eitaa logo
دفاع مقدس
3.9هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
11.1هزار ویدیو
933 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن ومانیست،سخن ازمردانیست که عاشورا رابازیافته،سراسر ازذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال دربال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند بگذار اغیارهرگز درنیابندکه ما ازتماشای شهدا سیرنمی‌شویم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 شهید حاج احمد کاظمی؛ ما در مقابل شهدا مسئولیت داریم .. در قبال بچه هایی که می شناختیمشون .. ما نمی تونیم عقب بیاییم! ما نمی تونیم کوتاه بیاییم! ما نمی تونیم عقب بشینیم!
💠 خاطره حاج غلامحسین موحد دانش پدر شهیدان محمدرضا وعلیرضا موحد دانش: 🔹 چند ماه بعد از شهادت علیرضا رفتیم به بچه های تیپ سیدالشهداء علیه السلام سر بزنیم.اون موقع تیپ در منطقه عملیات والفجر 4 در پنجوین عراق بود و من به اتفاق حاج خانوم و تعدادی از همراهان مجبور شدیم مسافت زیادی میان کوه ها و دره ها طی کنیم تا به مقر تیپ ، بالای ارتفاع بلندی که نامش یادم نیست برسیم. اونجا که رسیدیم شهید حمید شاه حسینی و شهید سلمان طرقی و سایر فرماندهان تیپ هم بودند. زمستان بود ومنطقه هم برفی و بارونی بود . موقع شام شد و سفره پهن کردند و من و حاج خانوم شام رو توی سنگر کنار بچه ها خوردیم. بعد از شام ظرف های زیادی توی سفره جمع شده بود که باید شسته میشد. همه به هم نگاه کردند و گفتند: حالا توی این سرما ظرف ها روچه کسی میشوره... شهید حمید شاه حسنی با خنده گفت این چه سووالیه. کی باید ظرف ها رو بشوره؟؟؟؟. همه با تعجب بهش نگاه کردن. حمید گفت: خب معلومه!!!! مادر علی باید ظرف ها رو بشوره...همه زدند زیر خنده و حاج خانوم هم که از این حرف حمید تعجب نکرده بود گفت: با منت و افتخار ظرف ها رو میشورم.. یکی از بچه ها توی جمع گفت ما که اینجا شیر آب و منبع آب نداریم آفتابه رو از چشمه آب پر میکنیم وظرف ها رو میشوریم.. حالا آفتابه رو چه کسی برای حاج خانوم آب پرکنه و کمک کنه... باز شهید شاه حسینی گفت: این هم مشکل نیست ..حاج آقا آفتابه رو آب میکنه و حاج خانوم هم ظرف رو میشوره... من هم رو کردم به حاج خانوم و گفتم ببین ما رو به دردسر انداختی.. خلاصه اون شب سرد من وحاج خانوم ظرف شام همرزمان حاج علی رو توی اون سرمای زمستون شستیم
13.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽فتح الفتوح فاو عبور از اروند لحظاتی همراه با رزمندگان پدافندی،و پشتیبانی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) عملیات والفجر ۸ پ.ن : در میان شور و شوق رزمندگان صدای رزمنده ای شنیده می شود که شهید مهدی کروبی را صدا می زند و به دنبال او می گردد .
💠 «ای تاریخ نویس! بشکند قلمت اگر ننویسی اصحاب خمینی را چگونه کشتند.» ☝️ جمله ای تکان دهنده در بالای پیکر شهید "مهدی کروبی" در داخل چادر معراج شهدا ا◽️🔹◽️🔹◽️🔹◽️🔹◽️ 🔸شهید مهدی کروبی متولد مهر 1347 در محله قلهک تهران - و پس از پیروزی انقلاب برای حراست از انقلاب وارد کمیته شد و با آغاز جنگ تحمیلی در جبهه‌‌های غرب و کردستان حضوری فعال داشت و به عضویت در سپاه پاسداران درآمد. 🔹شهید کروبی بعد از مدتی به فرماندهی واحد پدافند لشکر 27 محمد رسول الله (ص) منصوب شد و نهایتا در 31 مرداد سال 1365 در عملیات کربلای 1 در منطقه قلاویزان مهران به فیض شهادت نائل شد. 🔹پیکر مطهر این شهید والا مقام در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تهران آرام گرفته است.
دفاع مقدس
💠 «ای تاریخ نویس! بشکند قلمت اگر ننویسی اصحاب خمینی را چگونه کشتند.» ☝️ جمله ای تکان دهنده در بالا
یک بار به من گفت: «اگر قسمت شد و من شهید شدم، حتما این شعر را روی سنگ قبرم حک کنید» ناراحت شدم و سر ایشان داد زدم که؛ «ای بابا این حرف‌ها چیه که می‌زنی»؟ اما آقامهدی خیلی خونسرد و با صدای رسا شعرش را برایم خواند: «در وادی محبت در بند زینبم من» وقتی با آن صدای قشنگ شعر را خواند احساس کردم قلبم آرام شد دیگر چیزی نگفتم.. حالا هم همان شعر زیبا روی سنگ قبر آقامهدی حک شده و هر وقت می‌خوانمش دلم آرام می‌گیرد. خاطره: همسر شهید 🌷شهید مهدی کروبی🌷 بچه ی قلهک و فرمانده واحد پدافند لشکر ۲۷ محمد رسول الله شهادت: تابستان ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۱ ،مهران
دفاع مقدس
💠 خاطره حاج غلامحسین موحد دانش پدر شهیدان محمدرضا وعلیرضا موحد دانش: 🔹 چند ماه بعد از شهادت علیرضا
🌸متن از زبان سردار شهید علیرضا موحد دانش🌸: _ بعد از عملیات «بازی دراز» با دلی شکسته رو به خدا کردم و گفتم: _(( پروردگارا! ما که توفیق شهادت نداشتیم، قسمت کن در همین جوانی کعبه‌ات را، حرم رسولت را، غریبی بقیعت را زیارت کنم...)) مشغول دعا و در خواست از درگاه پر از لطف خداوند بودم که شهید پیچک آمد... دستی به شانه‌ام زد و گفت: _(( حاج علی، مکه می‌روی؟! )) یکدفعه جا خوردم و با تعجب پرسیدم: _(( چطور مگر؟» خندید و ادامه داد: «برایم یک سفر جور شده است اما من به دلیل تدارک عملیات نمی‌توانم بروم...)) که بعد از ان شهید موحد دانش به حج مشرف شدند...
دفاع مقدس
🌸متن از زبان سردار شهید علیرضا موحد دانش🌸: _ بعد از عملیات «بازی دراز» با دلی شکسته رو به خدا کردم
فواید دست مصنوعی سهمیه مکه برای شهید پیچک بود که آن را به علی (شهید موحد دانش) داد. ایشان وقتی می‌خواست عازم حج شود، همچنان از کار تبلیغات و کار برای اسلام غافل نبود. لذا با توجه به مصنوعی بودن دستش از این موضوع حداکثر استفاده را کرد و مقدار زیادی عکس و پوستر انقلابی را داخل آن جاسازی کرد، طوری که تا خود عربستان هیچ کس متوجه این قضیه نشده بود. آن جا که می‌رسند، در یکی از به اصطلاح کمپ ها که وارد می‌شوند می‌بینند عکس فهد زده شده است. با زیرکی آن عکس را می‌کند و عکسی را که همراه خود برده بود به جای آن می‌زند. مامورین سعودی که این قضیه را می‌بینند علیرضا را برای بازجویی می‌برند اما چیزی از وی نمی توانند پیدا کنند. عکس فهد را دوباره روی دیوار می‌زنند و می‌روند. بر می‌گردند و می‌بینند عکس فهد باز پایین آورده شده پوستر دیگری به جای آن نصب شده است. عصبانی می‌شوند که علیرضا این پوسترها را از کجا می‌آورد، باز هم متوجه دست مصنوعی علیرضا نمی شوند تا اینکه بالاخره رهایش می‌کنند. همین کار را مکرر ادامه می‌دهد. به دوستانش گفته بود: این دست مصنوعی ما بیشتر از دست واقعی درخدمت اسلام قرار گرفته است.
4_5933748141219121754.pdf
4.46M
✅کتاب ✅زندگینامه و خاطرات جانباز شهــــــ❤️ــــــید حشمت اله حیدری
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نقش سوریه در ۸ سال دفاع مقدس از قطع صادرات نفت عراق به اروپا، حمایت در مجامع بین‌المللی از ایران، تا حد توان در کمک های فکری و تسلیحاتی و ایستادن مقابل حکام عرب در دفاع از ایران.
24.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ز شرح قصه لیلی که خانمان سوز است ... 🎥بخشهایی از سرود خاطره انگیز "آلاله " آشنا برای بچه های دهه هزار و سیصد و جنگی! آتیش به جونت بگیره دشمن آتیش جنگو تو کردی روشن میون دشت آلاله، تفنگ خوب می ناله آتیش به جونت بگیره دشمن آتیش جنگو تو کردی روشن آزادگان عالم بدونید جنگُم دفاعه از دین و میهن ما میزنم فریاد تا بشنوه دنیا ... دوران دفاع مقدس
🔸تصویر مربوط به بمباران یکی از شهرهای کردستان در زمان جنگ تحمیلی
گرچه رفتند ولی قافله راهش برجاست ...