eitaa logo
دفاع مقدس
3.5هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
795 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 شهید یوسف رضا ابوالفتحی ، از مسئولین کمیته انقلاب اسلامی در دهه 60 و سردار رشید نیروی انتظامی: معاون كميته منطقه يك تهران مدير كل مبارزه با مواد مخدر , فرمانده گردان , معاون جنگ كميته انقلاب , موسس و فرمانده يگان حفاظت , فرمانده كل عمليات كميته انقلاب اسلامي , فرمانده قرارگاه مركزي محمدرسول الله (ص ) , موسس و فرمانده يگان دريايي كل كميته , جانشين معاون اطلاعات و عمليات كل کمیته , فرمانده محور در كردستان , فرمانده قصر شيرين , فرمانده کمیته انقلاب اسلامی استان فارس۱۳۶۹ ، فرمانده ناحیه انتظامی استان سمنان۱۳۷۰ ،فرمانده ناحیه انتظامی فارس ۱۳۷۱ فرمانده ناحيه انتظامي تهران بزرگ۱۳۷۳و فرمانده انتظامي استان فارس۱۳۷۶
شهيد يوسف رضا ابوالفتحي سال 1334 در دامان پر عطوفت خانواده اي نجيب و دين باور از اهالي شهرستان نهاوند از توابع همدان تولد يافت . دوران كودكي اش را در نهاوند بود و در نوجوانی برای ادامه تحصیل به تهران امد روزها کار میکرد و شبها درس می خواند تا موفق به کسب مقطع دیپلم شد و به استخدام شرکت نفت درامد به عنوان جواني متدين همراه با اندوخته هاي معنوي و علمي آماده پذيرائي مسئوليت هاي بزرگ زندگي شد و در مسير كمال و بالندگي گام برداشت .قبل از انقلاب هنگامي كه سيل خروشان مردم به رغم ايمان و اخلاص به حكومت اسلامي و امام (ره ) به خيابان ها ريختند دوشادوش مردم در جهت سرنگوني رژيم پليد شاهنشاهي فداكاري نمود. و حتی چندین بار هم از سوی گاردی ها و ساواک مورد ضرب التشم قرار گرفت که اثار ان تا پایان عمرش در سر و صورتش به جای ماند . او انساني مهربان , فروتن , مذهبي زحمتكش و مقاوم بود. برپايي نماز , شركت در مراسم دعا و نيايش و هيات هاي مذهبي به روح مقدسش صيقل مي بخشيد. با مشكلات و مصائب زندگي با صبر و حوصله برخورد مي كرد و اطرافيان را هم به اين امر تشويق مي نمود. وي پس از به ثمر رسيدن انقلاب عزيز اسلامي , در سال 57 به جمع پاسداران كميته انقلاب اسلامي در آمد و اوج شكوفائي شخصيتش در اين مرحله از زندگي براي خدمت و انجام وظيفه به امت مسلمان كشورمان به معرض ظهور درآمد. با عشق و علاقه اي كه به امر آموزش داشت پس از چندي موفق به اخذ مدرك ليسانس نظامي شد. در زماني كه حملات كفار بعثي به كشورمان شروع شد سريعا با حضور فعال در جبهه هاي حق عليه باطل به رشادت , ايثار و افتخار آفريني پرداخت و خدمات بسياري در خطوط مقدم جبهه ها انجام داد که در دوران جنگ چندین بار زخمی شد . شهيد ابوالفتحي از بدو استخدام به رغم لياقت هاي شايان توجهي كه داشت مسئوليت هاي بسياري را عهده دار بود و در دهه شصت چندین مرتبه توسط منافقین هدف ترور قرار گرفته که یکبار منجر به مجروحیت از ناحیه پا شد در آخرين مسئوليتش كه فرمانده انتظامي استان فارس۱۳۷۶ را بر عهده داشت در حين درگيري با اشرار مسلح و آدم ربايان در شهرستان فسا واقع در ناحيه انتظامي فارس در حالي كه شهيد فرماندهي عمليات را برعهده داشت بر اثر اصابت تير مجروح گرديد. اين مجاهد دلير و بزرگوار كه تمام زندگي خود را وقف اين مرز و بوم كرده بود حتي در عزيزترين روز زندگيش دست از مجاهدت برنداشت و در شب ازدواج فرزندش با شنيدن خبر گروگان گيري (بعضي از كاركنان ) توسط اشرار همان شب راهي منطقه لارستان شد و در يازدهمين روز بهمن ماه سال 1378 بر اثر نقص فني هلی کوپتر و سقوط در درياچه مهارلو به جمع جان باختگان طريق فضيلت و آزادگي پيوست و با كاروان راهيان سپيد همراه شد تا با شهادت مظلومانه خود لزوم حراست مستمر و همه جانبه از دستاوردهاي انقلاب اسلامي را گواهي نمايد. 🌿 قبر شهید در بهشت زهرا تهران در جوار مزار منور شهید سپهبد صیاد شیرازی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید صیاد شیرازی و شهید یوسف رضا ابوالفتحی در حال بازدید از جبهه
برگی از وصیتنامه سردار شهید پاسدار یوسف رضا ابوالفتحی (۱)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا آنانكه با اثبات ايمان بساط كفر برچيدند و رفتند خوشا آنانكه با عشق حسيني شهادت را پسنديدند و رفتند
چه زيبا ملائك شدند زيستند همان ها كه هستند ولي نيستند ! کسانی كه در جمع ما بوده اند ولي حيف نفهميده ايم كيستند
شلیک کاتیوشا دوران جنگ تحمیلی
اسلحه خانه در چادر! دوران جنگ تحمیلی
جعبه مهمات دوران جنگ تحمیلی
جعبه نارنجک
بارگذاری گلوله تفنگ 106
📷 از راست: احمدرضا طاوسی (فرمانده گردان از تیپ 44 قمر بنی هاشم(ع) - رزمندگان استان اصفهان - شهرضا) , در کنار برادر میرفتاح، از فرمانمدهان تیپ
روح بلند آقاجمال بعد از مجروح شدن و پشت سر گذاشتن دوران نقاهت و زمانی که توانست به سختی راه برود، برای مدت کوتاهی به­عنوان منشی تلفن، پاسخ­گوی تلفن­های سپاه بود. می­خواست به نوعی خودش را سرگرم کرده باشد. بعد از مدتی به این نتیجه رسید که نمی­تواند در یک اتاق در بسته، فقط به تلفن­ها جواب بدهد. کاری که از دست هر کسی ساخته بود. اگرچه جسم آقاجمال ناتوان بود؛ اما روح بلندش به او اجازۀ توقف نداد و در زمستان سال 1361 قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی راهی جبهه­ های جنوب شد. به دلیل این­که او از فرماندهان کار آزموده و از ذریهٔ سادات بود، بچه­ ها خیلی به او احترام می­گذاشتند. حضور او در جبهه باعث برکت و تقویتِ روحیۀ رزمندگان بود. با توجه به محدودیت­های شدید جسمی و حرکتی­اش، نمی­توانست به عنوان یک نیروی رزمی در عملیات شرکت کند ولی با عنوان رابط بین بچه­ های رزمنده و سپاه شهرضا، حضورش بسیار مؤثر بود. ماشین شهید یاوری را به آقاجمال دادند. حسین بهرامی که پیرمرد بسیجیِ با صفایی بود و بچه­ ها به او "دایی حسین" می­گفتند، به عنوان رانندهٔ آقاجمال انتخاب شد. از آن به بعد این تویوتای استیشن، به "ماشین آقاجمال" معروف شد. عقب این ماشین سقف و دو ردیف صندلی داشت. پشت صندلی عقبش هم خیلی جا داشت. گاهی اوقات در مناطق عملیاتی هم برای انتقال نیرو از آن استفاده می­کردیم. حتی یک­بار که می­ خواستیم به اصفهان برویم، به دلیل نبودن اتوبوس، سیزده نفر سوار آن شدیم و مسافت طولانی اهواز تا اصفهان را با آن آمدیم... نقل خاطره توسط احمدرضا طاوسی، مندرج در کتاب "پرواز با بال شکسته"
همراه با یاران آقاجمال عملیات والفجرچهار در بیست وهفتم مهر ماه سال 1362 با رمز "یا الله" در منطقۀ مریوان و پنجوینِ عراق به صورت گسترده­ای شروع شد. در مرحلهٔ اول عملیات که من فرمانده گروهان بودم، ارتفاعاتی که به "مارو" معروف بود، تصرف کردیم. وقتی به بالای ارتفاعات رسیدیم، منتظر رسیدن آذوقه و مهمات شدیم. بعد از چند ساعت انتظار، نه از آذوقه خبری شد و نه از مهمات. این اولین عملیات کوهستانی تیپ قمربنی­ هاشم(ع) بود. به همین دلیل تدارکات کافی برای مناطق کوهستانی در نظر نگرفته بودیم. کم­ کم اعتراض بچه­ ها شروع شد، حق هم با آنان بود. آنها کیلومترها در این ارتفاعات صعب­ العبور، پیاده راه رفته بودند. تشنه بودند و گرسنه. تعدادی مجروح و شهید هم روی دست ما مانده بود. حدود ساعت چهار بعدازظهر در حالتی که با ناامیدی منتظر رسیدن امکانات پشتیبانی و تدارکاتی بودیم، دیدیم که چند نفر از پایین ارتفاعات به­ طرف ما می آیند. از آن بالا آنها را راهنمایی کردیم تا از تنها راه باز شده، از میدان مین بگذرند و به اشتباه توی میدان مین نروند. وقتی به ما نزدیک شدند، در کمال تعجب دیدم آقاجمال هم با آنها آمده است. آدم­های سالم در آن هوای سرد پاییزی و با آن همه ناهمواری و دره­ های صعب العبور و کوه­های مرتفع کم می­آوردند، من مانده بودم که این سید جلیل­ القدر با این تن معلول چه­ طور خودش را به این­جا رسانده است؟ آیا انگیزه­ای به غیر از عاشقی می­توانست، او را به تحمل این همه سختی وادار کند؟ بر این باورم آقاجمال مردی از جنس نور بود. با دیدن آقاجمال، تحولی در بین نیروهای رزمنده ایجاد شد. بچه­ ها تمام محدودیت­ها، کمبودها و خستگی­هایشان را فراموش کردند. آن شب آقاجمال با این حرکتش نشان داد، بر خلاف نظر بعضی­ها که او را یک نیروی معلول و کم­ تحرک می دیدند، او یک نیروی فعال، شجاع و صاحب فکر است. این­جا بود که مسئولین و فرماندهان تیپ، حساب دیگری روی آقاجمال باز کردند. آنها فهمیدند در پشت این پیکر به ظاهر معلول و ناتوان، روح بلندی پنهان است که فراتر از تصور است. باید با این ویژگی­های منحصر به فرد آقاجمال، از وجودش بیش از این در راه پیشبرد اهداف جنگ و دفاع مقدّس، استفاده کنند. نقل خاطره توسط احمدرضا طاوسی، منبع: کتاب پرواز با بال شکسته
سردار رشید سید جمال طباطبائی /متول1339 - در خانواده ای مذهبی و سرشار از ایمان و اعتقاد در شهرستان شهرضا پا به عرصه وجود گذاشت و از همان اوان کودکی تحت تربیت اسلامی و آموزشهای مکتبی و عقیدتی با نظارت والدین قرار گرفت. همزمان با اوج گیری مبارزات بی امان امت مسلمان در مبارزه با رژیم شاه نقش ویژه ای برعهده گرفت و تا سرحد امکان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. با شروع جنگ تحمیلی و آغاز تهاجم صدام و غصب سرزمین مقدس ایران در زمستان سال 59 به عنوان داوطلب بسیجی رهسپار میدان جنگ گردید و با قبول مسئولیت‌ها و سمت‌های مختلف، فرماندهی دسته گروهان و گردان به مبارزه با دشمن پرداخت. ایشان در سال 61 در خط پدافندی زید براثر اصابت ترکش به سرش به شدت مجروح شد و پس از یازده روز بیهوشی بلاخره به هوش آمد ولی نیمه راست بدنش فلج شده بود و دست وپای راستش قادر به حرکت نبود ولی این موضوع باعث عدم حضورش در جبهه نگردید و همچنان راسخ واستوارعزم شرکت در عملیاتها و خط مقدم جبهه را داشت که با وجود این وضعیت جسمی، روحیه بخش رزمندگان و مایه قوت قلب آنها بود و به دلیل استعداد و خلاقیتش در ارائه طرح‌ها و برنامه‌های جنگی از ستون‌های اصلی لشکر قمر بنی هاشم به شمار می‌رفت. بالاخره در تاریخ 23/فروردین/66 در خط پدافندی شلمچه با اصابت ترکش خمپاره به لقای دوست شتافت. از این شهید بزرگوار یک فرزند دختر به یادگار ماند. روحش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
فرازی از وصیت نامه فرمانده شهید سید جمال طباطبائی اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر «29 حج» به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده اذن جهاد داده شده، زیرابه آن‌ها ظلم شده و خدا بر یاریشان تواناست. به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و به نام یگانه منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر (عج) و با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب. خداوند متعال را سپاسگزاریم که نعمت بزرگ جنگ را به ما ارزانی داشت و ما را در بوته آزمایش قرار داد. الحمد لله که این نعمت شامل حال من شد و توفیق شرکت در این جنگ به من عطا گردید. امیدوارم تمام برادران ادامه دهنده این راه پر پیچ وخم و دارای پرتگاه و جاده های انحرافی فراوان آن باشند. چون از صدر اسلام و از زمان امام حسین تا کنون برای تداوم بخشیدن این راه خون‌‌های زیادی ریخته شده است و اگر کوچکترین کم کاری و سستی بشود، فردای قیامت شهدا از سر تقصیرات ما نخواهند گذشت. برادران حجت برای همه ما تمام است واگر کوتاهی از هرکدام از ما صورت بگیرد، جوابی در پیشگاه خداوند نداریم. برای تداوم این راه احتیاج به وحدت می‌باشد. از هرگونه تفرقه و جدائی بپرهیزید و همگی با هم دست اخوت وبرادری بدهید که دشمن از وحدت ما لرزان و هراسان است. نکته ای را که باید به مردم تذکر داد (هرچند من قابلیت آن را ندارم) اینست که پشتیبان ولایت فقیه باشید چون انقلاب ما به خاطر خدا و به دست ولایت فقیه بوده و هست وثبات آن به دست ولایت فقیه است و بس. ان شاءاله
آقاجمال به روایت همسر ✨جمال انسان عجیبی بود. وقتی از جبهه به مرخصی می آمد، در ظاهردغدغه جنگ در سر نداشت، اما دغدغه مردم، آرام و قرار را از او میگرفت و با درد مردم» عجین بود. دلش برای همه میتپید.🌺🍃 ✨برای ان جانبازعصابه دست، برای آن همسر شهید جوانی که همسایه مابود وداشت بنایی اش را از دست میداد و نفت برای گرم کردنخانه اش نداشت، برای آن پیرزن قد خمیده فقیر، برای رفتگر محل وبرای....🌺🍃 ✨اهل نماز شب و روزه و زیارت عاشورا بود. بی نمازش دعای «اللهم ارزقنی توفیق الشهاده في سبيلک»رامیخواندبعد از نماز به نقطه ای خیره می شد. دلش نمی خواست، کسی عاشقانه اش را با خدا برهم زند؛ اما اگر این اتفاق می افتاد با لبخند صمیمی، خلوت با خدا را رها و به خلق خدا توجه می کرد.🌺🍃 ✨در زندگی مشترکمان، نمونه یک مرد واقعی بود. مردی که با تمام وجود عاشق زن و بچه اش بود. در «بیست و دو ماه زندگیمشترکمان رابطه ما به راستی عاشقانه بود. در این بیست و دو ماه، ما فقط هفتاد و پنج روز در کنار هم بودیم🌺🍃 ✨نام «زهرا» را برای دخترمان انتخاب کرد. یادم می آید، در آخرین رمضان عمرش، در ایوان خانه، روبه روی حوض آب و باغچه با صفای مان مینشست. زهرای چند ماهه را روی زانویش می نشاند و قرآن می خواند. 🌺🍃 آن قدر زیبا آیه های الهی را در گوش دختر کوچکمان نجوا میکرد که گل زیبای زندگی ما با طنین دلنشین قرآن به خواب می رفت. جمال دریافته بود، آنچه بعد از رفتنش می تواند، چراغ راهی برای تنها فرزندش باشد کلام وحی و سیره و سنت ائمه اطهار (ع) است.تلاش میکرددر کارهای شخصی اش به هیچ کس حتی به من تکیه نکند🌺🍃 ✨کم توقعی او به حدی بود که من حس نمیکردم همسریک جانبازم. بعد از این که از خواب برمی خاست با کمک دندان ودست سالمش رختخواب را جمع می کرد و در گوشه اتاق می گذاشت.🌺🍃 راوی: خام کسایی، همسر شهید جمال طباطبایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌕ویژه برنامه بیان خاطرات شهید سید جمال طباطبائی🌹
زیبای من روزی که رفتی با خودم گفتم چیزی که دیگر برنخواهد گشت زیباییست 🌿 دوران وداع عاشقانه اعزام نیرو ۱۳۶۴