۲۲ اسفند ۶۳ -- سالروز شهادت دانش آموز بسیجی، عباسعلی بهادری
🕊پرواز: شرق دجله، عملیات بدر
🌱 تولد: ۱۳۴۸ -- روستای میشیجان خمین
وصیتنامه شهید:
✍ این وصیتنامه را مینویسم تا بلکه تیری بر قلب سیاه عمال آمریکا باشد. تا درس عبرتی برای شما باشد و راه چگونه زیستن باشد. آری برادر من این وصیتنامه شهدا بود که به ما درس چگونه زیستن را آموختند. آری برادران من گلولههای سرخ و آتشین را دوست دارم زیرا که حق و باطل را به من میشناساند. من گلولهها و ترکشها را دوست دارم زیرا که راه حسین(ع) را به من میآموزد. برادر من این خون شهیدان بود که مرا به حرکت انداخت و این خون فرزند مادرانی بود که تنها یک فرزند داشتند و در راه اسلام و انقلاب دادند و اینجاست که باید به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(ع) لبیک بگویم که هزار و اندی سال پیش در صحرای کربلا بلند بود. برادران عزیز به جبههها بروید و نگذارید اسلحه برادران ما بر زمین بماند
..تو ای پدر و مادر من شما نباید در شهادت من که از عسل شیرینتر است، گریه و زاری کنید بلکه باید شادی کنید و شیرینی بدهید و آن چنان درسی به ستمگران بدهید تا بدانند اسلام واقعی یعنی چه؟ و یک توصیه به برادرانم دارم. برادرم اگر میخواهی خودسازی کنی و شیطان را از خودت دور کنی و پاک شوی بیا در دانشگاه الهی؛ دانشگاهی که مخصوص بندگان خاص خداست و برادران عزیز ما همه از خدا هستیم و به سوی خدا باز میگردیم پس چه بهتر که این عمر زودگذر را در راه خدا بدهیم و در آخر هم میگویم که نماز وحدت آفرین دشمن شکن را یادتان نرود به نماز جمعه بروید. ضمناً مرا در پیش دیگر شهیدان میشیجان به خاک بسپارید
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷۱۵ اسفند ۶۶ -- سالروز شهادت تکاور ارتش، داوود احمدی بیغش
♦️ فرمانده گردان ویژه شناسایی لشکر ۵۸ ذوالفقار
🌱 تولد اول خرداد ۱۳۴۲ -- اراک
🕊 شهادت: منطقه عملیاتی سومار-- استان کرمانشاه
▫️ سن موقع شهادت: ۲۴ سال
✍ فرازهایی از وصیتنامه این شهید عزیز:
✅ هم اکنون اين وظيفه را اسلام مشخص کرده که در مقابل کفر و استکبار دنيا، بايد شجاعت نشان داد و بايدعمل کرد و اکتفا به حرف نشود خصوصاً اين که من نظامي هستم و نامي اين چنين مقدس بر من گذاشته اند.
✅ چون نظامي گري نامي مقدس است و حتماً وظيفه دارم شبانه روز بِدَوَم و يک لحظه از حرکت ايستادن خيانت است.
✅ و باید شبانه روز در راه حراست و تداوم خون اباعبدالله (ع) و شهداي پيرو او بکوشم.
✅ دوستان عزيز قدر خودتان را بدانيد و از اين لحظات حساس کاملاً بهره ببريد که بعداً پشيماني سودي ندارد و جنگ که تمام شود و انشاءالله پيروزي نزديک است؛ آن موقع غم و اندوه مي خوريد که چرا نتوانستيد از اين لحظات استفاده کنيد.
✅ چون جنگيدن در راه خدا شيرين است و شهادت به مراتب شيرين تر.
✅ شهادت فوز عظيمي است که افراد بشر و خاکي از درک آن عاجزند, آنان که رفتند و با روي خوني به حق و اصل گرديدند لذت اين امر عظيم را مي دانند
✅ از برادران مي خواهم که در راه پيروزي و اهداف مقدس اسلام هميشه ساعي و کوشا باشند
☀️ هدیه به ارواح طیبه شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران، فاتحه مع الصلوات
🌱 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
شهید #داوود_احمدی_بیغش
37.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عملیات خیبر
زمستان ۶۲
🎥 فیلم / تصاویری از لحظه اعزام رزمندگان به جزایر مجنون عراق و لحظات سخت نبرد و درگیری با مزدوران بعثی
🎞 لحظه های دیدنی از خطوط پدافندی رزمندگان اسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 انتشار نخستینبار
🎥 صوت مکالمه بیسیم شهید زجاجی با نصرتالله کاشانی در عملیات خیبر
⌛️ ۴ اسفند ۱۳۶۲
🌷 ۲۱ اسفند ۶۲ -سالروز شهادت سردار رشید، اکبر رجاجی، جانشین لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
دوران جنگ تحمیلی
دفاع مقدس
🔰 انتشار نخستینبار 🎥 صوت مکالمه بیسیم شهید زجاجی با نصرتالله کاشانی در عملیات خیبر ⌛️ ۴ اسفند ۱۳
🔴 به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید اکبر زجاجی؛ جانشین شهید همت
⚪️ معاون فرمانده لشکر که همیشه در خط مقدم بود
سرلشکر رحیم صفوی:
شهید اکبر زجاجی با اینکه جانشین فرمانده لشکر بود، همیشه توی خط مقدم کنار فرماندهان گردانها میجنگید و شجاعت خاصی داشت.
دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قائممقام لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)
شهید اکبر زجاجی
دفاع مقدس
قائممقام لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) شهید اکبر زجاجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 تلاش ها و مجاهدت های سردار مخلص لشگر ۲۷ شهید اکبر زجاجی
معاون شهید همت که چهار پنج روز بعد از شهادت فرمانده، به او پیوست..
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو فرمانده شهید لشکر محمد رسول الله (ص)
🌷حاج ابراهیم همت
🌷حاج عباس کریمی
🌗 ماه رمضان بود. اسبابکشی داشتیم، میخواستیم از خانهای که در بازارچه زینعلی بود به خانهای در خیابان راهنمایی اسبابکشی کنیم. حبیب هم خیلی کارکرد و عرق ریخت و حسابی خسته شد، دیگر نا و توانی نداشت. همان روز مادر هم بااینکه بیمار بود، روزه بود و از پا افتاد. آبی به سروصورتش زدیم و خواهش کردیم روزهاش را باز کند. قبول نمیکرد. حالش بدتر شد. بازخواهش کردیم، نگاهی به حبیب که از خستگی گوشهای نشسته بود کرد و گفت: آگه حبیب روزهاش را باز کند، من هم روزهام را باز میکنم.
یک هندوانه خنک قاچ کردم و بهزور و اصرار حبیب را هم مجبور کردم روزهاش را به خاطر مادر بشکند. از محبتش چیزی نگفت و روزهاش را باز کرد تا مادر هم چیزی بخورد.
بعد ماه مبارک بود. یکشب دیروقت بود که آمد. ساعت 12 بود. من تنها بیدار بودم. گفت: خواهر چیزی برای خوردن داریم، چیزی نخوردم، خیلی گرسنه هستم؟
کمی خورشت بادمجان داشتیم گرم کردم، یکتکه نان همروی گاز خشک کردم به او دادم. کنارم نشست و خورد. صبح روز بعد بود. گفتم: حبیب بیا صبحانه بخور!
خندید و گفت: یک قاچ هندوانه خوردم، حالا حالاها باید جواب پس بدهم!
گفتم: روزهای؟
خندید. گفتم: حبیب اصلاً گردن من، من مجبورت کردم روزهات را بخوری!
قبول نکرد. گفت: من سالم بودم، مشکلی نداشتم که روزهام را شکستم، حالا هم باید آن یک روز را جبران کنم!
به خاطر همان یک روز، شصت روز روزه گرفت. یک ماه تمام پشت سرهم، سی روز هم دوشنبه و پنجشنبه.
هدیه به روح مطهر🌷شهید «حبیب روزی طلب» فاتحه مع الصلوات - شهدای فارس
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas