eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
10هزار ویدیو
833 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
يَا مَنْ فِي عَفْوِهِ يَطْمَعُ الْخَاطِئُونَ 🌺 راست گفته‌ای.... طمع کرده ام به عفوت، درست همانوقت که استخوان_شکسته و بن بست رسیده؛ برگشتم! و تو چنان ندید گرفتی؛ که گویی هرگز شاهدی بر ماجرا نبوده‌ای!
در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند اقرار بندگی کن و اظهار چاکری ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی تا یک دم از دلم غم دنیا به در برد پ.ن: یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ یا حَبیبَ مَن لاحبیبَ لَهُ جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد؟ من که جز تو کسی را ندارم ...
۱۵ سال بعد از عملیات والفجر مقدماتی از دل پیکر یک شهید پیدا شد. اعداد و حروف نقش بسته روی پلاکش زنگ زده بود. توی جیب لباسش یک برگه پیدا کردیم ... نوشته هاش به سختی قابل خواندن بود ... بسمه تعالی جنگ بالا گرفته است مجالی برای هیچ وصیت نیست ... جز همین که امام را تنها نگذارید.. تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم حدیثی از امام پنجم می نویسم: به تو خیانت می کنند تو مکن .. تو را می ستایند فریب نخور.. تو را نکوهش می کنند شکوه مکن .. مردم شهر از تو بد می گویند اندوهگین مشو.. همه ی مردم تو را نیک می خوانند مسرور نباش .. آنگاه از ما خواهی بود.. تحف العقول ص ۲۸۴ دیگر نایی در بدن ندارم ... خداحافظ دنیا ... یا زهرا(س) ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
۱۶ اردیبهشت ۱۳۶۱ -سالروز شهادت رزمنده بسیجی عبدالحسین نوروزی نژاد 🌱 متولد دزفول-۱۳۴۳ 🕊عروج:مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس آشنایی او با احکام شرعی و تکالیف دینی همزمان با دوران نوجوانی و آغاز سن بلوغش بود با شروع جنگ تحمیلی سریعا خود را به ستاد نیروهای ذخیره سپاه معرفی کرد،آموزشهای نظامی لازم را دید و عضو فعال بسیج شد در مرحله دوم عملیات آزادسازی خرمشهر در اردیبهشت ۶۱ هنگامیکه عراق برای بازپس‌گیری مواضع خود، پاتک را آغاز کرد، او که فرمانده دسته بود، مجبور شد براثر فشار بی امان دشمن و بنا به دستور فرماندهی، نیروهای خود را عقب بفرستد. بقیه ماجرا از زبان شهید محمد گل اکبر: آنروز که دشمن پاتک سنگینی کرد.دشمن با تانک بما هجوم آورد، دستور عقب‌نشینی صادر شد، من معاون دسته بودم. عبدالحسین گفت: تو نیروها را به عقب ببر! و خودش با آرپی‌جی مقابل دشمن ایستاد وگفت من شلیک می‌کنم تا شما فرصت عقب رفتن پیدا کنید. و اینگونه او در آخرین لحظات، خود را سپر جان همرزمانش نمود و در عنفوان جوانی بال در بال ملائک گشود🕊🕊 فرازهایی از وصیتنامه شهید: درمکتب ما،در اسلام عزیز ما سکوت خوار وننگین است،پس بپاخیزیم و برعلیه کفر و علیه باطل بجنگیم که خدا با ماست و وعده خدا راست و درست است . . . و اما ای بازماندگان عزیز، شما که رسالت خون شهیدان را برعهده دارید باید با کمال صداقت آنرا انجام دهید و از آن غافل نشوید.امام را الگو وسرمشق خودقرار دهید و از رهنمودهای او پیروی کنید که راه امام، راه اسلام و قرآن است به پرورش چهره های تازه و اسلامی همت گمارید و مسجد را که بقول امام سنگر است حفظ کنید و آنرا خالی نگذارید
دفاع مقدس
۱۶ اردیبهشت ۱۳۶۱ -سالروز شهادت رزمنده بسیجی عبدالحسین نوروزی نژاد 🌱 متولد دزفول-۱۳۴۳ 🕊عروج:مرحله دو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهید عبدالحسین نوروزی نژاد او در وصیت نامه اش می نویسد: « خانواده عزیزم! اگر در جبهه شهید شدم، جسم مرا بدون غسل و کفن و با همان لباس هایم به خاک بسپارید » ...وسپس با بقیه رفقایش از سپاه دزفول، راهی عملیات می شود... 🌴 اردیبهشت ۶۱ _ عملیات بیت المقدس - نبرد برای همرزم شهید می گوید: قبل از عملیات، بخاطر گرمای هوا، همراه با تعدادی از بچه ها کلاه های پارچه ای تهیه کردیم و هر کدام اسم و مشخصات خود را روی لبه آنها نوشتیم و به شوخی می گفتیم اگر چیزی از بدنمان نماند، لااقل از روی کلاهمان شناسایی شویم! این شوخی ما در مورد این شهید عزیز واقع شد. پاتک عراق سنگین بود بطوری که دشمن برای هر نفر یک گلوله ی تانک شلیک می کرد ... در آن شرایط که بچه ها مجبور می شوند که به خاکریز عقب برگردند، «عبدالحسین» با شلیک آر پی جی سعی در مقابله با دشمن داشت ک ناگهان . . . 🕊🕊 غروب شد اما خبری از «عبدالحسین» نداشتیم. شب بچه­ ها دوباره برای بازپس‌گیری مواضع قبلی و شناسایی و انتقال پیکر شهدا رفتند، پیکر او را نیافتند، ... تنها نشانه ای که از عبدالحسین پیدا شد، فقط یک کلاه نیم سوخته بود که نامش روی آن نوشته شده بود. ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
‍ #ماه_پاره 🌷شهید عبدالحسین نوروزی نژاد او در وصیت نامه اش می نویسد: « خانواده عزیزم! اگر در جبهه
01_vns-norozi_mojodi_980611.mp3
17.05M
🔰 دلنوشته ی شهید جاویدالأثر عبدالحسین نوروزی نژاد؛ تو را باید به آن کلاه نیمه سوخته قسم داد. آن کلاه نیم سوخته ای که حاج مصطفی بعد از ۳۲ سال بالاخره رازش را برملا کرد و آورد و داد به برادرت... درد نرسیدن از درد جاماندن سنگین تر است و تو دوباره می پرسی: مگر نرسیدن با جاماندن تفاوت دارد؟ دارد. تفاوت دارد. به سه رنگ تابوتت قسم تفاوت دارد. آخ ! یادم نبود برادر! نباید تو را به سه رنگ تابوتت قسم می دادم ، آخر تابوتی در کار نبوده و نیست. ۱۶ اردیبهشت ۱۳۶۱ -سالروز شهادت رزمنده بسیجی عبدالحسین نوروزی نژاد ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
🌱 می‌ستایمت که شانه‌های شکوهمند تو 🌿 آبروی کوهستان‌هاست و اردیبهشت نگاهت، در چشمان هیچ بهاری نمی‌گنجد! ------------------------------------------- 📡 کانال "دفاع مقدس" (ایتا، روبیکا،تلگرام، واتساپ)
🌴 اینجا است یا فرش؟ لباس ها خاڪے اما روحشان همه افلاڪے آرے ، این تسبیح گویان ڪہ درقاب زمین ایستاده اند...
دفاع مقدس
🌴 اینجا #عرش است یا فرش؟ لباس ها خاڪے اما روحشان همه افلاڪے آرے ، این تسبیح گویان #فرشتگانند ڪہ درق
🌷 ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت دکتر سید عبدالرضا موسوی، فرمانده سپاه خرمشهر (بعد از شهید جهان آرا) 🌴 مرحله سوم عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر)
دفاع مقدس
🌷 ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت دکتر سید عبدالرضا موسوی، فرمانده سپاه خرمشهر (بعد از شهید جهان
🌷دکتر عبدالرضا موسوی ، فرمانده سپاه خرمشهر ▫️در تاریخ ١٣٣۵/١/٢٩ در خرمشهر چشم به جهـان گشود. روزهـای کودکی او درمیان مردم باصفای خرمشهر سپری شد. او که یکی از شاگردان ممتاز در تمام دوران تحصیل بودموفق به اخذ مدرک دیپلم با معدل ۱۹/۵۸ گشت و رتبه اول را در کنکور اعزام به خارج کسب نمود. اما چون در تمام رشته‌های پزشکی دانشگاه‌های کشور قبول شده بود بنا به دلایلی تهران را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. موسوی از همان زمان فعالیت سیاسی خود را آغاز نمود وپس از مدتی خود رابه دانشگاه اهواز انتقال داد. دراهواز چندین مرتبه از طرف گارد دانشگاه به علت فعالیت سیاسی به وی اخطار شد تااینکه درسال ۱۳۵۵ ازدانشکده اخراج گشت او پس ازاین ماجرا اولین تظاهرات درشهر خرمشهر راسازماندهی ‌کردکه درهمین زمان توسط ساواک دستگیر وبه زندان افتاد. او پس از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد، وبا کانون فرهنگی -نظامی خرمشهر به همکاری پرداخت سپس به تشکیل کلاس های ایدئولوژی در کانون فتح آبادان و تدوین جزواتی در تفسیر نهج البلاغه همت گماشت و در قسمت تدارکات جهاد سازندگی نیز فعالیت نمود. او که قبل از پیروزی انقلاب در حزب‌الله خرمشهر با«سیدمحمد جهان‌آرا» آشنا شده بود،‌به دعوت وی واردنهاد مقدس سپاه گشت و در قسمت آموزش و عملیات نقش عمده‌ای ایفا نمود. و در آبان ماه سال ۱۳۵۸ برای مدت کوتاهی به دانشگاه رفت امااحساس مسئولیت او را به سپاه بازگرداند و با شروع جنگ به جبهه‌های نبردحق علیه باطل شتافت وچندین مرتبه مجروح گشت. موسوی در فاصله سقوط خرمشهر تا سقوط بنی‌صدر برای استخدام در وزارت امور خارجه به تهران رفت تا اینکه بتواند در یکی از کشورهای خاورمیانه فعالیت دیپلماتیک داشته باشد. ولی با سقوط بنی صدر به جبهه بازگشت. موسوی پس از عزیمت جهان‌ آرابه مشهد فرماندهی سپاه خرمشهر را بر عهده گرفت وی با آغاز عملیات بیت‌المقدس نیروهای تیپ ۲۲ بدر را سازماندهی کرد مسئولین فرماندهی تیپ را به او سپردند اما موسوی آن را نپذیرفت سرانجام فرمانده دلاور خرمشهر در مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس سال ۱۳۶۱ وقتی مثل یک رزمنده بسیجی عادی با موتور به خطوط مقدم سرکشی می کرد با اینکه فرمانده سپاه خرمشهر بود و حضور ایشان در پشت جبهه ضروری بود ولی اصلاً قبول نمی کرد که هر روز و هر لحظه به خطوط مقدم سرکشی نکند سرانجام در حالی که بر موتورسیکلت سوار بود مورد اصابت مستقیم راکت هواپیما قرار میگیرد و به شهادت می رسد
دفاع مقدس
🌷 ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت دکتر سید عبدالرضا موسوی، فرمانده سپاه خرمشهر (بعد از شهید جهان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 |مصاحبه شهید دکتر سیدعبدالرضا موسوی (فرمانده سپاه خرمشهر پس از شهادت محمدعلی جهان آرا) 🌷شهیدموسوی در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۶۱ در عملیات بیت‌المقدس (آزادسازی خرمشهر) بر اثر اصابت ترکش راکت هواپیماهای دشمن به شهادت رسید🕊🕊 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
🌷دکتر عبدالرضا موسوی ، فرمانده سپاه خرمشهر ▫️در تاریخ ١٣٣۵/١/٢٩ در خرمشهر چشم به جهـان گشود. روزهـا
💠 خاطره ای از شهید دکتر سید عبدالرضا موسوی 🔸به یاد دارم پس از نماز مغرب وعشاء فرصتی دست داد که جهت هماهنگی برخی کارها لحظاتی مختصر در خدمت شهید بزرگوار عبدالرضا موسوی فرمانده دلیر سپاه خرمشهر باشم. ▪️هنگامی که به چادر او مراجعه کردم، در حال خواندن نهج البلاغه بود. او را در حالی دیدم که چهره اش برافروخته و نورانی بود! ▫️پیش از آنکه لب به سخن بگشایم، او پیشدستی کرد و گفت: چقدر نورانی شدی! ... و من هم در جواب با اندکی مزاح گفتم: این توئی که نورانی شدی و وقتش رسیده که شهید بشی! 🔺آری رضا در آخرین روزهای عمر با برکت خویش، به راز و نیاز با معبود می پرداخت، و در حال نجوا با امام خویش بود. 🔹یقین دارم در آن خلوت الهی، او به جز از مولا امیرالمومنین(ع) واسطه ای مقرب تر جهت برآورده شدن حاجات خویش نیافته بود. ▪️مطمئناً همه دوستانی که با عبدالرضا مراوده داشتند، با من هم عقیده بودند؛ او درتمام دوران پس از پیروزی انقلاب و قبل از آن لحظه ای از حرکت نایستاده و همواره در حال تلاش، تکاپو و تکامل بود. 🌷فردای آن روز هنگامی که پیکر بی‌جان عبدالرضا را دیدم، چیزی که بیشتر توجه مرا به خود جلب کرد، آرامش و رضایت او بود. از آنچه عمری به دنبال آن بود و سرانجام به آرزوی خود رسید. ─ (راوی: حسن آذری نیا)
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گفتار سیدمرتضی آوینی در مورد شهید سید عبدالرضا موسوی
📷 عکس پایین: شهید سید عبدالرضا موسوی در جمع یاران 🌷 ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت دکتر سید عبدالرضا موسوی، فرمانده سپاه خرمشهر (بعد از شهید جهان آرا) ا🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴 💢فلسفه جنگیدن از نگاه سردار خرمشهر 🔶در بخشی از وصیت‌نامه شهید موسوی آمده است: «جنگ با عراق برای ما هدف نیست و همه‌ چیز هم نیست، بلکه وظیفه‌ای است در کنار و به دنبال دیگر وظایف انقلابی و اسلامی که تاکنون داشته‌ایم و از این‌ پس نیز خواهیم داشت.» 🔸جنگ فعلي، با بحران اقتصادي و توطئه‌هاي سياسي نظاميِ ديگر از لحاظ ماهيت تفاوتي ندارند. انقلاب در حركت روبه‌پيش خود با اين موانع و توطئه‌ها و كارشكني ها روبرو مي‌شود و در مورد هر انقلاب اصيل و مردمي چنين است ؛ لذا بايد در ادامه راه خود به سوي هدف هاي انقلابي؛ همه موارد را از پيش پا برداشت. ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 ⚪️ تسلط کامل به زبان عربی 🔹سید قرآن و نهج البلاغه را زیاد می‌خواند و با تسلط بر زبان عربی، مطالعات زیادی داشت، به طوری که گاهی اوقات روزانه ۱۰ الی ۱۱ ساعت به مطالعه کتاب می‌پرداخت. 🔹او کسی بود که بعد از شهادت محمد جهان آرا فرماندهی سپاه خرمشهر را بر عهده گرفت و همانند هم‌رزمان شهیدش آنقدر حماسه آفرید تا نهایتا در عملیات بیت المقدس و در آستانه فتح خرمشهر به آسمانی شد.🕊🕊🕊 ------------------------------------------- 📡 کانال "دفاع مقدس" (ایتا، روبیکا،تلگرام، واتساپ)
دفاع مقدس
📷 عکس پایین: شهید سید عبدالرضا موسوی در جمع یاران 🌷 ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت دکتر سید ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 برخی از بازماندگان سپاه خرمشهر در دوران مقاومت 45 روزه که در عملیات بیت‌المقدس شرکت داشتند و خیلی هاشان در آستانه فتح خرمشهر بشهادت رسیدند. 🌷 ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت دکتر سید عبدالرضا موسوی، فرمانده سپاه خرمشهر (بعد از شهید جهان آرا)
🌹 روایتی از نحوه شهادت سید عبدالرضا موسوی، دومین فرمانده شهید سپاه خرمشهر 💠 او جانشین شهید جهان آرا بود که در اوایل جنگ رشادت‌ و حماسه های بسیاری آفرید تا این که در عملیات بزرگ بیت المقدس مزد جهاد مخلصانه خویش را گرفت. ➖ یکی از همرزمان شهید می‌گوید: عملیات بیت المقدس شروع شد و سپاه خرمشهر به عنوان عمل کننده در عملیات با تیپ ۲۲بدر همکاری داشت. (این تیپ در دو مرحله از عملیات شرکت کرد که تلفات زیادی نیز متحمل شد.) 🔹من نیروی اطلاعات تیپ بودم و قرار بر این شد که به جمع آوری اطلاعات منطقه و دشمن بپردازم. 🔸به اتفاق شهید موسوی نیز که فرماندهی سپاه خرمشهر را بر عهده داشت عازم منطقه شدیم که علاوه بر آن که عبدالرضا به نیروهایش سرکشی کند وضعیت منطقه را نیز برآورد کنیم. ▪️سوار موتور تریل شدم و موسوی هم بر ترک آن. پس از طی مسافتی به خاکریزی که مابین نیروهای خودی و دشمن بود رسیدیم. در آن سوی خاکریز، کامیون عراقی را دیدیم که همانجا رها شده بود و چند جسد عراقی در دور و بر آن بود. تصمیم گرفتیم که به طرف کامیون رفته شاید برگه، سند یا مدرکی سندی در آن پیدا کنیم. سوار بر موتور با سرعت از خاکریز پرش کردیم و به کامیون رسیدیم. 🔺پس از بازرسی آن، اسناد اطلاعاتی و نقشه‌های باارزشی را یافتیم. سید مدارک را جمع آوری و بسته بندی کرد و فوراً ترک موتور نشست. ▫️هنگام بازگشت، عراقی‌ها متوجه ما شدند و شروع کردند به شلیک به سمت ما. بارانی از تیرهای سلاح سبک به سمت ما می‌بارید و ما نیز پیاده شده و پشت کامیون پناه گرفتیم. ⭕️ در یک فرصت مناسب موتور را روشن کرده و رضا نیز پشت سرم قرار گرفت و با سرعت هر چه تمامتر حرکت کردیم. از روی خاکریز پریدیم و تخت گاز به سمت نیروهای خودی تاختیم. با مطالعه اسناد و مدارک و نقشه‌ها مشخص شد که مدارک و نقشه‌ها حاوی اطلاعات مهمی در رابطه با عملیات بود. 🔹هنگام ظهر شهید موسوی برای اقامه نماز جماعت آماده شد و سپس برای خواندن نماز به چادر شهید قاسم داخل‌زاده رفت. 🌷پس از انجام فریضه نماز از بچه‌ها خداحافظی کرد. لحظاتی نگذشت که هواپیمای دشمن در آسمان پدیدار شدند و منطقه را بمباران کردند. سید بزرگوار عبدالرضا موسوی نیز در همین زمان بر اثر اصابت ترکش راکت‌های پرتاب‌شده به شهادت رسید.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرازی دیگر از مصاحبه شهید دکتر سید عبدالرضا موسوی (فرمانده وقت سپاه خرمشهر)
گامی به تولا زده بودم ای کاش جامی ز می‌ «لا» زده بودم ای کاش آن شب که قراولان طوفان رفتند چون موج به دریا زده بودم ای کاش
🌷 شهید علی اکبر محمد حسینی فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشگر41 ثارالله (ع) کرمان 🕊 شهادت: عملیات طریق القدس (فتح بستان) - پل سابله ▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️ مدّت‌ها از عملیات سومار گذشته بود. یک‌روز نزد من آمد و گفت: «چند روز مرخّصی می‌خوام. باید برم کرمان.» گفتم: «تو مدّت زیادی اون‌جا موندی؛ حتماً خسته شد‌ی. من هم حرفی ندارم؛ می‌تونی بری.» گفت: «موضوع خستگی نیست. کارهای دیگه‌ای دارم.» مرخّصی گرفت و رفت. چند روز بعد برگشت. با خوش‌حالی گفتم: « چه زود برگشتی؟! کارهات تموم شد؟» گفت: « حاج آقا! من دفعه‌ی قبل از طرف سپاه اعزام شده بودم وا حساس می‌کردم بر حسب وظیفه اومدم این‌جا؛ این برام عذاب‌آور بود. لذا به کرمان رفتم و با سپاه تسویه حساب کردم و حالا آزادِ آزاد هستم و به میل و اختیار خودم اومدم.» سکوت کرد و سپس ادامه داد: «می‌خوام حضورم در جبهه برای خدا باشه، نه به خاطر انجام وظیفه.» نقل از کتاب📚 حماسه سابله
دفاع مقدس
🌷 شهید علی اکبر محمد حسینی فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشگر41 ثارالله (ع) کرمان 🕊 شهادت: عملیا
شهید علی اکبر محمد حسینی از یاران حاج قاسم سلیمانی در لشگر41 ثارالله (ع) کرمان فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع) در ۲۲مهرماه سال 1337شمسی در خانه ای کوچک ومحقر و گلی واقع در چهارراه طالقانی فعلی در کرمان به دنیا آمد. پدرش برای گذران زندگی خانواده بزرگ ده نفری خود شبانه روز کار می کرد با وجود این نمی توانست هزینه مخارج فرزندانش را تامین کند، علی اکبر در محرومیت وفقر و تنگدستی و با درد این طبقه از مردم کشورش بزرگ و آشنا شد. دوران ابتدایی را در دبستان امیرکبیر کرمان به پایان رساند . سپس به دلیل از کارافتادگی پدر ترک تحصیل کرد و راهی بازار کار شد تا در تامین مخارج خانواده نقشی داشته باشد. علی اکبر با شرکت در جلسات مذهبی و نماز جماعت بر اطلاعات دینی و مذهبی اش افزود و با مطالعه کتاب و حضور در مجالس سخنرانی، دانش سیاسی اش را افزایش داد بطوریکه در۱۷ سالگی درک عمیقی از جریانات سیاسی اجتماعی به دست آورد.. پنج سال بعد از ترک تحصیل با ثبت نام در مدرسه راهنمایی شبانه صفاری کرمان دوره تحصیل راهنمایی را آغاز کرد و در مدرسه راهنمایی شبانه مهر تحصیلات راهنمایی را به پایان رساند. سال ۱۳۵۵ تحول عظیمی در افکار علی اکبر به وقوع پیوست وی که با گوش سپردن به نوارهای ضبط شده سخنان و مطالعه اعلامیه های امام با آن بزرگوار آشنا شد و با تکثیر نوارها و اعلامیه ها و پخش و توزیع آنها تحت تعقیب ساواک قرار گرفت. با علنی شدن مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاهنشاهی علی اکبر از عناصر اصلی سازمان مبارزات و اعتصابات در کرمان بود . در حوادث ۲۴ مهر مسجد جامع کرمان و ۲۴ آذر مسجد امام (ره) حضور فعال داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد کمیته شد و کمی بعد به سپاه پاسداران پیوست. در آخرین روزهای سال ۱۳۵۸ همراه با عده ای دیگر عازم کامیاران شد و بعد از یک دوره نبرد با ضد انقلاب از همانجا به سومار رفت و در عملیات ظهر روز عاشورای سال ۱۳۵۹ (۲۷/۸/۵۹) شرکت کرد. پس از آن به جبهه های جنوب عزیمت نمود، و در آنجا فرماندهی نیروهای کرمانی را به عهده گرفت. در عملیات های ثامن الائمه (ع) و طریق القدس، فرماندهی گردان حضرت ابوالفضل (ع) را به عهده داشت و سرانجام در تاریخ ۱۲/۹/۶۰ در چهارمین روز عملیات پیروزمند طریق القدس (فتح بستان) از ناحیه پا مجروح شد ولی در حالیکه می توانست جان خودش را نجات دهد برای حفظ روحیه نیروهای تحت امرش در منطقه نبرد ماند و سرانجام زیر پل سابله مظلومانه به شهادت رسید. مزار: گلزار شهدای کرمان ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 بخشی از وصیتنامه شهید علی اکبر محمد حسینی: « شکر می کنم خدای بزرگ را که به من شعوری عنایت کرده که راه حق را تشخیص بدهم خدای را شکر که به من قدرتی داده است که در این راه گام بزرگی بردارم و خدا را شکر می کنم که یک قدرت بزرگ و پر شکوهی را به رهبر کبیر انقلاب داده است سلام و درود فراوان بر تمام کسانی که تقوی را پیشه کرده اند و فقط برای خدا قدم بر می دارند سلام بر همیشه پویندگان راه حق و حقیقت و قیام گران، کسانی که در روزها مانند شیر خروشانند و شب ها عابدانی بیدار از پدر و مادر خود خواهش می کنم که وقتی من شهید شدم برای من گریه نکنند باید خوشحال باشند و شربت و شیرینی بدهند من از خداوند تبارک و تعالی طلب می کنم که گناهان مرا ببخشد هر چند می دانم که گناهان من زیاد است ولی خداوند آنها را می بخشد پدر و مادر و خواهر و برادر هر قطره اشک شما مانند یک سوزن است که بر کف پای من فرو می رود والسلام خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار درود بر خمینی » . . هدیه به ارواح مطهر شهدای عملیات طریق القدس الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
شهید علی اکبر محمدحسینی فرمانده گردان لشگر حاج قاسم (ل 41)
🔵 خاطراتی از شهید علی اکبر محمد حسینی 👇👇 عملیات طریق القدس نزدیک بود و فرماند هان با جدیت نیروها را آموزش می دادند . فرمانده ما شخص خشن ، بی گذشت و غیرقابل انعطافی به نظر می رسید خیلی سخت گیری می کرد . روز اول را به سختی پشت سر گذاشتیم ، بعد از نماز مغرب لباسها یمان را که گل آلود و کثیف شده بود بیرون چادر انداختیم و به محض ورود به چادر هر یک گوشه ای روی پتو افتادیم . یکی از برادران گفت : « این دیگر چه آدم سخت گیری است ؟! به گمانم رحم و مروت ندارد .» دیگری گفت : « ما به جبهه نیامده ایم که این سخت گیری ها را تحمل کنیم .» و یک نفر دیگر گفت : « به نظر می رسد اصلا خندیدن را تا حالا تجربه نکرده است .» خلاصه هرکسی حرفی زد و نهایتا تصمیم گرفتیم با ایشان حرف بزنیم ، من به نمایندگی از طرف بچه ها ازچادر بیرون آمدم . درتاریکی فرمانده راکه کنار تانکر آب نشسته بود دیدم به سویش رفتم . کوهی از لباس های کثیف و گل آلود مقابلش بود و به سرعت و با مهارت لباس می شست . با تعجب به محلی که لباس های مان را روی هم ریخته بودیم چشم انداختم ، لباس ها سرجایشان نبود . فرمانده لباسهای ما را می شست . متحیر و سرگردان پشت سرش ایستادم و چند لحظه بعد بدون آنکه حرفی بزنم به چادر برگشتم بچه ها پرسیدند : « چی شد ؟! حرف زدی ؟ تغییر روش می دهد ؟ » اشک به چشمهایم آمد وگفتم : « خودتان بیایید از نزدیک ببینید .» همه از چادر بیرون آمدیم فرمانده هنوز کنار تانکر نشسته بود و لباس می شست . بچه ها با دیدن آن صحنه بطرفش دویدند او را چون نگین در میان گرفتند سرو صورتش را غرق بوسه کردند ، فرمانده با صدای بلند می خندید و پشت سرهم سوال می کرد : « چی شده ؟! چه اتفاقی افتاده ؟ » آن شب شاهد صحنه هایی بودیم که نمی توانم آن را توصیف کنم فرمانده سخت گیر و خشن ما ، علی اکبر محمد حسینی بعد از پایان آموزش به فرد دیگری تبدیل می شد . ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ « تو نمی توانی بجنگی » : من عضو یک گروه 11 نفری بودم ، وقتی به خط دهلاویه رسیدیم درسنگرهای برادران ارتش مستقر شدیم یک روز اکبر احضارم کرد و گفت : « بروید برای خودتان یک سنگر درست کنید .» تعدادی بیل وکلنگ تحویل گرفتیم و کار را شروع کردیم ، تقریبا یک هفته زحمت کشیدیم و نتیجه زحماتمان بصورت یک سنگر بزرگ و محکم و مقاوم در آمد . با خوشحالی از اکبر خواستیم تا بیاید وسنگر را ببیند، آمد و نگاهی کرد وگفت : « سنگر خوبی است .آن را تحویل برادران ارتشی بدهید .» با تعجب نگاهش کردم ، چطور ممکن بود سنگری را که برای آن یک هفته زحمت کشیده بودیم تحویل بدهیم ، ناراحت و دلخور گفتم : « یعنی چه ؟! ما یک هفته شبانه روز کار کرده ایم ، در این مدت اینقدر بیل وکلنگ زدیم که دستهایمان آبله زده است .» آبله های دستم را نشانش دادم و دوباره سخنرانیم را شروع کردم ، بدون آنکه حرفی بزند به سخنانم گوش داد وقتی حرفهایم تمام شد گفت : « برو تسویه حساب کن و برگرد کرمان » دوباره ناراحت شدم و پرسیدم : « چرا تسویه حساب کنم ؟!» گفت : « کسی که نمی تواند از یک سنگر بگذرد چطور می تواند از جانش بگذرد و بجنگد . تو به درد جنگیدن نمی خوری ، روحیه دیگران را خراب می کنی .» با من که برادرش بودم اینگونه رفتار کرد .سنگر را تحویل برادران ارتشی دادم . ا🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹 « حماسه سابله » پاتک دشمن ساعت 4 بعدازظهر شروع شد ، عراقی ها قصد داشتند با عبور از پل سابله ، نیروهای خودی را دور بزنند و با محاصره حدود شش هزار نفرپرسنل سپاه و بسیج و ارتش سوسنگرد و بستان را تسخیر کنند. اکبر که اوضاع را خطرناک دید بچه ها ی باقی مانده را جمع کرد ، اما بچه ها بعد از چهارشبانه روز جنگ ، دیگر رمقی در بچه ها نمانده بود. تانک ها آرایش گرفتند تعداد ما به هفتاد نفر نمی رسید ، عده ای قصد عقب نشینی داشتند . اکبر التماس کرد ، قسم داد ، اشک ریخت ، فریاد زد ، تهدید کرد و عاقبت درگیری شروع شد کماندوهای عراقی در پناه تانک ها جلو می آمدند ، اکبر آرپی جی را به سوی اولین تانک نشانه رفت ، موشک که رها شد تانک در شعله های آتش فرو رفت ، تانک دوم را هم زد ، حرکت ستون تانک های دشمن به هم ریخت . تعداد عراقی ها زیاد بود ، تانک ها هم زیاد بودند ، جانانه مقاومت کردیم از هر طرف صدای اکبر می آمد، با بانک تکبیر بچه ها را تهییج و ترغیب می کرد تا وقتیکه صدایش را که می شنیدیم روحیه داشتیم .غروب روز ۱۲ آذر 1360 صدایش قطع شد.