eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
11.6هزار ویدیو
1هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
صادق_آهنگران_اجرای_سرود_انقلابی.mp3
5.35M
📢 صوت | اجرای سرود انقلابی "مرگ بر آمریکا" 💠توسط حاج و گروه همخوانی و کُر ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
اگه این جوری خالصی، بسم الله رئیس جمهور نبود. وزیر یا نماینده مجلس هم. آقازاده و داماد فلانی هم اصلا. نوجوانیش در جنگ، در گردان تخریب گذشت؛ وسط میدان مین، به بلوغ رسید و با تیر و ترکش مرد شد. جنگ که تمام شد، او هنوز وسط بیابان بود. همچنان مین خنثی می کرد تا پیکرهای برجای مانده را به آغوش مادران چشم انتظار بازگردانَد. نه با بنز و ماشین آخرین مدل و محافظ و گماشته؛ که با پای مصنوعی که چند بار شکست و وصله پینه شده بود. و از آن مهم تر، خانواده ش را هم با خود به اندیمشک برد. در آن گرمای طاقت فرسای جنوب. یک بچه کوچیک داشت که مریض بود. قسمت این بود. از همون موقع تولد کمی مشکل داشت. ولی او عاشقش بود و همچون پروانه به دورش می چرخید. خودش می گفت: "با خودم فکر می کنم کجای جنگ کم گذاشتم، که خدا این بچه را با این وضعیت به من داده." بدنش در جنگ متلاشی شده بود. کم که هیچ، زیاد هم گذاشته بود. خیلی بیشتر از دیگران. یک پا و کلیه اش رفته بودند و اندامش مملو بود از ترکش مین والمری. زمستان 1375 بچه اش را آورده بود فکه. آورده بود وسط میدان مین. در آغوش گرفته بود و همنوا با زیارت عاشورایی که در محل شهادت شهیدان سعید شاهدی و محمود غلامی زمزمه می شد، می گریست. وقتی گفتم: - علی آقا، این طفل معصوم را با این احوال، چرا آوردی این جا؟ نگاه معناداری انداخت و گفت: - آوردمش اینجا بلکه به آبروی شهدا شفا بگیره. و این عکس را، به یادگار از او و فرزند دلبندش گرفتم. بعدها شهید مجید پازوکی تعریف می کرد: "علی محمودوند می گفت: خیلی می رفتم مشهد پابوس امام رضا (ع) و طلب می کردم که شفیع من بشه تا این بچه کوچولو شفا بگیره. یک شب کنار پنجره فولاد نشسته بودم، آقا امام رضا (ع) اومد به خوابم. ذوق کردم. خوشحال شدم. آقا بهم گفت: اگه بهت بگم این مصلحت خداست که بچۀ تو این جوری باشه، باز هم التماس می کنی؟ و از اون روز به بعد دیگه علی چیزی نگفت." سال ها گذشت، روز 22 بهمن 1379، وقتی ما، شادمان و خندان، همراه خانواده در خیابان های آذین بسته، مشت ها را گره کرده و شعار می دادیم، در وسط میدان مین فکه، هنگام عملیات تفحص و کشف پیکر شهدا، مین والمری، همان که آوینی را آسمانی کرد، منفجر شد و علی محمودوند هم پیوست به یاران شهیدش. چند سالی بیشتر طول نکشید که بچه کوچولیش هم رفت پیش بابا. بسم الله الرحمن الرحیم به ارواح طیبه همه شهداء به خصوص شهیدان این راه پرارزش (تفحص) که شما در آن مشغول حرکت هستید و این شهید عزیز شهید محمودوند به خصوص، برای ارواح طیبه همه‌شان از خداوند متعال علو درجات و همنشینی با صالحان و اولیاء و ائمه را مسئلت می‌کنم، شما باب شهادت را باز نگه‌ داشتید. سید علی خامنه‌ای 20 اسفند 1379 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس" 👇👇👇
وفاداریم❤️ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 اخلاق در جنگ دوران "دفاع مقدس" ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
▫️تدابیر هوشمندانه شهید حاج حسین خرازی 🌴 صداهای رد وبدل در بیسیم وشرایط میدانی در میدان نبرد حکایت از نا موفق بودن عملیات کربلای ۴ در جزیره ام الرصاص و دیگر محور های عملیات را نشان می داد...شهید خرازی نیروهای زیادی را جهت تدارک وپشتیبانی عملیات در نخلستانهای حاشیه نهر عرائض مستقر کرده بود... ادامه عملیات غیره ممکن شده بود وحسین با تجربیات ارزشمند عملیاتی که داشت می دانست که درصورت روشن شدن هوا چه اتفاقاتی در کمین نیروهای پشتیبانی در نخلستانها حاشیه اروند می باشد.. در نیمه های شب که دیگر امید به ادامه عملیات صفر شده بود صدای حاج حسین در بیسیم شنیده شد که با رمز واصطلاحات که خودمان می دانستیم دستور داد.تمام خودروهای که قادر به حرکت هستند از قرارگاه پشتیبانی لشگر 14 که شهرک دارخوئین بود حرکت وکلیه نیروهای پشتیبانی واضافه را به حد اقل ممکن رسانده وبه قرارگاه برگردانند. دستور فرمانده سریع اجرا شده بود.و فردا با روشن شدن هوا عقبه لشگر زیر باران اتش دشمن از جمله حملات شیمیایی قرار گرفت که اگر تدابیر هوشمندانه حاج حسین نبود تلفات سنگینی به لشگر وارد می شد. کجایند مردان بی ادعا ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
به این میگن حق الناس، شهدایی که رفتند، خون و جان و پوست و گوشت شان را دادند،تا پوست، بدن، پا، دست برهنه و لخت دختری را نا محرما نبینند. حق الناس اینه،اینومتذکر شین،امربه معروف کنیدکه خون شهدا پای مال نشه... ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
به این میگن حق الناس، شهدایی که رفتند، خون و جان و پوست و گوشت شان را دادند،تا پوست، بدن، پا، دست بر
💠 حیا را از بیاموزیم سر کلاس در مدرسه جواب معلمش را نمیداد. میگفت: تا حجاب نداشته باشید ما با هم‌ هیچ صحبتی نداریم. 🌷 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
💠 امام حسن عسکری علیه السلام : 🔹«نحن کهف لمن إلتجأ إلینا» ▫️ما،پناه کسی هستیم که به ما پناهنده شود! 📚رجال کشّی؛ص۵۳۳؛رقم۱۰۱۸ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
موسم ِ گل، با رخ یاران خوش است ... ✍️"هم اکنون که این چند سطر را می‌نویسم انتظار شب حمله را می‌کشم. انتظار شب نور، شب رحمت، شب گشایش، شب عصمت، شب نماز، شب بیداری، انتظار شب غلبه‌ نور بر ظلمت و سرنگونی کفر تا به ابد. به یاری حق و با امدادهای غیبی با دعاهای شما امت حزب الله و همیشه در صحنه، با رهنمودهای امام امت انتظار غیبت می‌یابد و چه سعادتی بیش از این که ما در این میدان کارزار، میدان آزمایش، نبرد، جهاد، دفاع، سهم اندکی داشته باشیم.." یاد و خاطره معاون دلاور و مظلوم گردان مسلم بن عقیل لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شهید حمید رضا آجرپز از شهدای مسجد علی ابن ابیطالب (ع) محله نیرو هوایی تهران شهادت: ۱۲آبان ۱۳۶۲ پنجوین عملیات والفجر ۴ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
☀️ در طلوع ساحلِ چشم شهید .. آنچه بر دل می نشیند حرمت است ... در نگاه ِ چشمِ دل، آنچه رهاست طالع یار و دل و عشق و، وفاست... 🌷 شهید حمید رضا آجرپز معاون گردان میثم و مسلم بن عقیل (ع) لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ▫️از شهدای مسجد علی ابن ابیطالب (ع) خیابان پیروزی تهران، محله نیرو هوایی 🌱 طلوع: ۱۳۴۲ 🕊 عروج: ۱۲ آبان ماه ۱۳۶۲ 🌿 عملیات والفجر ۴ - پنجوین ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
💠 ۱۲ آبان، روزی که پیرمرد عاشق پرکشید🕊🕊🕊 ❤️ اشتیاق روزافزون پیرمرد نام‌آشنای «تپه کرجی‌ها» به شهادت 🌷 🌿 در گیلانغرب تپه‌ای وجود داشت که به‌واسطه حضور بچه‌های رزمنده کرج به فرماندهی آقا مهدی شرع‌پسند به تپه کرجی‌ها معروف بود. مرداد سال ۱۳۶۰ روی محور تپه کرجی‌ها مستقر بودیم. بالای تپه فضای نسبتاً صافی داشت که برزنت پهن می‌کردیم و غروب هرروز همه آن‌جا جمع می‌شدیم و به رسم برادرانه‌ای که آقا مهدی گذاشته بود، کشتی می‌گرفتیم و خوش بودیم. در این میان پیرمردی حدوداً ۶۰ ساله به جمع ما اضافه شده و اسلحه برنو کشیده‌اش، او را شاخص کرده بود. وی در واحد تدارکات، نگهبانی می‌داد و آدم عجیبی بود. در این همه سال حضور در جبهه هیچ‌کس را مانند او مصمم و عاشق ندیده بودم. حضور و غیاب در گردان هر روز صبح هنگام صبحگاه انجام می‌شد. وقتی اسم کسی خوانده می‌شد، برای اعلام حضورش یا بلند می‌گفت: «الله» و یا می‌گفت: «شهید»؛ اما پیرمرد نام‌آشنای تپه کرجی‌ها می‌گفت: «ان‌شاءالله شهید». عشق به شهادت طوری در وجودش موج می‌زد که هیچ دعایی را از کسی قبول نمی‌کرد الا دعایی که در آن آرزوی شهادتش باشد. وقتی به او می‌گفتم: «حاجی خدا خیرت دهد» با عصبانیت به من نگاه می‌کرد و می‌گفت: «بگو خدا شهادت را نصیبت کند». غروب یکی از روز‌ها که آقا مهدی و تعدادی از بچه‌ها برای شناسایی عملیات رفته بودند، از جمع شدن و کشتی گرفتن خبری نبود، تعداد محدودی از بچه‌ها مانده بودند. عراق هم آتش سنگینی روی منطقه ریخت و از همان تعدادی که مانده بودند، چند نفری مجروح و شهید شدند. هرکسی می‌توانست کمک می‌کرد و آمبولانسی هم برای جمع‌کردن مجروحین آمده بود. از کنار چادر تدارکات رد می‌شدم که دیدم پیرمرد روی یک صندلی نشسته و به اطراف نگاه می‌کند. آرامشش مرا به تعجب وا‌داشت. نزدیک رفتم، سلام کردم و حالش را پرسیدم. نگاهی کرد و گفت: «خیلی خوبم». خواستم از کنارش رد شوم که لکه قرمزی روی زیرپیراهنی سفیدش توجهم را جلب کرد. برگشتم و گفتم: «حاجی زخمی شدی؟»، گفت: «چیز مهمی نیست». به طرفش رفتم، زیرپیراهنی سفیدش را بالا زدم، تعجبم بیشتر شد. ترکش بزرگی به پهلویش خورده و حدود ۱۵ سانتی‌متر شکاف عمیق در پشتش ایجاد کرده بود. وی انسان صبوری بود، برای اینکه به‌واسطه مجروحیت به عقب نرود، مجروحیتش را پنهان کرده بود. ناراحت شدم و گفتم: «پیرمرد زخم بزرگی داری». بعد داد زدم و امدادگر آمد و زخمش را پانسمان کرد و با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد. وی بعد از انجام عمل جراحی، مدت کوتاهی در بیمارستان بستری شد؛ اما طاقت نیاورد و حدوداً آذرماه به جبهه بازگشت و در عملیات «محمد رسول‌الله (ص)» با فرماندهی جاویدالأثر حاج «احمد متوسلیان» در منطقه «مریوان» شرکت کرد. آبان سال ۱۳۶۲ شد و پیرمرد جبهه ما عشق به شهادتش روزافزون‌تر. تا اینکه در ۱۲ آبان در عملیات «والفجر ۴» در منطقه «پنجوین» (ارتفاعات «کانی مانگا») در حال دویدن بود که برخورد یک موشک آر.پی‌.جی به صخره‌ای، موجب آسیب‌دیدگی‌اش از ناحیه سر شد و به فیض شهادت نائل آمد. ➖(راوی: «علی کرمی» رزمنده دوران دفاع مقدس ) ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"