🌷علی هاشمی، سردار مظلوم هور . . .
🔴 سقوط سنگین جزایر
🎤 به روایت احمد غلامپور👇👇
بخش دوم:
از اواخر سال 1366، وضعیت جنگ عوض شد و تمام دنیا علنا به کمک صدام آمدند و هر کس سعی میکرد بخشی از نیازمندیهای عراق را برطرف کند. برخی کشورها نیروی انسانی او را تأمین میکردند. برخی هواپیماهای جنگی، برخی سلاحهای شیمیایی، برخی اطلاعات منطقه ایران و . . .
صدام در اوج حمایتهای زورمداران دنیا از اسفند ماه 66 شروع به تهاجمات سنگین خود تحت عنوان دفاع متحرک نمود.
عراقیها در گام اول با همکاری مستقیم هوایی آمریکاییها توانستند در عرض چند ساعت شهر بندری فاو را اشغال کرد و در دنیای غوغای تبلیغاتی راه انداختند.
در قرارگاه وقتی با حضور فرماندهی کل سپاه جلسه برگزار شد او ضمن هشدار در مورد حرکت بعدی عراق گفت آنها در گام بعدی حتماً به سراغ شلمچه خواهند آمد.
در آن ایام سعی کردم به لحاظ مسئولیتم تمام یگانها را سرکشی نموده و آنها را جهت یک درگیری تمام عیار آماده نمایم. متأسفانه عراق آنقدر در محور شلمچه جلو آمد که نتوانستیم مانع سرعت آنها شویم. پس از شلمچه همه میدانستیم مقصد بعدی عراق در جبهه جنوب، تصرف جزایر مجنون است.
💠 با فرماندهی کل سپاه چندین بار به قرارگاه، سپاه ششم که معروف به قرارگاه خاتم چهار بود رفتم و با علی هاشمی جلسه داشتیم.
آقا محسن تأکید داشت هر کاری کردید باید مانع از سقوط جزایر شوید. علی هاشمی وقتی بحث سقوط جزایر را از زبان آقا محسن شنید، گفت این بچههایی که الان در جای جای جزایر دارند نفس میکشند، نمیتوانند بگذارند عراق به راحتی جزایر را بگیرد.
علی هاشمی بلافاصله در ارتباطی که با استانداردی خوزستان و مدیران آن برقرار کرد، آنها را به همراه نماینده امام در استان خوزستان به قرارگاه آورد و موقعیت حساس منطقه را برایشان توضیح داد. هر روز که به 1367.4.4 نزدیک میشدیم دغدغههای علی هاشمی بیشتر میشد او به ندرت به اهواز میآید. تمام فکر و دغدغه ذهنیاش شده بود جزایر. گاهی اوقات که با او تلفنی حرف میزدم و از اوضاع سؤال میکردم میگفت: حاج احمد مثل کوه ایستادهایم.
علی امید داشت با حمایتهای مدیریتهای اجرایی استان و تهران بتواند جلوی چکمهپوشان تقویت شده بعثی را بگیرد.
عاقبت به آن لحظهای که همیشه در خاطرم از او فراری بودم مبتلا شدم و شمارش معکوس از دست دادن برادری رشید را با گوش دلم شنیدم.
روز 1367.4.4 ساعت 8 صبح راهی جزیره شدم و همراه برادر علی اصغر گرجیزاده رئیس ستاد سپاه ششم و علی هاشمی و مسئولین اطلاعات مشغول بررسی اوضاع جزیره شدم.
علی میگفت عراق از امروز صبح شروع به ریختن آتش روی نقطه نقطه جزیره کرده و در بسیاری از حملات توپخانهای از گلولههای شیمیای استفاده کرده است.
حاج عباس هاشمی، جانشین وی در گزارشش اشاره داشت که بسیاری از بچههای خط مقدم در اثر استنشاق گاز شیمیایی زمینگیر شدهاند و حتی نمیتوانیم آنها را به عقب منتقل کنیم.
او در حالی که به شدت عصبی بود میگفت حاج احمد بعضی از توپچیهای ما با شلیک اولین گلوله در اثر تنفس گاز سیانور در جا به شهادت رسیدند.
اوضاع جزیره بیش از حد بحرانی بود و هر لحظه منتظر بروز حادثهای بزرگ و تلخ بودیم.
علی هاشمی در هر نوبت که صحبت میکرد میگفت خیالتان را راحت کنم تا جزیره هست من هستم و عراق مگر از روی جسد من رد شود و آن را بگیرد.
من وسط حرف او آمدم و گفتم نه خیر این طور نیست شما باید عقب بیایید چون وضع اصلاً عادی نیست با بسیاری از یگانهای مستقر در خط مقدم صحبت کردم که هیچ کدام امیدی به روند اوضاع نداشتند. هرچه میشنیدم اخبار نگرانکننده بود.
ساعت 10 صبح بود که برادر مرتضی قربانی با من تماس گرفت و گفت: حاج احمد دارم محاصره میشوم به داد من برس. من هیچیک را ندارم.
به علی هاشمی گفتم: ظاهراً هر لحظه وضع بدتر میشود. من میروم کمک برادر قربانی و برمیگردم تو هم مراقب مسائل و جزئیات خط باش و وقتی تأکید کردم علی جان اوضاع دارد نگرانکننده میشود او با آرامشی همراه با طمئنینه گفت: ای بابا حاج احمد حالا کجا تا خرابی اوضاع!
و افزود که فعلاً که الحمدالله خبری نیست.
🌷علی هاشمی، سردار مظلوم هور . . .
🔴 سقوط سنگین جزایر
🎤 به روایت احمد غلامپور👇👇
بخش سوم (پایانی):
💠 از این برخورد علی نگرانیم بیشتر شد. گفتم: علی جان خبری نیست یعنی چه؟ حتماً عراق باید بیاید تا دم در سنگر شما که اینجا را رها کنی و او باز با همان آرامش خاص خود گفت: حاج احمد نگران نباش مواظب هستم.
بالاخره گفتم: علی جان من باید بروم سراغ مرتضی قربانی. فشار عراق روی یگان مرتضی خیلی زیاد است تو هم سریع جمع و جور کن بیا عقب. منتظرت هستم.
از در سنگر فرماندهی بیرون آمدم و در محوطه قرارگاه نگاهی به اطرافم کردم و رو به آسمان نمودم و گفتم: خدایا هر چه هست دست توست.
سوار ماشین شدم و به راننده گفتم سریع برو طرف جاده قمر.
برادر قربانی امانم نمیداد و مدام با بیسیم میگفت حاج احمد برس به دادم. وضع خوب نیست. برای چند لحظه از مقر فرماندهی قرارگاه دور نشده بودم و هنوز به تقاطع شهید باکری نرسیده بودم که هلکوپترهای عراقی را دیدم که بالای سر قرارگاه هستند، حدود 7 هلی کوپتر بودند.
برای چند لحظه گفتم: خدایا کمک؛ قرارگاه علی هاشمی را عراقیها محاصره کردند. باز به خودم روحیه دادم نه. آنها دارند گشت میزنند.
از ماشین پیاده شدم، دیدم سربازی گفت: آقای غلامپور تلفن شما را کار دارد. در آنجا یک ماکس یک کاناله قرار داده بودیم جهت ارتباط تلفنی. تعجب کردم که چه کسی میدانست من دارم میایم اینجا. بلافاصله به طرف تلفن رفتم و گوشی را گرفتم و گفتم: بفرمایید. ناگهان صدای برادر گرجی (رئیس ستاد) در حالی که با صدای بلند حرف میزدم در جانم نشست:
آقای غلامپور عراقیها، عراقیها، قرارگاه سقوط کرد.
و مرتب سؤال میکردم: تو الان کجا هستی؟ سریع بگو چه شده؟
و او گفت بعد از این که شما رفتید بلافاصله عراقیها هلیبرن کردند و دقیقاً روی مقر قرارگاه فرود آمدند و الان دیگر قرارگاه سقوط کرده.
داشتم صدای هلهله و سروصدای عراقیها را میشنیدم که گوشی قطع شد. مجدداً بلافاصله قرارگاه علی هاشمی را گرفتم که کسی گوشی را برداشت و به جز صدای هلهله عراقیها چیزی شنیده نمیشد که نشان میداد که قرارگاه سقوط کرده است.
5 دقیقه بعد مرتضی قربانی از راه رسید و در حالی که با سرو صورت خاکی و ناراحت بود گفت: خط ما سقوط کرد.
به او گفتم: خدا بزرگ است، ناراحتی ندارد و بعد گفت خودم هم نزدیک بود اسیر شوم که گفتم حالا که نشدی آرامش داشته باش.
با تلفن خبر سقوط قرارگاه را به آقا محسن دادم که احساس کردم پشت گوشی برای یک لحظه بهت وجودش را گرفت و پرسید: علی هاشمی چه شد؟
گفتم: هیچ خبری ندارم.
و با لحن خاصی گفت: بالاخره اسیر شد؟
گفتم: معلوم نیست.
و با همان ابهام توأم با ناراحتی پرسید: یعنی چه؟ بالاخره چه شد؟
من هم همه چیز را برایش توضیح دادم و گفتم دیگر نمیدانم بعد از تماس برادر گرجیزاده چه اتفاقی افتاده است. آیا علی توانسته خود را از مهلکه محاصره نجات بدهد یا خیر. آن روز، روز تلخ جزیره بود و من از فرط خستگی نای حرف زدن نداشتم.
عراقیها هم چهار نعل داشتند جلو میآمدند. به طوری که ساعت یک بعدازظهر دیگر جزیره به صورت کامل سقوط کرد.
غم از دست دادن جزیره یک طرف و غم علی هاشمی یک طرف.
گروههای اطلاعات را فرستادم بروند تا شاید خبری بیاورند ولی خبری نبود.
یک فروند هلیکوپتر فرستادیم شناسایی تا شاید خبری بیاورند باز هم هیچ خبری نشد.
ولی تا سه روز تلاش فراوان زمینی و هوایی هیچ خبری از علی نشد. ساعت 3 عصر 67.7.7 بود که آقا محسن تلفنی در حالی که ناراحت بود گفت: از برادرمان علی خبری نشد؟ جواب دادم آقا محسن متأسفانه نه. ولی خوب یادم هست که علی هاشمی در آخرین حرفی که در جلسه در قرارگاه در جزیره به من و فرماندهان زد این بود که عراق مگر از روی جسد من عبور کند که جزیره را بگیرد.
و باز آقا محسن کوتاه سؤال کرد، یعنی؟!!
گفتم: آری یعنی از هور به آسمان رفته است.
و برای همین است که روز 1367.4.4 یادآور یکی از روزهای تلخ و پرخاطره زندگیم است که باور نمیکردم این گونه برادرم حاج علی هاشمی را از دست بدهم. حس غربتی که از آن روز در فراق برادرم حاج علی هاشمی به جانم شعله کشید!
فراقی که هنوز از آن میسوزم...
«و انشاءالله بهم لاحقون»
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
هدایت شده از DEFA MEDIA I دفاع مدیا
طلبکاریهایم را بخشیدم
از مالِ دنیا یک تیشه و ماله دارم
آن را هم به جهاد سازندگی بدهید.
#شهید_نبیالله_کریمی
#شهادت_مهاباد۱۳۶۰
#وصیتنامه
eitaa.com/defamedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نوای_ماندگار
🎙حاج صادق آهنگران
🕌 من قهرمان کربلای این زمانم....
👆🌴 حسینیه جماران -- در محضر حضرت امام روح الله (قدس الله نفسه الزکیه)
۱۳ فروردین ۱۳۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
⚪️ ای ساربان، آهسته ران
کآرام جانم میرود...
▫️ سلیمانیه عراق / اسفند۶۴
📷 انتقال پیکر شهدا به پشت جبهه /
منطقه عملیاتی والفجر ۹
▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
«ذوالجناح رزمندگان»
▫️به روایت حاج بخشی
🌿 گردانی در لشکر سیدالشهداء(ع) داشتیم به نام گردان «صابرین»، یا به قول رزمندگان لشکر «گردان قاطریزه». این گردان وظیفهاش از یک طرف رساندن آب و غذا و مهمات به رزمندگان در خط مقدم بود و از طرف دیگر انتقال مجروحین و شهدا به عقب جبهه
💠 حاجی بخشی, پیر روشن ضمیر جبهه ها، نقل می کرد:
🎙...به من مأموریت دادند که برای استفاده عملیات در مناطق کوهستانی تعدادی قاطر بخرم و من هم برای خرید این چهارپا به مناطق عشایری و روستایی رفتم در یکی از روستاها تعدادی قاطر انتخاب کردیم و قرار شد که نزد اهالی روستا بماند تا ما کامیون تهیه کنیم و آنها را به جبهه انتقال دهیم
ما رفتیم و با کامیون برگشتیم و قاطرها را سوار کامیون کردیم. یکی از آنها کم بود. سراغش را گرفتیم و گفتند که صاحب قاطر برده لب رودخانه تا آبش بدهد.با ماشین رفتیم سمت رودخانه که از وسط روستا رد میشد و با منظره عجیبی مواجه شدیم. دیدم یک پارچه سبزی روی این حیوان انداخته و با علاقهای خاص دارد آن را شستشو میدهد و با این حیوان حرف میزند. من به شوخی گفتم: «بابا چه کار میکنی؟ رهایش کن کار داریم. داری لوسش میکنی.» آن روستایی با صفا در جواب ما گفت: «حاجی این حیوان از این به بعد سعادتمند است. او انتخاب شده و مرکب مجاهدان راه خدا خواهد شد. و ذوالجناح رزمندگان خواهد بود»
حاجی بخشی میگفت: این مرد روستایی آنقدر گفت تا اشک ما را درآورد.😭😭
☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫
دفاع مقدس
⚪️ ای ساربان، آهسته ران کآرام جانم میرود... ▫️ سلیمانیه عراق / اسفند۶۴ 📷 انتقال پیکر شهدا به پشت
وظیفه رزمندگان«گردان قاطریزه»، از یک طرف، رساندن آب و غذا و مهمات به رزمندگان در خط مقدم بود و از طرف دیگر انتقال مجروحین و شهدا به عقب جبهه بود. مأموریتی سخت و طاقت فرسا ... و شاید به خاطر صبوریشان به آنها گردان صابرین میگفتند. رزمندگان این گردان آدمهای ورزیدهای بودند.
آنها پای پیاده در حالی که مقدار زیادی مهمات و آذوقه بار قاطرها بود چندین کیلومتر طی میکردند تا به خط مقدم برسند و در این مسیر خطرات زیادی را به جان میخریدند و از همه سختتر وقتی بود که باری از مهمات را با قاطر حمل میکردند و کافی بود با یک انفجار خودشان هم دود بشوند و شاید سختترین لحظه برای رزمندگان این گردان وقتی بود که باید پیکر شهیدی را به عقب میآوردند.
👆📷 این عکس، مربوط به عملیات «بیت المقدس ۶» است که در اواخر اردیبهشت ماه ۶۷ در ارتفاعات «شیخ محمد» که مشرف به شهر ماووت بود انجام شد و در تصویر پیکر دو رزمنده شهید لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) دیده میشود که روی مرکب بسته شده است. شاید ساعتها طول کشید که این پیکرهای مطهر تا پشت جبهه رسید و این دو رزمنده که مرکب مسافران بهشت را هدایت میکنند چه حالی داشتند.
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #بیتالمقدس
💠 قسمت هشتم
📽 تصاویری بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از لحظات آغازین عملیات غرورآفرین #بیتالمقدس و تصاویری دیدنی از نبرد نزدیک و جانانه رزمندگان اسلام با متجاوزین بعثی عراق در این عملیات شکوهمند
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 عملیات #بیتالمقدس یکی از بزرگترین عملیاتهای رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس بود که دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ در محور اهواز ، خرمشهر و دشت آزادگان با هدف آزادسازی شهر خرمشهر آغاز گردید و طی چهار مرحله عملیات هجومی در سوم خرداد ماه ۱۳۶۱ منجر به آزادی شهر خرمشهر شده و ضمن خسارات و تلفات سنگین به ماشین جنگی بعث عراق ، حدود ۱۹ هزار نفر از نیروهای دشمن به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند.
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #بیتالمقدس
💠 قسمت نهم
📽 تصاویری بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از عملیات غرورآفرین #بیتالمقدس و نبرد نزدیک و جانانه رزمندگان اسلام با متجاوزین بعثی عراق در این عملیات شکوهمند
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 عملیات #بیتالمقدس یکی از بزرگترین عملیاتهای رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس بود که دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ در محور اهواز ، خرمشهر و دشت آزادگان با هدف آزادسازی شهر خرمشهر آغاز گردید و طی چهار مرحله عملیات هجومی در سوم خرداد ماه ۱۳۶۱ منجر به آزادی شهر خرمشهر شده و ضمن خسارات و تلفات سنگین به ماشین جنگی بعث عراق ، حدود ۱۹ هزار نفر از نیروهای دشمن به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند.
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
ناصرکاوه-بهار1403کتاب عنایت حضرت معصومه به شهدا.pdf
4.46M
انتشار نخستین بار
نسخه PDF کتاب: #عنایت_حضرت_معصومه_به_شهدا
تالیف: #ناصرکاوه
بمناسبت فرا رسیدن
میلاد_حضرت_معصومه(س)
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
طلبکاریهایم را بخشیدم از مالِ دنیا یک تیشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگی بدهید. #شهید_نبی
📌 یک تیشه و یک ماله همه دارایی های یک شهید که به جهاد هدیه شد
🔷️ صفحه اول وصیتنامه اش همین دو خط بود : طلبکاری هایم را بخشیدم از مالِ دنیا یک تیشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگی بدهید.
🔸️ در ادامه و در دوصفحه بسیار ساده مینویسد :
من یکی از افراد حزب الله و در جبهه جنگ حق علیه باطل در مهاباد مشغول نبرد با کفار میباشم.
◇ اگر چنانچه شهادت نصیبم شد وصیت میکنم که من جز راه الله و راه امام امت، خمینی کبیر، راه دیگری نداشته و با کمال عقل خود به این نبرد پا نهادهام تا از اسلام و مسلمین دفاع نمایم.
◇ اگر چنانچه پیروزی از هر طریق نصیبم شد هر کسی از اعضای خانوادهام که این وصیت به دست او میرسد بداند که من کاملاً مسلمان بوده و در راه امام و خداوند بودهام و همگی شما را به خداوند متعال میسپارم.
🌷 #شهید_نبیالله_کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 منطقه عملیاتی غرب کشور
👆تصاویری از رزمندگان اسلام
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
روایتگر رویدادهای جنگ
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
45.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مصاحبه با برادر #قاسمی ، مسئول دفتر فرماندهی تیپ الغدیر -- یزد
دوران جنگ تحمیلی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
26.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 منطقه عملیاتی غرب کشور
🎥 مصاحبه با برادر #صدرالساداتی، مسئول واحد #تعاون تیپ الغدیر
دوران جنگ تحمیلی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
29.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصاحبه با برادر #زارع_زاده از رزمندگان اسلام
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
💠 یادش به خیر --- روزهایی که جعبه مهمات، جای صندلی را در مراسمات رسمی پر می کرد!!
👆📷 فرماندهان و روحانیون استان سیستان و بلوچستان در یک گردهمایی بسیج در نیمه دوم دهه شصت / دوران جنگ تحمیلی
🌷 یادش گرامی باد، شهید بزرگوار صادق تقوی، فرمانده بسیج سپاه ایرانشهر
🌷 روحش شاد عباس حقگو، فرمانده سپاه چابهار
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
غذا خوردن اشتراکی در یک کاسه!
▫️اوایل که فقط به خودت فکر میکردی، وقتی با کسی همکاسه میشدی ، اول میرفتی سراغِ خوشمزهها و گوشتها، بعد بقیه غذا رو میخوردی ....
⚪️ اما وقتی کم کم از محیط جبهه تاثیر می پذیرفتی، سعی می کردی کمتر بخوری و اگر یک تیکه گوشتی تویکاسه بود تا آخرِ غذا پاسکاری میشد..!!
دوران جنگ تحمیلی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
بر لبش لبخندِ نابی
صُبح ها گل می کند ...
چایی از این قند
پهلوتر کجا پیدا کنم..؟!
#جنگ_تحمیلی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
4.mp3
196.5K
.
سید شهیدان اهل قلم؛
🌷 مرتضی آوینی:
🌸 و اينک آنان آمدهاند، با سادگی و تواضع ...
🔈 فایل صوتی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار نخستینبار
🎙 صوت مکالمه بیسیم سرلشکر سردار شهیدمحمدرضا زاهدی (علی زاهدی) در هدایت عملیات تیپ ۱۴ امام حسین (ع)
عملیات: بیتالمقدس -- قرارگاه فتح
۲۰ اردیبهشت ۶۱
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 نماهنگ بارون اشک به یاد جبهه و شهدا و شهادت ( بسیار زیبا )
🎤با صدای حاج مهدی سلحشور
اللهم ارزقنا الشهادة في سبیلک 😭😭
گفتند که تا ،
صبح فقط یک راہ ست
با عشق فقط،
فاصله ها کوتاہ است
هرچند که
رفتند ولی بعد از آن
هر قطعه ی
این خاک زیارتگاہ است
#رزمندگان_دفاع_مقدس 🕊
🚩🚩 علمدار لشکر مقدس امام حسین(ع)
🌷شهید حسین خرازی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋 #کار_برای_خدا ...
🎙 از زبان شهید خرازی، و با لهجه شیرین اصفهانی💕
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بشنوید 👌
👆🎞 اشعار حماسی
🌴 با یاد #دوران_دفاع_مقدس
... و هشدار دنیازدگی، تهاجم فرهنگی ...
🎙 از زبان آزاده سرفراز، برادر عظیم زاده
📢 خوانده شده در گردهمایی سنگرسازان بی سنگر --- سال ۱۳۷۴ - کاشان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
عشق مادر_پسری💕
🌷محمدتقی پور شعبان
🕊 شهیدی از دیار مازندران
🌴 #سرباز ارتش ج.ا.ا که در خرمشهر و در عملیات بیت المقدس، شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت.
❤️ #مادرانه
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱