فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال: "دفاع مقدس" @Defa_Moqaddas
💠 نگاهی به رویدادهای 8 سال جنگ تحمیلی
🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
🔹ایتا: http://eitaa.com/Defa_Moqaddas
🔸سروش: http://sapp.ir/Defa_Moqaddas
🌷شهدای رمضان🌷
💠 افطار، مهمان خدا❗️
🔹از گله هایش آن بود که؛ مادر جان! ما کجا و شهادت کجا! شما دعا کنید من شهید بشوم در عوض من هم قول می دهم اولین نفری که دستش را بگیرم و ببرم بهشت شما باشید.
🔸 زمانی که رفت جبهه، ماه رمضان بود. سحری خورد و راهی خط مقدم شد. دمدمای غروب یک روز از رمضان که برای گرفتن وضو آماده می شد ناگهان سوت خمپاره ای وضویش را ناتمام گذاشت و ترکشی او را با زبان روزه بشارت بهشت داد؛ تا در آن دنیا هم وضویش را کامل کند و هم افطار مهمان خدا باشد.
▪️ 24 روز بعد از پرواز او به سوی آسمان، برادرش نیز درست مثل او با زبان روزه توسط منافقین ضد خلق شربت شهادت نوشید🌷
─ یاد برادران شهید «محمدسعید و محمدحمید صفریان» به خیر باد
🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
✅به کانال" دفاع مقدس" بپیوندید
💠 به خاطر امام حلال کردم!
🌹خاطرهای ازشهید غلامرضا زعفری
🔸در جبهه عکس امام همیشه همراه ما بود. یادم میآید پیش از عملیات «خیبر» عکس امام را داخل بستههای نایلونی پرس کرده بودند که میشد داخل جای دکمه روی پیرهن نصب کرد و تقریبا اکثر به اتفاق رزمندهها عکس امام روی سینههایشان بود. یکی از این رزمندگان که تصویر امام روی پیرهنش نصب شده بود شهید غلامرضا زعفری است.
🌷شهید غلامرضا زعفری خاطرهای شنیدی از به همراه داشتن عکس امام داشت. او تعریف میکرد: «حین عملیات خیبر با تعدای از بچههای اطلاعات عملیات لشکر۱۰ سیدالشهدا(ع) برای شناسایی مواضع دشمن رفتیم. در حین برگشتن از شناسایی، دشمن متوجه شد و آتیش سنگینی روی ما ریخت. به طوری که مجبور شدیم از هم جدا بشیم. در مسیر برگشت یک گلوله «کاتیوشا» نزدیکم خورد و هر چی گل و لای بود روی سر و صورتم ریخت. تمام هیکلم گِلی شده بود و از طرفی هم از شدت موج انفجار دیگه نمیتوانستم به درستی حرف بزنم.
🔹هر طوری بود مسیر را پیدا کردم و به نزدیکی خط پدافندی خودمان رسیدم. قبل از رفتن اسم رمز را گفته بودند اما من که قادر نبودم با این لکنت زبان اسم رمز را به زبان بیاورم. هرچی نگهبان خط مقدم صدا زد: «اسم رمز.... اسم رمز...» من نتوانستم جواب بدم و به راه خودم ادامه دادم تا اینکه یک لحظه دیدم چند تا از رزمندهها اسلحه به دست دورم را گرفتند. تمام هیکلم غیر از گردی صورتم گل آلود بود. به خیالشان از دشمن اسیر گرفتند. تا آمدم بگم: «من ایرانی هستم و از بچههای تخریبم» دو تا سیلی محکم خوردم.
▪️یک لحظه یادم آمد که نشانهای را نشان بدهم و از دست بچههای رزمنده خلاص بشم. یاد عکس امام روی درب جبیب پیرهنم افتادم و با اندک رمقی که داشتم گلها را از روی عکس امام پاک کردم و به رزمندهها نشان دادم. عکس امام را که دیدند من را رها کردند. توی این گیر رو دار شهید غلامرضا رضایی من را شناخت و دوید سمت من و من رو بغل کرد و گفت:« زعفری کجا رفتی این قدر دنبالت گشتیم.» من هم خودم رو توی بغلش انداختم و از حال رفتم.
🔺شهید زعفری میگفت: اگر عکس امام نبود معلوم نبود چه بلایی سر من میآمد. در هرصورت دو تا سیلی خوردم. آن رزمندهای که سیلی به من زده بود خودش رو روی پای من انداخت و گفت برادر زعفری یا باید ببخشی یا باید قصاص کنی. من هم صورتش رو بوسیدم و گفتم:« به خاطرامام حلال کردم. »
─ (راوی: جعفر طهماسبی نیروی تخریبچی لشکر۱۰ سیدالشهدا-ع)
🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
✅ به کانال" دفاع مقدس" بپیوندید
🗓امروز ۷ خرداد ۱۳۹۷ [ ۱۲ رمضان ۱۴۳۹ ] مصادف است با:
💢 ۴۰۴۷۷۹ اُمین روز غیبت امام عصر (عج)
❌ ۸۱۴۳🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡
💠 و همچنین مصادف است با :
🔸ولادت شهید امیر محبی معاونت عملیات لشکر ۱۶ قدس (۱۳۴۱ ه.ش)
🔹اصابت موشک زمین به زمین ایران به بغداد (۱۳۶۴ ه.ش)
🔸شهادت شهید اصغر بیابانی (۱۳۶۵ ه.ش)
🔹سر باز زدن ناتو از مشارکت در عرصه تامین امنیت کشتیرانی در خلیج فارس (۱۳۶۶ ه.ش)
🔸شهادت شهید علی بسطامی (۱۳۶۷ ه.ش)
🔹شهادت شهید محراب کوروش فیروزی (۱۳۸۸ ه.ش)
🔸شهادت شهید مدافع حرم سید جاسم نوری (۱۳۹۴ ه.ش)
🔹نزول کتاب مقدس انجیل بر حضرت عیسی بن مریم (ع)
🔸بستن عقد اخوت میان رسول خدا (ص) و حضرت علی (ع) (۱ ق)
🔹خروج مسلمانان از مدینه جهت شرکت در غزوه بدر (۲ ق)
🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
✅به کانال" دفاع مقدس" بپیوندید
دفاع مقدس
🌷شهید ردانی پور،جانشین فرمانده لشکر14امام حسین-ع(شهیدخرازی)گفته بود: ─ امسال، رمضان از خدا احدی الح
💠 خاطره ای از #شھید_مصطفی_ردانی_پور ، شاگرد آیت الله بهاءالدینی و جانشین لشکر14امام حسین(ع):
ماه رمضان را آمده بود خانه...
به دوستش علی می گفت:
«امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یا #شهادت یا #زیارت.»
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه،
هر سی شب! وقتی دعا را می خواندند،
توی حال خودش نبود، ناله می زد،
داد می کشید ، استغفار می کرد ،
از حال می رفت.
از دعا که بر می گشتند، گوشه ی حیاط،
می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛
نمی توانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت:
« ماه رمضون که تموم بشه،
من هم تموم می شم ...»
🔹یک ماه از رمضان نگذشته بود که دعایش مستجاب شد و آسمانی گشت🌷
(منبع: 📚 کتاب: یادگاران جلد هشت-کتاب شهید ردانی پور، ص 75)
🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
✅به کانال" دفاع مقدس" بپیوندید
💠 خاطره "مریم کاتبی" از روزه ماه رمضان در جبهه
🔹بر عکس بانوانی که به صورت داوطلبانه و با شجاعت به جبهه می رفتند اصلا شجاع نبودم. با آغاز تحرکات ضدانقلاب در کردستان شهید دکتر فیاض بخش(وزیر کابینه شهید رجایی) از من خواست که به سنندج بروم اما من قبول نمی کردم و دکتر تصمیم گرفت که این مساله را با مرحوم مادرم در میان بگذارد.
🔸مادرم به من اصرار کرد که به استان کردستان بروم اما من باز هم سز ناسازگاری گذاشتم چرا که اصلا دوست نداشتم به آنجا بروم و حتی به او گفتم: تو می خواهی من را به کشتن بدهی. با تمام این ناخرسندی ها من به کردستان رفتم در آنجا با شهید محمد بروجردی ملاقات کردم. او از من پرسید که دوست داری به پاوه بروی یا مریوان؟ من که از قبل می دانستم اوضاع شهر پاوه بسیار خطرناک است بی درنگ گفتم مریوان!
▪️دیدن صحنه هایی از شجاعت ، ایثار و مظلومیت رزمندگان باعث شد تا آخرین روز جنگ در جبهه بمانم و در آخر هم بعد از عملیات «مرصاد» با اشک جبهه را ترک کردم.
🔺پس از ختم غائله کردستان و با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان «ماما» به جبهه جنوب رفتم و در بیمارستان شهید «کلانتری» اندیمشک حضور یافتم. در ماه رمضان سال 1362 در پی عملیات «والفجر» دشمن چند پاتک به ما زد که در آن تعداد زیادی از رزمندگان مجروح شدند. از جمله رزمندگانی که در این پاتک ها به شدت مجروح شده بودند می توان به نیروهای گردان تخریب استان فارس اشاره کرد چرا که آنها بر اثر انفجار «مین»، از ناحیه دست و پا دچار آسیب دیدگی شده بودند.
▫️در آن سال من مسئول بخش «ریکاوری» بودم و با پایان یافتن کارم در این بخش به اتاق های دیگر سر می زدم. با ورود به بخش «ارتوپدی» به همراه دوستانم مجروحان را پانسمان می کردیم. بعد از پایان کارهای این بخش نیز باید غذای مجروحان را آماده می کردیم و به آنها می دادیم.
🔹وقتی به آشپزخانه بیمارستان رفتم تا برای مجروحان غذا بیاورم متوجه شدم که ناهار آنها قورمه سبزی است و از آنجایی که روزه بودم و بسیار قورمه سبزی را دوست داشتم گفتم: «وای خدا چند ساعت دیگر باید تا افطار صبر کنم؟» ─ پرستاران، مسئول غذا دادن به مجروحان بودند. در میان آنها رزمنده ای بود که هر دو دست و پاهایش شکسته بود به همین دلیل باید من به او غذا می خوراندم. با هر قاشقی که به دهان او می گذاشتم اشک می ریخت تا اینکه به قاشق ششم رسید.از او پرسیدم: «چرا اشک می ریزی؟» چیزی نگفت دوباره پرسیدم تا اینکه گفت: خدا من را بکشد ، شما باید در حالی که روزه هستید به من غذا بدهید. از قورت دادن آب دهانتان معلوم است که با هر قاشق که من می خورم شما نیز دلتان می خواهد از این قورمه سبزی بخورید!
➖ خاطره دیگر: در ماه رمضان سال 1360 برق اندیمشک بر اثر موشک باران عراق قطع شد. در آن زمان آب بیمارستان ها از طریق پمپ هایی که با برق کار می کردند تامین می شد. هوا به شدت گرم بود و هیچ وسیله خنک کننده ای نداشتیم. برای آنکه بتوانیم گرما را تحمل کنیم بر روی کاشی های بیمارستان می خوابیدیم تا کمی از حرارت بدنمان کاسته شود و چون احساس می کردیم که شاید کاشی ها بر اثر ریختن خون مجروحان نجس شده باشد خدا خدا می کردیم که برق تا زمان افطار وصل شود.
🔹ماه رمضان سال های 59،60،62 به دلیل شرایط سخت از جمله ماه هایی بود که به سختی روزه گرفتیم اما این روزه داری عاملی بود تا دامنه صبر و استقامتمان را در برابر مشکلات افزایش دهیم.
🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
🌷 خواب شهادت 🌷
💠 خاطره ای از شهید بروجردی
🔹 یک روزکه خیلی در فکر بود، گفت: «خواب دیدم من و ناصر [کاظمی] با هم در عملیاتی بودیم. داشتیم داخل یک شیار می دویدیم و منطقه پر از آتش بود. ناصر با چالاکی جلوتر از من به سرعت می دوید. ناگهان شیار به یک جای بلندی می رسید که ناصر به راحتی گذشت و رد شد، اما من هر بار لیز می خوردم. یک دفعه ناصر دستم را گرفت و به سادگی مثل پر کاه مرا بالا کشید. وقتی بالا آمدم و تاریکی و ترسناکی پایین را دیدم، خدا را شکر کردم که آن جا نیستم. انشاالله من هم شهید می شوم.»
🔸مدتی کوتاه پس از این ماجرا، محمدبروجردی، مبارز سیاسی پیش از انقلاب، اسوه اخلاق، الگوی رزمنده های غرب و فرمانه قرارگااه حمزه... که عمری را در مبارزه و جهاد گذرانده بود، در اول خرداد سال ۱۳۶۲، در سه راهی مهاباد-نقده بر اثر انفجار مین در جاده به شهادت رسید.
🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
✅به کانال" دفاع مقدس" بپیوندید