eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
950 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم_رب_الشهدا . .. چگونگی شهادت شهید عارف ومداح، شهید_مسعود_ملا ↩️در تنگه ابوقریب،گردان عمار با دوتیپ زرهی عراق درگیر شد. گروهان«مسعود ملا» موند تو محاصره و مسعود تعدادی از نیروهایش را فرستاد عقب، خود مسعود با یه سری از بچه‌ها موندن وسط عراقیا ونبرد تن به تن کردند. عراقیا که دیگه با ما یقه به یقه درگیر بودن،مسعود را بستن به رگبار و پهلو وسینه اش مجروح شد واسیر عراقیا شد!!! دشمن بعثی ملعون دستای مسعود رو بست پشت نفربر و در حالی که مسعود زنده بود وفریاد یا زینب«س» داشت،اونو تا سه راهی فکه کشوندن وبعد آرزوی سوم مسعود برآورده شد، دشمن بعثی در حالی که مسعود برلب فریاد یا حسین داشت،اورا دوره کرده وسرش را بریدند... . 💠خاطره آزاده جانباز مهدی سیفی شهید«مسعود ملا» در وصیتنامه سراسر نورش نوشته است: «پروردگارا، هم جراحت،هم اسارت و هم شهادت را روزی من کن ونگذار شرمنده مولایمان سیدالشهداء بشوم.» مزار شهید:بهشت زهرا«س» قطعه ۴۰ ردیف ۵۲ ،شماره ۲۲ . شادی روح شهدا صلوات کانال محفل انس ورفاقت باشهدا
ابو قریب از تشنگی تا شهادت سالروز دفاع دلاوردان مردان گردان عمار به فرماندهی حاج رضا یزدی در تنگه ابوقریب و شهادت مظلومانه و عطشان رزمندگان عزیزمان من جمله سردار شهید غلامرضا صالحی قائم مقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) که تشنگی و گرما هم مانع جان فشانی شان نگردید گرامی باد . به راستی تاریخ گواهی خواهد داد که چطور جوانان عزیز ایرانی در این روز با لبان تشنه و با ذکر یا حسین و یا زهرا به دیدار معشوق شتافتند.
دفاع مقدس
ابو قریب از تشنگی تا شهادت سالروز دفاع دلاوردان مردان گردان عمار به فرماندهی حاج رضا یزدی در تنگه
به روایت حاج علی آقای یزدی: ۲۱ تیر ماه سال ۶۷ بود برای عملیات تنگه ابوقریب حرکت کردیم چند روز قبل از عملیات بود که برادر فراهانی به گردان آمده بودند و بدلیل اینکه من پیک گردان بودم ، حاج آقا رضا ایشان را پیک گردان گذاشتن و خیلی برای من جالب بود که اخوی ایشان را از کجا می شناختن چون تاکنون ندیده بودم ایشان را و از انتخاب اخوی کمی تعجب کردم. خلاصه در عملیات ابوقریب بدلیل اینکه ما به یک مرتبه وارد منطقه ناشناخته ای شده بودیم و از موقعیت دشمن اطلاع نداشتیم که در کجا درگیری شروع خواهد شد همینطور به سمت جلو در حرکت بودیم و جاده را گرفته بودیمو می رفتیم تا اینکه در تنگه متوقف شدیم، عراقی ها در بعد از تنگه در دشت موضع گرفته بودند و مسلط به جاده بودند ، شب درگیری شروع شد، بچه های گروهان باهنر از تنگه گذشتن و در دشت با دشمن درگیر شدن. نبرد سختی شکل گرفت که برادر عزیزم حسین زاده در خاطرات ابوقریب خاطرات خواندی خود را فرمودند ، درگیری تا صبح ادامه داشت، بدلیل اینکه مهمات و آب بچه ها تموم شده بود و از پشت هم هیچ تدارکات و نیرویی نمی رسید دستور عقب نشینی دادند، در برگشت که به ظهر نزدیک میشدیم و هیچ آبی در قمقه ها باقی نمانده بود جاده هم در تیر رس دشمن قرار گرفته بود مجبور شدیم به تپه های اطراف پناه ببریم و عملا راهمون دورتر میشد و امکان اینکه راه را گم کنیم بود ، در زمان برگشت که بچه ها در بین تپه ها پراکنده به عقب برمی گشتیم دو بیسیمچی بنام های برادران داودی و منصوری کم آورده بودند و آبی هم نبود و به سختی قدم بر میداشتند ، وقتی رسیدم به آنها گفتم عراقی ها پشت سر هستند زودتر حرکت کنید که نشستند و گفتند توان برگشت و ندارن و خلاصه حلال کنند با داد زدن بر سرشان ، بلندشان کردم ، کمی هم کمکشان کردم تا دو سه تا تپه را رد کردیم رسیدیم به جایی که دیدم چاله کوچک آبی آنجاست. چاله آب ، شور و غیر قابل شرب بود و دکتر بختیاری آب را با کلاه آهنی می ریخت سر بچه ها، واقعا این چاله آب یک معجزه بود در آن جا ، اگر آن آب بر سر ما ریخته نمیشد معلوم نبود الان این خاطرات را برایتان می نوشتم ، در آنجا بود که شهید فراهانی رسید به ما و آخرین نفری بود که برگشته بود من کارت جنگیم و کارت پلاکم خیس شده بود به برادر فراهانی گفتم این کارتهای مرا داخل جیب پیراهنت بگذار و ایشان محبت کرد و کارتها را در جیب پیراهن سپاهی که داشت گذاشت. بعد از اینکه آب بر سرش ریختیم صدای تیراندازی آمد و عراقیها پشت سرمان بودند و ما نه فشنگ داشتیم و نه آب دوباره در تپه ها سرازیر شدیم و آنجا بود که آخرین بار بود شهید فراهانی را دیدیم ، وقتی آمدیم عقب دیگه این شهید را ندیدیم عراقم بر منطقه مسلط شد تا بعد از اینکه آمدیم دوکوهه سراغ این عزیز را از هر کسی گرفتیم نمیدانست کجا جا مانده و بعد از یکی دو روز عراق عقب نشست رفتیم دنبال شهدا و در تپه ها بدنبال شهدا می گشتیم که تقریبا از جایی که از این شهید جدا شده بودیم را می دانستیم رفتیم، در چند تپه آنطرف تر دیدم شهیدی افتاده که حتی نه ترکش و تیری به ایشان اثابت نکرده بود و مانند سه یا چهار شهید دیگر ابوقریب از تشنگی به شهادت رسیده بود. جیب لباس سپاهی که تنش بود را باز کردم و کارت هایم در جیبش بود ، یادش گرامی و ان شاالله با شهدای لب تشنه کربلا محشور شوند ، جهت شادی روحشان صلوات.
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کمین نیروهای عراق در تنگه ابوقریب
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اماده سازی نیروهای ایران در کمتر از سه ساعت برای مقابله با هجوم عراق در تنگه ابوقریب
15.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویر دیده نشده از تفحص شهدای تنگه ابوقریب
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🕊🕊سالگرد شهادت مداح و ذاکر دلسوخته و عاشورایی، تشنه لب تنگه ابوقریب «شهید مسعود ملا» مداح با صفای گردان عمار، گروهان شهید باهنر، لشکر ۲۷ محمد رسول اللهﷺ او در فروردین ماه ۱۳۴۴ در یک خانواده پرجمعیت متولد شد. پسری خوش اخلاق، صبور و دوست داشتنی بود که قلب تک‌تک همرزمان و دوستان خود را فتح کرد. ◇ این شهیدعزیز بی‌قرار پیوستن به رفقای شهیدش بود. او ارادت خود به اهل بیت (ع) و به خصوص حضرت زهرا (س) و حضرت رقیه (س) را با مداحی‌های ماندگارش نشان می‌داد و مجروح شدنش از ناحیه پهلو مهر تاییدی بر این علاقه و ارادت بود. ◇ ورد زبان مسعود: نوای : «باید گذشت از دنیا به آسانی، باید مهیا شد از بهر قربانی، با چهره خونین سوی حسین (ع) رفتن، زیبا بود این سان معراج انسانی»... بود. ◇وی مزد سال‌ها حضور خود در جنگ را سرانجام در ۲۵ تیر ۱۳۶۷ با شهادت در یکی از آخرین و شجاعانه‌ترین عملیات‌ها، در تنگه ابوقریب کسب نمود. ◇ جایی که اگر مسعود و همرزمانش قهرمانانه با لب‌های تشنه و دست‌های خالی مقاومت نمی‌کردند، ورق برگشته و سرنوشت جنگ به نفع صدام تغییر پیدا می‌کرد. 🌷 ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿 🌴 حال و هوی رزمنده ها در دوران کانال
☀️صبح آمده برخیز که خورشید تویی 🌈 در عالم نا امیدی، امید تویی 🌼 درجشن طلوع صبح در باغ وجود 🌸 آن گل که به روۍ صبح خندید، تویی 🌿
دفاع مقدس
☀️صبح آمده برخیز که خورشید تویی 🌈 در عالم نا امیدی، امید تویی 🌼 درجشن طلوع صبح در باغ وجود 🌸 آن گ
🌸نماز برای شهید🌸 من و محمد همیشه میرفتیم مسجد و نماز میخوندیم. هروقت از مسجد برمیگشتیم، میدیدم محمد توی اتاقش میره و نمیاد بیرون. کنجکاو میشدم و ازلای در نگاه میکردم که ببینم چه کار میکنه. متوجه میشدم که داره دوباره نماز میخونه یه روز ازش پرسیدم چرا دوباره نماز میخونی؟ ما که الان از مسجد برگشتیم. درجوابم گفت: یکی از مادران شهدا خواب پسرشو دیده که اون شهید توی خواب به مادرشون گفتن: به آقا محمد بگین برای من به اندازه یکسال نماز بخونه. ما هم متوجه شدیم این نماز ها رو برای اون شهید میخونه... به نقل از برادر بزرگوار شهید محمد سلیمانی🌹
📃 - -24 تیر 1358 دوران ناآرامی ها در کردستان تحرکات ضدانقلاب و تجزیه طلبان در مناظق کُردنشین ⏳ چند ماه پس از پیروزی انقلاب کانال
🌴به محرم نزدیک می‌شویم 🌴 ای حسین ای غم تو همدم ما؛ ای تو خود شاهد اشک وغم ما ای به هررنج وغمی محرم ما؛ ای خجل از کرم تو کم ما 💓 تو کریمی و تو مولا تو ولی؛ ای جگر گوشة زهرا و علی دل ما غرق غم توست حسین؛ سرما و قدم توست حسین 💓 کم ما و کرم توست حسین؛ قبلة ما حرم توست حسین به صفای دل صحرا سوگند؛ به نماز شب زهرا سوگند 💓 ای که ناز تو خریدن دارد؛ بار عشق تو کشیدن دارد گُل ز گلزار تو چیدن دارد؛ حرم پاک تو دیدن دارد 💓 به غم گفته و ناگفته قسم؛ به شهیدان به خون خفته قسم ای حسین ای پسر خون خدا؛ ای تو روشنگر مصباح الهدی 💓 ای جمال تو بهشت شهدا؛ ما و دل از تو بریدن ابدا صف اصحاب محبت صف ماست؛ جان اگر می طلبی بر کف ماست 💓 تو که خود مرد ره توحیدی؛ تو که در ظلمت شب خورشیدی تو که از شاخة غم گل چیدی؛ تو که خود داغ برادر دیدی 💓 سوخته حاصل ما را بنگر؛ داغ های دل ما را بنگر تو که خون شد ز جدایی جگرت؛ آمده خون دل از چشم ترت 💓 تو که خود بر سر نعش پسرت؛ چتر غم سایه فکن شد بسرت تو که جان دادن مارا دیدی؛ امتحان دادن ما را دیدی (شاعر از: محمدجواد غفورزاده(شفق)