روز شمار جنگ – 6 دی 1364.pdf
12.48M
🗓 روزشمار #دفاع_مقدس – 6 دی 1364
🆔 @Defa_Moqaddas
روزشمار جنگ – 6 دی 1366.pdf
157.7K
🗓 روزشمار #دفاع_مقدس – 6 دی 1366
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 سرداران گمنام گردان #غواص 410
🌸 عدد 410 در میان رزمندگان کرمانی، جایگاه خاصی دارد. این عدد، شناسۀ گردانی از دلاورانِ کارگرزادۀ بود که در طول دفاع مقدس، حماسههایی شگرفی در نبردهای آبی-خاکی آفریدند.
🍀 اولین فرمانده آن، #رضا_عباس_زاده بود که در عملیات خیبر شهیدش شد. یکی از نیروهایش ماجرایی از او تعریف میکند:
🌼 شبی به بچهها گفت: به چادر من بیایید تا با هم وداع کنیم. امشب، شبِ آخرِ من است، این بار میروم و شهید میشوم. سپس با مختصر غذایی که در گوشه چادر بود اشاره کرد و گفت: بیایید با هم بخوریم. او هم مشغول غذا شد بی آنکه پوتین خود را در بیاورد. یکی از بچهها پرسید: برادر عباسزاده، چرا پوتین پوشیدهاید؟
🌿 خندید و گفت: وقتی دبستانی بودم، پدرم یک جفت چکمۀ کوچک برایم خرید. من آنها را پوشیدم و خوابیدم. تا صبح خوشحال بودم که فردا میخواهم با چکمۀ نو به مدرسه بروم. حالا هم این پوتینها را پوشیدهام؛ چون میدانم این بار شهید میشوم!
🌷 آن شب برایمان حرف زد و وداع کرد. دست آخر هم پوتینهایش را درنیاورد و با همان پوتینهای نو، رفت برای علمیات و همانگونه که میخواست به آرزویش رسید.
🌻 پس از شهادت عباسزاده، حاج #احمد_امینی فرمانده گردان غواص شد و این درحالی بود که او را برای مسئولیت تیپ در نظر گرفته بودند. امینی هم از مردان عارفمسلک لشکر بود که #قاسم_سلیمانی (فرمانده لشکر) ارادتی خاص به او داشت.
🌴 در پی در پی شهادت امینی نیز حاج علی #عابدینی هدایت گردان را به عهده گرفت. او اصالتاً گیلانی بود که در جنگ، به یگان بچههای کرمان ملحق و چندی نگذشت که شد فرمانده نامدارترین گردان لشکر یعنی گردانغواص. وی سرانجام در ۱۸ دی ماه ۱۳۶۵ در #شلمچه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
🆔 @Defa_Moqaddas
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند | روایت فتح، ساخته #شهید_مرتضی_آوینی درباره:
🌷🌼🌿شهیدعلی #عابدینی ، فرمانده دلاور گردان #غواص 410 – لشکر41ثارالله - کرمان
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 خاطره حاج #قاسم_سلیمانی از شهید علی #عابدینی ، فرمانده گردان410 #غواص (لشکر41ثارالله)
─ شب عملیات، منتظر عبور گردان 410 بودم. تقریباً یک ساعت گذشت و از قایقها خبری نشد. با سرعت خودم را به آنها رساندم. سازمان گردان به هم ریخته بود. بچهها با قایقهایِ سنگین مشکل پیدا کرده بودند. به علی عابدینی رسیدم که با گروهان اول حرکت میکرد؛ ده تا دوازده نفری که داخل قایق نشسته بودند، با هم پارو میزدند، با وجود این، قایق فقط به اندازۀ یک متر جلو میرفت. به شدت نگران شدم. با این وضع نمیتوانستند به موقع به خط دشمن برسند.
عابدینی وقتی متوجه نگرانی من شد پرسید:
چه ساعتی باید به خط دشمن برسیم؟
گفتم: ساعت دوزاده شب. از برنامۀ زمانبندی شده یک ساعت و نیم عقب بودند. با وجود این، با اطمینان گفت:
به حول و قوهی الهی، ساعت دوازده به خط دشمن میرسیم.
با ناراحتی پرسیدم: چطوری؟
گفت: با توکل به خدا
قایق را نزدیک قایق من کشید. سرش را جلو آورد و آهسته کنار گوشم گفت:
الان کار دیگری میشود کرد؟
گفتم: نه... نمیشود!
گفت: پس راهی غیر از توکل به خدا نیست.
وقتی آرامش و اعتماد را در چهرۀ عابدینی دیدم، اطمینان پیدا کردم که به موقع میرسند.
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 دوران #دفاع_مقدس
🎥 سخنرانی شهید مهدی #زین_الدین ، فرمانده لشکر17 علی ابن ابی طالب(ع) در مسجد مقدس جمکران :
🌸🌼🍀من یقین دارم که امام زمان(عج) در بین رزمندگان اسلام حضور دارد.
🆔 @Defa_Moqaddas ✔️JOIN
دفاع مقدس
📷 بازدید مرحوم آیت الله سید محمود شاهرودی از جبهه 🌴 دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas
📷 بازدید مرحوم آیت الله سید محمود شاهرودی از جبهه
🌴 دوران #دفاع_مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 خاطره سردار قالیباف
از آخرین دیدار با برادر شهیدش:
▫️ سخت ترین روزهای من آن روزهایی بود که درست در شلمچه نشسته بودیم. با همه آن نفراتی که آنجا بودیم ولی به خاطر شرایط خط، امکانش نبود و نمی توانستیم با هم وداع و خداحافظی کنیم من هم فرمانده لشگر بودم و دوست داشتم برادرم را در بغل بگیرم ولی نمی توانستم و سزاوار نبود باید با همه خداحافظی می کردم که به خاطر شرایط خط امکانش نبود نمی دانم بگویم تلخ، شیرین، چه بگویم این برادرم (حسن) اینقدر مرا نگاه کرد که من او را یک لحظه در آغوش بگیرم ولی برایم خدا شاهده اصلا به خاطر بچه هایی که آنجا بودند و من فرمانده لشگرشان بودم، امکانش نبود. به من اطلاع دادند که جنازه برادر شما پیدا شده است. من رفتم و گفتم حداقل آن موقع نشد همدیگر را ببینیم. حالا شهید شده جنازه اش را ببینم، رفتم وارد شدم، دیدم حدود دویست تا سیصد نفر از خانواده ها آنجا جمع شده اند همه منتظر جنازه های شهدای خودشان هستند به همه گفتند این آقای قالیباف فرمانده لشگر نصر است. حالا شما تصور کنید جنازه برادرم را آوردند بیرون و همه آرزوی من این بود که یکبار او را ببوسم ولی وقتی دیدم آن خانواده های شهیدی که جنازه ای ندارند و من را نگاه می کنند نتوانستم برای آخرین بار...»😔😢
🆔 @Defa_Moqaddas