هم بیایید و در آنجا شعرتان را بخوانید. اما صد افسوس که این فرصت دست نداد و از حضور در محفل ادیبان و شاعرانی که برای حقیقت و در رثای آن شعر می سرایند، بی بهره ماندم. شاعران مسیحی زیادی از دیار زیتون درباره امامان اهل بیت علیهم السلام شعر سروده و زندگی آنان را در قالب داستانهای دلکش روایت کرده اند. https://eitaa.com/Deebaj/26 @Deebaj
رازداری خویشتن بسیاری از مردم فکر نمی کنند اما همواره از محصول اندیشه دیگران بهره می برند. همین آدمهای بی فکر که ریزه خوار اندیشه های دیگران اند، به اندیشمندان خرده می گیرند، بر آنان طعنه می زنند و خود را انسانهای موفق و پیروز می نامند. آنان اندیشه دیگران را در ظاهر، خرمهره می بینند اما در باطن، همچون گوهری شب چراغ، در پرتوش امور زندگی خویش را سامان می بخشند. این دسته از افراد، اگر از اندیشه دیگران آگاه شده و از اراده و عزم آنان بر انجام کاری خبردار، از هیچ تلاشی برای شکستن این اراده و تباه کردن آن اندیشه فروگذار نمیکنند. انسانهای اندیشه ورز اما، اندیشه و اراده خود را از معرض این آفت بنیان افکن دور نگاه میدارند. فکر، اراده و کاری که قصد انجام آن را دارند، تا به مقصود و غایت خود نرسد، بر دیگران هویدایش نمی سازند، چون به نیکی می دانند اگر بخواهند به هدف خود رسیده و به عملی ساختن اندیشه و اراده خود در صحنه زندگی توفیق یابند، نباید در خصوص آن با هیچ کس سخن بگویند تا مبادا تردیدافکنی و قدرناشناسی بی بهره گان از اندیشه و فکر، اراده و عزم آنان را از اساس ویران سازد و آنان را در مسیر دستیابی به هدف، ناکام رها کند. این جمله شیرین گویای این حقیقت تلخ است: «اذا أردت للشيء أن يدوم فلا تتحدث عنه»؛ چون آهنگ انجام کاری کنی، اگر دوست داری آن کار استمرار یابد، درباره آن با کسی سخن مگو.» https://eitaa.com/Deebaj/27 @Deebaj
آزادی در بند آزادی بیان در غرب، تنها مادامیکه در راستای تأمین منافع آن کشورها باشد اعتبار دارد اما آن هنگام که تمام تلاشهای میدانی آنان به شکست انجامیده و از دستیابی به اهداف شوم خود در دیگر کشورها ناکام مانند، به سخره گرفتن و اهانت به مقدسات و نیز شخصیتهای دینی و سیاسی آن کشورها، آخرین تیری است که آنها در ترکش نهاده و به سمت ذهنها و قلبها می افکنند. این تیرهای زهرآگین البته قلبها را جریحه دار و ذهنها را بر می آشوبد اما از سوی دیگر، نشان از عجز و ناتوانی آنان در مواجهه و تعامل منطقی با واقعیتهای موجود در جهان غیر غرب و نیز ضرورت احترام به عقاید و باورهای دیگران است. ملت ایران با تمسک به تعالیم آسمانی اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام، طرح جامعه ای ایمانی و تمدنی قرآنی را ریخته است که تحقق چنین جامعه و برآمدن چنین تمدنی، منافع زورگویان و پیران استعمار را در معرض مخاطره جدی قرار میدهد، از این رو بدیهی است که آنان از هر ابزاری برای تضعیف این ملت و دست کشیدن آن از آرمانهای بلندش بهره گیرند. اما مردم ایران، با ایمان به هدفی که برای خود ترسیم کرده اند، بی اعتنا به سرزنش خارهای توهین و تهدید، به مسیر خود تا رسیدن به قله های پیشرفت و کمال ادامه خواهد داد و این روسیاهی برای مدعیان آزادی بیان برای همیشه باقی خواهد ماند که تنها از شعار عوامفریبانه آزادی بیان سود میجویند و هر گونه آزادی بیانی که در تضاد با منافع مادی آنان باشد را بر نمیتابند. حال که آتش اغتشاشات در ایران فروکش کرده و ملت فهیم ایران صف خود را از صف عده ای خودفروخته جدا کرده اند و تمام تلاشهای فرانسه برای حمایت از آنان به شکست انجامیده است، ابزار توهین و اهانت به محور اتحاد این ملت، تنها ابزاری است که فرانسه در اختیار خود می بیند تا با کاربست آن به بهانه آزادی بیان، آخرین تلاشهای مذبوحانه خود را برای دمیدن جانی دوباره به پیکر نیمه جان اغتشاشات ماههای گذشته در ایران به کار بندد. https://eitaa.com/Deebaj/26 @Deebaj
دژبانی مرجعیت در تاریخ حیات بشر، پاسبانی از منظومه باورها، رسوم و فرهنگها ضرورتی انکارناپذیر یافته و همواره زبده ترین افراد و آشناترین آنان به مبانی آن باورها و فرهنگها، بر پاسداری از آن گمارده شده اند تا دست غرض ورزان بداندیش را از دامن آن کوتاه نمایند. در گستره تعالیم آسمانی ادیان الهی، این انبیاء و در دوران پس از خاتمیت، این امامان معصوم علیهم السلام بوده اند که پاسداری از تعالیم نجات بخش دین را عهده دار شده اند و انسانهای حقیقت جو با اطمینان و آرامش در پی آنان ره پیموده اند. با آغاز عصر غیبت امام معصوم، نزدیکترین و شبیه ترین افراد از جهت علم و عمل به آن وجودهای مقدس که از سفره معارف آنان لقمه ها برگرفته و شراب ناب معرفت نوشیده اند، بارِ این مسئولیت سترگ را بر دوش کشیدند و از هیچ تلاشی برای نگاهبانی از آن میراث ارزشمند فروگذار نکردند. در طول بیش از یازده قرن که از تاریخ شکل گیری نهاد مهم مرجعیت درون جامعه شیعی میگذرد، عالمان فراوانی همچون دژبانانی شجاع و بیدار، پاسداری از این دژ استوار را عهده دار شده و از نفوذ موریانه های انحراف و تردید در دیوارهای این دژ مستحکم مانع شده اند. هرچند نفوذناپذیری این دیوارهای فراز آمده را نباید به معنای تحجر و تعصب عالمان راستین دین دانست؛ چرا که آنان همواره با اندیشه هایی که از دروازه دژ و نه از دیوار آن و با هدف گفتگو و نه تخریب وارد شده اند، با روی گشاده برخورد کرده اند و با آنان به محاجه نشسته اند، اما با مهاجمانی که از هیچ گونه تلاشی برای نفوذ در حصن استوار دین فروگذار نمیکنند، نیز با هوشیاری مقابله نموده اند. دشمنان بدسیرت به خوبی دریافته اند که تنها مانع مهم فراراه آنان برای از پای درآوردن جامعه مؤمنان و در خدمت اهداف خود درآوردن آنان، رخنه در دژ استوار مرجعیت است، از این رو به هر تلاشی برای تخریب آن دست یازیده اند. حضور مرجعیت وارسته و راستین و گریزان از القاب و عناوین در جامعه مؤمنان، یادآور حضور حجتهای الهی بر روی این کره خاکی و مثال ناخدایی است که کشتی زندگانی بشر امروز را که گرفتار در امواج سهمگین اندیشه های الحادی است به ساحل آرامش می رساند. https://eitaa.com/Deebaj/26 @Deebaj
ققنوس آرامش https://eitaa.com/Deebaj/31 زندگی محل آمد و شد حوادث گوارا و ناگوار است. رویدادی خوشایند، باردار حادثه ای تلخ و واقعه ای ناگوار، پروراننده رخدادی شیرین. و این است اساس اصطکاک که گرمای لازم برای حرکت ارابه زندگی را فراهم می آورد. پس از دل تلخی، شیرینی زاید و در باطن شیرینی، شرنگ جدایی و ناپایداری جاری است. «در پی هر خنده آخر گریه ای است مرد آخربین مبارک بنده ای است» سختی به چشم انسان بیشتر می نُماید تا آسانی، چرا که حتی شهد آسایش را زهر فراق به کام انسان تلخ می سازد، اما به هر روی، باز از خاکستر همان سختیها و اضطرابها، ققنوس آرامش سر برمیدارد و در آسمان زندگی پرواز می کند. و به گفته صائب تبریزی: «آرامش است عاقبت اضطرابها» @Deebaj
پژواک عمل عالم عالمِ حقیقت است و نه مجاز. ریزترین حرکت و کنش در این جهان، واکنش متناسب با خود را در پی دارد. «این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا» پس هیچ ذره ای از کردار در هستی گم نمی شود. آنچه پدید آمد دیگر ناپدید نخواهد شد و در زمان و مکانی مناسب، آثار آن در زندگی فرد پدیدار خواهد شد. توجه به همین اصل ساده کافی است که در روابط خود با خود، دیگران و طبیعت، نگاهمان را تغییر دهیم. @Deebaj
در امتداد نگاه خدا https://eitaa.com/Deebaj/33 میان دوست داشتن و رضایت داشتن فرق است، یا بهتر بگویم: میان دوست نداشتن و ناخشنودبودن تفاوت است. گاه فرد یا افرادی بیگانه را اصلا دوست نداریم، چون بیگانه اند. پس قهر و آشتی با آنان برای ما مفهومی ندارد. اما گاهی کسی را دوست داریم، لذا از او خشنود شده و یا می‍‌‌‍‍رنجیم و این نشان می دهد که واکنش و احساس او نسبت به ما برایمان اهمیت دارد. گاهی خاکستر قهر، چهره دوستی مان با او را می پوشاند و گاه وزیدن نسیم یک پوزش از سوی او، چهره زیبای دوستی را دوباره به رخ می کشد. پس دوستی همچنان زنده است اما در زیر خاکستر دلخوری و قهر، نفسهایش به شماره افتاده است. لذت نبردن از زندگی و اضطراب و ناآرآمی ما نیز نتیجه روی هم انباشته شدن خاکستر نافرمانی های ما از خواسته های محبوب است، اما دوستی او با ما هنوز زیر تلی از خاکستر، زنده است و نفس می کشد. او هنوز ما را دوست دارد فقط از ما ناخشنود است. ناخشنود است چون برای او مهم هستیم نه اینکه چون بیگانه ای باشیم رهگذر که می آید و می رود و از نگاه پنهان می شود و از یاد می رود. ما همیشه در امتداد نگاه خداوندیم. @Deebaj
خوشبختی جمعی بعضی افراد چنان تنگ نظرند که تنها به خوشبختی خویش می اندیشند و برای سرنوشت دیگران کوچکترین نقشی در سرنوشت خود و یا برای عملکرد خویش، کمترین تأثیر را در سرنوشت دیگران قائل نیستند. این قبیل افراد، متأثر از فردگرایی افراطی، خود را مرکز هستی دیده و همه چیز را برای خود و در راستای خوشبختی خود می خواهند. غافل از آنکه افراد انسانی همچون یک کل به هم پیوسته، در جهانی یگانه زندگی می کنند و بر یک کشتی نشسته اند. پس خوشبختی هر فرد، در گرو خوشبختی دیگران است و چنانچه زندگی به کام دیگران تلخ گردد، او نیز شهد خوشبختی را نخواهد چشید. و به قول : «می‌شود خوشبختی را شناخت، به جستجوی آن رفت، و آن‌را یافت؛ امّا خوشبختی فرد، در گروِ خوشبختیِ جماعت است. خوشبختِ تنها وجود ندارد.» @Deebaj
‌‌ پاسدار غرور ایرانی شاید سند محکمی بر اینکه روز نخست بهمن ماه، زادروز حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی است، در دست نباشد اما همزمانی این روز با اوج گرفتن انقلاب ایرانی و اسلامی مردمان این سامان را می توان به فال نیک گرفت. حکیمی که حکمت را همچون خرمهره به پای زورمندان نریخت، بلکه آن را همچون گوهرهایی درخشان، به پاسداشت مردمان سرزمین پهناور خویش به آنان نثار کرد. شاهنامه او نام بزرگ «ایران» را بر دیوارهای ستبر تاریخ حکّ نمود. زبان شیرین پارسی، وامدار تلاشهای خستگی ناپذیر اوست. او تنها شاهنامه نسروده است، بلکه تمامیت فرهنگ این مرز و بوم باستانی که رنگ زیبای اسلام نیز به خود گرفته بود را به تصویر کشیده است. ما از کودکی، «ایرانْ جان» را با اشعار حماسی او شناخته ایم و باید میراث گرانبهای او را برای نسلهای آینده، نگاهبانی کنیم. در زمانه ای که زبان فخیم پارسی دستخوش دگرگونیهای دهشتناک از رهگذر فضای مجازی است، خوانش دوباره متن «شاهنامه»، علاوه بر دمیدن روح مردانگی در جوان ایرانی، او را با یکی از منابع مهم و اثرگذار زبان پارسی، آشنا می سازد. 🇮🇷 دریغ است ایران که ویران شود 🇮🇷 کُنام پلنگان و شیران شود 🇮🇷 همه سر به سر تن به کشتن دهیم 🇮🇷 بِه از آنکه کشور به دشمن دهیم 🇮🇷 چو ایران نباشد تن من مباد 🇮🇷 در این بُوم و بَر زنده یک تن مباد . @Deebaj
دانش همچون گنجی سر به مهر است که باید شکافته و درّهای حکمت، یاقوتهای معرفت و عقیقهای اخلاص از آن استخراج گردد و امام محمد بن علی الباقر علیهما السلام، شکافنده این گنج ناگشوده است. میلاد فرخنده اش بر همه جویندگان دانش فرخنده باد! @Deebaj
☑️ دیباج بیست و پنجم إعداد قوه هر کس دشمن خود را دست کم بگیرد و در برابر تهدیدهای مداوم او دست روی دست بگذارد، طولی نمی کشد که ناگزیر می شود به دستهای دارز شده به طمع دیگران، چشم بدوزد تا شاید شر دشمن را از سر او دور سازند. اما انسان برخوردار از اندیشه، آینده نگر و آگاه به زمان، همواره بر نیرو و توان خود تکیه می کند و بر آمادگی خود برای مقابله و تهدیدها می افزاید. ملتها نیز همانند افراد، تنها باید بر افزایش توان خود تمرکز کنند. ساده انگاری است چنانچه ملتی دچار این توهم شود که اگر کاری به کار دیگران نداشته باشد، آنان نیز با او کاری ندارند. همواره تضاد منافع، گروههای آزمند را به تعدی به دیگران وامیدارد. جمهوری اسلامی ایران به لطف رهبری داهیانه امام راحل قدس سره و با رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب، با تأسّی به تعالیم بلند قرآن و بر اساس آیه شریفه: (وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة)، از تهديدها فرصت ساخته و بر افزایش توانمندی و اقتدار خود روز به روز افزوده اند و امروزه این دشمن قسم خورده این نظام است که از دست یازیدن به هر تعرضی بر ضد این آب و خاک می هراسد. نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران با هدف هموارساختن مسیر سعادت دنیوی و اخروی انسانها، خود را به بسیاری امکانات لازم مجهز ساخته است. @Deebaj
☑️ دیباج بیست و ششم باز باران با ترانه نمی‌دانم روزی که در پایه چهارم دبستان معلم رسید به درس «باز باران با ترانه»، هوا بارانی بود یا آسمان دل من نمناک، اما هر چه بود، این طرب‌ناکی و تازگی ماند در وجودم تا جایی که هنوز هم خود را همان کودک شادابی که زیر شُرشُر نیزه‌های باران شادمانی می‌کند تصور می‌کنم. این شعر با این تصویر، همواره برایم تری و تازگی دارد. گاه همان چند بیت اولش را با خودم زمزمه می‌کنم و برخورد قطره‌های باران را روی گونه‌هایم و بوی بهار را در مشامم احساس می‌کنم. شعر مثل عطر است که گاه بیتی از آن، حجمی از گذشته عمر آدمی را مقابل چشمانش می‌آورد. «با دو پای کودکانه می‌دویدم همچو آهو می‌پریدم از سر جو دور می‌گشتم ز خانه» (برابرنهاد پارسیِ نوستالژی) @Deebaj
☑️دیباج بیست و هفتم تحریک ساکن «مکتب در فرآیند تکامل» نام کتابی است پرآوازه میان فرهیختگان، به خامه دکتر مدرسی طباطبایی از حوزویان غرب نشین که با روش تاریخ پژوهی و متاثر از نگاه پوزیتویستی نگارش یافته است. نخستین بار که این کتاب را خواندم، با قلمی روان و شیوا روبرو شدم که در میان حوزویان که سنگینی دانششان قلمشان را نیز گرانبار کرده است، کمتر به چشم میخورد. این کتاب مورد نقد و ابرامهای گوناگون قرار گرفته و برخی متأثر از آن، مقاله ها نگاشته و ایده محوری آن را گسترش داده اند. هر چند خود مؤلف در ابتدا به خاطر مطرح نبودن برخی مباحث آن در جامعه ما، با هدف پرهیز از «تحریک ساکن» از برگردان فارسی آن صرف نظر کرده بود. لبّ و عصاره فکرت نهفته در آن، نفی مقامات بلند و شؤون متعالی تر از فهم بشر، برای خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. مؤلف محترم برای اثبات فرضیه خویش، فرازهایی از منابع شیعی که از فرضیه اش پشتیبانی می کند را گرفته و دیگر فرازها را فروگذارده است. مؤلف، بزرگترین مرتبت برای امامان را «علمای ابرار» بودن آنان دانسته است، دیدگاهی که از نظریه های اندیشمندان اهل سنت در این خصوص رنگ گرفته است. از نگاه مؤلف، تشیع برآیند یک فرآیند تاریخی است و مؤلفه های آن به صورت کامل از ابتدا وجود نداشته است. @Deebaj
☑️ دیباج بیست و هشتم 🔶 اهانت جنون‌بار 🖊علی‌رضا مکتب‌دار بر اساس آمارهای معتبر جهانی، دین مقدس اسلام و تعالیم نورانی قرآن کریم، روز به روز حصار مغزها و قلب‌ها را می‌شکند و تا عمیق‌ترین لایه‌های اندیشه و جان افراد آگاه و حقیقت‌جو، رسوخ می‌یابد. قرآن کریم خورشیدی تابناک است که جز شب‌پرگان جزم‌اندیش، پنجه بر چهره آن نمی‌افکنند. تعالیم حیات‌بخش قرآن کریم، چون جویباری پاک و زلال، در رگ رگِ درخت اندیشه انسان جاری می‌شود و بر شاخسار آن میوه‌های گوارا و شیرین می‌رویاند. هر کس جرعه‌ای از این جویبار بنوشد، پنجره‌هایی از نور و روشنایی به‌سویش گشوده می‌شود و هر کس خود را در جاری آن افکند، از هر چه آلودگی است، پالوده می‌گردد و تمام وجودش صبغه ملکوت می‌گیرد. این کتاب حیات‌بخش، هر چند در طول تاریخ –گاه و بی‌گاه- در معرض خوارداشت سُفلگان و بدسرشتان قرار گرفته است اما به‌رغم تلاش نافرجام آنان، پرتو انوارش چشم دل بسیاری از مردمان را روشنایی بخشیده و آنان را به گواهی دادن به عظمت این کتاب مقدس و کُرنش در برابر شکوهش واداشته است. به آتش کشیدن این کتاب مقدس و یا سبک‌شمردن آن از سوی بدخواهان، تاریخی دراز دارد. این کار همواره واکنشی از سر استیصال و درماندگی بوده است و امروزه در غرب متمدن، به بهانه آزادی بیان صورت می‌گیرد در حالی‌که این دست اقدامات درست بر عکس، عین سلب آزادی بیان از دیگران است. تلاش بدخواهان همواره دستاوردی معکوس برای آنان به همراه داشته است و انسان‌های آزاده را به سمت پژوهش بیشتر درباره قرآن سوق داده است. @Deebaj
✅دیباج بیست و نهم تربیت توحیدی امروز به حدیثی زیبا برخوردم که می‌تواند برای ما در محیط خانواده و نیز در فضای تبلیغ و آموزش، راه‌گشا باشد. نخستین نکته‌ای که در این حدیث توجه مرا به خود جلب کرد، روش تربیتی ای بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در ارتباط با فرزند بزرگوار خود امام حسن مجتبی علیه السلام به کار می‌گیرند. در این روش، به‌جای آن‌که از ابزار «نصیحت» که گاه هم‌چون پُتک، شخصیت و روان مخاطب را خُورد و او را کلافه و عصبانی میکند، استفاده شود پرهیز شده و در عوض با شخصیت‌بخشیدن به مخاطب و احترام به مقام انسانی و نیز اندیشه و خرد او، پرسشهایی مطرح و پاسخ آنها از خود او طلب شده است. این نکته را از آن جهت گفتم که روش معمول و متداول تربیت را در خانواده های مذهبی یادآور شوم که عموما بیگانه از روشهای تربیتی صحیح و مؤثر، در گام نخست به سرزنش و نکوهش فرد خطاکار به خاطر کردار و یا گفتار ناپسندش پرداخته و پس از آن، سیل پندهای صواب و ناصواب را به سویش روانه میکنند، در حالیکه میتوان از روش و الگویی دیگر بهره برد. امیر المؤمنین علیه السلام که خود مجسمه فضیلتها و بری از هرگونه رذیلتی است، از فرزند بزرگوارش، با بیانی دلنشین و از سر مهر و شفقت با خطاب «پسرکم!» می پرسد: سروری چیست؟ و فرزند پاسخ می دهد: نیکی به خویشاوندان و تحمل گناه دیگران (در حق انسان). سپس پرسید: بی نیازی چیست؟ فرزند پاسخ داد: کمی آرزو و خشنودی به آنچه انسان را بسنده است. و در ادامه پرسید: فقر چیست؟ و فرزند پاسخ داد: طمع به دیگران داشتن و شدت نومیدی.(معانی الأخبار، ص 401) @Deebaj
✅ دیباج سی‌ام «پدر»؛ پایداری، درایت و رأفت تمام این سه ویژگی در وجود پدر امت فراهم آمده است. -«پایداری» بر اصول و باورهای بنیادی -«درایت» و آینده‌نگری در تربیت نسلی سالم و پویا -«رأفت» و رحمت که هم‌چون شیرازه‌ای، صلابتِ پایداری و بردباری و زمان‌شناسی نهفته در درایت را به هم پیوند می‌زند. امروز که توئیت این خانم دکتر عراقی در مقایسه فرهنگ منحط موجود در برخی جوامع اهل سنت با فرهنگ توحیدی حاکم بر فضای «ایران جان» را دیدم، دلم لرزید. لرزید از آن جهت که بسیاری از ما نمی‌دانیم کجای جهان ایستاده‌ایم. ایستادن که نه، بلکه پویایی و حرکت به سمت قله‌ها. و همه این‌ها را به برکت قرآن کریم و آموزه‌های مشعشع اهل بیت علیهم اسلام داریم. تربیت نسلی این‌چنین، بزرگ‌ترین نیرو برای تحقق «تمدن نوین اسلامی» است. عربستان، امارات و برخی دیگر از کشورهای با حاکمیت سنی، گوی سبقت را حتی از خود طرفداران «تمدن غربی» رو به انحطاط ربوده‌اند و با قطار از هم‌گسسته آن تمدن کذایی، به قعر دره نابودی رهسپارند، اما شیعه و به‌ویژه شیعه‌ای که باورهای اعتقادی‌اش با فرهنگ آریایی‌اش آمیخته است، بیدارتر و هوشیارتر و امیدوارتر از همیشه، کاروان این تمدن نوین را به سرمنزل مقصود خواهد رساند. @Deebaj
✅دیباج سی و یکم آدم برفی پس از مدتها که لباس سپید برف را بر تن سیاه شب دیدم، شور و شعفی وصف ناپذیر در خود احساس کردم. از بس که برف ندیده بودم در این سالها، کودک درونم از سرمای برف بر خود لرزید. برخاستم، لباس گرم پوشیدم و دست کودکانم را گرفتم و خود را در دامن سپید برف انداختم. دانه های برف همچون تکه هایی که از ستاره ها جدا شده باشند، بر روی زمین می نشستند. برف نشسته بر روی شاخسار درختان، در پرتو نور چراغها میدرخشید. درختان خردسال، همچون انسانهای کهنسال، گوژپشت شده بودند. در گوشه و کنار، قامت درختانی شکسته بود. آن طرف تر، پیرزنی فرتوت، در راه خانه، پایش لیز خورده بود و کودکی بازیگوش بر زمین خوردن او میخندید. ردپای رهگذران با تنوع اندازه ها و شکلها، بر روی برف نقشهای ناهمگون زده بود. مه ای رقیق که در ارتفاعی پست حضور داشت، نور چراغها را به همه جا می پراکند و چهره و قامت عابران در پس آن محو میشد طوری که حتی اگر آشناترین فرد از کنارم می گذشت، او را نمیشناختم، چون آن مه، علاوه بر فروبردن همه چیز در حالتی مبهم و رازگون، به کمک سرما، رهگذران را در خود فروبرده بود. همگان، از ریز و درشت، از شدت سوز سرمای زمستان خود را جمع کرده بودند. سر در گریبان فروبرده و دستها را به پناهگاه آستین کشانده بودند. به یاد دوران خردسالی، هوس کردم آدمکی برفی بسازم. پسرم از شنیدن پیشنهادم چنان ذوق زده شد که صدای جیغش، همچون توفانی گذرا، دانه های برف را در آسمان شب برای لحظه ای کوتاه پراکنده ساخت. با هم دست به کار شدیم و آدمکی ساختیم سرتاپا سپید! 👇
آدم برفی که ساخته شد، دخترم مات و مبهوت به آن خیره ماند. ناگاه در آغوشم خزید و چون بید بر خود می‌لرزید. بغض همچون لقمه ای که فرو نمی رود، در گلوی کوچکش گیر کرده بود. قطره های اشک همچون گوهر، بر روی حریر گونه هایش می لغزید. پرسیدم چرا بغض کرده ای و گریه می کنی؟ و او از من پرسید: بابا! میتوانم این آدم برفی را به خانه ببرم تا از سرما یخ نزند؟! @Deebaj