eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن ومانیست،سخن ازمردانیست که عاشورا رابازیافته،سراسر ازذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال دربال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند بگذار اغیارهرگز درنیابندکه ما ازتماشای شهدا سیرنمی‌شویم
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ سوم مرداد 1367 نيروهاي عمليات موسوم به «» را در مرزهاي غرب كشور آغاز كردند... در ادامه به گزارش مطبوعاتی این عملیات و پاسخ کوبنده و قاطع نیروهای اسلام به آن و به نقل از جرائد مرداد 1367 می پردازیم👇👇👇
دفاع مقدس
✳️ سوم مرداد 1367 نيروهاي #سازمان_منافقين عمليات موسوم به «#فروغ_جاويدان‌» را در مرزهاي غرب كشور آغا
با عزیمت رزمندگان از 120 شهر کشور ؛ سرکوب تجاوز دشمن ادامه دارد / : جان خود را به جبهه آورده ام به این امید که آن را خرج کنم
با هلاکت هزاران و ؛ و آزاد شدند
: ما هنوز به حضور گسترده مردم برای دفاع از غرب و جنوب کشور نیاز داریم / مقاومت دشمن در در هم کوبیده است
عملیات پیروز به آزادی و و انهدام 20 تیپ مشترک و منجر شد
نیروهای انقلاب خاک میهن را قدم به قدم آزاد می کنند
جبهه های دفاع مقدس در انتظار هجوم گسترده تر مدافعان میهن اسلامی
حلقه محاصره متجاوزان در 3 جبهه غرب لحظه به لحظه تنگ تر می شود
پیشروی نیروهای ایران به سوی نوار مرزی غرب کشور
سپاه پیروز اسلام در چند محور جبهه غرب به مرزهای بین المللی رسید
ایران فردا یکپارچه با تجدید بیعت می کند
تجاوزات اخیر در هم شکسته شد / امروز روز نشستن نیست / کلیه فعالیت های دانشگاه ها تا رفع کامل شرارت های دشمن تعطیل شد
و مناطقی از غرب کشور پاکسازی شد
و از لوث مزدوران پاکسازی شد
نیروهای اسلام با پاکسازی به سوی مرزهای بین المللی به پیش می روند
خیلی پیش‌روی کرده بودیم، چند نفر از جلو به طرف‌مان می‌آمدند و قد یکی از آنها، حدود یک متر از بقیه بلندتر بود. همین باعث شده بود که تا هر کدام از بچه‌ها، حدسی درباره‌اش بزنند که کیست،جلوتر که آمدند حاج مهدی را شناختم که روی شانه یکی از عراقی‌ها نشسته و اسلحه‌اش را به طرف بقیه گرفته بود با اینکه هر دو پایش زخمی شده بود، اما پنج عراقی را اسیر کرده و روی شانه یکی سوار شده بود تا به خط خودی برسد. بعداً خودش تعریف کرد که فقط یک گلوله داشته و با همان، یکی از عراقی‌ها را که به طرفش حمله کرده بود می‌زند و بقیه را هم اسیر می‌کند. سردار شهید حاج مهدی کازرونی یار و همرزم سردار حاج قاسم سلیمانی از ابتدای جنگ تا شهادت و مسئول فرماندهی طرح عمليات سردار سلیمانی در مورد کازرونی گفت: من به جرائت قسم می‌خورم ذره‌ای ترس در وجود حاج مهدی کازرونی راه ندارد. 🌹حاج قاسم سلیمانی حاج مهدی کازرونی🌹
دو گروه از مردان هیچگاه به زندگی عادی باز نخواهند گشت آنان که به جنگ رفته اند و آنان که عاشق شده اند ...!
⭕️ سخنان عتاب آمیز شهید همت در جلسه نیروها 💠 ۸ مرداد ۱۳۶۱ عملیات رمضان درحالی به پایان رسید که فشار زیادی به نیروها و کادر تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) وارد آمد. به طوری که عکس العمل های آنها، سخنان تند شهید همت را در جلسه روز ۹ مرداد ۱۳۶۱ در پی داشت: 🔹"الان نماینده امام، اطمینانش از لحاظ برش عملیاتی و کیفیت کار، به دو سه تیپ است. آن وقت، خدایی ناکرده، کادرهای ما بیایند و به ما بگویند ما دیگر می‌خواهیم به صورت نیروی عادی و پرسنل ساده وارد عملیات بشویم؟ 🔸خدا گواه است، به شرف حضرت زهرا سلام الله علیها قسم، من سه بار رفتم پیش محسن رضایی که بگویم من استعفاء می‌دهم. من معلم هستم و می‌خواهم بروم بچسبم به شغل معلمی. خدا گواه است هر بار خواستم این را مطرح کنم، جرأت نکردم و بر خودم لرزیدم. دیدم هر جمله ای را که می‌خواستم مطرح کنم، اشک به چشم محسن می‌آورد، این بود که خودم رویم نشد ... و خجالت کشیدم چیزی بگویم. علت اینکه که اگر کسی بود، اگر مسئول مناسبی در دسترس آنها بود، که دیگر به من خاک بر سر نمی‌گفتند تو بیا و مسئولیت بگیر. منی که عرضه‌ی چرخاندن بیست نفر آدم را هم ندارم. چه برسد به اینکه بیایم و مسئولیت شرعی خون سه چهار هزار نفر آدم را در یک تیپ به عهده بگیرم. 🔺 خود شما هم همینطور. تک تک ماها هم همینطور. عرضه‌ی چرخاندن خودمان را هم نداریم. خودمان را هم را نمی‌توانیم بسازیم، بچرخانیم و فرماندهی کنیم، دیگر چه برسد به اینکه بیاییم و سه چهار هزار نفر را فرماندهی کنیم، نداریم! اگر کسی چنین عرضه‌ای را دارد، بیاید و بگوید. ولی آیا حیثیت اسلام و انقلاب چنین اظهار خستگی را از ما قبول می‌کند؟ و به قول برادر رضا(چراغی) که دیشب می‌گفت: ما به این ترتیب باید مرگ بر شاه هم نمی‌گفتیم! وقتی گفتیم، باید پای آن بایستیم!" —📚 منبع: نوار جلسه‌ی روز نهم مرداد ماه سال ۱۳۶۱، محوطه‌ی بیرونی قرارگاه مرکزی کربلا
🌷 در کنار مزار سردار شهید تخریب و مهندسی لشکر ده سیدالشهدا (ع) 🔹 امامزاده علی اکبر (ع) - چیذر تهران 🌴 دوران ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 شهید اسماعیل خوش سیر ▫️در یکم فروردین 1346، در شهرستان ری دیده به جهان گشود. پدرش سلیمان، فروشنده دوره گرد بود. او در نهم مرداد 1367 (پایان جنگ) به شهادت پیکر ورسید. پیکر مطهر شهید در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. برادرش ابراهیم نیز در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده بود.
شهردار شهید شد! یک‌شنبه29تیر 1365 – گردان شهادت در مقر فرماندهی نیروهای حزب بعث در ارتفاعات قلاویزان مهران مستقر شده بودیم.محلی که سنگرهای بتونی سرپوشیده و محکمی ‌داشت. داخل سنگر تدارکات گروهان جای گرفتیم.بچه‌ها هم در سنگربتونی بزرگی که کنارمان بود مستقر شدند. هرروز دونفر وظیفۀ شستن ظرف‌ها ودرست کردن چای رابه عهده داشتند که بین بچه‌ها به"شهردار"یا"خادم الحسین"معروف بودند.بعضی‌هابه شوخی آنهارا"گارسون الحسین"صدامیزدند! آنروز نام من همراه"سعید رادان جبلی"(بچۀ خیابان غیاثی–شهید آیت الله سعیدی–میدان خراسان تهران)بعنوان شهردار خوانده شد.من اعتراض کردم وپای زخمی‌ام راکه چندروز قبل درعملیات تیر خورده بود،بهانه کردم.گفتم: -ببینید،من جانبازاسلام هستم،پس نباید شهردار وایسم. سعیدکه جوانی مؤمن،آرام ومتین بود،لبخندی زد وگفت: -عیبی نداره.آقاجان توقبول کن شهردارباشی،همۀ کارها بامن.تواصلا کارنکن.نگذارنظم ونوبت شهرداری به هم بخوره. من که ازخدامی‌خواستم،قبول کردم.کور ازخدا چی می‌خواد؟یه عینک دودی! چیزی به غروب نمانده بودکه سعید باآن ادب واخلاق قشنگش،گفت: -آقاحمید،شمابرو کتری رو آب کن،بذار روی آتیش جوش بیاد،تا واسه بچه‌ها چایی درست کنیم.آخه من می‌خوام براشون کلاس قرآن بذارم. باخنده وبه حالت نازگفتم: -مگه خودت نگفتی من کاری نکنم؟پس به من ربطی نداره.من اسمم شهرداره،ولی توقبول کردی جای منم کار کنی.پس خودت بروسراغ کتری! ومثل شاهزاده‌های فاتح،روی پتوهای کنارسنگر لم دادم.سعید بی آن‌که عصبانی شود،خندید وگفت: -باشه آقاجون،خودم می‌رم.اصلامی‌خوام برم وضوبگیرم واسه کلاس قرآن،کتری روهم آب می‌کنم. چشمانش را ریزکرد،خندید،آستین‌هارا بالازد و ازسنگر خارج شد.جلوی تانکرآب که گونی‌های پر ازشن اطرافش راگرفته بودند،وضو گرفت،کتری را پرکرد.آن راروی آتشی که ساعتی قبل درست کرده بود گذاشت وبه طرف سنگرآمد. دویا سه مترمانده بودکه داخل سنگربتونی شود.ناگهان سوت خمپارۀ120و درپی آن انفجاری شدید،نالۀ اورا درخود خفه کرد. غرش وحشت‌انگیزخمپاره،همه رامیخکوب کرد.هیچ‌کس جز سعید بیرون نبود ومعلوم نبود چه برسرش آمده.خمپاره درنزدیکی‌اش منفجرشده بود.نالۀ سوزناکی می‌زد.ازبدن متلاشی او،پاهایش بیش ازهمه داغان بودند. مضمون ناله‌هایش درآخرین نفس،یک کلام بیشترنبود: -حسین جان...حسین جان ... من که شوکه شده بودم،کپ کردم.بچه‌ها دویدند بالای سرش.من ولی وحشت‌زده ومبهوت،حتی جرأت نکردم بروم بالای سرش.می‌ترسیدم باآن چشمان ریزشدۀ لحظات آخرش،سینه‌ام رابدرد.باخودم گفتم:اگه من رفته بودم،اون الان داشت برای بچه‌ها قرآن می‌خوند.اگه من رفته بودم ... و شهردار شهید شد! حمید داودآبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 دلم آواره صحراست میدانم که اینجایی 🔻 با نوای حاج صادق آهنگران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅تصاویری از عملیات کربلای 5 بمناسبت 19 دی ماه سالروز عملیات کربلای 5_ سال 1365