صادق_آهنگران_اجرای_سرود_انقلابی.mp3
5.35M
📢 صوت | اجرای سرود انقلابی "مرگ بر آمریکا"
💠 توسط حاج #صادق_آهنگران و گروه همخوانی و کُر
🌸🌼☘ راهپیمایی باشکوه و میلیونی مردم در سراسر کشور
💠 #می_آییم_تا پاسدار خون شهیدانمان باشیم
@Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دوران دفاع مقدس - عملیات بیت المقدس
🎥فیلم | آتش زدن پرچم آمریکا در حضور خبرنگاران خارجی با شعار:
🇺🇸مرگ بر آمریکا🇺🇸
🆔 @Defa_Moqaddas ✔️JOIN
✅ کانال "دفاع مقدس" را در سروش و ایتا دنبال کنید
هدایت شده از دفاع مقدس
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 به مناسبت تسخير لانه جاسوسی آمریکا و روزمبارزه با استکبار جهاني
📆۱۳ آبان۱۳۵۸
🎥 فیلم | اشعار و سروده "مرگ بر آمریکا"
💠توسط حاج صادق آهنگران
@Defa_Moqaddas ✔️JOIN
✳️ به کانال دفاع مقدس بپیوندید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 صوت | بانگ پرخروش "الله اکبر"
💠 به مناسبت 🌷سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی 🌷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸🌼☘ 22بهمن، راهپیمایی سراسری و میلیونی ملت
🆔 @Defa_Moqaddas
✅ به کانال"دفاع مقدس" بپیوندید
دفاع مقدس
🌷بسم رب الشهدا🌷 🌴 عملیات بزرگ والفجر ۸ نمایش اراده و ادای تکلیف یاران امام ▫️عظمت حماسه والفجر ۸ ر
💦 عملیات والفجر هشت
🌴 بهمن ماه 1364
🆔 @Defa_Moqaddas
💦 #باورمان_نمیشد_به_ساحل_دشمن_رسیدیم
🌷قبل از عملیات والفجر ٨، یك سرى آموزش ها را در بهمنشیر گذراندیم که خیلی فشرده و سخت بود. آب بهمنشیر تلخ و شور بود. در آن شب طوفانی و امواج خروشان که تمام ستون ها را به هم ریخت، بچهها همدیگر را گم کرده بودند. وقتی به ساحل دشمن رسیدیم، اول باورمان نمی شد که این ساحل دشمن است. از روی سیم خاردارها فهمیدیم ساحل دشمن است.
🌷مسئول محور ما برادر باقریان بود. به بنده گفت: شما پهلوی همین موانع باشید، بچه ها که محور را باز کردند با چراغ قوه به قایقها علامت بدهید. بچه های تخریب سیم خاردارها را بالا گرفتند، گردان غواص از موانع عبور کرد و رفت پشت سنگرهای عراقیها موضع گرفت و آماده عملیات شد. همین که رمز عملیات اعلام شد، عراقیها از چند طرف مورد حمله قرار گرفتند و مجال کوچکترین مقاومتی به آنها داده نشد.
🌷عملیات والفجر ٨ با این همه بزرگی، مانند یک مانور بود. اصلاً احساس خطر نکردیم. گردانهای قایق سوار، هدایت شدند و محور خیلی سریع باز شد. دشمن از لب ساحل اروند تا خط خودش ٢٣ ردیف سیم خاردار، موانع ضدِ قايق کار گذاشته بود. با تعدادی از بچههای تخریب از جمله شهید عبدالهی، عسکری، شهید مهدی توسن تصمیم گرفتیم یک محور گشاد باز کنیم.
🌷برای نصب پل شناور، هشت نفر، از هشت طرف هر چه مانع بود در وسط میدان جمع کردیم و همانند یک خرمنی از انواع موانع با بکار گذاشتن «اژدر بنگال» زیر آنها و با صدای یاحسین یک انفجار بسیار بزرگی انجام و محور کاملاً باز شد و پل شناور سریع نصب شد و لشکرها از همین محور برای عبور استفاده کردند.
🌷تمامی مجروحین و شهدا از همین محور به عقب انتقال یافتند. شهید «مهدی توسن» نقش بسزايى در راه اندازی این محور داشت. او هم تخریب چی بود، هم مجروح و شهید حمل می کرد و آنقدر بچه ها توسن توسن گفته بودند که یک عراقی هم توسن را صدا زد. وقتی از او سئوال کردند، چکار دارید؟ او چون فارسی نمى دانست، نتوانست جواب بدهد. ما فهمیدیم عراقی است و بچه های گردان صبح زود او را اسیر کردند.
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 #عاشقانه_پرواز_در_دامان_مادر....
🌗 شب عملیات والفجر هشت بود، هر چی سید حسن اصرار کرد، مخالفت کردم تا این که گفت: «برادر قربانی! اطاعت از فرماندهی واجب، اما فردای قیامت پیش مادرم، فاطمه زهرا (س) از شما شکایت می کنم که اجازه ندادید به خط مقدم بروم.»
🔹 ....با این حرفش دلم سوخت. با آنکه دوست نداشتم او را از دست بدهم، ولی قبول کردم. سید حسن، سرنیزه ای به دست گرفته بود و گفت: «با این سرنیزه می خواهم انتقام مادرم، زهرا (س) را از این بعثی های نامرد بگیرم.»
🔸 عملیات شروع شد، با شور و شعف خاصی همراه با خط شکن های لشکر ویژه ٢٥ کربلا به خط زد. خط که شکسته شد، چشمم به سید حسن افتاد، با همان سرنیزه ای که به همراه داشت، گوشه ای آرام به خواب ابدی فرو رفته بود.
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🌹خاطره از سردار شهيد سيدحسن على امامى از فرماندهان واحد اطلاعات و عمليات لشكر ويژه كربلا، كه در ٢ بهمن ماه ١٣٦٤ مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) در دامان مادرش عاشقانه پرواز كرد.
—(راوى: سردار مرتضى قربانى، فرمانده لشکر٢٥ کربلا)
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 صبح روز عملیات والفجر هشت - آزادسازی "فاو"
🔹 انتفال مجروحین و شهدا به عقبه خطوط عملیاتی
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 #سجده_خونین_نصیب_سجادترین_شهید_اروندکنار_شد....
🌈 قبل از عملیات والفجر هشت منطقه اروندکنار فقط یک جاده با فاصله ١/٥ کیلومتر از خود اروند وجود داشت، با این اوصاف برای رفتن به کنار اروند باید از لبه نهرها و داخل نخلستان ها عبور می کردیم. برای شروع عملیات هم لازم بود این جاده ترمیم شود و هم جاده های آنتنی به سمت اروند کشیده شود تا برای پشتیبانی عملیات دچار کمبود نباشیم، برای این کار ما نیاز به کامیون ها و دستگاه های سنگین مهندسی مثل لودر و بولدزر داشتیم.
🌿 از آن جایی که تقریباً در مرحله شناسایی قرار داشتیم تمام این تحرکات باید مخفیانه انجام شود، برای همین برای پنهان ماندن از دید دشمن و نبودن در تیر مستقیم آنها لازم بود دیواره ای را در لبه اروند ایجاد کنیم. جاده ای در این نقطه نبود و به دلیل جزر و مد اروند، خاک منطقه به شدت باتلاقی بود و عبور و مرور کامیون ها و ادوات سنگین ممکن نبود.
☘ کامیون ها، خاک را در همان جاده قدیم خالی می کردند و رزمندگان با دوش، این خاک را به جلو برای احداث دیوار می بردند، به دلیل سرّی بودن منطقه و عملیات، از هر گردان چند نفر نیروی داوطلب داشتیم که هیچ گونه تقاضای مرخصی هم نمی کردند، آنها هیچ کدام تا پایان کار درخواست مرخصی نکردند و الحق و الانصاف سنگ تمام گذاشته بودند، روزی را که برای سرکشی کار رفته بودم از یاد نمی برم....
🌼 حوالی ساعت ١١:٣٠ بود، می دیدم این نیروها در حالی که کم با هم صحبت می کنند، کیسه های شن را روی دوش دارند و به سمت دیواره حرکت می کنند، تقریباً همه شان لباس هايشان از ناحیه کتف و شانه پاره بود. در ادامه مسیر پاهایم در محیط باتلاقی آن جا فرو رفت، موقع نماز شده بود، بچه هایی که همیشه وقت اذان برای خواندن نماز جماعت عجله می کردند این بار رغبت چندانی به نماز جماعت خواندن از خود نشان نمی دادند....
🌸 ....تعجب کردم، با کمی دقت متوجه شدم هر کس زیر نخلی می رود و در آنجا طوری که دیگران مطلع نشوند، لباسشان را که خونی است در می آورند و کمی آب می زنند و آویزان می کنند و مشغول عبادت می شوند. فهمیدم هیچ کدام نمی خواهند دیگران از کتف های خونی شان مطلع شوند و چقدر زیبا بود با سرشانه های زخمی سجده به درگاه دوست بردن.
🌴 در میان آنها جوان خوش سیمایی بود که تعقیبات نمازش را چنان از عمق جان می خواند و محو نیایش بود که گویا پرنده ها تکان نمی خوردند. این جوان بعضی وقت ها تا نیم ساعت در سجده می ماند، این حالت سجده ماندنش باعث شده بود دوستان بدون این که نام وی را بدانند، سجاد صدایش کنند.
🌻 در یکی از شب هایی که مشغول حمل کیسه بود ترکش خمپاره ای به وی اصابت کرد و سجاد با گونی خاک با حالت سجده بر زمین افتاد، بچه ها که از کنارش می گذشتند تصور می کردند یک نفر از خستگی گونیاش را انداخته. بعد از مدتی متوجه شدند سجاد نیست، به گونی افتاده در مسیر دقت کردند و گونی را کنار زدند، دیدند سجاد در حالت سجود به شهادت رسیده و سر از این سجود بر نمی دارد....
—(راوى: علی جان میرشکار)
🆔 @Defa_Moqaddas