eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
10.4هزار ویدیو
842 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
صبـح ... باور عشـق است ؛ در لبخند آسمانی شما ..! ا🇮🇷 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📸 نرمش صبحگاهی ... محله کمپلو اهواز ، 1363 مقر پشتیبانی گروهان ضدزره تیپ 15 امام حسن علیه‌السلام 💪 ا🇮🇷 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
۹ تیر ۱۳۶۵ پشت خاکریز مهران امشب ساعت ۹ به بعد اسمان رنگ خون گرفت امشب ساعت ۹ به بعد پدرهایی کمرشان شکست مادرانی قلبشان سوخت خواهرهایی داغ برادر دیدند برادرانی تنها ماندند همسرانی داغدار شدند و فرزندانی طعم یتیمی چشیدند و نجوا کردند یتیمی درد بی درمان یتیمی یتیمان حسین ارشدی و عباس تبری تسلیت امشب محسن صباغچی رفت ولی نفهمید‌ چقدر دوستش دارم حسین رضا خان‌نجاد رفت نفهمید‌ عاشق اخم‌کردنش بودم محمود ازادی رفت و ناله سوختم سوختمش بر جانم ماند مجید ابراهیمی رفت و به امتحان دانشگاه نرسید داوود معینی رفت و مرا با یاد شربازیهایش حسرت به دل گذاشت صفرخانی رفت و مرا در داغ بک فرمانده مقتدر نشاند دستواره رفت و به برادر کوچکش پیوست امشب اولین سالی است که‌ تنها برایشان سالگرد می گیرم ولی حق ندارم اشک بریزم که چشمانم نسوزد خدایا هنوز باورت نشده سوختم؟! بس نیست؟! منتظری چی از زبان گنه کرده ام بشنوی؟! یا رفیق من لا رفیق له به قول شهید جعفرعلی گروسی: دوستت دارم، دوستم‌ داری؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهم تیر ۱۳۶۵ دلاوران صحنه نبرد در عملیات "یا ابوالفضل العباس" با حمله ای قهرمانانه در جبهه‌های جنوب حماسه آفریدند و مهران را از اسارت آزاد کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 اشغال و آزادی «مهران» در طول جنگ سالروز آزادسازی مهران گرامی باد🕊 ا🇮🇷 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهم تیر ۱۳۶۵ دلاوران صحنه نبرد در عملیات "یا ابوالفضل العباس" با حمله ای قهرمانانه در جبهه‌های جنوب حماسه آفریدند و مهران را از اسارت آزاد کردند. ا🇮🇷 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💠 مهران آزاد شد 🔹 قلب امام شاد شد ... ▫️هرگز دهم تیرماه سال 1365 فراموش نمی شود ...
🚩🚩 🚩 به یاد شهدای گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ 🌴 عملیات پدافندی شهر مهران 🔸 مرداد و شهریور ۱۳۶۴ 🔹 شهید سید محمد مسعود سخایی ▪️ رزمنده تک تیرانداز در قلاویزان مهران ▫️ گروهان شهید بهشتی 🌱 تولد ۱۰ تیر ۱۳۴۲ 🕊🕊 شهادت ۱۹ شهریور ۱۳۶۴ - بر اثر اصابت ترکش 💠 مزار شهید: بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۷ ، ردیف ۹۹ ، ش الف
🌷 ۱۰ تیرماه ۱۳۶۵ - سالروز شهادت حاج حبیب الله داودآبادی - از مسئولین قرارگاه نجف سپاه (کرمانشاه، که در آن زمان باختران نامیده می شد) 🌱 متولد تهران، سال ۱۳۳۳، - دوره دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک طی کرد. در سال۱۳۵۷ ازدواج نمود و صاحب دو فرزند دختر شد. 🌴 این سردار جنگ در طی دفاع مقدس در مناطق عملیاتی غرب کشور فعالیت داشت و سرانجام در عملیات کرلای یک، در تیر ماه ۶۵ در جریان آزادسازی مهران به شهادت رسید🌷 💠 مزار شهید عزیز در بهشت زهرا (س) تهران: قطعه ۲۶ - ردیف ۸۰ - شماره ۵۱ 📷 سمت راست تصویر👆، برادر اسدالله ناصح از فرماندهان یگان های جبهه غرب ا🇮🇷 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📷 همراهی شهید داودآبادی با آیت الله موحدی کرمانی در بازدید ایشان از جبهه غرب ⚪️ احتمالاً زمانی که ایشان امام جمعه باختران و یا نماینده امام در سپاه پاسداران بوند ا🇮🇷 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💠 نشد بگم: خیلی دوستت دارم! عصر روز دوشنبه 9 تیر 1365 (۳۶ سال پیش) خط مقدم مهران - عملیات کربلای یک دو سه ساعت بعد، محسن (نفر وسط) دیگه نبود 🔹 حسرت به دلم مونده که یه نفر، یواشکی دهنم رو ببرم دم گوشش، صدای آرومم رو بشنوه، سریع بذارم در برم که مجبور نشم چشمام به چشمای متعجبش گره بخوره. اونم چشمای محجوب و سرشار از خجالت اون! کاش اون شب، که فرمانده گفت: یه آر.پی.جی زن شیر بفرستید ... وقتی محسن پرید و آر.پی.جی به دست رفت طرف خاکریز، صدای منو توی گوشش می شنید! اون وقت که دستش رو بوسیدم، از خجالت لرزید. بغلش کردم، لبام رو بردم دم گوشش، خواستم بگم، روم نشد. هی پرسید: - برادر داودآبادی ... شما هی می خوای یه چیزی به من بگی ولی ... نگفتم. اشکام ریخت روی صورتش. محسن از خاکریز رد شد و رفت توی سینه دوشکایی که دشت رو از آتش پر کرده بود. پنج دقیقه بعد که فرمانده داد زد: - یه آر.پی.جی زن دیگه بفرستید ... کمرم بدجوری درد گرفت! شکست. طلوع روز سه شنبه 10 تیر 65 که خط مقدم مهران شکست، تیغ تیز آفتاب افتاد روی صورت محسن صباغچی که از خون سرخ شده بود. چی کشید مادرش وقتی فهمید دومین پسرش هم رفته! یعنی میشه روز قیامت، منو از تهِ ته جهنم بیارن بالا، اجازه بدن برم دم دروازۀ بهشت، محسن بیاد جلو و بگه: - اون شب چی میخواستی بگی؟ دهنم رو ببرم دم گوشش، نمی خوام هیچکس حتی خدا صدای منو بشنوه، آروم در گوشش بگم: - محسن ... خیلی دوستت دارم! —(حمید داودآبادی)
سالروز درگذشت تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس ▫️سبا بابایی (کونیکو یامامورا) مادر شهید محمد بابایی، ظهر امروز جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱ در بیمارستان خاتم الانبیا درگذشت، این مادر شهید از چندی قبل به علت ضایعه تنفسی در بیمارستان بستری بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صحبت های مادر ژاپنی شهید محمد بابایی در مورد هجرتش به ایران و شهادت فرزندش؛
🕊🕊 ۱۰ تیر ۱۳۶۵، - سالروز شهادت شهید سید ابوالفضل گلبيز 🌴عملیاتِ کربلای۱، مهران 🌱ولادت: ۱۳۴۷، قم رزمنده لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب(ع) دوران تحصیل خود را تا مقطع سوم راهنمایی گذراند و عضو فعال بسیج محله خود بود. سال ۱۳۶۴ به جبهه جنوب اعزام شد.
📄 وصیت‌نامه این شهید عالی‌مقام سید ابوالفضل گلبيز: بسمه تعالی ✍️ به نام او که هستى را آفرید. انسان را آفرید و به او قدرت و اختیار و انتخاب داد و به نام او که زیبایى را آفرید، عشق را و معشوق را، عشق به بى‌نهایت را و معشوق بى‌منتهى را. عشق به عرفان را و معشوق عارف را. عشق به فطرت را و معشوق خاطر را و بالاخره عشق به خدا را و خداگونه شدن را. به نام معبودى که معشوق عاشقان است. به نام او که جان بر ما عطا کرد و خودش را خون‌بهاى عاشقان کرد. ستایش خدایى را که خدایى کردن فقط برازنده اوست. حمد و سپاس خدایى را که رداى بندگى کردن را بر تن ما کرد. از او می‌خواهیم که این لیاقت را از ما نگیرد و این همه از عنایات خداوند است و باز هم این لطفى است که خدا به این بنده گنه‌کار خود کرده و مرا در کنار سربازان امام زمانش قرار داد. سخن را کوتاه کنم چون زبان تمامى عالم قاصر از آن است که بتواند از الطاف خدا سخن گوید و من به عنوان یک مسلمان که لازم است پیش از مرگ وصیتى داشته باشد، چند کلامى را روى کاغذ مى‌آورم. همیشه پیرو خط امام باشید و سخنان او را جامه عمل بپوشانید و جبهه‌ها را گرم نگهدارید چرا که ما در حقیقت به جبهه احتیاج داریم و جبهه به ما نیازى ندارد. چون جبهه برای ما دانشگاه و محل آزمون الهی است و ما باید به دانشگاه برویم. اگر کسى می‌خواهد با خداى خود معامله کند باید به این دانشگاه پا نهد. معامله‌اى که ابدی است، نه پس داده می‌شود و نه پس گرفته می‌شود. از ملت ایران می‌خواهم که در برابر کمبودها مقاوم باشند و این را بدانند که این مقاومت‌ها اجرى آخرتى خواهد داشت . آری هر وقت که سخن از شهادت به میان مى‌آید گویى دلم پر مى‌گشاید و به سوى یار به پرواز در مى‌آید و به خود مى‌گویم که چه کنم؟ به کجا روم تا از این قفس رهایى پیدا کنم. آرى تنها جایى را که انتخاب می‌کنم، جبهه است و همیشه از خدا خواستم که توفیق جبهه آمدن را ازمن نگیرد. گرچه من لیاقت ندارم که در کنار سربازان آقا امام زمان(عج) باشم، اما بخشندگى خداوند بیش از این‌ها است و به همین امید به جبهه مى‌آیم بلکه خدا سعادت شهید شدن را به من بدهد. بار پروردگارا! تو خود خوب می‌دانى که تنها آرزوى من این است که بتوانم این سر و جان ناقابلم را در راه تو و براى اسلام تو فدا کنم و از تو می خواهم که این لیاقت را به من بدهى. اما چند سخن با پدر و مادر محترمم؛ پدرم و مادرم از شما می‌خواهم که اگر خداوند رحمان این توفیق را به من داد، براى من عزادارى نکنید و فقط براى مصائب امام حسین(ع) و اهل‌بیت(ع) عزادارى کنید و اشک بریزید. امیدوارم که پدرم و مادر عزیزم مرا حلال کنید؛ چون من فرزند خوبى براى شما نبودم و حق فرزندى را به جا نیاوردم. ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✍️ دست نوشته ها و نامه های شهید «سید ابوالفضل گلبیز» 👇👇👇👇
🕊🕊 ۱۰ تیر ۱۳۶۵، - سالروز شهادت تقی رفیعی مقدم 🌴عملیاتِ کربلای۱، مهران 🌱ولادت: ۱۳۴۶، قم رزمنده گردان تخریب لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب(ع) مزار شهید: گلزار مطهر شهدای علی‌بن‌جعفر "ع" قم اول خودش آمد و گفت: 《حسین! خیلی دلم گرفته می‌خوام برام روضه بخونی. شاید دیگه فرصت روضه گوش کردن نداشته باشیم.》 گفتم: «تقی برو! شب عملیاته خیلی کار دارم.» رفت و باز برگشت. این بار شهید یعقوبی رو آورده بود برا واسطه. اصرار که فقط چند دقیقه. سه تایی رفتیم پشت سنگر. گفتم: «چه روضه‌ای بخونم؟» تقی گفت: 《دلم هوای حضرت عباس(علیه‌السلام‌) را کرده.》 و من هم شروع کردم به روضه خوندن: «ای اهل حرم میر علمدار نیامد، علمدار نیامد سقای حرم سید و سالار نیامد، علمدار نیامد» کلی وقت داشتند با همین دو تا بیت گریه می‌کردند. رهاشون کردم به حال خودشون و رفتم. عملیات شروع شد. با رمز "یا ابوالفضل العباس(علیه‌السلام)!" یاد حرف تقی افتادم که گفته بود: 《دلم هوای حضرت عباس(علیه‌السلام‌) را کرده.》 بیسیم زدم وضعیتش رو بپرسم گفتند: «چند لحظه قبل شهید شد!» 🎤 راوی: حاج حسین کاجی
🔴 آنان که را گشودند 🕌 . . . . تا امروز زائرین کربلا از آن مسیر عبور کنند ▪️خاطره‌ام به شب دهم تیرماه ۱۳۶۵ - عملیات «کربلای ۱» - باز می گردد. 🌗 آن شب من و شهید امیر تابش و دو نفر از بچه‌های تخریب‌چی برای پاکسازی میدان مین مقابل خاکریز دشمن مأموریت داشتیم. قبل از حرکت پشت خاکریز، شهید سیدمحمد زینال‌حسینی (فرمانده تخریب لشکر ۱۰) بسیار نگران باز نشدن سیم خارداهای فَرشی دشمن بود. برای همین چهار نفری دست‌هایمان را کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم.... ....عهد کردیم چنانچه تا آغاز عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردارها بخوابیم یا توی میدان مین بدویم و به هر صورت نیروها را از موانع رد کنیم. بعد از این پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم. پشت میدان مین که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین مدت کوتاهی پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقی کارشان تمام شد و رفتند. ما برای پاکسازی میدان مین آغاز بکار کردیم. با کشیدن طناب معبر مسیری را برای عبور نیروها با قرص‌های شب‌نما مشخص کردیم و نیروهای رزمنده را با توکل بر خدا از معبر عبور دادیم. عملیات آغاز شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتش می‌ریخت. یکی از رزمنده‌ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من درون معبر زمین‌گیر شد. و هر کاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده‌ها با دشمن درگیر بشود، نشد. یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست آن رزمنده اصابت کرد. چاره‌ای نبود چفیه‌ام را باز کردم و دور بازویش بستم تا جلوی خونریزی را بگیرم. دشمن با خمپاره معبر را زیر آتش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشویم. خونریزی زیاد بود و آن رزمنده‌ی مجروح، تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من را تا انتها سرکشید.... ....آب قمقه خودش و من را تا انتها سرکشید. زیر بغلش را گرفتم تا با رساندن به خاکریز خودی او را تحوبل بچه‌های امداد بدهم. همین طور که داخل میدانِ مین عقب می‌آمدیم، در بین میدان مین اول و دوم دیدم یک شهید روی زمین افتاده است. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر شهید غلامحسین رضایی است که پایش قطع شده بود. به خودم آمدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین درحرکت هستند. مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم و آنها را به طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاه‌های مهندسی گشاد کرده بودیم، هدایت کردم. ابتدای میدان مین راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم: «تو برو بالای بلدوزر من توی میدان مین حرکت می‌کنم اگر باز هم حرکت نکرد خودمون دستگیره‌های حرکت بلدوزر رو به عقب می‌کشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت می‌کنه تا از میدان رد بشه.» خوشبختانه با حرکت شهید تابش و جذبه‌ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاه‌های مهندسی را برای زدن خاکریز و جان‌پناه برای رزمندگان به سلامت از میدان مین عبور دادیم. میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله ‌بچه‌های‌ تخریب ترمیم بشود. تا نزدیکی‌های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نفلیه پشتیبانی بودیم. هوا روشن شده بود که شهید سید محمد زینال‌حسینی به دنبال ما آمد. به عقب بازگشتیم. از اینکه به تکلیفمان عمل کرده بودیم احساس رضایت می‌کردیم. خدا را شکر که معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند. امروز آن معبر هنوز هم باز است و زائرینی که برای اربعین از مرز مهران به کربلا مشرف می‌شوند از آن به سلامت عبور می‌کنند. باید به یاد رزمندگانی که برای باز نگهداشتن آن معبر تا به امروز از پا افتادن هم باشیم. —(راوی: رزمنده دلاور سید محسن‌ حسینی، از جمله رزمندگان پیشکسوت تخریب‌چی دوران دفاع مقدس) ------------------------------------------ 📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊