eitaa logo
دفاع مقدس
3.5هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
794 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار
۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار
که من به ‌ديدار خدا مي‌روم! عصر پنج‌شنبه 15 مهر 1361 از جادۀ آسفالتۀ سومار و رودخانۀ کنار آن گذشتيم. يکي از نيروها دم مي‌داد و بقيه در جوابش مي‌خواندند: دسته جلویی مي‌خواندند: کرب‌وبلا مدرسۀ عشق و شهادت حماسۀ خون شهيدان، استقامت بگو تو با الله پيام ثارالله که من به ‌ديدار خدا مي‌روم به جمع پاک شهدا مي‌روم دسته بعد در جواب می گفتند: ما همه سرباز وفادار خمینی از دل و جان پیرو افکار حسینی بگو تو با دشمن بریز تو خون من که من به ‌ديدار خدا مي‌روم به جمع پاک شهدا مي‌روم در ادامه هم به‌شوق شرکت در عمليات مي‌خوانديم: حسين حسين حسين جان جان‌ها همه فدايت ما مي‌رويم از اين‌جا به سوي کربلايت چادرهاي گردان سلمان، در کنار چادرهاي تيپ عاشورا، آن طرف آب، در محوطه‌اي بسيار باز قرار داشتند. حدود 10 چادر پر از نفرات، کنار هم به‌چشم مي‌خوردند. فرمانده بلندگوي دستي قرمزي به‌دست گرفت و تا گفت: - بسم الله الرحمن ... ناگهان صداي سه انفجار شديد، همه‌مان را ميان زمين و هوا معلق کرد. تا آن زمان چنان انفجار مهيبي نديده بودم. بدجوري ترسيدم. مانده بودم چه شده! در صورتم سوزشي عجيب احساس کردم. گوش‌هايم درد شديدي داشتند و مدام زنگ مي‌زدند. خواستم دستم را روي گوشم بگذارم که متوجه شدم چيزِ خيسي کف دستم است. کمي که گرد و خاک و دود کنار رفت، باوحشت ديدم مغز يکي از بچه‌ها روي دستم پاشيده. چادرها در آتش مي‌سوختند. نالۀ مجروحان، از هرطرف به‌گوش مي‌رسيد. چشمانم را که به اطراف چرخاندم، وحشت سراپاي وجودم را گرفت. بسياري از آنهايي که تا لحظاتي قبل اطرافم نشسته بودند، به شديدترين وجه ممکن تکه‌تکه شده و روی زمين پراکنده بودند. ناگهان به‌ياد آن که لحظاتي قبل ما را به چادرشان دعوت کرد، افتادم. جلويم دَمرو درازکش شده بود روی زمين. خودم را بالاي سرش رساندم. با دست که بر شانه‌اش گذاشتم تا رويش را برگردانم، از ترس بدنم به‌لرزه افتاد. صورتش از وسط بيني به بالا، کاملا رفته بود. دوستش را که بغلش افتاده بود، برگرداندم؛ سر او هم کاملا از گردن متلاشي بود. تازه فهميدم آن مغزي که کف دستم پاشيده بود، مال يکي از اين دونفر بود. هواپيماهای عراقی منطقه را بمباران کرده‌ بودند. آنهايي که در چادرها سينه‌زني مي‌کردند، در آتش مي‌سوختند و فقط فرياد و ضجه‌شان به‌گوش مي‌رسيد. مهمات داخل چادرها که قرار بود براي حملۀ آن شب استفاده شود، منفجر مي‌شد و به کسي اجازۀ نزديک شدن نمي‌داد. همه جا پر بود از خون و تکه‌های بدن. ناگهان از جمع شهدا يک‌نفر برخاست و به طرف‌مان آمد. قد بلندي داشت و زيرپيراهن سفيدش، از خون سرخ بود. هردو دستش از کتف قطع شده و رگ و پي‌هايش آويزان و خون‌ريزان بود. جلو رفتم تا کمکش کنم. با حرکاتش سعي کرد خود را از دستم بربايد. با لهجۀ غليظ آذري، با پرخاش و عصبانيت گفت: - من که چيزيم نيست ... بريد سراغ اونايي که اون جلو هستند. و با چشم اشاره به چادرها کرد و با طمانينه به‌طرف آمبولانس رفت. يکي از بچه‌ها در را برايش باز کرد و او با خون‌سردي سوار شد؛ بي آن‌که ذره‌اي درد در چهره‌ و صدايش پیدا باشد. آن روز، بیش از 150 نفر از بچه ها ارباً اربا شدند. 📚 نقل از کتاب "دیدم که جانم میرود" ✍️نوشته حمید داودآبادی - نشر شهید کاظمی گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
امام خامنه ای عزیز❤️ راجب این کتاب فرمودن، در روزهای پايانی ۹۳ و آغازين ۹۴ با شيرينی اين نوشته‌ شيوا و جذاب و هنرمندانه، شيرين‌كام شدم و لحظه‌ها را با اين مردان كم سال و پرهمت گذراندم. به اين نويسنده‌ خوش ذوق و به آن بيست و سه نفر و به دست قدرت و حكمتی كه همه‌ اين زيبائيها، پرداخته‌ سرپنجه‌ معجزه‌گر اوست درود ميفرستم و جبهه‌ سپاس بر خاك ميسايم. يك بار ديگر كرمان را از دريچه‌ اين كتاب، آنچنان كه از ديرباز ديده و شناخته‌ام، ديدم و منشور هفت رنگ زيبا و درخشان آن را تحسين كردم… گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
آن بیست و سه نفر (2).pdf
708.4K
📝معرفی کتاب « آن بیست و سه نفر » گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌹کتابی که حاج قاسم با خواندنش به کرمانی بودنش افتخار کرد ✍️سرلشکر قاسم سلیمانی پس از خواندن کتاب «آن بیست و سه نفر» نامه‌ای برای احمد یوسف‌زاده نویسنده کتاب نوشته است. متن نامه به این شرح است: «احمد عزیزم؛ تقریظ و تحسین رهبر عزیزمان مرا تشویق به خواندن کتابت کرد و پس از قرائت آن به مقامت غبطه خوردم و افسوس، که در کارنامه‌ام یک شب از آن شب‌ها و یک روز از آن روزهای گرفتار در قفس را ندارم. شماها عارفان حقیقی و عابدان به عبودیت رسیده‌ای هستید که به عرش رسیدید، ای‌کاش در همان بالا بمانید. چه افتخارآمیز است ربانیون بر منبر نشسته، تربیت یافتگان منابر خود را به تماشا بنشینند. چه زیباست جوانان جویای کمال، کودکانِ کمال‌یافته در قفس دشمن را ببینند. ای‌کاش سفیرانِ در قصرهای مجلل نشسته کشورمان، این سفیران در قفس گرفتار شده را ببینند و چگونه سفیر بودن را بیاموزند. احمد عزیز؛ وقتی کتابت را خواندم ناخودآگاه صحنه اسارتی در مقابل دیدگانم مجسم شد و به‌یاد آن اسیر، بر کتاب این اسیر، اشک ریختم، یاد قهرمان اسارت که اسارت را به اسیری گرفت. بانوی معظمه خسته‌ای که با مجروحیت دل و جسم، در حالی که سر برادران، برادرزاده‌ها و فرزندان خود را بالای نی جلوی چشم داشت و ده‌ها زن و کودکِ اسیرِ هرروز کتک‌خورده را در طول هزاران کیلومتر پیاده و یا بر شتر برهنه نشسته، سرپرستی می‌کرد، در عمق قرارگاه دشمن بر هیبت او شلاق زد و با بیانی که خاطره پدرش علی(ع) را در یادها زنده کرد همانند شمشیر برنده برادرش عباس بر قلب دشمن فرود آورد و با جمله "مارأیت الّا جمیلاً" عرش را گریاند و بشریت را تا ابد متحیر عظمت خود ساخت. به کرمانی بودنم افتخار می‌کنم، از داشتن گوهرهایی همچون «شهسواری» که فریاد "مرگ بر صدام، ضد اسلام" را در چنگال دشمن سر داد و نشان داد به‌خوبی درس خود را از مکتب امام سجاد(ع) آموخته است و «امیر شاه‌پسندی» که بر گوشت‌هایِ بر اثر شلاق فروریخته او اطو کشیدند و «احمد یوسف‌زاده»، «زادخوش»، «مستقیمی»، «حسنی» و ... که از اسارت عظمت آفریدند. در پایان درود می‌فرستم برمردی که به‌احترام شما و همه مجاهدین و شهدا، قریب سی سال چفیه یادگار آن روزها را به گردن آویخته تا عشق به این راه و مرام و فرهنگ را به همه یادآوری کند و بر هر نوشته شما بوسه می‌زند و در بالاترین جایگاه فقاهت، حکمت و اندیشه، زیباترین کلمات را نثارتان می‌کند. چقدر مدیون این مردیم و بدون او تاریکیم. خداوندا؛ وجودش را برای ایران و اسلام حفظ بفرما.» گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
.... 🌷داخل اتوبوس نشسته بودیم، از دوستم پرسیدم: شهید همت رو می‌شناسی؟ گفت: همون اتوبانه؟ _آره. _چند بار از اونجا رد شدم. گفتم: ازش چی می‌دونی؟ لبخندی زد و گفت: این‌که مسیر ما واسه رسیدن به خونه مادر بزرگمه. شهیده دیگه، اسماشونو رو همه اتوبانا وکوچه‌ها گذاشتن، همه می‌شناسن دیگه! 🌷سرمو پایین انداختم و ساکت شدم.... دلم سوخت. زیر لب گفتم: اونکه مردم می‌شناسن، مسیر خونه مادر بزرگه نه شهید همت و شهید همت‌ها.... شهید همت اسم یه راه نیست، جهت راهه! همت؛ زین الدین؛ باقری؛ چمران؛ باکری؛ کاظمی و…. اینها فقط اتوبانی برای رسیدن نیستند! بلکه همراهانی هستند؛ برای رساندن…. آن‌چنان راست قامت و استواری، که بر یاد مقدست هم می‌توان تکیه کرد؛ ای شهیـــد. گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 حاج قاسم سلیمانی: اولین موضوعی که اثرگذار بود در جبهه، فضای مدیریتی جنگ بود... من فضای مدیریتی جنگ را که می گویم، ذهن شما به سمت من و برادرانی که باقی مانده ‌اند نرود… ذهنتان متوجه همت، خرازی، کاظمی و متوسلیان بشود… گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | تصاویر بسیار زیبایی از فرمانده لشگر مقدس امام حسین(ع) ، سردار شهید حاج 🌴 دوران گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
4_702924891808072195.mp3
2.93M
🌈 نواهای ماندگار 📢 | حماسه سرایی حاج صادق آهنگران در جمع رزمندگان تیپ ۱۸ الغدیر (یزد) - مهرماه سال ۱۳۶۳ بنام خالق سبحان مهیا شد مهیا شو زجا برخیز برادر جان مهیا شو مهیا شو ✍️ شعر: حبیب الله معلمی 🌴 دوران 💕 ------------------------------------------- ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳" https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
نوحه_های_انقلابی_از_برادر_آهنگران.pdf
9.19M
📚 نسخه PDF | 📖 کتاب: "نوحه های انقلابی" ▫️از برادر صادق آهنگران جلد یک و دو تاریخ چاپ: بهمن 1361 مرکز پخش: مطبوعاتی دژ - خیابان دانشگاه دوران ------------------------------------------- ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳" https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
⚪️ چه روزگار شگفتی! پیروزی‌ ظاهری را رها کن که فتح حقیقی این‌جاست؛...این‌جا که حُسَین‌بن عَلی علیه‌السّلام دل‌های جوانان را فتح کرده است؛...این‌جا که جوانان قلمروی نفس را فتح کرده‌اند. 🌷سید مرتضی آوینی ------------------------------------------- ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳" https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
عقل معاش می گوید که شب، هنگام خفتن است، اما عشق می گوید: "چگونه می توان خفت وقتی که جهان ظلمتکده کفرآبادی ست که در آن، احکام حق مورد غفلت است" 🌷 شهید آوینی ------------------------------------------- ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳" https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
47.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروز شهادت نادر مهدوی و یارانش در نبرد مستقیم با آمریکا در خلیج فارس نادر مهدوی فرمانده دلاور ناوگروه دریایی ذوالفقار سال ۶۶ آغاز اولین دور از جنگ‌های دریایی میان ایران و ناوگان متجاوز خارجی بود که به نام «جنگ اول نفت‌کش‌ها» شناخته می‌شود. مسئولیت اصلی عملیاتی در این میدان، بر عهده نیروی دریایی سپاه بود و در طی آن از قایق‌های کوچک تندرو موسوم به «عاشورا» و «طارق» استفاده شد. نقطه اوج این نبرد، طرح ناکام حمله به بندر نفتی راس الخفجی و عملیات موفق سرنگون ساختن هلی‌کوپتر‌های نیروی دریایی آمریکا بود که توسط ناو‌گروه‌های قرارگاه نوح نبی (ع) بفرماندهی شهید مهدوی به اجرا درآمد. در تاریخ ۱۶مهر ۱۳۶۶ نادر مهدوی و یارانش با سه قایق به جزیره فارسی می روند. آنها پس از ادای نماز مغرب و عشاء ، مورد هجوم بالگردهای کم صدای کبری Ms6 قرار گرفتند. نیروهای ایرانی فوراً به مقابله با آمریکایی ها پرداخته و یک فروند از هلی کوپتر آنها را منفجر مب کنند🔥 ...نادر و یارانش در این نبرد نابرابر جانانه با متجاوزین آمریکایی جنگیدند و سرانجام اغلب آنها شهید و چند نفر نیز از جمله نادر مهدوی به اسارت در می آیند. آنها را بر روی عرشه ناو آمریکایی «یو. اس. اس. چندلر» برده و مورد وحشیانه ترین شکنجه‌های قرون وسطایی قرار می‌گیرند. سربازان آمریکایی سینه‌ شهید مهدوی را با میخ‌های بلند آهنین سوراخ می کنند و سپس او را با شلیک گلوله به بازو، قلب و پیشانی اش به شهادت می رسانند. گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💠 رشادت شهید «نادر مهدوی» در مقابله نابرابر با نیروی دریایی آمریکا ▫️در اواخر جنگ و بعد از اینکه حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی صدام به این نتیجه رسیده بودند که دست نشانده آنها توانایی برتری نظامی بر ایران را ندارد، حمایت‌های سیاسی و نظامی و اقتصادی خود را از رژیم بعثی بیشتر و علنی‌تر کرده بودند. پس از تصویب قطعنامه آمرانه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل و عدم پذیرش آن توسط ایران، بهانه و زمینه برای دخالت‌های مستقیم و غیرمستقیم حامیان صدام و به‌ ویژه آمریکایی‌ها در جنگ تحمیلی فراهم شد که از جمله این اقدامات حضور چشمگیر نیرو‌های دریایی آمریکا و متحدینش در آب‌های خلیج‌فارس به بهانه حمایت و اسکورت نفت‌کش‌های کشور‌های متحد خود به‌منظور محافظت از گزند نیروی دریایی ایران بود. این استراتژی نظامی آمریکا که به‌ منظور تنگ‌تر کردن حلقه امنیتی و نظامی جنگ بر ایران در بعد دریایی پیگیری می‌شد، بعضاً با وقوع درگیری‌های مستقیم نظامی ایران و آمریکا در آب‌های نیلگون خلیج‌ فارس همراه می‌شد. از جمله این درگیری‌ها و رویارویی‌ها می‌توان به جدال دریایی بین رزمندگان ایران به رهبری شهید نادر مهدوی (فرمانده ناوگروه‌های قرارگاه نوح نبی (ع) سپاه پاسدران) و همرزمانش با نیرو‌های دریایی آمریکا در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۶۶ اشاره کرد که بمناسبت سالروز این حماسه آفرینی دریادلان ایرانی منتشر می‌شود:👇👇 ⏳درگیری در ساعت ۲۲ با حمله هلی‌کوپتر‌های آمریکا به قایق‌های تندرو ایران در ۱۸ مایلی جزیره فارسی شروع شد که به مدت نیم ساعت ادامه داشت. در گزارش فرماندهی نیروی دریایی سپاه به فرمانده کل سپاه درباره این درگیری آمده است: 📄👈بعد از آنکه حدود دو ساعت قایق‌ها در منطقه غرب جزیره فارسی مشغول گشت زنی بودند، ناگهان هلی‌کوپتر‌های آمریکایی که تا ۲۰۰ متری قایق‌ها نزدیک شده بودند، به قایق‌ها تیراندازی می‌کنند که بلافاصله برادران با دوشکا و مینی کاتیوشا به مقابله با آنان می‌پردازند. در این حال یکی از برادران یک موشک استینگر به سمت هلی کوپتر آمریکایی پرتاب می‌نماید که بعد از سه ثانیه، انفجار هلی‌کوپتر را در هوا مشاهده می‌کنند و از این مرحله فیلم‌برداری نیز شد؛ ولی دوربین فیلم‌برداری به داخل دریا پرتاب شد. بعد از آن هم قایق‌ها مورد هجوم مجدد و وسیع حدود پنج فروند هلی‌کوپتر قرار می‌گیرند و برادران به داخل دریا پرتاب می‌شوند. هلی‌کوپتر‌های آمریکایی مدت یک ساعت و نیم به برادران در داخل دریا تیراندازی می‌کنند که تعدادی از آنها را درحالی‌که در دریا شناور بودند، به شهادت می‌رسانند. مسئول نیروها، نادر مهدوی از بهترین نیروهای نیروی دریایی سپاه بود و شهید "بیژن گرد"، معاون شهید مهدوی بود. در این درگیری نابرابر، علاوه بر این سه تن، برادران مهدی محمدی‌ها، غلامحسین توسلی، خداداد آبسالان و مجید مبارکی نیز شهید شدند. همچنین در جریان درگیری قایق‌های ایرانی و هلی‌کوپتر‌های آمریکایی، چند ناوچه آمریکایی نیز به کمک هلی‌کوپتر‌ها شتافتند که با آتش سپاهیان اسلام روبرو شدند و یک ناوچه آمریکا نیز هدف موشک‌های سبک رزمندگان قرار گرفت و آسیب دید. بنا به اظهار «واینبرگر» وزیر دفاع آمریکا، هلی‌کوپتر‌های آمریکایی بدون کسب اجازه از مرکز فرماندهی درگیری را شروع کردند و هیچ نوع مکالمه رادیوئی بین هلی‌کوپتر‌ها و قایق‌های ایرانی نبوده است. 🔹روایت «علی ایوانی باقری» از بازجویی و شکنجه در ناو آمریکایی:👇 ▫️ «علی ایوانی باقری» پاسدار وظیفه اهل اهواز که در جریان این عملیات به اسارت نیرو‌های آمریکایی درآمده و بیش از سایر برادران تحت شکنجه آمریکایی‌ها قرارگرفته بود؛ درباره این حادثه گفت: وقتی‌ که مشغول گشت زنی بودیم، هلی‌کوپتر‌های آمریکایی آمدند و به شناور ما حمله کردند. بعد از آنکه شناور ما را زدند، شناور از عقب آتش گرفت. دگمه اولیه مینی کاتیوشا را فشار دادم. یک گلوله رفت و دیگر نتوانستم بزنم. بعد از شناور خود بیرون پریدم. موقعی که شناور غرق شد، بالا آمدم. دو تا دستم سالم بود، هلی‌کوپتر هم بالای سرم رگبار می‌زد. موقعی که رگبار می‌زد برای آنکه در امان باشم، سرم را داخل آب می‌کردم. پس از مدتی که در آب شناور بودم، ناوچه آمریکایی آمد و خدمه آن مرا بالا کشیدند و دست‌وپایم را بستند و کیسه‌ای بر روی صورتم انداختند و مرتب با پوتین و به‌شدت به‌پای تیرخورده‌ام می‌زدند. درد و فشار زیادی را تحمل کردم تا به ناو رسیدیم. همین‌که به ناو رسیدیم، بازجویی شروع شد. سؤال کردند، درجه‌ات چیست؟ به عربی به آن‌ها گفتم: نمی‌فهم. در جواب گفتند، دروغ می‌گویی، کاری می‌کنیم که به حرف بیایی، سپس مرا به دست‌شویی بردند و یک پارچ آب که پر از تاید بود، به من دادند تا بخورم. ادامه در پست بعد👇👇
وقتی‌که امتناع کردم چهار نفر نظامی غول‌پیکر مرا گرفته، دهانم را بازکرده و پارچ آب تاید را به‌زور به دهانم ریختند، طوری که شکمم باد کرد و حالت تهوع پیدا کردم و چند روز بالا می‌آوردم. پس از دو روز دژخیمان غول‌پیکر آمریکایی به سراغم آمدند و از من اطلاعات خواستند؛ اما من با آن‌ها عربی صحبت می‌کردم که باعث شدت خشم آن‌ها می‌شد. مأموران امنیتی مجدداً مرا به دستشویی بردند و به طرز فجیعی یک میخ ۱۰ سانتیمتری را در کمرم فرو بردند. بعد از اینکه از من ناامید شدند و خودشان هم خسته شده بودند؛ مرا به حال خود رها کردند و رفتند. درد کمر به درد‌های دیگر که ناشی از اصابت گلوله‌های کالیبر هلی‌کوپتر بود، اضافه شد. تمام بدنم یکپارچه درد شده بود. حالم مناسب نبود. عده‌ای آمدند و مرا به مکانی که در آنجا بودیم، بردند. روز بعد، گرگ‌صفتان آمریکائی به سراغم آمدند. مثل‌اینکه بره‌ای را شکار کرده‌اند و هر روز قسمتی از بدنش را می‌درند، دوباره مرا با خودشان بردند. این بار شکنجه گران یک شیئی مانند گلوله، به زور در دهانم گذاشتند و با طپانچه مانندی در دهانم شلیک کردند که از قسمت تحتانی بدنم خارج شد... پس‌ از این عمل وحشیانه، به مدت نیم ساعت تمام بدنم می‌لرزید و مجدداً حالم منقلب شد. آن روز هم به همین منوال سپری شد، اما در تمام این مدت یاد و ذکر خدا بود که باعث تقویت روحیه من و استقامت در برابر یانکی‌ها می‌گردید. در تمام لحظات به امامان معصوم (ع) متوسل می‌شدم و از آنان مدد می‌طلبیدم. به هر جهت در آخرین روز‌های بازجویی، خفاشان آمریکایی خواستند که آخرین ضربه خودشان را بر پیکر مجروحم وارد سازند. دیوصفتان غول‌پیکر این بار مرا به دست‌شویی ناو بردند و به شکم روی ناو خواباندند و درحالی‌که بدنم را با فشار گرفته بودند، یکی از آن‌ها ماهیچه بازوی دست چپم را به‌وسیله دستگاهی کشید، آنگاه با یک کلت کمری به بازوی چپم شلیک کردند. پس‌ از این عمل بازهم مرا رها نکردند. بی‌رحمانه با چاقو به دستم می‌زدند و بازهم که از گرفتن اطلاعات از من ناامید شدند، بی‌رحمانه با چاقو ماهیچه دستم را بریدند و مرا با انبوهی از درد و رنج به حال خودم رها ساختند. روزی که قرار بود صلیب سرخ بیاید، جراحات بدنم را کمی پانسمان کردند. صلیب سرخ آمد و به‌ واسطه مترجم به من گفت که می‌خواهیم شما را تحویل ایران بدهیم. پس از چند روز تحمل درد و رنج به خاطر خدای بزرگ، با شنیدن این خبر، احساس وجد و خوشحالی در من بوجود آمد. در آخرین لحظات که می‌خواستیم ناو آمریکایی را ترک کنیم، یکی از آمریکایی‌ها که از ما به‌ شدت ناراحت بود، به مترجمش گفت: به این‌ها بگو که دیگر در خلیج‌فارس پیدایشان نشود. من هم گفتم «خدا لعنت کند پدرت را، فردا در آب‌های خلیج‌فارس نگاه کن و ببین که چه خبر است!!» ⚪️ منبع: 📚کتاب: جنگ محدود ایران و عراق در خلیج فارس--مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم،۱۳۹۰ صفحات ۲۹۱، ۲۹۲، ۲۹۴، ۳۰۸، ۳۰۹ گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
❣️غذای لاکچری جبهه ای •~~~•~~~•~~~• امروز می خوام از غذاهای لاکچری توی جبهه براتون بگم، شما هم اگه دوست دارین که نحوه درست کردنش رو یاد بگیرین میتونین قلم کاغذ آماده کنین و یادداشت برداری کنین، چیه؟ تعجب کردین؟ شاید پیش خودتون فکر می کنین اختراع کردن یه غذای نو از ما برنمیاد؟ شاید فراموش کردین که ما از نسل ما می توانیم هستیم! بگذریم!!! برای خوشمزه شدن این غذا، مواد لازم و چاشنی های اون خیلی مهمه، این که موادش رو از کجا و چه جوری تهیه کرده باشین شرط لازمه، حالا شاید پیش خودتون فکر کنین خُب چه فرقی میکنه که از کجا و چه جوری تهیه کرده باشیم، هرچی بخوایم توی سوپری سر کوچمون هست دیگه، میریم تهیه می کنیم، اما من فرقش رو بهتون میگم، چون اگه موادتون این شرایط رو نداشته باشه اصلا غذاتون مزه دار نمیشه؛ شرط خوب بودن این مواد اینه که بدونیم توسط کی و با چه پولی و با چه نیتی خریداری شده و چه جوری و کجا بسته بندی شده و چه جوری ارسال شده تا بدست ما رسیده، حتی اینی که از کدوم مغازه خریده شده هم شرطه، یه وقت فکر نکنین اینا مهم نیست ها، خیلی هم مهمه، چون مواد اولیه ای رو که ما تهیه می کردیم توسط مردمی مهربان دلسوز و فداکار با پول حلال تهیه شده بود، اونا با جون و دل اینا رو می خریدند، از مغازه ای هم می خریدند که اگر جنسش رو قبلا باقیمت ارزانتری خریده بود و امروز گرون شده بود، آن جنس رو به همون قیمت قبل می فروخت چون پول اضافی رو حروم می دونست، تازه اگه می دونست که برای ماست تخفیف هم می داد؛ برای ما هم فرقی نمی کرد که کی یه دونه خریده و کی صد دونه، مهم نیت خیری بود که داشتند، بعد اونا رو میاوردند توی مسجد، یعنی خونه خدا با عشق و سلام و صلوات بسته بندی می شد و بعد هم بار ماشین می کردند و با دعای خیر بدرقه می کردند تا بدست ما می رسید. حالا بفرمائید بدونم جایی سراغ دارید که موادش رو اینجور تهیه کرده باشند؟ سوپری سر کوچتون از این مواد رو داره؟ در هیچ کجای دنیا جز توی جبهه ها چنین موادی پیدا نخواهید کرد، تنها سوپری که از این مواد داشت تدارکات گردان بود، قبل از گفتن مواد لازم و طرز تهیه غذا باید بهتون بگم که این غذای لاکچری رو فقط موقعی داشتیم که مثلا توی خط مقدم بودیم و از این مواد دم دست بود، چون توی پادگان غذای گرم بود و اگه هوس این غذا رو می کردیم باید اخراجی های گردان رو می فرستادیم به تدارکات تک بزنند و ..... بگذریم!!! مواد لازم برای تهیه این غذا جهت سه یا چهار نفر، یه دونه کنسرو لوبیا چیتی، یه دونه کنسرو خاویار بادمجون، یه دونه هم کنسرو تُن ماهیه، طریقه درست کردنش ابتدا یه ماهیتابه آماده می کنید، اگه ماهیتابه هم نداشتین مهم نیست میتونین از یه قوطی جای فشنگ کلاش هم استفاده کنین، درب کنسروها رو باز می کنید، اونا رو درون ماهیتابه می ریزید و خوب هم می زنید، بعد آن رو روی اجاق میذارین تا خوب گرم بشه، بازم هم میزنین تا خوب یه دست بشه، حالا نگید باید کنسروها رو اول نیم ساعت بگذارین توی آب، جوش بخوره تا میکروب خطرناکش کشته بشه، چون ما آن موقع از این سوسول بازیا نداشتیم و حتی گاهی اصلا گرمش هم نمی کردیم و اگه موقعیتش ایجاب می کرد با سرنیزه ای که از بغل پیکر عراقی ها درآورده بودیم هم اونو باز می کردیم، هیچ وقت هم نه مریض شدیم و نه مُردیم، بعد خوب که داغ شد با لبه لباستون یا اگه چفیه داشتین با گوشه چفیه تون اونو از روی اجاق برمی دارین!! نیازی به دست گیره نیست، چون ما دستگیره نداشتیم و با لبه لباسمون یا گوشه چفیه دور گردنمون ورش می داشتیم، شاید شما هم جایی بودین که دستگیره نبود، بعد اگه سفره داشتین که پهن می کنید اگر هم نداشتید میتونین مثل ما یه چفیه به عنوان سفره پهن کنین و غذا رو بگذارین وسط سفره، نیازی به کاسه و بشقاب های اضافه هم نیست، چون مزه این غذا تو اینه که دور همین یه ظرف بنشینید، یکی از چاشنی هایی که این غذا رو خیلی خوشمزه تر میکنه خصوصیات اوناییه که دورش می شینن؛ حالا نگین چه فرقی میکنه که کیا پای غذا نشسته باشند ها، چون خوشمزگی این غذا خیلی به این چاشنی گره خورده، ادامه در پست بعد 👇👇
اون خصوصیات اینهاست: باید با اخلاص باشند و ایمان قوی داشته باشند، باید برادری و برابری و یکرنگی شیوه کارشون باشه، ریا و دورویی نباید داشته باشند، نسبت به هم مهربانی کنند و شجاع و نترس هم باشند، خودبزرگ بینی در وجودشون نباشه، ولایت پذیر هم باشند و هیچ وقت پشت امامشون رو خالی نکنند، اگه غذاتون با این چاشنی ها بود، غذاتون خیلی خوشمزه میشه، اصلا لازمه این غذا داشتن همین چاشنی هاست، آن وقت اگه نون گرم داشتین که میذارین سر سفره و بسم الله میگین و شروع به خوردن می کنین و اگر هم نداشتین، یکی مثل عمو علی مواساتی که سرش درد میکرد برای این کارها، میزارین تا نونا رو براتون گرم کنه، باید سعی کنین لقمه های کوچک بردارین و هوای همدیگه رو داشته باشین تا همه سیر بشن، اگه پیاز یا ترشی هم بود میتونین در کنارش استفاده کنین، البته اگه پیاز رو قاچ نکنین و سالم دستتون بگیرین و گاز بزنین بهتره، اگه بین غذا عادت دارین که آب بخورین باید حتما پارچ آب و لیوان هاتون پلاستیکی قرمز باشه، اگه می خواین که غذاتون مثل غذای ما خوشمزه بشه باید همه چیزش مثل مال ما باشه، حالا شما هم اگه مواد و چاشنی هاش رو جایی پیدا کردید میتونین امتحان کنین، خیلی خوشمزست، هرچند که گفتم تنها سوپری که موادش رو داشت تدارکات گردان بود. اما چاشنی آن را باید خودتون بدست بیارین، یعنی از قبل باید تهیه کرده باشین! منتظر دستور پخت غذاهای دیگه لاکچری ما باشید. 《•》《•》《•》《•》 راوی: حسن تقی زاده / بهبهانی گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
آدم ها سه دسته اند .... سوخته ها عاشقند ... چیز های بالاتری مے بینند و میسوزند ، توی همان عشق❤️ 📎پ ن : ۱۷ مهر ماه جستجوگر نور گرامی باد . ⚘ گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💠 ....! 🌷از رادیو شنیدم که پایگاه مالک اشتر اعزام داره. اتفاقاً همان شب سعید تازه از جبهه برگشته بود به باباش گفتم یک جعبه شیرینی بخره. 🌷....فردا صبح که راه افتادم برم بدرقه رزمنده ها. سعید بیدار شده بود منو که دید گفت: کجا داری [مى رى] مامان؟ گفتم: دارم می رم بدرقه رزمنده ها. گفت: صبر کن من هم دارم میام. 🌷هنوز بلند نشده بودم که دیدم با یک ساک برگشت. گفتم: این چیه؟ خندید و گفت: مگر نمی خواهی بری بدرقه رزمنده ها خب منم رزمنده ام دیگه. با تعجب گفتم: آخه تو همین دیروز اومدی! 🌷.... بر خلاف دفعات قبل با من روبوسی کرد و در همان عملیات یعنی کربلای ۵ به شهادت رسید. —(راوى: مادر طلبه شهید سعید رجبی فاضل) ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
📷 شهید زوریک مرادی مسیحی(مرادیان)🌷 شهادت: ۱۹ مهر ماه ۵۹ شهید (مرادیان) اولین شهید نظامی ارمنی در دوران ۸ سال دفاع مقدس بود. او تنها فرزند پسر خانواده بود و در هفتم تیرماه ۱۳۳۹ در تهران چشم به جهان گشود. در سال های تحصیلی دوران ابتدایی در دبستان «ساهاکیان» با اینکه به اتفاق والدین و چهار خواهرش در یک اتاق زندگی می کرد ولی همیشه شاگرد اول بود. تحصیلات دوره راهنمایی و متوسطه را در دبیرستان ارامنه «کوشش داوتیان» ادامه داد اما با وجود قبولی در امتحانات اعزام به خارج، در عین ناباوری خویشاوندان و دوستان سال آخر دبیرستان را ناتمام گذاشت و چند ماه پیش از شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه عازم خدمت سربازی شد. شهید مرادی بعد از سه ماه دوره آموزشی در «شاهرود» به لشکر ۶۴ ارومیه منتقل شد و سرانجام بعد از ۸ ماه خدمت بر اثر اصابت ترکش خمپاره و مجروحیت شدید در تاریخ ۱۹ مهرماه ۱۳۵۹ در جبهه پیرانشهر به شهادت رسید؛ آن هم حدود ۱۹ روز بعد از شروع جنگ تحمیلی. پیکر اولین شهید نظامی ارمنی«زوریک مردایان» در ۲۴ مهرماه ۱۳۵۹ در گورستان ارامنه در جاده خراسان به خاک سپرده شد. تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
🌷۱۹مهر ۵۹ - سالروز شهادت رزمنده روزهای مقاومت خرمشهر، شهید قاسم فرخی ▫️ او در سال ۱۳۳۸ در خانواده انقلابی در خرمشهر بدنیا آمد. قاسم سرباز ارتش در کرمانشاه بود که برای عروسی برادرش در خرمشهر چند روزی را به مرخصی آمده بود که همزمان شد با آغاز جنگ. قاسم به محل خدمت خود بازنگشت و در کنار بقیه مردم به دفاع از شهرش پرداخت. این در حالی بود که ارتش به خاطر غیبت، او را سرباز فراری اعلام کرد و تحت تعقیب قرار داده بود!!! محمود، برادر بزرگش از پاسداران سپاه خرمشهر بود که در تاریخ ۴مهرماه به‌شهادت رسید. قاسم فرخی سرانجام بعداز مقاومت جانانه در کنار دیگر مدافعان خرمشهر در تاریخ ۱۹مهر به برادرش ملحق شد🕊🕊 بعد از شهادت او، مسئولین پادگان ارتش برای بازگرداندن وی به محل خدمتش، اقدام نموده ولی خبردار شدند که او در دفاع از خرمشهر به شهادت رسیده است. 🌷 به یاد فداکاری رزمندگان مقاومت ۴۵ روزه خونین شهر گروه واتساپ دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | مصاحبه با شهید سید محمدعلی جهان آرا 🌴 او در این گفتگو از ایثار و رشادت رزمندگان خرمشهر در مقاومت 45 روزه در برابر محاصره ارتش بعث صدام می‌گوید ------------------------------------------- ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳" https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🌷 شهید بزرگوار محمد علی جهان آرا در جمع نیروهای اعزامی سپاه خرمشهر 🌴 ------------------------------------------- ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳" https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱