eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ وحال وهوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن و ما نیست،سخن ازمردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند ادمین @mehretaban313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سینه زنی و نوحه خوانی رزمنده ها سال ۱۳۶۵ دوران جنگ تحمیلی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
آمده بودند تا تمامی خود را برای آزادی خرمشهر نثار کنند این مردها ... اردیبهشت ۱۳۶۱ جاده اهواز - خرمشهر دلاور مردان لشکر ۸ نجف اشرف عملیات بیت المقدس🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهید محمدرضا زاهدی: 🌴 درد ما را دوا می‌کند و اسلام ان‌شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 عاقبت‌بخیری 🌴 او مطیع ولی خویش بود ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 حضور رهبر انقلاب در منزل شهید رئیسی و خاطره رهبر انقلاب از سفر دکتر رئیسی به روسیه و بازگشت ایشان به کرج. ۱۴۰۳/۳/۲ 💕 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌷 چهارم خرداد ماه سال ۱۳۶۷ - سالروز شهادت سردار حمید رمضانی 💠 طراح، مبتکر و در جنگ و از همرزمان (سردار هور) 🌱متولد: اهواز - ۱۳۴۱ ▫️ در کودکی در حوضچه‌ای به عمق ۵/۱ مترغرق شد و به صورت معجزه آسایی نجات یافت. پدرش در کارگاه تراشکاری داشت. مطالعه كتاب‌های دكتر شریعتی و استاد مطهری، شركت در جلسات قرآن و عقیدتی از وی نوجوانی آگاه و با ایمان ساخت. او در مسجد طالب زاده برای اقامه نماز حضور پیدا می کرد. مدتی بعد به جوانان مسجد جزایری که فعال‌ترین گروه سیاسی اهواز در قبل از انقلاب بودند، پیوست. مسجد جزایری از مهمترین وعده‌گاه‌‌های جوانان اهواز بود كه عاشقانه عبادت می‌كردند، عالمانه می‌آموختند و شجاعانه مبارزه می‌كردند. بهار و تابستان ۵۷ فعالیت‌های ضد رژیم آنها كه در مسجد دسته‌بندی می‌شد، شكل تاز‌های به خود گرفت. حمید هم كه در این زمان ۱۶ ساله بود در این جریانات انقلابی نقش به سزایی داشت. پس از پیروزی انقلاب حمید در دبیرستان با بحث و گفتگو، تشكیل نمایشگاه و روزنامه دیواری به ارشاد همسالان خویش پرداخت. او با آنكه سن كمی داشت وارد سپاه شد. در آنجا با فعالیت‌های فرهنگی از جمله پخش كتاب، نوار و پوستر امام، جایگاه انقلاب و رهبری را برای مردم تبیین كرد. سپس وارد كمیته انقلاب اسلامی شد تا با حضور ضد انقلاب مقابله و مبارزه كند. حمید از استعداد تحصیلی بالایی برخوردار بود و چند بار در آزمون سراسری شرکت کرد و در رشته‌های مختلف از جمله الکترونیک قبول شد. وقتی در این رشته قبول شد روزهای آغازین حمله ارتش عراق به ایران بود؛ خانواده پیشنهاد اعزام به خارج برای تحصیل در کنار دو برادرش را دادند، او گفت: «جبهه های جنگ خود دانشگاه بزرگی است» حمید جهاد در راه خدا را درسی از درس‌های بهشت می‌دانست و آن را بر همه چیز مقدم می دید. با شروع جنگ تحمیلی همراه دیگر جوانان غیرتمند اهوازی به جبهه شتافت، به خرمشهر و آبادان رفت و در همان روز‌های ابتدای جنگ مجروح شد، اما پس از بهبودی، مجدداً به منقطه عملیاتی بستان و سوسنگرد رفت. او در مأموریت‌های شناسایی تا جایی پیش می‌رفت که به شهرهای زیارتی عراق مثل کربلا می‌رسید و توفیق زیارت مولایش امام حسین (ع) و مرادش ابوالفضل (ع) را می یافت!! شهرهایی در عمق صدها کیلومتر داخل خاک عراق.!!! شهید حمید رمضانی به گفته محسن رضایی(فرمانده سپاه در دوران جنگ) اعجوبه‌ای در فكر و طراحی و ابتكار بود. این سردار شجاع سرانجام در روز چهارم خرداد ۶۷ (تنها ۲۳روز مانده تا پایان جنگ) در حالی که تلاش می‌کرد از حمله‌ مجدد ارتش عراق به خاک جمهوری اسلامی ایران جلوگیری کند بشهادت رسید.🕊🕊 🚩 سوابق مسئولیتی شهید: قائم مقام فرمانده محور عملیاتی فارسیات و خرمشهر فرمانده محور اطلاعات شناسایی جبهه های سونگرد و بستان فرمانده گردان عملیاتی کربلا در سپاه سوسنگرد فرمانده واحد اطلاعات قرارگاه نصرت فرماندهی گردان شناسایی ۳۱۳حضرت قائم(عج) فرمانده واحد اطلاعات و عملیات سپاه ششم امام جعفرصادق(ع) ------------------------------------------- 📡 به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 | تنی چند از رزمندگان در به سردار شهید حمید رمضانی اقتدا کرده اند 👆 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ------------------------------------------- 📡 به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید (ایتا، روبیکا) اینجا بیت شهداست☝️☝️
🌿 سردار شجاع 🌷شهید حاج حمید رمضانی 🔵 فرمانده گمنام اطلاعات و عملیات ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ حمید اعجوبه‌ی شناسایی بود نفوذ حمید به قلبِ دشمن و شناسایی‌ های مکرر او چنان غیر قابل تصور بود که گاه موجب شگفتی می‌ گردید. او روزهایی از قرارگاه ناپدید می‌شد و بعد از مدتی با اطلاعات ذی قیمتی از دل سپاه دشمن برمی گشت..! اولین‌بار او و احمد سوداگر در شناساییِ عملیاتِ والفجرمقدماتی تشخیص دادند که هور قابلیت عملیاتی دارد. به یقین موفقیت در عملیات خیبر به‌ عنوان اولین عملیات آبی در جنگ، پس‌ از نقش شهید علی هاشمی به‌عنوان فرمانده عالی قرارگاه نصرت، مرهونِ درایت ‌حمید بود... ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
سرداران شهید علی هاشمی و حمید رمضانی استوانه های قرارگاه سرّی نصرت در دوران جنگ
🔵 فقط یک بسیجی ساده بودم!! ⚪️ مدتی بود که از گردان ایثار به اطلاعات عملیات منتقل شده بودم. از حدود یک سال قبل از عملیات خیبر در هورمستقر شدیم تا منطقه را شناسائی کنیم و زمینه را برای انجام عملیاتی بزرگ در آنجا آماده کنیم ، من در منطقه هور الهویزه مستقر شدم و جزء نیروهای نعیم الهائی شدم. 🔸هنوز بسیجی ساده ای بودم و خیلی هم از کارهای اطلاعات و عملیات سر در نمی آوردم. هر روز با قایق برای شناسائی مي رفتيم ، در آب های عراق ، گاهی اوقات شب ها هم می ماندیم. فشار کار زیاد بود و من هنوز فرصت نکرده بودم بروم گردان و از آنجا پایانی بگیرم. یك روز که از شناسائی برگشتم دیدم ، که فرمانده کل اطلاعات عملیات قرار گاه نصرت بود، به مقر ما آمده است . 🔸با حمید از قبل , در مسجد جزایری آشنائی داشتم. اما ارتباطمان زیاد نبود. نزد او رفتم و بعد از سلام و احوال پرسی ، گفتم : حمید من هنوز از گردان ، پایانی نگرفته ام، یك روز باید ، بروم آنجا و پایانی بگیرم. گفت : گردان کجاست؟ گفتم : در منطقه رقابیه مستقرند، حدود دویست کیلومتر با اینجا فاصله دارد. گفت : کی می خواهی بروی؟ گفتم: یکشنبه هفته آینده وقت استراحتم است . سری تکان داد و رفت. پس از آن من آنقدر درگیر کار شدم ، که اصلاً موضوع را فراموش کردم . یك روز صبح اول وقت ، ماشینی در مقر بوق می زد و راننده اش دنبال من می گشت. نگران شدم ، خدای من چه اتفاقی افتاده است ! به سرعت خودم را به او رساندم و گفتم : عظیمی من هستم ، چه کار داری ؟ گفت : مگر نمی خواستی بروی گردان ؟حمید مرا فرستاده تو را ببرم و برگردانم. تازه یادم آمد، امروز یکشنبه است ! و من اصلاً فراموش کرده بودم . ولی حمید با آن همه فشار کاری و حساسیت کاری ، فراموش نکرده بود. آن هم ، من که فقط یک بسیجی ساده بودم. این رفتار او باعث شده بود که همه بچه ها عاشقش باشند . — (راوی : عباس علی عظیمی) ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ▫️بعد از عملیات رمضان در حال پدافند پشت خاکریزها بودیم. چند روزی بود که کار مداوم و شب بیداریها همه رزمندگان را خسته کرده بود. بعد از نماز صبح چون بسیار خسته بودم به دوست همرزمم شهید حمید رمضانی گفتم: حمید من خیلی خسته ام اگر امکان داره چند لحظه ای بخوابم و استراحت کنم؟ ایشان گفتند که: سرت رو روی پای من بگذار و چند دقیقه استراحت کن. 🌷زمانی که با سوزش پاهام از گرمای نور خورشید بیدار شدم با صحنه ای مواجه شدم که هرگز فراموش نخواهم کرد. حمید قسمتی از چفیه ای که همراه داشت را روی سرش انداخته بود و با دو دست از دو طرف چفیه را باز کرده بود تا آفتاب روی صورتم نیوفتد و من بتوانم بخوابم. تا چند دقیقه منقلب بودم و حال عجیبی پیدا کردم که برای خودم بسیار زیبا بود. — (راوی: رزمنده جانباز فضل‌الله حیدری) ------------------------------------------ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
چهارم خرداد «روز ملی مقاومت و پایداری،  روز دزفول» دزفول به یمن استقامت خود به پایتخت مقاومت جهان شهرت یافته است و این شهر تنها شهر اشغال نشده‌ای است که مورد شدیدترین حملات موشکی و بمباران هوایی و زمینی قرار گرفت، اما هرگز تسلیم نشد. رژیم بعث عراق در مدت هشت سال جنگ، ۱۷۶ موشک غول پیکر «فراگ ۷ و اسکاد» به شهر دزفول شلیک کرد. هواپیماهای دشمن ۴۸۹ بمب و راکت بر سر مردم بی دفاع شهر فرو ریختند و آتش بارهای عراق با شلیک پنج هزار و ۸۲۱ گلوله توپ نقاط مختلف شهر را هدف قرار داد. مردم دزفول با تقدیم بیش از دو هزار و ۶۰۰ شهید، چهار هزار جانباز، ۴۵۲ آزاده سرافراز و ۱۴۷ مفقود و جاویدالاثر حماسه مقاومت و پایداری را در تاریخ درخشان انقلاب اسلامی ایران جاودان ساخت. ‌‌‍‌‎
📊 🗓 ۴ خرداد ( ۱۳۶۱ ) حملات موشکی به دزفول ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 📆 5 خرداد 1364- آغاز مرحله دوم جنگ شهرها توسط صدام 💠 مرحله دیگر حملات هوایی و موشکی رژیم بعث عراق به مناطق مسکونی بی دفاع کشورمان از 5 خرداد آغاز و تا 24 خرداد1364 ادامه یافت. 🔹 درطی این هجوم وحشیانه 27 شهر و چندین روستا 150بار مورد اصابت قرار گرفت که علاوه بر وارد آوردن خسارت های مادی فراوان، 570 شهید و 1332 زخمی برجای گذاشت. 🔸عراق با استفاده از هواپیماها و موشکهایی اهدایی ابرقدرت های شرق و غرب (آمریکای جنایتکار و اروپای مدعی حقوق بشر) اقدام به قتل عام شهروندان بی گناه می کرد. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
📅 4 خرداد - روز دزفول، روز مقاومت و پایداری دزفول در طول جنگ تحمیلی ۱۷2 بار توسط انواع موشک‎های ۳ متری و 9 متری اسکاد B ساخت شوروی ۲۵۰۰ بار توسط توپ و ۳۰۰ بار مورد حملات هواپیماهای دشمن قرار گرفت ▪️ کانال دفاع مقدس https://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📅 4 خرداد - روز دزفول، روز مقاومت و پایداری 🔹 "بلد الصواریخ" یا شهر موشک‎ها عنوانی بود که عراقی‎ها در طول جنگ تحمیلی به شهر مقاوم و شهید پرور دزفول داده بودند. این شهر که مظهر مقاومت مردم در مقابل حملات موشکی عراق نام گرفت. مردم دزفول در طول 8 سال دفاع مقدس با همه توان در برابر دشمنان قهرمانانه ایستادند و با وجودی که بیشترین موشک بر پیکره این شهر وارد شد اما در حین جنگ مردم، بخش های تخریب شده شهر را همزمان بازسازی نمودند . با این همه بخش های گسترده ای از بافت تاریخی دزفول آسیب دید و بیش از 2600 شهید در راه میهن و انقلاب تقدیم شد . به دلیل مقاومت های بی نظیر مردم دزفول، این شهر را پایتخت مقاومت ایران عزیز نامیدند و روز چهارم خرداد در تقویم ملی ایران به نام روز دزفول ثبت گردید . دزفول در طول جنگ تحمیلی ۱۷2 بار توسط انواع موشک‎های ۳ متری و 9 متری اسکاد B ساخت شوروی ۲۵۰۰ بار توسط توپ و ۳۰۰ بار مورد حملات هواپیماهای دشمن قرار گرفت و در این حملات بیش از 19000 واحد مسکونی تخریب گردید ولی هم چنان استوار به مقاومت خود ادامه داد و اراده رژیم عراق را در خالی کردن شهر توسط مردم و در هم کوبیدن آن را بر دل صدام گذارد و تا پایان جنگ مقاوم و استوار بر روی پای خود ایستاد. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📅 4 خرداد - روز دزفول، روز مقاومت و پایداری دزفول در طول جنگ تحمیلی ۱۷2 بار توسط انواع موشک‎های ۳ متری و 9 متری اسکاد B ساخت شوروی ۲۵۰۰ بار توسط توپ و ۳۰۰ بار مورد حملات هواپیماهای دشمن قرار گرفت ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📅 4 خرداد - روز دزفول، روز مقاومت و پایداری دزفول در طول جنگ تحمیلی ۱۷۲بار توسط انواع موشک‎های ۳ متری و 9 متری اسکاد B ساخت شوروی ۲۵۰۰ بار توسط توپ و ۳۰۰ بار مورد حملات هواپیماهای دشمن قرار گرفت
‍ 🌴وَلاتَهِنوا وَ لاتَحزَنوا🌴 به یاد دارم، شهریور ماه سال 59 بود. برای تحصیل در کلاس چهارم ابتدایی، با شوق و ذوق فراوان آماده می‌شدم. زمزمه‌های جنگ به وضوح در خانه‌مان شنیده می‌شد. با رفتن برادرم «حاج احمد » به بیرون از شهر، و رفت و آمدهای مشکوک و زمزمه‌های او با پدر و برادر بزرگم، به این نتیجه رسیدم که حتماً اتفاقی افتاده است. در آن سال، «محمود »، برادرم، سرباز بود و در شیراز، ماه‌های آخر خدمتش را سپری می‌کرد. یک روز در پشت بام خانه، مادرم مشغول پختن نان بود، کنارش ایستاده بودم. ناگهان صدای مهیبی به گوش رسید. تا آن موقع چنین چیزی ندیده بودیم؛ خیلی هراسان شدیم. طبل جنگ با حمله موشکی رژیم بعث عراق به «دزفول» نواخته شد. تازه دلیل رفت و آمدهای حاج احمد و زمزمه‌هایش را فهمیدم. با حملات خمپاره‌ای و بمباران چیزی در شهر برای مردم تغییر نکرد. اول مهر آن سال مدارس برقرار بودند. در روزهای بعد، مسئولان آموزش و پروش کم‌کم متوجه شدند که گِرا گرفتن اهداف عراق، برای بمباران در چه مکان‌هایی است. به ناچار محل مدارس را تغییر دادند. دانش آموزان مدرسۀ ما را به مدرسه «مهر» در محلۀ «قلعه» انتقال دادند. حملات دشمن بعثی به شهر شدید شده بود؛ اما اکثر مردم شهر را ترک نکردند و در خانه‌های‌شان ماندند. نامه‌نگاری محمود یک‌دفعه قطع شد. فقط در نامۀ آخرش به خانواده اشاره کرده بود که: «ما را به خرمشهر می‌برند.» تا مدت‌ها خبری از او نداشتیم. حاج احمد هم مرتب با یک جیپ ارتشی از سر کار می‌آمد، به ما سر می‌زد و می‌رفت. اوائل جنگ رادیو نبود. زمانی همسایه‌ها از اخبار جنگ مطلع می‌شدند که حاج احمد به خانه می‌آمد. از کوچک و بزرگ به طرف خانه‌مان می‌دویدند و اخبار جنگ را از او می‌‌گرفتند. حاج احمد هم برایشان از رشادت‌های رزمنده‌ها می‌گفت. بعد از استحمام، بلافاصله خداحافظی می‌‌کرد و می‌رفت. آمدنش خیلی کوتاه بود؛ اما رفتنش10 یا 20 روز طول می‌کشید. در این مدت، خبری از برادرم محمود نبود. مادرم نمی دانست دلهرۀ بی‌خبری از محمود را داشته باشد یا به فکر حاج احمد و خطرات کار و مسئولیتش در جبهه باشد. تنها چیزی که در چهره‌اش می‌دیدم، مقاومت بود. در سال 59 که عراق موشک زد، نمی‌دانم اولین جا کجا بود. پدرم که در آن زمان جوشکار بود به ابتکار خودش زیرزمینِ خانه را پایه‌گذاری کرد و با سقف فلزی پوشش داد تا اگر موشک به خانه‌مان اصابت کرد، زیر آوار نمانیم. تعدادی از آشنایان هم به این پناهگاه پناه آورده بودند. نمی‌دانم در آن سال، چندمین موشک بود که به دزفول اصابت کرد که به ما خبر دادند: «به خونه خوشروانی موشک خورده.» شهید «عبده خوشراوانی» داییِ مادرم بود. در آن حادثه، هشت نفر در خانه بودند. دایی، زندایی، «میترا» که تقریباً هم سن و سال هم بودیم و پنج تا پسر دایی‌ام‌ که همه یک جا شهید شدند. اجسادشان هم نصف و نیمه پیدا شد. مادرم وقتی خبردار شد، به خانه فامیل رفت تا در مراسم‌شان شرکت کند. من را با خودش نبرد. اکثر شب‌ها عادت داشتم توی بغل مادرم می‌خوابیدم؛ اما آن شب تنها ماندم. حملات دشمن بعثی بیشتر شده بود. شاید بدترین شبی بود که در سن 10 سالگی تجربه کردم. هیچ وقت دلهره‌ای که در آن شب ترسناک روح و جانم را آزرد، از خاطرم نمی‌رود. راوی: خانم سوداگر برگرفته از کتاب سفیران ایثار