صادق_آهنگران_ این_لشکر_حق_عازمِ_کربُبلاست (2).mp3
6M
🌴🌴به مناسبت اربعین حسینی
┄──┄──┄──┄─
💠نوحه وسینهزنی رزمندگان در شبهای عملیات
📢صوت| حاج #صادق_آهنگران
🍀این لشکر حق عازمِ کربُبلاست، امشب
🌸رو سویِ میدان، ارتشِ روحِ خداست،امشب
@Defa_Moqaddas
روایت_شهید_احمد_کافی_از_راهپیمایی.mp3
1.39M
📢 صوت | روایت مرحوم شیخ احمد کافی
🌴🌴🌴 از راهپیمایی اربعین در سالهای پیش از انقلاب
@Defa_Moqaddas
حیبن فخری-رسیده اربعینت.mp3
7.38M
🌴 به مناسبت اربعین حسینی
📢 صوت | نوحهسرایی در رثای شهدای دشت کربلا - با صدای حسین فخری
🌴رسیده اربعینت، دل زینب غمینت، برادر من ندارم تاب هجران
▫️ نوحه به سبک دشتی
@Defa_Moqaddas
📷 پاسدار حسین فخری، مداح اهل بیت و رزمنده ۸سال دفاع مقدس
⏳ سال ۱۳۶۶
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴مداح اهل بیت پاسدارحسین فخری رزمنده ۸سال دفاع مقدس
▫️از جمله ذاکرین اهل بیت که نام او در دهههای اخیر با تاریخ خرمشهر و دفاع مقدس پیوندی ابدی خورده، کربلایی حسین فخری است. وی رزمنده پاسداری است که تقریبا در همه روزها و ماهها و سالهای تلخ و شیرین جنگ در خرمشهر و خوزستان، حضوری موثر داشته است .
حسین فخری از معدود مداحانی است که کار اصلیاش در جنگ مداحی نبود، بلکه در کنار کار رزمندگی، مداحی میکرد و با بسیاری از شهدای سپاه خرمشهر همرزم بود. او رزمندهای بود که سالها روی دکلهای اطلاعاتی در مناطق عملیاتی جنوب و به ویژه در خرمشهر به انجام وظیفه مشاهده مواضع بعثیها و گزارش تحرک نیروهای دشمن میپرداخت و روزها و هفتههای پیاپی، چشم از مواضع بعثیها برنمیداشت و با دقت بسیار، گزارشهای مفید و کارآیی از وضعیت مواضع نیروهای بعثی تهیه میکرد و در اختیار فرماندهان عملیاتی میگذاشت.
@Defa_Moqaddas
حسین فخری-نوحه ماندگار دوران دفاع مقدس.mp3
5.13M
📢 صوت | نوحه سنتی توسط حسین فخری
💠 نوحه ماندگار دوران دفاع مقدس - سال 1365
🌴 دوران #دفاع_مقدس
@Defa_Moqaddas
💠 ناصر پلنگی، هنرمندی که اسلحه او، قلمموی او بود
🔹خاطره پلنگی از آن روزهای جنگ و حضورش در کنار بچههای خرمشهر، همانهایی که نتوانست رهایشان کند و آن دوران شیرین شد تکهای از وجود او:
🎤 در آخرین نبردی که شب عملیات بیتالمقدس بود، قرار میگذاشتیم که اگر هر کدام زنده ماندیم چه کارهایی انجام دهیم. یکی از بچهها به نام جمشید برون، گفت که من از مناره مسجد اذان میگویم و صدای بسیار زیبایی داشت. من هم گفتم من نقش میزنم بر در و دیوار شهر و خاطرات را زنده نگه میدارم. شهر که داشت آباد میشد، به آنجا رفتم. پولی هم نداشتم چون دانشجو بودم و یکی از بچههایی که یک پایش را از دست داده بود، ۱۱ هزار تومان به من داد و ما رنگ اتومبیل خریدیم و شروع کردم به نقاشی و با وضو قلم میزدم. آن کار پنج، شش ماه طول کشید و ۴۵ متر دیوار با آن رنگها کار شد. من شبها در مسجد میخوابیدم و همزمان طراحی هم میکردم. شبها یکه و تنها از شهری که بازار و سینماها و بانکهای آن همه دستخوش باد و طوفان بودند طراحی میکردم و بعد با کولهباری از خاطرات و گونی گونی طراحیهایی که گوشه خانه من است و هنوز هم به چاپ نرسیده بازگشتم. برکتی که از آن دوران به وجود آمد، این بود که پس از آن هزاران نفر به آن مسجد رفتند و در کنار آن نقاشیها عکس گرفتند و با آن احساس رابطه کردند. به زیارت و دیدار مسجد میرفتند و تنها چیزی که نشان از خاطرهای بود آن نقشها بود. بنابر این آن نقاشی در آلبوم خانوادگی تمام کسانی که به آنجا میرفتند، حضور دارد.
🆔 @Defa_Moqaddas