✍️استاد فاطمی نیا :
مشاجره ها و نزاع ها، نور باطن را خاموش می کند . بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها به جهت مشاجرات و درگیری های لفظی است. کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد! روزی چند تا پرخاش باشد، برکات را از منزل می برد. حتی اگر حق هم با تو بود ، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن ، چون کدورت می آورد.
مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد : در موضوعی که گمان می کردم حق با من است ، داشتم با همسرم مشاجره می کردم؛ ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند ! بسیار کریه و زشت بود! آن صورت نزدیکم آمد و گفت : ای کثیف! ساکت شو! همین که متنبه شدم فوراً دست همسرم را بوسیدم و عذرخواهی کردم!
📚برگرفته از سخنان مرحوم استاد فاطمی نیا
#فرهنگ
#یک_حرف_خوب
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
اے قاصدان رسانید پیغام دوست بر دوست
تابِ دگر نشاید بر هجرتان کشیدن
#رزقڪ_شهادت
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
از زخم، شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
آنان همه از تبار باران بودند
رفتند، ولی ادامه دارند هنوز
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
شهدا، مرگ را به سخره گرفتهاند
تا ما به حقارت دنیا بخندیم ....
سال ۱۳۶۳ در زمان عمليات بدر ؛
ما جزو رزمندگان گردان حضرترسولﷺ
از لشكر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) بوديم.
بچههای كادر گردان، از جمله شهيدان
امير جوادی و فرمانده گردان، سیدمصطفی
حاج سيدجوادی، آماده عزيمت به منطقه
برای شناسايی شدند. آن ها هنگام اعزام،
سخت همديگر را در آغوش گرفتند. هر دو
جزو بچههای خندهرو، مهربان و صميمی
لشکر بودند. هنگام خداحافظی در اصل
مرگ را به سخره گرفته بودند !!
امير جوادی با خنده گفت:
« سيد اگر شهيد شدی كه میشوی،
ما را در آن دنيا شفاعت كن. »
سيدمصطفی هم به امير همين را گفت
و امير هم خندید تا رد گم كرده باشد!
آن دو نفر خيلی زود به شهادت رسيدند.
راوی: سيدابراهيم موسوی
منبع: کتاب ماندگاران ،۱۳۹۰
حسن شكيبزاده / نشر شاهد
#شهید_امیر_جوادی
#شهید_سیدمصطفی_حاجسیدجوادی
#جنگ_به_روایت_تصویر
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
✅یگان قاطریزه در جبهه ...
حمل تیربار تک لول ۱۴/۵ میلیمتری با قاطر
این تیربار علیه اهداف هوایی و زمینی
مورد استفاده قرار می گیرد.
#ادوات
#پدافند_هوایی
دوران #جنگ_تحمیلی
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
قاطرهای هوشمند😊
در حسينيه شهيد حاج همت در #دوکوهه مراسمی بود. با حضور برادران اعزام مجدد. سخنران که از برادران روحانی تبليغی _ رزمی بود، ضمن صحبتهايش گفت: در يکی از مناطق #کردستان_عراق، با چند قاطر که بارشان سلاح و مهمات و تجهيزات بود، راهی منطقه عملياتی بوديم. عراقی ها با شليک توپ و خمپاره ردّ ما را می زدند. منتها چون فاصله زيادی با ما داشتند، گلولههايشان کارگر نبود.
نکته قابل توجه اين بود که وقتی با شنيدن سوت #خمپاره يا سفير توپ روی زمين دراز میکشيديم، قاطرها نيز کنار ما زانو می زدند و هرچند بار اين عمل تکرار می شد، آن ها نيز رو به زمين می خوابيدند.😊
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
ورود ترکش و خمپاره بدون اجازه خدا 🚫 است
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 حتماً ببینید...
📽 از صحنه های نادر فیلم برداری شده در زمان جنگ
عمل جراحی شجاعانه دکتر ایرج محجوب در آمبولانس در زمان جنگ ایران و عراق که خمپاره عمل نکرده در پای یک رزمنده اصابت کرده بود.
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
💠 تلاش جراحان برای بیرون آوردن خمپاره ۶۰ عمل نکرده از دست یک رزمنده !!
🔹 دوران #جنگ_تحمیلی
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
💠 تلاش جراحان برای بیرون آوردن خمپاره ۶۰ عمل نکرده از دست یک رزمنده !! 🔹 دوران #جنگ_تحمیلی گروه وا
💠 گلوله خمپاره 60 در بازوی رزمنده رامسری‼️
🔹فوری مقداری آذوقه تهیه کردیم و به اتفاق یکی از همرزمان، سوار بلم شدیم و به سمت سنگر یاسر به راه افتادیم. همین که از میان آب راه گذشتیم، ناگهان دریافتیم که انبوهی از نیزارها بر اثر اثابت گلوله خمپاره 60 دشمن، از بین رفته و سطح آب را گرفته اند. اندکی جلوتر رفتیم، سنگری بدون استتار نظرمان را جلب کرد؛ متوجه شدیم که آن سنگر، همان سنگر یاسر است که نیزارهای اطراف آن به دلیل آتش زیاد دشمن، از بین رفته است. کمی قایق را به طرف جلو راندیم، مشاهده کردیم دشمن از محل اولیه خود به طرف ما پیشروی کرده، موضع خود را تغییر داده و کاملاً بر سنگرهای ما مسلط شده است. ناچار غذا و آذوقه را در میان دو دستم قرار دادم و خود را به داخل آب انداختم. به برادری که قایق را هدایت می کرد، گفتم قایق را از دید دشمن استتار کن.
سپس شنا کنان خود را به سنگر کمین یاسر رساندم. دشمن دقیقاً محل سنگر را شناسایی کرده بود. گلوله هایی که به سوی این سنگر پرتاب می شد، به نزدیک سنگر اصابت می کرد. گرد و خاک حاصل از برخورد گلوله ها با کیسه های خاکی که در اطراف سنگر چیده شده بود، بچه ها را آزار می داد، به همین دلیل مظلومانه در گوشه سنگر کز کرده و فقط با ائمه معصومین راز و نیاز می کردند و از آن بزرگواران استمداد می طلبیدند. خود را به درون سوله رساندم و موقعیت شان را بررسی کردم. برای ارسال پیام و گزارش وضعیت به گروهان، از سوله بیرون رفتم و روی پل شناور(آکاسیف) نشستم. گوشی بیسیم را برداشتم و مشغول ارسال پیام شدم. دکمه گوشی را فشار دادم. (یاسر... یاسر...یاسر...علی) در همین حین، ناگهان شی سنگینی به شدت به دستم اثابت کرد و من را روی پل شناور کوفت.
بچه های داخل سنگر نیز بر اثر گلوله دیگری مجروح شده و دائم «حسین... حسین» می گفتند. چون مسئولیت آن ها را هم برعهده داشتم، جراحت خودم را فراموش کردم و به آنان گفتم: «ماندن در این سنگر خطرناک است، هر چه زودتر خودتان را به داخل آب بیاندازید و شناکنان از محل سنگر دور شوید.». آن ها هم همین کار را کردند. وقتی که می خواستم از جایم برخیزم و خود را به آب بیاندازم، ناگهان تیری به کمرم اصابت کرد و درد و سوزش آن سراسر وجودم را فراگرفت. اما با این اوصاف به درون آب پریدم اما متوجه شدم دست چپم قادر به حرکت کردن نیست. فکر کردم شاید دست چپم قطع شده! به هر حال حدود بیست متر از مسیر را با این وضعیت و به طور شناکنان پیمودم و خود را به همرزمانم رساندم.
به یکی از بچه ها گفتم: پل شناوری را بیاورد تا با استفاده از آن به طرف پاسگاه بروم. دو نفر از همرزمانم یعنی (ایرج) و (رکنی) پل شناور را از دیگر پل ها جدا کرده و آن را نزد من آوردند، ابتدا دست راستم را روی پل قرار دادم. هر چه تقلا کردم نتوانستم دست چپم را بلند کنم. بالاخره به کمک بچه ها توانستم خودم را بالا بکشم. روی پل نشستم و به دست مجروهم با دقت نگاه کردم. با کمال تعجب یک گلوله خمپاره 60 را در قسمتی از ساعدم مشاهده کردم! سر خود را برگرداندم و دیدم، سر گلوله خمپاره از پشت بازویم خارج شده است، در واقع گلوله خمپاره، ساعد و بازویم را به همدیگر دوخته بود. این صحنه عجیب، حتی برای خودم که تماشاگر آن بودم، باورکردنی نبود. سپس به چاشنی و ماسوله ی گلوله خیره شدم، فهمیدم هر دو به وسیله سوزن مربوطه، ضربه خورده و آماده انفجار هستند.
وحشت سراسر وجودم را فرا گفت. فوری به بچه ها گفتم: «از من دور بشید....!» همگی فاصله گرفتند. لحظه های بسیار سخت و نفس گیری بود و دلهره عجیبی بر من مستولی شده بود. هر لحظه احتمال داشت، تکه تکه شوم. بعد از حدود 3 ساعت، به قرارگاه خاتم الانبیا(ع) رسیدیم. در محل بهداری، همه کارکنان بهداری از ترس اینکه مبادا گلوله خمپاره منفجر شود، از من دور شدند. گلوله خمپاره حدود 9 ساعت در بازویم بود، تا اینکه بالاخره یکی از برادران تخریب چی سپاه را آوردند. آن برادر به طور دقیق گلوله را بررسی کرد اما جایی از گلوله را برای خنثی کردن نیافت. وی با حالت افسرده ای گفت: «متاسفم! هیچ کاری از دست من بر نمی آِید». در نهایت به دستور پزشکان، برای اقدام های بعدی وارد محل بهداری شدم. همه کارکنان دورم حلقه زده و با حال شگفت آوری به من خیره شدند. سپس عکس های متعددی از دستم که حاوی گلوله خمپاره بود، گرفتند.
بعد از این مرحله مرا بیهوش کردند. وقتی چشم باز کردم در کمال ناباوری، دست چپم را دیدم که هنوز سرجایش بود اما خبری از خمپاره نبود، به هرترتیب تلاش فداکارانه تیم پزشکی نتیجه داد و آقای دکترمهاجر و سایر همکارانش، بدون اینکه دستم را قطع کنند، در جریان یک عمل جراحی حساس و نفس گیر، خمپاره را از دستم خارج کردند و کلیه عصب های دستم که بر اثر اصابت گلوله خمپاره قطع شده بود، به همدیگر پیوند زدند.
🔹 دوران #جنگ_تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 کجایید ای شهیدان خدایی
🍀 بلاجویان دشت کربلایی
🎥 #کلیپ | شهدایی که در این کلیپ روی ماهشان را می بینید
به ترتیب:👇
.
-شهید حاج محمد ابراهیم همت
-شهید علی اکبر هاشمی
-شهید آقا مهدی باکری
-شهید حمید باکری
-شهید حاج حسن تهرانی مقدم
-شهید محمد رضا کارور
-شهید حاج احمد کاظمی
-شهید حاج داوود کریمی
-شهید بهمن نجفی
-شهید محمد بالاپور
-شهید غلامحسین رزاقی
-شهید مرتضی یاغچیان
-شهید سید محمد رضا دستواره
-شهید علی اکبر حاجی پور
-شهید مرتضی ستاریان
-شهید حاج محمد عبادیان
-شهید علیرضا ناهیدی
-شهید حسن زمانی
-شهید اسدالله پازوکی
-شهید رسول خالقی پور
🏴السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)
🔹 دوران #دفاع_مقدس
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
هدایت شده از عکسهاے زیرخاکے
💠 محمود خالقی پور در گذر زمان ⏳
📷 حاج محمود خالقی پور ، پدر شهیدان خالقی پور
او خود نیز از رزمندگان دفاع مقدس بود که در تیرماه 1395 به فرزندان شهیدش پیوست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📺 عکسهاے زیرخاکے
https://chat.whatsapp.com/Fx3SaURZyl904kbhkYzShq
هدایت شده از عکسهاے زیرخاکے
🌷 شهید #مرتضی_یاغچیان ، سردار سرفراز #لشکر_۳۱_عاشورا - جانشین شهید مهدی باکری
🌱 دوران نوجوانی
🌷 دوران دفاع مقدس
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
گروه واتساپ عکسهاے زیرخاکے
https://chat.whatsapp.com/Fx3SaURZyl904kbhkYzShq
تلگرام
https://t.me/Axe_zirkhaki
ایتا
https://eitaa.com/Axe_zirkhakii
📽 مجموعہ عڪسها، فیلمها و فایلهاے صوتے قدیمے 📢
دفاع مقدس
🌺 کجایید ای شهیدان خدایی 🍀 بلاجویان دشت کربلایی 🎥 #کلیپ | شهدایی که در این کلیپ روی ماهشان را می
#طنز شهدا 😁
⁉️ پای چپ یا راست !!
..
توی سنگر هر کس مسئول کاری بود .
یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر 😮
به خودمان که آمدیم ،
دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است.
نمی توانست درست راه برود . از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند ..
کم کم بچه ها به رسول شک کردند ، 😕
یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش .😆
صبح بلند شد ، راه افتاد ، پای چپش لنگید !😨😲
سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !!😄😃😂
تا می خورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده!!
خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت ..
💕 شهید رسول خالقی پور
😊 #مزاح و #شوخ_طبعی از سیره شهدا بود . . .
روحشون شاد🥀
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
#طنز شهدا 😁 ⁉️ پای چپ یا راست !! .. توی سنگر هر کس مسئول کاری بود . یک بار خمپاره ای آمد و خورد
🕊🕊 #پرواز شهید رسول خالقی پور از زبان خود شهید
چند روز قبل از آخرین عملیات درست در ایامی که قطعنامه امضاء شده بود، دشمن دوباره در جبهه غرب از اسلام آباد و در جنوب از منطقه "پاسگاه زید" #شلمچه شروع به حمله کرد و گردان ما می بایست به منطقه شلمچه در جنوب می ر فت. درست در آن هنگام بود که شهید رسول خالقی پور در جمع بچه ها گفت:👇👇
🌿 بچه ها باب شهادت دوباره کمی باز شده است (کرکرهء شهادت کمی بالا رفته ) و ما فرصت کمی داریم، هر کسی شهادت می خواهد باید شیرجه بزند. من هم مثل فیلم ها در لحظه آخر کشته می شوم و روی مرز بین المللی به زمین می افتم. بعد نیروهای سازمان ملل در حالی که سوت پایان را می زنند می آیند و درست بالای سر من پرچم های سفید خود را در زمین فرو می کنند. بعد خانواده هایمان می آیند و ا جساد ما را می برند.
🌷شهید رسول خالقی پور به همراه برادر و چند همرزم دیگرش دو روز بعد در واپسین لحظه های جنگ روی جاده مرزی بین آبادان و بصره جان به جان آفرین تسلیم کردند و پیکر های پاکشان تا چهل روز بعد نیز در همان محل باقی ماند. تا اینکه پدر شهیدان خالقی پور به همراه چند تن از دوستان وهمرزمان شهید به منطقه رفته و اجساد مطهر ایشان را شناسایی و به محل دفنشان در قطعه ۲۷بهشت زهرای تهران منتقل می کنند . روحشان متعالی باد .
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
🕊🕊 #پرواز شهید رسول خالقی پور از زبان خود شهید چند روز قبل از آخرین عملیات درست در ایامی که قطعن
مدت زمان زیادی بین زمان مجروحیت و شهادت علیرضا طول نکشید،سال۱۳۶۷ بود که علیرضا و رسول در سنین (۱۹ و ۱۶)سالگی در شب عید قربان در منطقه شلمچه در آغوش یکدیگر به شهادت رسیدند
زمانی که این دو فرزندم شهید شدند، دشمن فکر کرده بود که به ما ضربه زده است و این خانواده دیگر منزوی میشود؛ اما غیرتم اجازه نداد که این سخنان را تحمل کنم، زمانی که پیکر فرزندانم را دم در خانه آوردند،کنار آنها ایستادم و خطاب به امام خمینی گفتم:
"اماما سرت سلامت،دو تا از این بچههای ناقابلم به اولین پسرم پیوستند؛ ولی هنوز کار ما تمام نشده است. هنوز پدرشان هست. حتی اگر پدرشان هم شهید شود من امیرحسین دو سالهام را برای آزادی قدس پرورش خواهم داد. اگر او هم نباشد، خودم کمر همت را میبندم و چادر به سر، در همه جهات و جبههها برای پایداری و ایستادگی کشورمان میجنگم"
امروز هم چیزی تغییر نکرده است و هنوز هم پشت سر امام خامنهای هستیم و پیرو ایشان و تا آخرین لحظه یعنی ظهور امام زمان(عج) با صلابت ایستادگی کرده و خواهیم جنگید
تا زمانی که خدا باشد،تنها نیستم، من در این۳۵ سال با خاطرات آنها زنده هستم و نفس میکشم و احساس میکنم آنها هم کنار من نفس میکشند
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
مدت زمان زیادی بین زمان مجروحیت و شهادت علیرضا طول نکشید،سال۱۳۶۷ بود که علیرضا و رسول در سنین (۱۹ و
📚 کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است»
⚪️ خاطرات ناگفته فروغ منهی؛ مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقیپور
🌿 مادر شهیدان خالقی پور یکی از مادران نمونه زنجانی است که علاوه بر تقدیم سه فرزند خود، افتخاری همسری جانباز دوران دفاع مقدس را دارد. اولین شهید این خانواده شهید داود خالقیپور، متولد ۱۳۴۴ است که در سال ۱۳۶۲ طی عملیات خیبر در جزیره مجنون به فیض شهادت نائل آمد. دو شهید دیگر این خانواده نیز رسول و علیرضا متولدین ۱۳۴۶ و ۱۳۵۰ بودند که به طور همزمان در سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه، عملیات پاسگاه زید در آغوش یکدیگر به فیض شهادت نائل آمدند. فروغ منهی که با صبر و پایداری راه فرزندان خود را ادامه میدهد. مادری که هنوز هم مثل ایام دفاع مقدس، با اقتدار و محکم صحبت میکند، میگوید هنوز دفاع تمام نشده است و جنگ با دشمن ادامه دارد تا ظهور آقا امام زمان (عج).
فروغ منهی، مادر جوانی که روزهای جوانیاش به داغ جگرگوشههایش گذشت و خم به ابرو نیاورد. شیرزنی توصیف نشدنی که در صفحات این کتاب فقط گوشههایی از صبر زینبگونهاش به تصویر کشیده شده است. از روزهای جوانیاش تا روزهایی که کنار بچههایش بود و به سرعت برق و باد گذشتند. روزهایی که از زنجان به نازیآباد تهران آمد و در این شهر و خانه، غریب بود و حالا بعد از ۵۰ سال در هر جایی جز این خانه و محل، غریب است و دلش پر میکشد برای خانه و کوچهشان. کوچهای که حالا اسمش شده است: «کوچه شهید داوود خالقیپور».
در برشی از کتاب میخوانیم:👇
«کنار تابوت زانو زدم. پوستش از شیمیایی ملتهب و تن سفیدش پر از دانههای ریز قرمز بود. مثل وقتی که سرخک گرفت. به پوستش دست کشیدم. زخم ترکشهای زبر. چقدر حرف برای گفتن داشتم. به صورتش دست کشیدم. سرمای تنش در جانم خزید. چرا قدر پسرم را ندانستم؟ تا چشم بر هم زدم، از پیشمان رفت. من ماندم و حسرتی که دلم را میسوزاند. دستش را در دستم گرفتم. موهایش را نوازش کردم. صورتم را نزدیکش میبردم و عقب میآوردم. حرف میزدم و گریه میکردم. ساکت میشدم و نگاهش میکردم. میبوییدم و میبوسیدمش. همة تنش را لمس کردم. ذرهذرة داوود را به خاطر میسپردم.»
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
📆 ۳۰ تیرماه ۱۳۶۶ - 🌷شهادت #محسن_زهتاب فرمانده سپاه سقز
🏳️ عقــاب کردسـتان . . .
لقبی که ضدانقلابیون از ترس جان خود
به او داده بودند...
🌱 او در ٤ خرداد ١٣٤٣ ، در اصفهان متولد شد. دانش آموز بود که انقلاب به اوج خود رسید. یک سال پس از آغاز جنگ، تحصیلات خود را نیمه تمام گذاشت و در سال ١٣٦٠/٧/١٢ ، به عضویت سپاه درآمد و برای دفاع از اتقلاب و مردم مظلوم کردستان به آن دیار اعزام شد. در عملیات های متعدد شرکت کرد. او دو بار در سالهای ٦٣ و ٦٥ ، از ناحیه کتف و پا مجروح شد . رشادت و شایستگی های زهتاب سبب شد تا به فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شود، وی در این سمت به رغم جوانی، بسیار با تجربه عمل می کرد و در سال ١٣٦٦/٤/٣٠ ، در حالی که هنوز به سن ٢٤ سالگی نرسیده بود در درگیری با ضد انقلاب، از ناحیه قلب مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فيض شهادت نائل آمد.
دفاع مقدس
📆 ۳۰ تیرماه ۱۳۶۶ - 🌷شهادت #محسن_زهتاب فرمانده سپاه سقز 🏳️ عقــاب کردسـتان . . . لقبی که ضدانق
💠 فرازی از سخنان سید موسى موسوى، نماینده امام در کردستان👇
▫️ شهید حاج محسن زهتاب در حالیکه وجب به وجب خاک محروم و ستمدیده ی کردستان شاهد دلاوری های اوست، برای همرزمانش خاطرات فراوانی از عظمت و شکوه ایثارگری ها بجای گذاشت و با دلی لبریزاز شوق و رحمت حق به استقبال سختیها میرفت و به حق نمونهای بارز و اسوهای شایسته برای ادامه دهندگان راهش بود.
ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
📄 دلنوشته اى از خود شهيد؛
فکرمی کنم که من لیاقت شهادت را ندارم. شهدا بی گناهند، اما من گناهکار دوست دارم شهید بشوم...شهادت همت می خواهد، شهادت لیاقت می خواهد من هیچکدام را ندارم و به حال خود تأسف میخورم..."خدایا به ما توفیق شهید شدن در راهت را عنایت کن"...با خودم فکر می کنم که آیا میشود روزی در شروع نام من واژه شهید به کار برده شود و بگویند :
🌷"شهید محسن زهتاب" 🌷
آیا می شود که برادران من، خانواده من نام مرا با افتخار بیان کنند؟...
.... و چه نیکو آرزوی او بر آورده شد و رفیق اعلی پرواز کرد🕊🕊🕊
گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
📌يك شبه ره صدساله پيمود
🍃در ﺳﺤﺮﮔﺎﻩ روز ﻋﯿﺪ ﻓﻄﺮ و در آﺳﺘﺎﻧﻪ ﭘﺮواز به ﺳﻮی ﺑﻐﺪاد وﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﻫﺸﺖ ﻣﺎﻫﻪ اش ﮔﺮﯾﻪ
ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺻﻮرﺗﺶ را از او ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮداﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﺮدﯾﺪی
در دﻟﺶ اﯾﺠﺎد ﻧﺸﻮد
🍃در ﻫﻤﺎن واﭘﺴﯿﻦ ﻟﺤﻈﺎت
ﺧﺪاﺣﺎﻓﻈﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش اﺗﻔﺎﻗﺎت ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ رخ
ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﻋﺒﺎس ﻣﯽ ﮐﻮﺷﺪ ﺗﺮدﯾﺪ و دودﻟﯽ در
درون ﺧﻮد اﯾﺠﺎد ﻧﮑﻨﺪ
🍃اﯾﻨﻬﺎ ﻧﻤﻮﻧﻪ ای اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﯿﻢ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ,ﻋﺒﺎس راﻩ اﻟﻬﯽﭘﯿﻤﻮد…
واﻗﻌﺎً ﻋﺒﺎس ﯾﮏ ﺷﺒﻪ رﻩ ﺻﺪﺳﺎﻟﻪ پيمود
#شهید_عباس_دوران
****
خلبان عباس دوران، کسی که سالها پس از شهادتش تنها چند استخوان از وی به ایران بازگشت
در سحرگاه ۳۰ تیر۶۱ بر فراز حریم هوایی بغداد به پرواز درآمد و پالایشگاه الدوره در ضلع جنوبی بغداد را نشانه رفت. وی تمامی بمبهای خود را بر روی پالایشگاه فرو ریخت، اما هواپیمایش در آسمان بغداد مورد اصابت موشکهای ضد هوایی ارتش عراق قرار گرفت. درحالیکه کاظمیان، همراهش، با چتر نجات به بیرون پرید، وی با صرف نظر کردن از خروج اضطراری ، هواپیمای فانتوم(F-4) صدمه دیدهٔ خود را که در آتش می سوخت، با هدف ناامن جلوه دادن شهر بغداد به هتل محل برگزاری هفتمین دوره اجلاس سران جنبش غیرمتعهدها کوبید و مانع از برگزاری این اجلاس درکشورعراق شد
دفاع مقدس
📌يك شبه ره صدساله پيمود 🍃در ﺳﺤﺮﮔﺎﻩ روز ﻋﯿﺪ ﻓﻄﺮ و در آﺳﺘﺎﻧﻪ ﭘﺮواز به ﺳﻮی ﺑﻐﺪاد وﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﻫﺸﺖ ﻣﺎﻫﻪ اش ﮔ
🕊🕊 ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ — سالروز شهادت سرلشگر خلبان عباس دوران
#مردی_که_بغداد_را_لرزاند
✍️ زندگینامه:
▫️عباس دوران ۲۰ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان شیراز در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.
وی دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند و پس از گذراندن دوران ابتدایی پای به دبیرستان نهاد. عباس دوران در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی از دبیرستان سلطانی شیراز شد.
وی در همین سال به استخدام فرماندهی مرکز آموزش هوایی درآمد. در سال ۱۳۴۹ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوران مقدماتی پرواز در ایران، در سال ۱۳۵۱ برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا رفت.
عباس دوران ابتدا در پایگاه «لکلند» دوره تکمیلی زبان انگلیسی را طی کرد و سپس در پایگاه «کلمبوس» در ایالت می سی سی پی موفق به آموختن فن خلبانی و پرواز با هواپیماهای بونانزا، تی۴۱ - تی ۳۷ گردید.
مردی که بغداد را لرزاند...
در یکی از تمرینات ورزش اسکیت، متاسفانه در اثر برخورد با زمین پای چپ او مصدوم شد و به مدت ۲ ماه از برنامه پروازی باز ماند.
پس از بهبودی، دوباره آموزش خلبانی را ادامه داد و پس از دریافت نشان خلبانی در سال ۱۳۵۲ به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمایی F4 ابتدا در پایگاه یکم شکاری و سپس در پایگاه سوم شکاری مشغول انجام وظیفه شد.
با شروع جنگ تحمیلی سر از پا نشناخته به دفاع از کیان جمهوری اسلامی ایرانپرداخت و با ۱۰۳ سورتی پرواز جنگی در طول عمر کوتاه اما پر بارش، یکی از قهرمانان دفاع مقدس شناخته شد.
خلبان عباس دوران همواره به دوستان و همکارانش تاکید میکرد که هرگز تن به ذلت نخواهد داد و اگر در حین پرواز مورد اصابت موشک دشمن قرار گیرد، هواپیمای سانحه دیده را بر سر دشمن زبون خواهد کوبید. وی همان طور که گفته بود بر این پیمان خویش صادقانه ایستاد و جان فدا کرد.
شهید عباس دوران در هفتم آذر ۱۳۵۹ در عملیات «مروارید» حماسهای بزرگ آفرید و به کمک خلبان شهید حسین خلعتبری پنج فروند ناوچه عراقی را در حوالی اسکله الامیه و البکر منهدم ساخت و بقایای آن را به قعر آبهاب نیلگون خلیج فارس فرستاد.
به گفته یکی از همرزمان خلبانش، در یکی از نبردهای هوایی که فرماندهی دو فروند هواپیما را به عهده داشت، به مصاف ۹ فروند از جنگندههای دشمن رفت و با ابتکار عمل و مهارتی خاص، یک فروند از هواپیماهای دشمن را سرنگون و هشت فروند هواپیمای دیگر را مجبور به فرار از آسمان میهن کرد.
خلبان شهید عباس دوران همواره در عملیات جنگی پیش قراول بود و برای دفاع از میهن اسلامی و حفظ و حراست آن لحظهای آرام و قرار نداشت.
وی سرانجام در سحر گاه روز ۳۰ تیر ماه سال ۱۳۶۱ که لیدری دسته پرواز را به عهده داشت، به قصد ضربه زدن به شبکه دفاعی و امنیتی نفوذ ناپذیر مورد ادعای صدام، با پنج نفر از زبدهترین خلبان نیروی هوایی در حالی که هنوز ستیغ آفتاب ندمیده بود، با ارادهای پولادین به پالایشگاه الدوره یورش بردند و چندین تن بمب هواپیماهای خود بر قلب دشمن حاکمان جنگ افروز عراق ریختند و پس از نمایش قدرت و شکستن دیوار صوتی در آسمان بغداد، هنگام بازگشت، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن واقع شد و شهید دوران اگر چه اجازه ترک هواپیما را به همرزم خلبانش؛ ستوانیکم منصور کاظمیان در عقب کابین داد، اما خود به رغم اینکه میتوانست با استفاده از چتر نجات سالم فرود آید، صاعقهوار خود و هواپیمایش را بر متجاوزان کوبید و بدین ترتیب مانع از برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها به ریاست صدام در بغداد شد.
پس از سالها انتظار در تیرماه ۱۳۸۱ بقایای پیکر شهید دوران توسط کمیته جستجوی مفقودین به میهن منتقل شد و در پنجم مرداد ۱۳۸۱ طی مراسمی رسمی با حضور مسئولان کشوری و لشکری، خانواده شهید و بستگان در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی، بر دوش همرزمان خلبانش تشییع شد.
پیکر مطهر آن شهید تیز پرواز سپس برای خاک سپاری با یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ به زادگاهش شیراز منتقل شد. شهید خلبان عباس دوران به هنگام شهادت ۳۲ سال داشت.
گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
📌يك شبه ره صدساله پيمود 🍃در ﺳﺤﺮﮔﺎﻩ روز ﻋﯿﺪ ﻓﻄﺮ و در آﺳﺘﺎﻧﻪ ﭘﺮواز به ﺳﻮی ﺑﻐﺪاد وﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﻫﺸﺖ ﻣﺎﻫﻪ اش ﮔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تنها فیلم موجود از:
قهرمان وطن، شهید عباس دوران
به همراه خلبان شهید علیرضا یاسینی و دیگر بزرگان نیروی هوایی ارتش ج.ا.ا در اتاق برییفینگ
قبل انجام عملیات درون عمق خاک عراق
گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
مسئولان نيروي هوايي بدليل پروازهاي زياد عباس، تصميم گرفتند او را به تهران منتقل نمايندكه او موافقت نكرد،گفت: من به تهران نمي روم،پرواز را دوست دارم و ميخواهم به مردم خدمت كنم،هميشه به من ميگفت كه از پول اين مردم من دوره ديدهام و خلبان شدهام، گاهي به من ميگفت: آيا ميدانيد از پول اين مردم و اين كشور چه قدر براي ما خرج كردند و ما را فرستادند آمريكا تا دوره ببينيم؟من هرگز نميتوانم عقبنشيني كنم، يكي ميگويد نميخواهم پرواز كنم و نميرود،من هم ميگويم پس چه كسي برود؟ چه كسي از كشور دفاع كند؟
اگر هـواپیمـا بـال نـداشـته بـاشد، خـودم بـال درآورده و بـر سـر دشـمن فـرود میآیـم و هـرگـز تـن بـه اسارت نـخـواهـم داد
🌷شهید عباس دوران🌷بروایت همسر شهید
ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
📄 بخشی از نامه عباس دوران به همسرش:
«درباره خودم هم شاید باورت نشه، اما تا به حال هر مأموریتی انجام دادم سر زن و بچههای مردم بمب نریختم. اگر کسی را هم دیدم دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم»
گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊 ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ — سالروز شهادت سرلشگر خلبان عباس دوران
#مردی_که_دشمن_را_به_لرزه_درآورد 🔥
🎥 #فیلم | روایتی از دلاورمردی های اسطوره نیروی هوایی ارتش، شهید عباس دوران
1️⃣ قسمت اول
🌴 دوران #دفاع_مقدس
گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1