از #مادربزرگ تا #پدربزرگ
یلدای بیعزیز
عزیز مثل همهی مادران شهدایی بود که دیده بودم؛ نورانی، مهربان، احساساتی، کم و بیش وسواسی، اهل قناعت، عمیقا #عزیز و با مهارتی شگرف در هنر آشپزی. جمعهای را به یاد میآورم که هنوز ساعت نه نشده بود؛ راه افتادم بروم کبابی پدربزرگ، هلیم بگیرم. داشت #برف میآمد و برف چند روز قبل هم روی زمین #یخ زده بود. همین که از خانه زدم بیرون، نگو یکدفعه به دل عزیز افتاده بود زنگ بزند مغازه تا برای من هلیم نگه دارند. جمعهها خیلی زود هلیم تمام میشد و #خدا میداند ما نوهها وقتی صف دور و دراز مشتریهای قابلمه به دست کبابی پدربزرگ را میدیدیم، چه پزی میدادیم! حالا شانس ما را ببین: «حسین را نفرستیها! نیمساعتی است هر چی هلیم داشتیم، فروختهایم! نگهش دار برای فردا!» این شد که عزیز با آن سن و سال، بدو بدو آمده بود #کوچه تا به من بگوید نروم؛ ولی خب! پیرزنی که همان زمان هم دستکم #هفتاد را داشت، کجا میخواست به من تیز و بز برسد که اقلا نصف راه را هم رفته بودم. اینها حالا خیلی مهم نیست؛ مهم این است که عزیز بندهی خدا، وسطای کوچه روی آن همه برف یخزده سر میخورد و میافتد زمین و چند تایی از مهرههای کمرش #ضرب میبیند؛ آنقدری که مجبور شدیم زنگ بزنیم اورژانس. برداشتم به عزیز که داشت #درد میکشید، گفتم: «برای چی راه افتادی دنبالم؟ فوقش با دست خالی برمیگشتم!» از آن خندههای قشنگش کرد: «آخه بالام جان! وقتی حاجی گفت هلیم تموم شده، دلم نیومد تا مغازه بری!» بعد هم از آنجا که دوست نداشت مرا #شرمنده ببیند، برداشت گفت: «خودمم #هوس کرده بودم عمرسوخته!» دروغ میگفت! بعدها که تقدیر روزگار، توپ فوتبال را از زیر پایم درآورد و در عجیبترین تعویض ممکن #قلم را به کف دستم سنجاق کرد، فراوان #مصاحبه کردم با مادران شهدا و انکشف همهشان- از مادر حسن باقری در تهران بگیر تا مادر محمود کاوه در مشهد- همچین دروغهایی گفتهاند! مورد داشتیم مادر شهیدی گفته بود: «لحظهی خداحافظی، برای آنکه دلش #قرص باشد، به تکپسرم #محسن گفتم: «خیال نکنی از این مادرها هستم که از الان تا وقتی برگردی، بشینم برات زار بزنمها! قوی باش پسرم! برو و #محکم بجنگ! از منم خیالت جمع باشه!» دروغ گفتم! همین که رفت، اشکهایم شروع شد و تا الان هم که پیکرش برنگشته، این دیده هنوز بارانی است!» بله! داشتم میگفتم که کم پدر شهید ندیدهام ولی بابابزرگ شبیه هیچ کدامشان نبود! بحث بهتر و بدتری نیستها! به شهادت همین عکس، کلا در همهچیز #تک بود؛ آن دردانهای که ما صدایش میزدیم باباکبابی...
#حسین_قدیانی
📡 @DefaeMoqaddas 🕊🕊
✅ کانال #دفاع_مقدس
🌧 تصویری زیبا از رزمندگان اسلام در حال نماز در بوران، برف و سرما ❄️
دوران #جنگ_تحمیلی
#غرب_کشور #زمستان_سخت #برف #سرما رزمنده_ها #نماز
#دفاع_مقدس
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶"
https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌧 تصویری زیبا از رزمندگان اسلام در حال نماز در بوران، برف و سرما ❄️
💦 #وضو با آب یخ و برف !! ❄️
دوران #جنگ_تحمیلی
#حبهه_غرب #کردستان
#غرب_کشور #زمستان_سخت #برف #سرما #رزمنده_ها #نماز
#دفاع_مقدس
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
آفتاب دیگرند اینان
که روزِ خصم را
تیـره می سازند
چون از کوه سَربَر میکِشند..!
#برف
#آموزش
#دفاع_مقدس
#قهرمانان_وطن
#ارتفاعات_تهران
دوران دفاع مقدس