فاجعه 4 آذر 1365 اندیمشک
دوباره خوانی این خاطره، تنم را به لرزه انداخت و فقط قادرم با شرمندگی، این را بگویم:
"سر تعظیم به پیشگاه مردم غیرتمند و بزرگوار اندیمشک که همه روزهای حضورم در جنگ، همسایه آن عزیزان بودم"
صبح روز سهشنبه 4 آذر، در مقابل خروجی اردوگاه کرخه، وانت تویوتایی را دیدیم که بهطرف دوکوهه میرفت. پریدیم بالا و در کنار بچههایی که عقب آن نشسته بودند، خودمان را جا دادیم.
از سهراهی کرخه گذشتیم. نزدیک ظهر بود و هنوز چند کیلومتری را در جادهی آسفالت اهواز - اندیمشک طی نکرده بودیم که ناگهان غرش هواپیماهای عراقی هراسانمان کرد. جاده مملو بود از ماشینهای نظامی. صدای هواپیماها هر لحظه بیشتر میشد. راننده ماشین را کنار جاده پارک کرد و گفت هرچه سریعتر پیاده شویم و در بیابان کنار جاده پناه بگیریم.
آسمان از انبوه هواپیماها سفید شده بود. شنیده بودم میراژهای عراقی سفید هستند و باید آنها میراژ باشند. شیرجهی آنها بر روی شهر اندیمشک و در پی آن انفجار بمبها، شیون و ضجهی روستاییان را که در اطراف جاده بودند، بلند کرد.
نوبت به نوبت، از اوج شیرجه میرفتند و بمبها و راکتهاشان را بر سر شهر بیدفاع خالی میکردند. صحنهی وحشتناکی بود. از هر نقطهی شهر آتش برمیخاست و در پی آن دود خاکستری غلیظ و سیاه. زمین از انفجارها میلرزید.
آسمان شده بود اتوبان بصره - اندیمشک. هواپیماها مثل لاشخورها بالای شهر میچرخیدند. صدای ناله و شیون در غرش هواپیماها محو میشد.
وارد اندیمشک که شدیم، صحنه برایمان غیر قابل باور بود. میدان سپاه در دود و آتش غرق بود. مردم، زنان و بچهها، هراسان و ضجهزنان به هر سو میدویدند؛ پای برهنه، با چادرهای آویزان. کودکی که گریه میکرد و دست لرزان مادر او را در خیابان میکشاند. جوانترها بهطرف محل انفجار میدویدند؛ به مرکز شهر که هنوز در آتش میسوخت. مردم هراسان جلوی هر ماشینی را که به بیرون از شهر میرفت، میگرفتند و سوار میشدند. جای تأمل نبود.
هواپیماها هنوز در آسمان پرسه میزدند. صدای شیرجهشان که آمد؛ ماشین در کناری ایستاد و به پشت دیوار خانهای روستایی پناه بردیم. چند هواپیما بر روی پادگان دوکوهه شیرجه رفتند و در پی آن، آتش و دود از پادگان برخاست. خدا را شکر کردم که نیروها در پادگان نیستند.
زنی روستایی، بچه در بغل، هراسان از کنارهی جاده، بیهدف میگریخت. ناگهان یکی از گلولههای عمل نکردهی ضدهوایی، جلوی پایش بر زمین نشست و منفجر شد. زن با جیغی وحشتناک، درجا دراز کشید. لحظهای بعد به کمک دیگر زنانِ روستایی به ده مجاور برده شد.
دقایقی بعد خبری از هواپیماها نبود. صدایشان از منتهی الیه آسمان به گوش میرسید. تنها هواپیمایی سیاه رنگ بالای شهر اندیمشک دور میزد. اول فکر کردیم خودی است. فاصلهاش بسیار کم بود. ضدهواییها از همه طرف به سویش شلیک میکردند، اما گلولهها به خاطر کمی ارتفاع، به او نمیخورند و او همچنان میچرخید.
و هواپیما در آن سوی شهر، در کنار جادهی اهواز - اندیمشک سقوط کرد. (ماجرای پناهنده شدن آن هواپیمای سوخوی عراقی و خاطره اش، در کتاب «پرواز شماره 22» منتشر شده از سوی "سوره مهر" بهطور کامل آمده است.)
اوضاع که آرام شد، بهطرف پادگان راه افتادیم. کنار حسینیه، گودال نسبتاً بزرگی بر اثر انفجار راکت به وجود آمده بود. شیشههای حسینیهی شهید حاج همت خرد شده بود. مثل اینکه هواپیما، پدافند روی ساختمان ذوالفقار را نشانه گرفته بوده که راکتش در میان ساختمان و حسینیه، روی زمین و در محوطهی باز خورده بود.
در کنار جادهی خاکی مقابل حسینیه، جای کالیبر هواپیما به چشم میخورد. مقداری خون در میان خاک پاشیده بود. بچهها میگفتند: تسویهحسابش رو گرفته بود و از بچهها خدا حافظی کرده بود. ساکش هنوز در دستش بود که کالیبر هواپیما خورد بهش.
رادیو دوباره وضعیت قرمز اعلام کرد. سراسیمه به زیر پل، آن سوی سیمهای خاردار رفتیم. خبری نشد. کل تلفات لشکر از بمباران آن روز، فقط یک نفر بود.
ادامه👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊چهارم آذر،روز مقاومت اندیمشک
۴آذر سال۶۵
۵۴جنگنده بعث عراق در طولانی ترین بمباران هوایی در طول جنگ ۱ساعت و ۴۵دقیقه اندیمشک را بمباران کردند!
در این بمباران ۳۰۰تن از هموطنمان شهید شدند
*🔴چهارم آذر سالروز بمباران شهرستان اندیمشک که طولانی ترین بمباران تاریخ در یک شهر میباشد و بیش از سیصد شهید و هفتصد مجروح بر جای گذاشت گرامیباد*
▪️بمباران اندیمشک در روز چهارم آذر سال ۱۳۶۵ توسط رژیم بعث و بدستور صدام جنایکار اتفاق افتاده است. در این حمله هوایی، شهر اندیمشک ، چهار ساعت به صورت مستمر بمباران شد.
این بمباران به عنوان طولانیترین بمباران یک شهر پس از جنگ جهانی دوم و یا طولانیترین بمباران تاریخ دفاع مقدس یاد میشود.
آنچه مسلم است اینکه این بمباران، طولانیترین و مرگبارترین حملهٔ هوایی نیروی هوایی عراق بعثی در طول جنگ هشت ساله بهشمار میرود.
*🔻جزئیات واقعه*
▪️صدام حسین خبیث از حمله در روز به اندیمشک و حمله مجدد در شب خبر داده بود. ۵۴ جنگنده و بمبافکن عراقی از ساعت ۱۱:۴۵ صبح روز چهارم آذرماه سال ۱۳۶۵ به مدت ۱۰۰ دقیقه شهر اندیمشک را زیر آتش خود قرار دادند. با کاهش تعداد هواپیماها، این حملات تا چهار ساعت ادامه یافتهاست.
اگرچه تعداد شهدا و زخمیها بهطور دقیق مشخص نبوده است اما برخی گزارشها حاکی از آن دارد که در این حادثه بیش از سیصد نفر از مردم بی گناه اندیمشک شهید و هفتصد نفر زخمی شدهاند.
در این حمله علاوه بر بمباران پایگاه چهارم شکاری و مناطق مسکونی، میدان راهآهن و ایستگاه راهآهن اندیمشک، بازار روز کالا و ترهبار، پادگان دوکوهه، دبیرستان شریعتی، سد و نیروگاه دز اندیمشک، رادار موشکی سد دز، پادگان سفینه النجاه، ایستگاه بالارود، اداره پست و مخابرات و بیمارستان شهید بهشتی بمباران شدهاند
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #قصه_شب| داستان زنی بهجامانده از بزرگترین حمله هوایی بعد از جنگ جهانی دوم
🔹طبق مستندات تاریخی، روز چهارم آذر سال ۱۳۶۵، ۵۲ فروند هواپیمای بعثی عراق به مدت یک ساعت و ۴۰ دقیقه شهر اندیمشک را بمباران کردند. ۴۰۰ شهید و ۷۰۰ مجروح از زن و بچه و پیرو جوان روی دست شهر ماند.
🔹این حمله بعد از جنگ جهانی دوم ازنظر تعداد هواپیما و مدتزمان بمبافکنی در یک شهر، بزرگترین حمله هوایی محسوب میشود. بعثیها به دنبال انتقام از نیروهای ایرانی برای شکست در عملیات افتخارآفرین والفجر ۸ ، جنگ را به شهرها کشاندند.
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌴 کانال "دفاع مقدس"
#بارش_خون_در_اندیمشک!!
🌷آذر ماه سال ۱۳۶۵ هفت ساله بودم. آن سالها در منازل سازمانی هفت تپه سکونت داشتیم. یکی از خوشیهای ما سفر به اندیمشک بود. پدربزرگ و مادر بزرگ، آن روزها در کوی شهدا (محله ساختمان اندیمشک) زندگی میکردند. پدر هم هرگاه فراغتی مییافت، به اندیمشک میرفت تا جویای احوال پدر و مادر شود. در هر سفر یکی از ما سه برادر را همراه خود میبرد. آن روز قرعه به نام من افتاد. از ذوق و شوق دیدار پدربزرگ و مادر بزرگ سر از پا نمیشناختم. صبح زود از هفت تپه راهی اندیمشک شدیم. به ورودی شهر که رسیدیم تازه بمباران هوایی شروع شده بود، قیامتی بود. شهر از هجوم هواپیماها تاریک شده بود.
🌷تا آن زمان هواپیما را از نزدیک ندیده بودم، آنها در ارتفاع بسیار پایینی حرکت میکردند، بطوری که که گمان میکردم اگر بر روی سقف ماشین بایستم دستم به هواپیماها میخورد، سخت میشود باور کرد، اما یقین کنید اغراق نیست. پدر که پشت فرمان نشسته بود سرش را از پنجره بیرون کرده بود و به آسمان مینگریست. من، اما از شوق دیدن هواپیما سر از پا نمیشناختم، لحظهای چشمم به پدر افتاد که هراسان بود. در حرکت بودیم و محو تماشای رژه و جولان هواپیماها که ناگهان صدای ترمز آمد و ماشین از حرکت ایستاد. پیرزنی که در حال دویدن و طی کردن عرض خیابان بود به ماشین خورد و نقش بر زمین شد.
🌷در این لحظات ترس سراسر وجودم را گرفته بود، چسبیده بودم به صندلی که پدر با سرعت پیاده شد و پیرزن را روی صندلی عقب گذاشت. پیرزن ناله نمیکرد، فقط میگفت: «بچههایم، پسرانم رفتهاند ایستگاه راه آهن. آنجا را با خاک یکسان کردهاند. پدر گفت: «مادر جان باید برویم بیمارستان مطمئن شوم سالم هستید و صدمهای ندیدهاید.» پیرزن گفت: «روله (عزیزم) سالمم چیزی نشده، فقط بیرم میدان راه آهن.» پدر حرکت کرد به سمت بیمارستان کوچکی که نزدیکی میدان راه آهن بود. رسیدیم میدان راه آهن، دود بود و جوی خون، همه سراسیمه میدویدند. من اما، تماشاگری مات و مبهوت بودم از پشت شیشه ماشین نگاه میکردم.
🌷سیاهی آسفالت به سختی دیده میشد تا چشم کار میکرد سرخی خون بود. پدر و پیرزن دویدند سمت ایستگاه راه آهن. هنوز بمباران ادامه داشت هر لحظه صدای انفجاری میآمد. شیشه پنجره را پایین کشیدیم سربازی کشان کشان سمت ماشین آمد اما، قدش خیلی کوچک بود. کوچکتر از قد من، خوب نگاه کردم، متوجه شدم نیمی از بدنش نیست. پدر رسید و سرباز را روی دوشش گذاشت و سمت بیمارستان رفت. صدای پدر را از دور میشنیدم: «پیام بیرون نیا، بشین تو ماشین....» پدر لحظاتی بعد برگشت و سمت خانه پدربزرگ رفتیم.
🌷به سختی خانه را پیدا کردیم یکی در میان خانهها ویران شده بودند و خیابان شلوغ و هر کسی مجروحی به دوش داشت و پا برهنه به سمتی میدوید. گیج و منگ بودم تا به خودم آمدم هوا تاریک شده بود، پدر و عموها برای پدربزرگ خبر آوردند، که از هر خانواده چند نفر مجروح و چند نفر شهید شدهاند. عمو یک به یک برای پدربزرگ میگفت که خانههای کدامیک از فامیل و آشنایان ویران شده است. شب، اما خانه پدربزرگ شده بود....
راوی: پیام میکائیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 فیلمی از همان شهیدی که رهبر معظم انقلاب گفته بود👆
#امروز سالروز شهادت شهید_علی_چیت_سازیان :
کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که از سیم خاردارهای نفس خود عبور کرده باشد.
🌺سردار ملی و سرباز فداکار اسلام در روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🌷قبل از او برادر دیگرش امیر چیت سازیان در راه دفاع از اسلام ناب محمدی به درجه رفیع شهادت رسیده بود.
🌴 کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | بیانات رهبر انقلاب درباره شهیدچیتسازیان پس از شعرخوانی آقای امیری اسفندقه
➕ راهکاری که یک شهید برای رسیدن به مقام شهادت به او گفت
🗓 شهادت #شهید_چیت_سازیان ۴ آذر ۱۳۶۶
*شهید علی چیت سازان با تشکیل لشکر ۳۲ انصار الحسین (علیه السلام) به عنوان فرمانده اطلاعات و عملیات این یگان برگزیده شد و در بیشتر عملیات هایی که از سوی رزمندگان اسلام برای مقابله با متجاوزان صورت می گرفت، شرکت کرد* .
🌷او ۶ بار از نواحی مختلف مجروح شد، اما هر بار با جدیتی بیشتر و عزمی راسخ تر به جبهه بر می گشت.
🌷 *شهید علی چیت سازان در عملیات کربلای ۴ و ۵ نیز به عنوان فرمانده محور عملیاتی لشکر انصارالحسین (علیه السلام) به مبارزه با دشمنان خدا پرداخت و رشادت ها از خود به یادگار گذاشت. هنوز جای جای خاک شلمچه حماسهها و رشادت های او را در دل خویش به یادگار دارد، حماسه هایی که تا همیشه تاریخ فراموش نخواهد شد* .
🌷سرانجام این سردار ملی و سرباز فداکار اسلام در روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🌷 *قبل از او برادر دیگرش امیر چیت سازیان به درجه رفیع شهادت رسیده بود* .
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نماهنگ | مروری بر زندگی شهید #چیت_سازیان
🌷 او که شرط عبور از سیمخاردار دشمن را عبور از سیمخاردار نفس میدانست
🗓 شهادت: ۴ آذر ۱۳۶۶
📌 صدام جوان غیور ریش خرمایی را عقرب زرد نام گذاشته بود
🔷️ تو همدان شاید کمتر کسی باشه که اسم «علی چیت سازیان» به گوشش نخورده باشه!فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین آنقدر به زبان عربی مسلط بود که تو دل دشمن نفوذ می کرد. اصن محال بود بره شناسایی و دست خالی برگرده!
◇ فرمانده قرارگاه نجف پرسید: «جوان ریش خرمایی کیه؟»
◇؟گفتیم: «مسئوول اطلاعات و عملیات، یه اعجوبه ایه توی کار اطلاعات.» و از او خواستم گزارش آخر رو بده.
◇ مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده ی زرباطیه به بدره گذاشت.و مفصل گفت: که فرمانده تیپ عراقی کی میاد و کی می ره و حتی اینکه تا کجا او نو با سواری می آرن و بقیه ی مسیر رو تا خط با جیپ و نفر بر فرماندهی .
◇ فرمانده قرارگاه باورش نمی شد که علی و بچه هاش ظرف یک ماه ، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند! برا همین چیزا بود که صدام بهش لقب«عقرب زرد» رو داده بود!
📚زندگی به سبک شهدا، ص94-95
#شهید_علی_چیت_سازیان
دفاع مقدس
فاجعه 4 آذر 1365 اندیمشک دوباره خوانی این خاطره، تنم را به لرزه انداخت و فقط قادرم با شرمندگی، این ر
ادامه از پست قبل
شب ساعت نزدیک هفت بود که به همراه علی یزدی و سیامک به اندیمشک رفتیم تا ببینیم در شهر چه خبر است.
هنوز مردم در جنب و جوش بودند. عدهای لوازم اولیهی زندگی را بار وانت کرده بودند و بهطرف کوههای دز و روستاهای دامنهی آن نقل مکان میکردند. صدای گریه و شیون از گوشه و کنار خیابان بلند بود. بازار روز شهر قابل دیدن نبود. مغازهها ویران شده بودند. بوی خون و باروت و دود خانهها و مغازههایی که در آتش میسوختند، مشام را میآزرد.
حمام نبش بازار روز هم از بمبها در امان نمانده بود و منهدم شده بود. لولههای آب ترکیده بود و آب با فشار زیاد از میان آجرها و خاکها بیرون میزد. کف خیابان، وجب به وجب جای گلولههای کالیبر هواپیما به چشم میخورد. کیف مدرسه، کتاب درسی ورق ورق شده، دمپایی زنانه و مردانه و بچهگانه و ... در گوشه و کنار به چشم می خورد.
در میدان راهآهن، کنار محل فروش بلیط، آنجا که روزانه تعداد زیادی از رزمندگان برای خرید بلیط صف میبستند، خون کف پیادهرو را سرخ کرده بود. شاخههای شکستهی درختها زیر پا خرد میشدند. تکههای بدن شهدا در بالای درختها و دیوارها به چشم میخورد. در جوی آب، خون سرخ لخته شده بود.
آنطور که بچههای شهر تعریف میکردند، هواپیماها اول راهآهن را بمباران کردند و همینطور محل تجمع مقابل بلیط فروشی را. مردم سراسیمه برای کمک به مجروحها، بهطرف میدان راهآهن رفتند که هواپیمای دیگر مجدداً آنجا را بمباران کرد. هواپیمای دیگری هم بازار روز را منهدم کرد که پشت جمعیت قرار داشت. مردم در میان خون و آتش افتاده بودند که چند هواپیما، با مسلسل کالیبر خود خیابان را به گلوله بستند.
صحنهی بسیار وحشتناکی بود. شهر هر لحظه از سکنه خالیتر میشد. هرکس که درحال دویدن بود، سراغ عزیزش را میگرفت. تعدادی از رزمندگان، آوار را بهدنبال مجروحها و شهدا میکاویدند. بچههای اندیمشک میگفتند که دایی ممراد (گدای معروف شهر) که پاتوقش در میدان راهآهن بود نیز در بمباران کشته شده بود.
نقل از کتاب "از معراج برگشتگان" نوشته حمید داودآبادی
🌴 کانال "دفاع مقدس"
شهیدآوینی4.mp3
2.33M
🎙 صوت خام شهید آوینی در برنامه «روایت فتح»
بدون آهنگ گذاری
🌸🌼☘️بسیج لشکر مخلص خداست💕
(۵آذر-روزبسیج)
🌴 دوران #دفاع_مقدس -عملیات کربلای۴
📷 در این عکس یادگاری ۶۴ نفر دیده میشوند
💠 زمانی که جنگ به پایان رسید فقط ۳۲ تن از آنها زنده مانده بودند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 یک شیعهی تمام عیار
مثل حضرت علی(ع) در۶۳سالگی عروج کرد
مثل حضرت زهرا(س) شبانه دفن شد
مثل امام حسین(ع) دنیا را با رفتنش تکان داد
مثل حضرت اباالفضل(ع) دستش جدا شد
مثل حضرت علی اکبر(ع) اربااربا شد
مثل حضرت قاسم(ع) خودش را فدای ملت کرد
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#علمدار_ولایت
33.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستند اندیمشک در آتش🔥🔥
بمناسبت ۴ آذر، طولانی ترین بمباران هوایی دنیا
دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 نماهنگ #بسیج
کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 در وصف #بسیج
🎥 فیلم / شعرخوانی استاد #شهریار در مراسم بدرقه رزمندگان عازم به جبهه -- دوران جنگ تحمیلی
🎙یا علی باز از خدا دستی به همراه بسیج
جاودان کن در جهان این جلوه و جاه بسیج
یا علی خون حسینت کِی رود از یادها
گو ببیند زینب این غوغای خونخواه بسیج
تا علمدارش گشاید بال شاهین علم
میدهد فرمان حسینت کو بُوَد شاه بسیج
اشک و خون میبارد از آفاق آذربایجان
خود به مژگان رفته آذربایجان راه بسیج
میزداید دود آه خیمههای سوخته
خیمه و خرگاه زد در کربلا آه بسیج
کوردل بودند اهل کوفه و بیعت شِکن
قوم سلمان است این قوم دل آگاه بسیج ...
🇮🇷 شاعر ملک سخن، استاد شهریار
دوران #دفاع_مقدس
🌴 بمناسبت ۵ آذر ۱۳۵۸ - سالروز تشکیل بسیج مستضعفین به فرمان امام خمینی (ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 بسیج، مدرسه عشق
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌗 شب شهادت بی بی دوعالم، خاتون دوسرا،. حضرت زهرا (س) تسلیت باد
🎞👆 #فیلم / مجلس روضه و عزاداری رزمندگان اسلام را در حضور امام امت
🏴 در ایام شهادت جده بزرگوارش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
حسینیه جماران
دهه شصت
دوران #جنگ_تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
26.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 یا فاطمه الزهرا (س)
📽 فیلم / تصاویری از جبهه های جنگ بهمراه نوحه حماسی #حاج_صادق_آهنگران :
...آماده ی پیکارم ، یا فاطمه الزهرا ، یا فاطمه الزهرا
مهدی تو را یارم ، یا فاطمه الزهرا ، یا فاطمه الزهرا
با لشگریان نور هم سنگر و هم گامم
سرباز سپاه عشق رزمنده ی اسلامم
بنوشته به طومار یاران حسین نامم
فرزند تو سالارم ، یا فاطمه الزهرا ، یا فاطمه الزهرا
با خیل سرافرازان هم رازم و هم دوشم
دنیای فریبنده گردیده فراموشم
در راه رضای حق می رزمم و می کوشم
حاضر پی ایثارم ، حاضر پی ایثارم....
دوران دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
⚪️ #آنسوی_معبر
📹 نماهنگی زیبا و دیدنی از دوران دفاع مقدس ...
🏴 در روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، یادی کنیم از شهید والامقام علی چیتسازیان🌷
🎙همراه با بیاناتی شنیدنی و حکمت آموز از رهبر انقلاب:
🌱 حرکت جوانان ما در میدان جنگ ، حرکت خردمندانه و مدبّرانه بود . خردمندی و تدبیر داشتند ، دلیری و شجاعت داشتند ، فداکاری و عبادت هم داشتند. روز ، بهمعنای واقعی کلمه ، شیر غرّندهی میدان و شب بهمعنای واقعی کلمه ، زاهد و عابد و تضرّعکننده و عبادتگر ؛ ... ☀️شیران روز ، ...🌓 عابدان شب
🕊🕊چهارم آذر ۱۳۶۶ ؛ سالروز شهادت سردار رشید لشگر انصارالحسین(ع), شهید چیتسازیان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
ایتا
روبیکا
تلگرام
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم | سرزمین نینوا یادش بخیر
با نوای: حاج صادق آهنگران
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
اینجا بیت شهداست☝️☝️