دفاع مقدس
📸 قلوبِ گرم در دل سرما ، از شهرک آناهیتا در کرمانشاه تا شانههای برفی ماووت عراق ..! دیماه ۱۳۶۶،
📊 #اینفوگرافیک
🗓 ۲۵دیماه، سالروز عملیات بیت المقدس۲ در سال ۱۳۶۶
دفاع مقدس
📊 #اینفوگرافیک 🗓 ۲۵دیماه، سالروز عملیات بیت المقدس۲ در سال ۱۳۶۶
🕊سالروز عملیات بیت المقدس۲ گرامی باد
📝رزمندگان سپاه اسلام در عملیات بیت المقدس ۲ با همت والا و رشادت های بی نظیر خود در سرمای بیش از حد هوا غرور كاذب صدام ؛ حامیان عراق و رژیم حزب بعث را در ارتفاعات ماووت در استان سلیمانیه شكستند...
📍دی ماه ۱۳۶۶
عراق سلیمانیه ، ماووت
منطقه عملیاتی بیت القدس۲
بررسی نقشه عملیاتی قبلاز آغاز عملیات
📸عکاس: احسان رجبی
🌷شهیدی که دارای چشم حقیقت بین بود!!
#بخوانید 👇
🔹نیروهای گردان ۱۵۹ زهیر از بچههای اسدآباد پس از استقرار چند روزه در پادگان تیپ ۳۲۸ لشکر ۲۸ کردستان با شروع عملیات بیت المقدس۲ در تاریخ ۲۶ دیماه ۱۳۶۶ وارد منطقۀ عملیاتی شد. برف سنگینی در حال باریدن بود و قرار شد که گردان در منطقهای به نام مقر شهید شکری پور در حالت آماده باش، موقتاً مستقر شود. مقر شهید شکریپور کمی بعد از پل سیدالشهدا و داخل خاک عراق به سمت شهر ماووت بود.
قرار بر این شد که نیروهای گردان در گروههای حدود ۱۲ نفره چادرهایی برپا کنند و منتظر دستور حرکت از قرارگاه باشند. برفها را کنار زدیم. از طرف تدارکات لشکر به هر چادر یک گونی بزرگ محتوی کاه دادند تا برای جلوگیری از رطوبت و سرما، در کف زمین یخی و برفی بریزیم و روی آن برزنت کشیده و چادر را روی آن عَلم کنیم.
من و پسرعموی عزیزم شهید مرتضی شعبانی هم مشغول به برپایی چادر بودیم. چادر را عَلم کردیم و قرار شد دو نفر از دوستان، کف چادر کاه بریزند و بعد برزنت و پتو داخل آن پهن کرده تا از شر سرما و سرماخوردگی در امان مانده و صحیح و سالم وارد عملیات شویم.
در این فاصله پسر عمو از من خواست تا کمی از کتاب «گنجینةالاسرار» را برایش بخوانم. عاشق اشعار این کتاب بود.
جبرئیل آمد که ای سلطان عشق
یکه تاز عرصۀ میدان عشق
من ز سوی حق سلام آوردهام
هم تحیت هم پیام آوردهام
اشک از دیدگانش جاری و کاملا منقلب شده بود تا رسیدم به این بیت.
جبرئیلا! رفتنت زین جا نکوست
پرده کم شو در میان ما و دوست
◼️در این حال یکی از بچههایی که مشغول پهن کردن کاهها به کف چادر بود؛ با صدای بلند کلمهای از دهانش پرید که باعث آشفتگی مرتضی شد.
ـ «اَه. اَه. شانس ما را ببین»!
پسر عمو از او پرسید چه شد که گفتی«اَه»؟
دوست ما اشاره کرد به مدفوع گاو و به اصطلاح خود اسدآبادیها (لاس).
پسر عمو بیوقفه و با تندی برگشت گفت:
ـ آیا دیدن پهن گاو، اَه گفتن دارد؟! پسرجان! توبه کن! توبه کن! ما، در عالم خلقت، در عالم هستی«اَه» نداریم. همین چیزی که الان شما با دیدنش «اَه» گفتی، چیزی است که به عنوان کود موجب غنی شدن خاک و زمین شده و بعد از آن سبزه و درخت و انواع میوهها و نباتات رشد میکند و بعد شما میخوری و میگی« بَه بَه». پس به اون «بَه بَه» فکرکن نه به «اَه اَه» الان!
اطرافیان همه نگاهشان به سمت من بود. منی که روحانی گردان بودم. منتظر بودند تا نظر مرا هم بدانند ولی من واقعاً بیشتر از آنان متحیر بودم. متحیر از این که چه نگاه عجیبی است که پسرعموی من دارد. پسرعمویی که ظاهر امر آهنگری ساده است و تحصیلات آنچنانی هم ندارد. من مبهوت کلام او شدم و فقط سکوت کردم امّا شدیداً با خودم درگیر شدم تا اینکه بالاخره عملیات انجام شد و پسر عمو همانطور که این عملیات را برای خودش «عملیات سرنوشتساز» پیشبینی میکرد؛ به شهادت رسید و من مجروح شدم.
مدتی گذشت امّا ذهن من نمیتوانست بیخیال این اتفاق و کلام پسر عمو باشد. کسی را هم پیدا نمیکردم که از او این مسئله را بپرسم که واقعاً آیا ما در عالم هستی«اَه» نداریم و همه چیز« بَه بَه» است؟
شاید سالها بود که به دنبال آدمی میگشتم که بتوانم این مسئله را از نظر معنوی و عرفانی برایم تعبیر و ترجمه کند تا اینکه توفیقی دست یافت تا در بحثهای «اشارات» که خدمت مرحوم حضرت علامه حسنزادۀ آملی داشتم، فرصت گفتگویی کوتاه در محضرش پیدا کنم و سوال را از ایشان بپرسم.
ـ به نظر شما این درسته ما«اَه» نداریم و همه چیز «بَه بَه» است؟!
علامه نگاه عجیبی به من انداخت پس از تأملی کوتاه فرمودند:
ـ این حرف، حرف چه کسی است؟
ماجرا را برای حضرت استاد تعریف کردم و ایشان وقتی متوجه شدند که صاحب این کلام به مقام شهادت رسیده و من پسرعموی او هستم، با حسرت فرمودند:
ـ حیف! حیف که متاسفانه من الان حال و روز خوبی ندارم و نمیتوانم سفرهای سنگین را متحمل بشوم! اما تردید نکنید، تردید نکنید که ایشان قطعاً از اولیاءالله هستند و شما مدیون من هستید با توجه اینکه نسبت فامیلی دارید، هر وقت که به زیارت قبر این شهید بزرگوار رفتید، نائبالزیارۀ من باشید!
🎙 راوی: طلبه رزمنده، علی شعبانی، روحانی گردان ۱۵۹ زهیر از لشکر ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌷شهید مرتضی شعبانی، متولد ۱۳۳۳ اسدآباد همدان -- در پشت جبهه، آهنگری میکرد و پس از بارها حضور در جبهه در تاریخ ۳۰ دیماه ۱۳۶۶ در عملیات #بیتالمقدس۲ در منطقه ماووت عراق به شهادت رسید. شهید شعبانی در این عملیات معاون یکی از گروهانهای گردان ۱۵۹ زهیر از لشکر انصارالحسین (ع) بود.
دفاع مقدس
🌷شهیدی که دارای چشم حقیقت بین بود!! #بخوانید 👇 🔹نیروهای گردان ۱۵۹ زهیر از بچههای اسدآباد پس از ا
🌷 شهید «مرتضی شعبانی»؛ از انقلابیهای سینه سوخته و عارف مسلک که در درک و آگاهی برای بسیجی های شهر اسدآباد، یک الگوی آموزنده و برای دلسپردگان به اسلام، انقلاب و راه شهداء سنگ صبور بود و در کنار او به آرامش معنوی میرسیدند.
به یاد شهدای کوهستان
از شانههای برفی آناهیتا
تا بلندیهای ماووت ...
ذهنت یخ می زند گاهی...
وقتی بخشهایی از خاطرات جنگ را
میشنوی که سرمای سختیاش،
سینهات را می فشرد...!
انگار خودمان بادگیر به تن کردهایم
و شال گردن و کلاه هم بسته ایم تا
در پیچوخمهای عملیات بیتالمقدس۲ ،
با پای لرزان و در سرمای ماووت راه برویم.
خودمان را پوشاندهایم شاید که سردمان نشود
اما سرمای واقعیتهای جنگ و سختی هایش
گاهی جانسوزتر از این حرف هاست!
دندان هایمان گاهی از ترس، گاهی از فشار
و گاهی از سرمای استخوان سوز بهم میخورد
شاید خیال میکنیم اندکی از حال آن روزهایِ
رزمندگانمان را درک کرده ایم
اما... سخت در اشتباهیم!
تصور بستن جنازه و بدن یخ زده شهدا
بر روی الاغ و شکستن استخوان هایشان،
چیزی نیست که قابل درک هر ذهنی باشد!...
فکر میکنیم ایکاش دروغبود این سختیهایی
که رفت بر آن همه نوجوان و جوان!...
بر آن همه مجروح و شهید ...
و بر بدنهای زیر پا مانده...!
همچون سیدالشهداء...!
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
#بیست_پنجم_دیماه
#سالروز_عملیات_بیتالمقدس۲
#عملیات_بیت_المقدس۲
دومین عملیات لشکر ۱۰سیدالشهدا(ع)
در منطقه غرب کشور در زمستان بود
که بعضی روزهای آن دما به ۲۰ درجه
زیر صفر هم میرسید.
#سردار_حاج_علی_فضلی
فرمانده لشکر۱۰ سیدالشهداء
نفر اول از چپ /دیماه ۱۳۶۶
سرما نمیکند اثر
در گرمی دلم ؛
یادتان آتشیست
که گرمم نموده است..!
#قهرمانان_وطن
#عملیات_بیتالمقدس۲
#رزمندگان_لشکر۱۰سیدالشهداء (ع)
عملیات بیت المقدس۲
رزمندگان اسلام غرور صدام را
در سرمای ماووت شکستند..!
#دیماه_۱۳۶۶
#قهرمانان_وطن
رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا
یاد مردانی بخیر
که با رمز یازهرا (س)
گمنام رفتند ....
دی ماه ۱۳٦٦ ، مقر شهید مطهری
اعزام قهرمانان گردان مالک اشتر
لشکر۲۷حضرتمحمدرسولاللهﷺ
به منطقه #عملیات_بیتالمقدس۲
انتقال #مجروحین
عملیات بیت المقدس۲
دیماه ۱۳۶۶ / دشت پشت گِردِرَش
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
📲 http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
رفاقت ؛
مثلِ ساختن آدم برفی است
ساختنش آسان امّا
نگه داشتنش سخت است..!
#رفاقت_ناب
#رفاقت_با_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۶ دیماه ۱۳۶۶ --سالروز شهادت رزمنده بسیجی، علی پیرونظر
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا(ع) که در عملیات بیت المقدس ۲ پر کشید🕊🕊
▫️▫️▫️▫️▫️
🎥 تنها قطعه فیلم کوتاه از تو که به یادگار مانده👆👆
ا▫️🚩▫️🚩▫️🚩▫️
آخرین برگ از خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر
چهارشنبه ۶۶/۱۰/۲۳
صبح ساعت ۶ بیدار شدیم ونماز را خواندیم. ولی تمام منبع های آب یخ زده بود و زمین هم پر از برف بود سرما خیلی شدید بود. و اعلام کردند که صبحگاه نداریم و ساعت ۸ بازو بند ها را آوردند و دادند و گفتند که سریعا بدوزید و لوازم را مرتب کنید تا ظهر طول کشید بعد از نماز و ناهار تیر بار را بردم بیرون و شلیک کردم اسلحه کمی گیر داشت شروع کردم به تمیز کردن اسلحه و بعد گفتند لوازم خود را در گونی بگذارید و تحویل بدهید و ان شاالله برای صبح زود خواهیم رفت. وصیت نامه ها را هم گفتند حتما بنویسید ودر ساک بگذارید. در همین موقع بود که طاهری دو نامه از خانه برایم آمده بود داد دیدم که سه عکس هم داخل نامه فرستاده شده ودر نامه دوم چیزی نوشته شده بود که در لحظات آخر عمرم ( ان شاالله ) ناراحت شدم و همه فکرم در خانه بود
همه مشغول کاری بودند و نوشتن وصیت نامه و خداحافظی و کسی به فکر خوردن غذا و شام نبود و حال که آخرین خط ها را می نویسم ساعت ۸ شب هست و بقیه را در دفترچه یادداشت که در جیب خودم هست می نویسم...
پ.ن،. علی آقا فردای صبح ۱۰/۲۴ همراه دیگر همرزمانش به سوی شمال سلیمانیه و ارتفاعات ماووت حرکت می کنند
عده ای عقیده دارند روز دوم عملیات یعنی ۲۶ دی ایشان به شهادت رسیده اند اما تاریخ اعلام لشگر ۲۸ دی ماه می باشد
دفاع مقدس
۲۶ دیماه ۱۳۶۶ --سالروز شهادت رزمنده بسیجی، علی پیرونظر دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰
خصوصیات اخلاقی دانشجو . بسیجی شهید علی پیرونظر
🍀سرشار از ادب . متانت و وقار بود . دوستانش او را خدای ادب می نامیدند وهمرزمانش می گویند حتی در شوخی کردن هم ادب را رعایت می کرد .
🍀بسیار مهربان . دلسوز . و دل رحم بود . در طی زندگی کوتاهش هیچ کس را نرنجاند و نسبت به کسی ستمی روا نداشت
🍀اهمیت زیادی به مرتب بودن لباس و بوی خوش می داد و در زندگی نظم خاصی داشت .
🍀خوش قول بود . به حقوق دیگران احترام می گذاشت . متواضع و فروتن بود . خود را هرگز برتر از دیگران نمی دانست
🍀 نماز شب و نماز اول وقتش هرگز ترک نمی شد . سحر خیز بود و بعد از نماز صبح حتما چند صفحه قران می خواند و عصرها دعایی از مفاتیح قرائت می کرد .
🍀به مادرش احترام می گذاشت و نسبت به دو برادرش احساس مسئولیت می کرد .
🍀در زندگی اولویت اولش همسر و فرزندش بود و بسیار نسبت به آن ها عشق می وزید .
🍀در امور خانه به همسرش کمک می کرد و برای رفاه آن ها سخت ترین کارها را متحمل می شد
🍀بسیار صبور بود . هرگز گله و شکایتی از زندگی نمی کرد با آنکه زندگی خیلی سختی را خصوصا در کودکی تجربه کرده بود .
🍀یادش گرامی
بر لبش لبخندِ نابی
صُبح ها گل می کند ...
چایی از این قند
پهلوتر کجا پیدا کنم..؟!
#جنگ_تحمیلی
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
روزشمار دفاع مقدس – 27 دی 1359.pdf
50.2K
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس🗓 روزشمار #دفاع_مقدس – 27 دی 1359
🌷 اسدمراد بالنگ
۲۷ دیماه ۶۵ -- سالروز شهادت
⚪️ همو که با پای برهنه، به سمت درگیری با دشمن رفت...!!
#خاطره
▫️در یکی از پاتکهای علیه رژیم بعث عراق در منطقه دربندیخان بودیم که قبل از شروع کار با یک خودرو به تعداد رزمندگان پوتین مخصوص برف (چکمه) که برای راحت تر شدن عبور رزمندگان از مناطق برف گیر به منطقه عملیاتی، ارسال شده بود. مشغول توزیع چکمه بین رزمندگان بودیم، توزیع چکمهها که به پایان رسید یکی از افراد به نشانه اعتراض به اینکه چکمه سایز پایش نیست با مامور توزیع چکمه درگیر شد، پس از مشاهده این ماجرا شهید اسدمراد بالنگ، چکمههایش را به آن مرد داده و خودش با پای برهنه به ادامه نبرد رفت....
راوی : سیدعلی نظریان
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
شهید بالنگ مسئولیت بهداری و معاونت گردان کوثر لشگر ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) لرستان را در جبههها به عهده داشت... او در عملیات کربلای پنج و در سحرگاه ۲۷ دیماه ۱۳۶۵ در حوالی کارخانه پتروشیمی بصره، از ناحیه پهلو مورد اصابت تیربارهای خصم کافر قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد .
دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 #سرباخته_کوی_عشق
📽 برشی از مستند #روایت_فتح ( #شلمچه )
🎙 با گفتاری دلنشین از شهید آوینی:
💦 آب كه با عقل تسبيحی خود اهل حق را خوب می شناسد ، بر قايق ها آغوش می گشايد و آنان را بر سينه نيلگون خويش سبكبار می لغزاند و به ساحل می سپارد. آسمان نيز نظاره می كند و هيچ مرز و حجابی فی مابين عالم خلق و امر باقي نمانده است. طوفان رعب می پيچد و به قلب مضطرب دشمن حمله می برد. ابر ، حجاب خورشيد می شود و چشم پرندگان آهنين را كور می كند. زمين زير پای دشمن بی تاب می شود و از خدا اذن می خواهد كه دهان بگشايد و سپاه كفر را ببلعد ، اما از عالم امر سروش می رسد : " فمهل الكافرين امهلهم رويدا. " فرشتگان به صفوف ما می پيوندند و سواد سپاه حق در چشم دشمن دوچندان می گردد.
در جهان امروز سخن گفتن از راه انبیاء و غايات الهی آفرينش بسيار غريب می نمايد. شيطان زده ها می گويند كه اين سخنان اساطير پيشينيان است ، و لكن ما برای معرفی خود راهی جز اين نداريم كه از پيوند و اتحاد نهضت خويش با راه انبیاء و وارثان آنها سخن بگوييم. راه ما راه سيدالشهداست و آنان كه پای يقين در اين راه نهاده اند آرزوی سرباختن دارند تا به ذبيح اعظم از همه نزديك تر شوند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 سینه زنی در جبهه
مداح:
شهید عبدالواحد محمدی
👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 ۱ بهمن ۱۳۶۶ -- سالروز شهادت عبدالواحد محمدی
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
فرازی از وصیتنامه شهید👇
▫️ اول دی ماه سال ۱۳۴۷ شمسی در محلهی مفتح تبریز چشم بر جهان گشود. عبدالواحد در خردادماه سال ۱۳۶۳ به مدت دو ماه آموزشهای نظامی را گذراند و در ۱۷ آذرماه همان سال عازم جبهه شد. عبدالواحد در میان همرزمانش با صدای گرم و شیوای خود مداحی میکرد. بعد از عملیات بدر به جمع گردان تخریب پیوست. در اول بهمن ماه ۱۳۶۶ در عملیات بیت المقدس ۲ در ماووت عراق به شهادت رسید.
دوران جنگ تحمیلی
دفاع مقدس
🌷 ۱ بهمن ۱۳۶۶ -- سالروز شهادت عبدالواحد محمدی ▫️▫️▫️▫️▫️▫️ فرازی از وصیتنامه شهید👇 ▫️ اول دی ماه
در جبهه، هر فرد به مدت ۲۴ ساعت
شهردار یا خادم الحسین بود و مسئولیت
تهیهی غذا و مخلفات آن را و همچنین
انداختن و جمعکردن سفره، شستن ظروف صبحانه، نهار و شام را برعهده میگرفت...
چنانچه شهردار در نوبتِ وظیفه اش
خوب عمل می کرد و سلیقه به خرج میداد ،مرتب برای سلامتیاش صلوات میفرستادند و از او میخواستند در پُستش باقی بماند.
گاهی این رفتار را برای برادری که خوب از عهدهٔ کار برنیامده بود انجام میدادند تا در این کار استاد شود و با او شوخی میکردند که:
ننه چرا غذا سرد است؟
چرا غذا کم نمک است و از این حرفها…
📷👆 بسیجی دریادل، شهید عبدالواحد محمدی، تخریبچی گردان حبیب - لشکر آسمانی ۳۱ عاشورا
🌱 ولادت: ۱۳۴۷ - تبریز
🕊 شهادت: زمستان ۱۳۶۶
❄️ عملیات: بیت المقدس ۲ - ماؤوت عراق
🌷مزار: وادی رحمت تبریز بلوک ۴
📄 فرازی از وصیتنامه شهید:
✍️ الهی! مرا توانایی ده تا با سلاح ایمان و روحی تزکیه (شده) بر سپاه خصم یورش برم.
▫️خدایا! از تو میخواهم هنگام مرگ مرا از تمام وابستگیها جز وابستگی به خودت و از تمام عشقها جز عشق به خودت رها سازی
▪️ کانال "دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 دوران دفاع مقدس
🎙 نوای حاج صادق آهنگران
🔅 نوحه زیبا و خاطرهانگیز در دوران دفاع مقدس با تصاویری دیدنی از جبهه های حق علیه باطل و رزمندگان اسلام
خیز ای رزمنده شیر
خانه از دشمن بگیر
امر فرموده چنین فرمانده کل قوا
یاور مستضعفان، نور هدی، روح خدا
هست کلید فتح قدس اندر زمین کربلا
از سر و جان بهر فتح نینوا باید گذشت
بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت
از کنار مرقد آن سر جدا باید گذشت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 #جدال_عقل_و_عشق 💕
📽 تصاویری بسیار زیبا و دیدنی از منطقه خونرنگ #شلمچه در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج
🎙 همراه با صدای آسمانی شهید آوینی:
🌱 عقل گفت : کنج عافیت و سلامت را رها کردن و گام در راهی چنین پر مخاطره نهادن شرط مصلحت نیست ، عشق بانگ برآورد : "الرحیل" ، که دنیا خانه فناست و به هیچکس وفا نمی کند و چون طوفان ابتلائات برخیزد خانه سست بنیاد عافیت را در هم می پیچد و ویران می کند ، زمین سیاره رنجی است که جز اهل صبر و رضا در آن مأمنی نمی جویند...
زندگی انسان ، تمثیل آن مسافری است که از خانه ای موقت و ناپایدار ، بسوی مستقرِ ابدی خویش گام بر می دارد . پس اگر این خانه ها خانه های مجازی اند و ما مسافرانی در کوچ ، دیگر چه جای دل بستن و حسرت بردن !
دنیا نه جای درنگ است و نه جای فراغت ،
بلکه محمل رنجی است که آدمی پای بر آن می نهد تا روح ، در کشاکش ابتلائات عظیم ، راهی بسوی عالم قُرب بجوید و مُهیای رجعت شود.....