eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
1.9هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
10 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی(جلسات روزاے زوج رو از دست ندین)♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/16851976543119 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️متحوّل شدن جامعه 🌺و يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ. (1) 🍀و (هود ادامه داد) اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او باز گرديد و توبه نماييد تا او از آسمان پى در پى بر شما باران بفرستد، (چنانكه گويى همه‏ى آسمان در حال ريزش است) و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد، و (از راه حق) به خاطر گناه اعراض نكنيد و روى برنتابيد. 🌸 استغفار و توبه از گناهان، واجب است. 🌼 استغفار و توبه‏ى فردى، سرنوشت جامعه را عوض نمى‏كند، بلكه جامعه بايد متحوّل شود تا امداد الهى سرازير گردد. ‏ ❄️ اعمال و عقايد، در رويدادهاى طبيعى مؤثّرند.(قوم عاد به خاطر شرك و گناه، به كمبود و خشكسالى گرفتار شده بودند. 🌺 نظام و حكومت اسلامى اگر خواهان توسعه اقتصادى است بايد طرح‏هاى معنوى را درجامعه توسعه دهد. 🍀 جزاى دنيوى توبه و بازگشت به سوى خدا، ثروت و قدرت است. 🌸 گمان نكنيم كه ايمان به خدا و توجّه به او، به معناى دور شدن از مال و سرمايه است. 🌼 اگر قدرتِ ايمان، به قدرت جسمانى اضافه گرديد، كامل مى‏شويم. ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ ☘️1) هود/ 53 📚تفسير نور: ج‏4، 73. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
⚡️از وقتی مادر، مجدد حرف خواستگاری را زده بود، عباس بارها خودش را سرزنش کرده بود که چرا از همان اول، مادر را در جریان نگذاشته و حالا دیگر، دیر شده بود. نگاهی به صفحه مونیتور کرد. گزارش عملیات دیروز را خواند و تکمیل کرد. گزینه ارسال را زد و گزارش در صفحه داخلی پایگاه آتش نشانی، ذخیره شد. سری به پیج بچه ها زد و چند مطلبی که نوشته بودند را پسند زد. بی سیم را برداشت و از پشت میز بلند شد. دل و دماغ نداشت. خود را مشغول انجام کارهای روزمره و اداری نشان داد و از بچه ها دوری کرد. به روشویی رفت. بی سیم را به کمربندش وصل کرد. به آینه روبرو نگاه کرد و قیافه غم زده اش را به لبخند مصنوعی، باز کرد. شیر آب را باز کرد. بسم الله گفت. مشتش را پر آب کرد و به صورت زد. زیر لب گفت: - از دست من کاری بر نمی یاد. نمی خام رو حرف مامان حرف بزنم. می سپرم دست خودت. 💧مجدد مشتش را پر آب کرد. نیت قربه الی الله کرد و آب را به صورت پاشید. نگرانی اش، تبدیل به آرامش شده بود. پشت میز کارش برگشت. بی سیم را روی میز گذاشت. برگه مرخصی همکارش را امضا کرد و اسمش را در پایگاه، ثبت کرد. نامه را مهر زد و بایگانی کرد. پیامک مادر آمد که: - برای آخر هفته خوبه هماهنگ کنم؟ دارم با مادرش صحبت می کنم. 🔹قرار خواستگاری را روز پنجشنبه گذاشتند. حاج عبدالکریم، خیالش از بابت عباس راحت بود اما طبق معمول همیشگی اش، تحقیق کردن را هم انجام داد. هم خودش و هم به یکی از دوستان سپرد. جریان را به دایی جواد گفت و از او هم خواست بررسی هایش را بکند و حالا، نتیجه تحقیق نوشته شده دوست پدر، دست مادر بود و داشت آن ها را می خواند. - پدرش فوت کرده؟ تو عملیات؟ خدا رحمتش کنه. 🔸ضحی نگران بود. از وقتی مادر به او گفته بود همان جوان بین راه، می خواهد به خواستگاری ات بیاید، احساس های متناقضی را با هم تجربه می کرد. هم می ترسید و هم خوشحال بود چون خواستگار را دیده بود و حرفها و برخی نقطه نظراتش را می دانست. می ترسید که نکند باز هم آن حساسیتی که دارد، کار دستش دهد. نمی دانست چه کند. به پیشنهاد مادر، تصمیم گرفت از خانم دکتر بحرینی کمک بگیرد: - سلام علیکم خانم وفایی جان. الحمدلله. عزیزم خانم دکتر فرصت دارند؟ بله ی وقت کوتاه می خواستم. چشم گوشی دستمه. ... جانم. تلفنی هم می شه ولی حضوری بهتره. نه اخر هفته دیره. راستش در مورد.. یک مشورت می خواستم بگیرم. بله ممنون می شم. 📞وفایی گوشی را به دکتر بحرینی که کنار میز منشی ایستاده بود داد: - سلام علیکم خانم دکتر سهندی. مشتاق دیدار. جانم. راحت باش عزیزم. بله... بله... درسته. به نظرم قبلش، یک جلسه مشاوره تنهایی داشته باشی خوبه. یک جلسه هم با همدیگه. کِی هست؟ بله متوجه ام. خودم با خانم دکتر هماهنگ می کنم. ان شاالله که خیره. خیلی کار خوبی کردی زنگ زدی. خیلی خوشحال شدم عزیزم. به مادر سلام برسونین. فدای شما. خدانگهدارت. - چی شد خانم دکتر؟ - چیزی نیست. دکترفاطیما به کجا رسید؟ - هنوز تصمیمشونو نگرفتن. - چند جلسه صحبت کردن؟ - اونطور که من فهمیدم چهار جلسه. به نظرتون .. - بله. بهشون بگید هر دو با هم ی جلسه خدمت خانم دکتر برن. همین یکی دو روز براشون وقت بزارید. طول کشیدن زیادی هم آفت زاست. شیطون بیکار ننشسته. 🔹خانم دکتر بحرینی به اتاق رفت. برنامه خانم دکتر روان پزشکشان را داخل سیستم چک کرد. تا دو روز آینده، همه ساعت ها بسته شده بود. همه هم موارد مشاوره قبل از ازدواج بودند. شماره ضحی را پیدا کرد و پیامک زد: " سختت نیست با خودم حرف بزنی؟ وقت روان پزشکمون پره. اگه با من راحتی، برای ساعت 5 تا اذان فرصت دارم" 🔸گوشی روی دست ضحی خشک شد. مانده بود چه جوابی بدهد. از طرفی با خانم دکتر بحرینی احساس راحتی می کرد و از طرف دیگر، مشاوره کردن با ریاست یک بیمارستان خصوصا در مورد ازدواج، یعنی نشان دادن تمام نقاط ضعفی که داشت و می ترسید که دیگر نتواند در آنجا کار کند. اگر چه هنوز شرایط استخدام را نداشت اما امیدش را که داشت. لرزش گوشی، حواس پرت شده اش را متمرکز کرد. پیامک دیگری آمده بود: - ضحی دلم برات تنگ شده بابا. چرا نیومدی بیمارستان؟ پرهام کارت داشت. اصلا پرهام رو ول کن. بیا همون کافی شاپی که منو بردی. طبقه همکف میز رزو کردم. همین الان. بدو بدو. 🔺خواست بنویسد الان که نمی توانم اما پیامک بعدی، او را منصرف کرد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨السلام علیک یا اباصالح المهدی 🌺آقاجان چقدر دوست دارم این فرازهای زیبای دعای افتتاح را که بر خدا امید و اشتیاق داریم که دولت باکرامتتان را با ظهورتان برساند و به اسلام و اهلش عزت ببخشد. 🌸مشتاقانه و بی صبرانه چشم به راه چنین روزی هستیم. روزی که حکومتتان سراسر گیتی را دربرگرفته باشد و ما گوش به فرمان اوامرتان باشیم. 🍀اللهم عجل لولیک الفرج 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️بخشش در نهان و آشکار 🌺قلْ لِعِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلالٌ (1) 🍀(اى پيامبر) به بندگان من (آنان) كه ايمان آورده ‏اند، بگو: نماز را برپا دارند، و از آنچه به آنان روزى داده‏ ايم، پنهان و آشكار انفاق كنند قبل از آن كه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستى و رابطه ‏اى. 🌸 ايمان قلبى كافى نيست، نماز، انفاق و عمل صالح لازم است. 🍀 اسلام دين جامع است. رابطه با خدا و كمك به محرومان، در كنار هم و شرط قبولى يكديگرند. 🌸 مورد انفاق، تنها مال نيست، از هر چه داريم بايد انفاق كنيم. (چه علم و ثروت، چه آبرو و قدرت) 🍀انفاق بايد از رزق خدا يعنى مال حلال باشد. 🌸 انفاق آشكار، سبب تربيت نسل و تشويق ديگران و رفع تهمت از خود است و انفاق پنهانى عامل رشد و اخلاص است. و نیز انفاق علنى مربوط به انفاق‏هاى واجب مثل خمس و زكات است و انفاق مخفى مربوط به موارد مستحبّ مثل صدقه است. 🍀 با پول و پارتى نمى‏توان از عذاب قيامت فرار كرد. 🔹(1) ابراهیم/31 📚تفسير نور ،ج‏4، 414 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
💉 💉 متن سوال: تزریق خون به بدن در حال روزه چه حکمی دارد؟ 🔻🔻🔻 پاسخ🔻 ✍️آیت الله (دام ظله العالی)) ✅ باسمه تعالي. جايز است. ✍️آیت الله (دام ظله العالی)) ✅ بسم الله الرّحمن الرّحيم. اشكال ندارد. ✍️ آیت الله (دام ظله العالی)) ✅ احتياط اتمام آن روزه و قضاي آن است. استفتائات جديد، 1384، ج2، ص148، س424 ✍️ آیت الله (دام ظله العالی)) ✅ بنابر احتیاط واجب مبطل روزه است ∞═┄༻•✾✿❤️✿✾•༺┄═∞ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
💯از شیوه‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. 🌺شعارها را نگاه کنید، ببیند شعارهائى که تعیین میکنند، چه جور شعارهائى است؟ گاهى بعضى‌ها - البته اشتباه میکنند - براى جلب آراء، شعارهائى میدهند که این شعارها از حدود قدرت و اختیاراتشان بیرون است؛ اینها را مردم هوشمند ما میتوانند بشناسند، مراقبت کنند، دقت کنند. 🌸آنچه که براى مردم لازم است، آنچه که فوریت بیشترى دارد، آنچه که با واقعیات و امکانات کشور سازگار است، آنچه که به افزایش قدرت درونى ملت مى‌انجامد، آنها را در شعارهایشان بگنجانند؛ این یکى از معیارها است. 🔰بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم‌ ۱۳۹۲/۰۲/۲۵ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔺بلافاصله، پیامک دوم سحر رسید: - بیخود ننویس نمی تونم! می دونم که برنامه خاصی نداری. درس خوندنو ول کن پاشو بیا. ده دقیقه دیگه اینجایی ها. می خوام یکی رو بهت معرفی کنم. زود اومدی ها. 🔹به پیامک خانم دکتر بحرینی مجدد نگاه کرد و از پشت میزش بلند شد. گوشی به دست، به سمت اتاق پدر رفت. پدر روی صندلی زاویه اتاق، در حال مطالعه بود. کتاب را بست. ضحی روی زمین روبروی پدر نشست. پدر روی شکم خم شد و سرش را پایین تر آورد که به دخترش نزدیک تر شود. احساس نگرانی را در صورت ضحی می دید و دل دل کردنش را برای حرف زدن. به در باز اتاق نگاه کرد و خواست بلند شود اما ضحی دست روی زانوی پدر گذاشت: - نیازی نیست. آروم می گم. راستش.. گفتنش راحت نیست. اونم تو سنی که من دارم. خجالت می کشم. اما به کمک تون نیاز دارم 🍁 ترس و نگرانی ها و جلسات مشاوره و حرف مشاور و حالا هم حرف خانم دکتر و نگرانی اش را از جلسه مشاوره گذاشتن با ریاست بیمارستان؛ درِ گوش پدر گفت. حرفهای ضحی که تمام شد، پدر کمر صاف کرد و کتابی له شده بین سینه و پاهایش را روی میزکوچک کنار دستش گذاشت. چند دقیقه مکث کرد و گفت: - تصمیم خوبی گرفتی. ببین اگه خانم دکتر، آدم با تقوا و باخدایی هست، نگران گفتن نقاط ضعفت برای مشورت نباش. مشورت با متقی، منفعت خالصه. 🌸 ضحی هم همین طور فکر می کرد. پدر پرسید: - صبح ها صدای قرآن از اتاقت می شنوم. آیات رو تکرار می کنی. داری حفظ می کنی؟ و وقتی لبخند ضحی و جوابش را شنید گفت: - طیب الله. بیام ازت تحویل بگیرم؟ - چی بهتر از این. 🔹ضحی از دقت و حمایت پدر، خوشحال شد و صورت پدر را بوسید. پدر، ضحی را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و زیر لب، خدا را شکر کرد. از اتاق پدر که بیرون آمد، پاسخ پیام خانم دکتر را داد. خواست گوشی را روی میز بگذارد که مجدد صدای پیامک بلند شد. سحر بود. بعد از صحبت با پدر، آنقدر پرانرژی شده بود که فراموش کرد تصمیم گرفته بود جواب سحر را ندهد؛ با همان انرژی نوشت: "باشه اومدم" گوشی را داخل کیف گذاشت. به سمت کمد رفت تا لباس بپوشد. 🔺تا قرار ساعت پنج، یک ساعتی وقت داشت. پیش خود حساب کرد آب میوه ای با سحر می خورد و سرقرار می رود. چادر سر کرد و از پدر و مادر خداحافظی کرد. اصلا به ذهنش خطور نکرد که سحر، با او چه کار دارد و چرا کافی شاپ بهار قرار گذاشته است؟ حتی لحظه ای به این فکر نکرد که چرا طبقه همکف؟ مگر طبقه ویژه بانوان بالا نیست؟ 🔹سوار ماشین شد و تا کافی شاپ، فقط به حرفهایی که می خواست به خانم دکتربحرینی بزند فکر کرد. داخل کافی شاپ که شد، سحر را با سر و وضعی مرتب تر از همیشه دید. شال آبی رنگی سرکرده و مانتوی بلند آبی پوشیده بود. این را وقتی فهمید که از روی صندلی بلند شد. احساس کرد چقدر قدبلندتر شده است. کنار سحر نشست و به او دست داد. سحر، به دست های ضحی نگاه کرد و با نوک انگشت، انگشتانش را گرفت: - مدل جدیده؟ - چی؟ - همین که دست می دی. - بده؟ - نه خب. بگذریم. خوبی؟ ببین گفتم بیای چون می خواستم باهات ی مشورت بکنم و در اصل، ی کار تولیدی مشترک راه بندازیم - مثلا چه جور کاری؟ 🔸سحر گوشی را جلوی صورت ضحی گرفت. صفحه ای را باز کرد و توضیح داد. صفحه دیگری را باز کرد و نمونه دیگری از کار را توضیح داد. - حتی ایرانی اش هم هست. ببین. البته ما در این سطح نمی خوایم کار کنیم. کمی بیشتر. یعنی حتی کالاهایی که مربوط به بچه هم می شه مثل کرم مرطوب کننده پای بچه و .. هم می یاریم و به مردم می فروشیم. - این ها چه ربطی به خدمات مامایی داره؟ - یعنی چی؟ کار مامایی است دیگه. پشتیبانی مادران باردار و آموزش و... حتی نگاه کن؛ می تونیم ورزش های مخصوص بارداری رو هم مثل این توضیح بدیم. حالا البته نه مثل این. این خارجیه. ببین تو دکتری. می تونی نکات پزشکی رو هم براشون بگی. نظرت چیه؟ 🔹ضحی به پشتی صندلی تکیه داد. چادرش را روی پایش کمی مرتب تر کرد و گفت: - کار جذابیه. چی شد همچین فکری به سرت زد؟ - یکی از دوستان پرهام این پیشنهاد رو مطرح کرد. می خواد سرمایه گذاری کنه. ایشون رو هم شما معرفی کرد و روند کار رو توضیح داد. تو بیمارستان شریک پرهامه. 🔺دست ضحی، زیر چانه اش ستون شد. به صورت آرایش کرده سحر نگاه کرد و بی تفاوت گفت: - خب؟ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ✨ 🌺آقاجان به نیمه ماه مبارک رمضان نزدیک می شویم، همان روزی که کریم اهل بیت(علیه السلام) پا به عرصه گیتی نهاد و شادی را به خانه امام علی و حضرت فاطمه(علیهماالسلام) ارمغان آورد. 🌸آقاجان درِ خانه کریمی می رویم که هیچکس، دست خالی از در ِخانه اش نرفته است. 🍀آقاجان می شود دعا کنی دست خالی به در خانه اش می روم دست پر برگردم؟ دستی که پر شده باشد از اجابت دعاهای فرج من، که امسال سال ظهورتان باشد. اللهم عجل لولیک الفرج 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️حیات طیبه 🌺منْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ؛(1) 🌼هر كس از مرد يا زن كه مؤمن باشد و كار شايسته كند، حتماً به زندگى پاك و پسنديده ‏اى زنده ‏اش مى‏ داريم و قطعاً مزدشان را نيكوتر از آنچه انجام داده‏ اند، پاداش خواهيم داد. 🌸«حيات طيبه» آن است كه انسان دلى آرام و روحى مؤمن داشته باشد، مؤمن مشمول دعاى فرشتگان است، مشمول تأييدات الهى است، اين‏گونه افراد خوف و حزنى ندارند. 🍀 ملاك پاداش، سنّ، نژاد، جنسيّت، موقعيّت اجتماعى، سياسى و ... نيست. 🌸 زن و مرد در كسب كمالات معنوى يكسانند. 🍀 شرط قبولى عمل صالح، ايمان است. 🌸 حتّى يك عمل صالح، بى‏پاسخ نمى‏ماند. 🍀 كار خوب به تنهايى كافى نيست، خود انسان هم بايد خوب باشد. 🌸 انسانِ بدون ايمان و عمل صالح، گويى مرده است. ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 🔹(1) نحل/97 📚تفسير نور، ج4،ص577. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
💢اهداء خون وحجامت ✅پرسش: حکم اهداء خون وحجامت برای روزه دارچیست؟ 🌺پاسخ: همه مراجع : اگر باعث ضعف شود، مكروه است 📚توضيح المسائل 16 مرجع، مسأله 1573- العروه الوثقی،جلد 2 ،کتاب الصوم،فصل فیمایجب الامساک ،مسأله3. 📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400 💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو" User.pasokhgoo.ir 📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو " cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app 🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔹 @pasokhgoo1 👈
💯از شیوه‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. 🍀وعده‌های غیر عملی ندهند؛ بعضی از نامزدها، وعده‌هایی به مردم میدهند که خودشان هم میدانند از دست آنها ساخته نیست؛ شما که نمیتوانی این وعده را عملی کنی، چرا به مردم وعده میدهی؟ چرا مردم را امیدوار میکنید به چیزی که میدانید نخواهد شد؟ 🌺گاهی وعده‌های غیر قانونی میدهند! [میگویند] فلان عمل را انجام میدهیم درحالی‌که میدانند آن عمل خلاف قانون است؛ یا خلاف قانون اساسی است، یا خلاف قانون عادی است؛ وعده‌های این‌جوری هم ندهند؛ شعارهای غیر قانونی ندهند. با مردم صادقانه باید برخورد کرد. بیانات در دیدار دست‌اندرکاران برگزاری انتخابات ۱۳۹۴/۱۰/۳۰ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️به تعداد نقیبان(پیشوایان) بنی اسرائیل 🌺قالَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليهما السلام : سَأَلتُ جَدّي رَسولَ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله عَنِ الأَئِمَّةِ بَعدَهُ ، فَقالَ عليه السلام : الأَئِمَّةُ بَعدي عَدَدَ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ اثنا عَشَرَ ، أعطاهُمُ اللَّهُ عِلمي وفَهمي ، وأَنتَ مِنهُم يا حَسَنُ . قُلتُ : يا رَسولَ اللَّهِ فَمَتى‏ يَخرُجُ قائِمُنا أهلَ البَيتِ ؟ قالَ : يا حَسَنُ ، إنَّما مَثَلُهُ كَمَثَلِ السّاعَةِ «ثَقُلَت فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ ، لا تَأتيكُم إلّا بَغتَةً» . 🍀امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: «از جدّم پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ، امامان پس از ايشان را جويا شدم. فرمود: "امامان پس از من، به تعداد نقيبان بنى اسرائيل، دوازده تن هستند. خداوند، علم و فهم مرا به آنان عطا فرموده و تو - اى حسن - از آنان هستى". گفتم: اى پيامبر خدا! قائم ما اهل بيت، كِى خروج مى‏كند؟ فرمود: "اى حسن! مَثَل او، مَثَل قيامت است [كه‏] «در آسمان‏ها و زمين [بر ساكنانش‏] سنگين است و جز ناگهان به سراغتان نمى‏آيد» " . 📚دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد هشتم، ص 84. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114 علیه السلام
✍️من و واجب فراموش شده 🍀بعد از مدتی معطلی، بلاخره اتوبوس آمد . با خوشحالی سوار شدم نیم نگاهی به داخل آن انداختم، تعداد کمی مسافر داشت. چادرم را جمع کردم و تن خسته ام را روی یک صندلی خالی انداختم. بعد از چند دقیقه به ایستگاه دانشگاه آزاد رسیدیم ، بخاطر تعطیلی کلاسها، مسافری در ایستگاه نبود. 🌸اتوبوس راه افتاد ولی ذهنم ناخودآگاه، خاطرات قبل از دوران کرونا را مرور کرد که معمولا همیشه این ایستگاه پر از دانشجوهایی بود که بلافاصله بعد از توقف اتوبوس به سمتش هجوم می آوردند تا بتوانند خودشان را درون آن جا بدهند و بعد از آن باید شاهد پوشش نامناسب و موهای بیرون ریخته و چهره‌های آرایش کرده‌ی دخترهای دانشجو باشم و از خودم می پرسیدم که اینجا دانشگاه است یا سالن مد و آرایش. و بعد از آن با خودم کلنجار می رفتم که آیا باید امر به معروف کنم یا شرایطش محیا نیست و تأثیری ندارد و... توجیه هایی که از زیر این واجب فراموش شده، شانه خالی کنم. 🍀تک تک این فکرها در سرم موج می زد و از شیشه‌ی اتوبوس بیرون را تماشا می کردم که ناگاه نگاهم روی خانمی قفل شد آرایش غلیظی روی صورتش داشت و شالی را آزاد روی سرش انداخته بود که موها و گردن و حتی گوشهایش را به تماشاگرانش نشان می داد همان موقع از روی نیمکتی که نشسته بود، بلند شد و به قصد سوار شدن به سمت اتوبوس آمد . وقتی در ایستگاه متوقف شدیم، پا به داخل گذاشت و با غروری کاذب به آخر اتوبوس رفت و روی صندلی نشست. 🌸در این فکر بودم که چرا مثل بقیه ماسک ندارد تا حداقل نیمی از صورتش پنهان باشد. باز همان درگیری فکری به سراغم آمد و توجیه‌های همیشگی مانع تذکر دادن می شد؛ اما وضع ظاهریش به گونه‌ای بود که نمی توانستم بی تفاوت باشم، سرم را به عقب برگرداندم فاصله‌اش با من زیاد بود پس صدایم به او نمی رسید و ماسک هم نمی گذاشت که بتواند با لب خوانی منظورم را متوجه شود؛ بنابراین مدت کوتاهی به او خیره شدم تا به من نگاه کند 🍀وقتی نگاهش به من افتاد با اشاره‌ی کوتاه دستم به سمت سرم در حالی که به صورت پانتومیم شال فرضی را به جلو می کشیدم، به او فهماندم که حجابش را درست کند. او هم با لبخند ملیحی شالش را جلوتر آورد و گفت اینجوری خوبه . که البته نه با صدایش بلکه با لب خوانی متوجه شدم که چه می گوید . من که ماسک داشتم با باز و بسته کردن چشمم حرفش را تأیید کردم بعد با خودم گفتم حجابش کمی قابل قبول شد کاش آرایش صورتش را هم می توانستم با یک پانتومیم دیگر، از صورتش محو کنم. با این فکرم خندیدم و برای هدایت و عاقبت بخیری خودم و همه‌ی جوان‌های پر شر و شور جامعه، دعا کردم. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔸سحر، گوشی را روی دوربین جلو انداخت. صورت و آرایشش را چک کرد و نگاهش را به صورت بی آرایش و ساده ضحی برگرداند: - خب نداره. بیا شروع کنیم دیگه. - شیفت های بیمارستانت اصلا این اجازه رو می ده که بخای این کار رو بکنی؟ وقت زیادی می خواد. 🔺و نگاه پرسشگرش را به سحر دوخت. سحر، گوشی را روی میز گذاشت و گفت: - برای همین به تو می گم. تازه بخام بیام تواین کار دیگه بیمارستان رو یا کمش می کنم یا نمی رم. - خب این که حیفه. - نه بابا چه حیفی. تو بیمارستان ما داریم حیف می شیم. تو که رفتی سود کردی. - چی بگم. - می خای روش فکر کن. اگرم سوالی داری شریک پرهام اینجاست می تونه برات توضیح بده. سحر اشاره به پشت سر ضحی کرد. - سلام خانم سهندی. ممنون که اومدین. 🔹ضحی نمی دانست برگردد یا نه. انتظار دیدن فرهمندپور را نداشت. ابروانش کمی در هم رفته بود و به حرکت دست فرهمندپور نگاه می کرد که داشت صندلی ای را از میز کناری برمی داشت ومی نشست. فرهمندپور به سحر نگاه قدرشناسانه ای انداخت و گفت: - همه چی رو توضیح دادین؟ ببینین خانم سهندی، در اصل شروع این پروژه به دست شما باید باشه. شرط من با دکتر پرهام و سرمایه گذاری، حضور شماست. به خاطر تعهد و مسئولیت پذیری که دارین، مطمئن می شم که سرمایه ام سوخت نمی شه. سحر خانم و تیمی هم که با هم انتخاب می کنین، همه زیر نظر خودتون هست. با شیوه خودتون هم پیش برید. اون صفحاتی که برای نمونه بهتون نشون دادن صرفا برای آشنا شدن با کار هست. 🔹ضحی سعی کرد بر سوالات ذهنی اش مسلط شود و علت های سرمایه گذاری و این شیوه کارکردن و پیشنهاد دادن را ندید بگیرد. رو به سحر گفت: - از نظر من این کار شدنی نیست به این سبکی که فرمودن. برای بنده شدنی نیست. این کار، استفاده ابزاری است و من درگیر چنین مسئله ای نمی شم. - یعنی چی استفاده ابزاری؟ منظورتون چیه؟ - کار تیمی مامایی، چه سودی می تونه داشته باشه اگه در اون تبلیغ کالایی نباشه؟ این کار چه تفاوتی با کارهای دیگه تبلیغاتی غربی ها داره که از زن و جمالش استفاده ابزاری می کنند تا بتونن سود بیشتری به جیب بزنن. اگه اون طور که گفتند شما شریک آقای پرهام هستید، پس دستتون تو تجارت هست. تاجر به فکر سوده. در حالی که من فکر تجاری ندارم و تاجر نیستم به اون معنایی که شما می گید. - سود که بد نیست. - بله. من هم نگفتم بده. من هم به فکر سود و منفعت هستم. اما نه اون سود و منفعتی که شما می فرمایید. - پس موافق این کار نیستید؟ 🔺فرهمندپور اشاره ای به سحر کرد. سحر که قبلا با فرهمندپور و پرهام در این خصوص، جلسه توجیهی گذاشته بود وسط حرف پرید و گفت: - حالا من تازه طرح مسئله کردم. می شه بیشتر روش فکر کرد و اشکالات کار رو گرفت. من برم ببینم آبمیوه مون چی شد. 🔸سحر به بهانه آبمیوه از ضحی دور شد. نگاهش به فرهمندپور بود که صندلی اش را جلوتر کشید. سرش را کمی خم کرد و دستمالی از جادستمالی روی میز برداشت. عرقش را خشک کرد و آن را بین دستانش بازی بازی داد - خانم سهندی، تا سحر خانم نیومده اند می خواستم بازم ازتون خواهش کنم روی اون مسئله فکر کنین. غریب به ده سالی هست همسرم خارج از کشور زندگی می کنند و ما از هم جدا شدیم. فرانک هم که درجریان هستید؛ پیش مادرش هست. من ایران تنها هستم و قصد دارم همین جا بمونم. من هم مثل خود شما پزشک هستم اما به دلایلی، طبابت نمی کنم. کار تجارت رو انتخاب کردم. 🔹ضحی از شنیدن این حرف، خیلی تعجب نکرد. دیده بود پزشک هایی که حرفه و شغل دومی هم دارند. فکر می کرد چطور خودش را از این مخمصه رها کند. نگاهی به ساعت کرد. یک ربع به پنج بود. خوشحال شد. دسته کیفش را روی سرشانه مرتب کرد و گفت: - ببخشید من با کسی قرار دارم. بیشتر نمی تونم بمونم. جواب فرمایشتون رو هم قبلا دادم. در مورد این کار هم فکر نمی کنم کار من باشه. به هر حال از پیشنهاد کاری که دادید تشکر می کنم. - خانم سهندی، لطفا چند دقیقه دیگه بنشینید. - ضحی جان کجا؟ - باید برم. ساعت پنج قرار دارم. دیر می شه. ممنونم ازت. خوشحال شدم. - خانم سهندی، لطفا رو پیشنهادم فکر کنین. من اون طور که شما فکر می کنید نیستم! 🔺ضحی نگاه جدی به فرهمندپور کرد. سحر از حرف فرهمندپور و نگاه ضحی، فهمید حدسش درست بوده و گلوی فرهمندپور پیش ضحی گیر کرده است. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨السلام علی الغائب الصائم✨ 🌼درود و سلام و صلوات خداوند بر تو ای عصاره خوبی ها 🌺آقاجان تبریک عرض می کنم میلاد پرنور و برکت امام حسن مجتبی(علیه السلام). 🌸زینت بخش بودن نیمه ماه مبارک رمضان با نام کریم اهل بیت(علیهم السلام) و نشستن لبخند شیرین بر لب هایتان برای مولود این روز، یکی از زیباترین لحظات ماه مبارک رمضان است. همان لحظات عیدی گرفتن از دست مبارکتان. 🍀آقاجان می شود عیدی ما، همان ظهور و فرجتان باشد؟ می شود امسال سال ظهورتان باشد؟ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️دو سرمایه مهم 🌺الإمام الحسن عليه السلام :اِعلَموا أنَّ العَقلَ حِرزٌ وَالحِلمَ زينَةٌ . 🍀امام حسن عليه السلام : آگاه باشيد كه عقل و خرد، نگه دارنده (از لغزش ها) است و بردبارىْ (خویشتندارى و خود نگهدارى در برابر برخوردهاى نادرست) زينت (انسان مؤمن است) . 📚إرشاد القلوب : 199 🌹 بر تمامی شیعیان مبارڪباد🌹 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️ مسئولیت پذیر باشیم 🌺و لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا (اسراء/36) 🌼و از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن، چون گوش و چشم و دل، همه‏ ى اينها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. 🍀در طول تاريخ، بسيارى از فتنه‏ ها و نزاع‏ ها، از قضاوت‏ هاى عجولانه يا حرف‏ هاى بى ‏مدرك و نظريه‏ هاى بدون تحقيق و علم، بروز كرده است. 🌸امامان معصوم عليهم السلام، اصحاب خود را از شنيدن و گفتن هر سخنى باز مى‏داشتند و به آنان توصيه مى‏كردند كه دربانِ دل و گوش خود باشيد. 🌺زندگى بايد براساس علم و اطلاعات صحيح و منطق و بصيرت باشد. ❄️بازار شايعات را داغ نكنيم و با نقل شنيده‏ هاى بى ‏اساس، آبرو و حقوق افراد را از بين نبريم. 🍀راه شناخت، تنها حس نيست، دل نيز يكى از راههاى شناخت است. 🌸در قيامت، از باطن و نيّات هم بازخواست مى‏شود. 📚تفسير نور، ج‏5،ص 59 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
📚📏📚📏📚 💢تردید در نیت در روز ماه رمضان ✅پرسش: اگر روزه دار در روز ماه رمضان مردد شود که بقیه روز را روزه باشد یا خیر تکلیفش چیست؟ 🌺پاسخ: 🌸آیت الله سيستاني: اگر دو مرتبه نیت روزه نکند روزه اش باطل است و اگر پشیمان شود و قبل از انجام مفطرات دوباره نیت روزه کند بنا بر احتیاط واجب روزه آن روز را تمام کند و بعد قضا نماید. 🍃آیت الله مظاهری: روزه اش باطل نمی شود. 🌱آیت الله خامنه ای: بنابر احتیاط واجب باید روزه را تمام کند و بعد هم قضا نماید. 🌼بقیه مراجع: روزه اش باطل مي شود. 📚عروه الوثقی،جلد 2 ،کتاب الصوم ،النیه ،مسأله22- زنجانی ،استفتائات روزه،سوال 5-امام خمینی،تحریرالوسیله 4جلدی، جلد 2 ،کتاب روزه، مسأله 8-مظاهری،رساله- مسأله 1213- بهجت،وسیله النجاه ، الصوم،النیه مسأله 4ص301- سیستانی ،رساله دوجلدی ،ج 1، مسأله 1943-توضیح المسائل16مرجع، مسأله 1570- خامنه ای،اجوبه ،سوال 758. 📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400 💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو" User.pasokhgoo.ir 📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو " cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app 🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔹 @pasokhgoo 👈
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️از بداخلاقی ‌های انتخاباتی پرهیز کند 🌸بصیرت در این دوران و در همه ‌ى دورانها به معناى این است که شما خط درگیرى با دشمن را تشخیص دهید؛ کجا با دشمن درگیرى است؟ بعضى ‌ها نقطه ‌ى درگیرى را اشتباه میکنند؛ خمپاره و توپخانه ‌ى خودشان را آتش میکنند به سمت یک نقطه ‌اى که آنجا دشمن نیست، آنجا دوست است. ❄️بعضى ‌ها رقیب انتخاباتى خودشان را «شیطان اکبر» به حساب مى‌آورند! شیطان اکبر آمریکاست، شیطان اکبر صهیونیسم است؛ رقیب جناحى که شیطان اکبر نیست، رقیب انتخاباتى که شیطان اکبر نیست. من طرفدار زیدم، شما طرفدار عمرو ى؛ من شما را شیطان بدانم؟ چرا؟ به چه مناسبت؟ در حالى که زید و عمرو هر دو ادعاى انقلاب و اسلام میکنند، در خدمت اسلام و در خدمت انقلابند. خط درگیرى با دشمن را مشخص کنیم. 🔰بیانات در دیدار بسیجیان استان خراسان شمالی ۱۳۹۱/۰۷/۲۴ 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🔺سحر لبخند شیطنت آمیزی به فرهمندپور زد و برای اینکه در تیم ضحی برود گفت: - باشه عزیزم. بعدا بهت زنگ می زنم. می خوای برسونمت؟ - وسیله هست. ممنون. خدانگهدار 🔹با رفتن ضحی، فرهمندپور بدون حرفی از جا بلند شد و کافی شاپ را ترک کرد. سحر، لیوان آبمیوه اش را برداشت و سر کشید. فکر کرد حتما قبلا هم این دونفر همدیگر را دیده اند و با هم حرف زده اند. نی را داخل لیوان دیگر گذاشت و همین طور که فکر می کرد چطور از این مسئله، برای اذیت کردن ضحی استفاده کند، آبمیوه دوم را جرعه جرعه مکید. با خودش حرف زد: "باید با فرهمندپور ارتباط بگیرم و راهنماییش کنم که چطوری می تونه ضحی رو به دست بیاره. خیلی خوب می شه اگه با هم ازدواج کنن. زیادی به هم می یان! ضحی و چادرش کجا و اون با صورت سه تیغه و سیگار برگش کجا! " 🔸سحر از این فکر، سرحال شد و خندید. نی را از لیوان در آورد و بقیه آبمیوه را یک نفس، سر کشید. با صدای آرام و نامفهوم، زیر لب گفت: - باید شماره شو از گوشی پرهام کِش برم. بابا گفته بود کی می خواد بره سفر؟! قبراق و سرحال، از صندلی بلند شد. کیف دستی و گوشی را برداشت. شماره پدرش را گرفت و بی توجه به نگاه اطرافیان، از کافی شاپ خارج شد. 🔺پرهام گوشه ای خارج از دید، نشسته بود و همان طور که نسکافه و شیر سفارشی اش را می خورد، به رفتن سحر نگاه کرد. فرهمندپور قبلا از او خواسته بود با ضحی در مورد ازدواجشان صحبت کند اما او برای اینکه ریسک نکند و ضحی را به بیمارستان برنگرداند، و در عین حال، برای دوستش، رفاقت کند، پیشنهاد شروع رابطه کاری خارج از بیمارستان را داده بود و از سحر که دوست صمیمی ضحی بود نام برده بود و حالا، مراحل پخت آشی که برای ضحی تدارک دیده بود را نظاره می کرد. نسکافه را نیمه تمام، رها کرد. شماره فرهمندپور را گرفت. - چه خبر از عاشق دلسوخته؟ - قبول نکرد. - چی رو؟ کار رو یا ازدواج رو؟ - هر دو. - تو مگه این مذهبی ها رو نمی شناسی! باید شبیه خودشون بشی که قبولت کنن. 🔸سنگینی نگاه های اطرافیان را احساس کرد. به تیپ های مذهبی و معمولی شان نگاه کرد. صدای پچ پچ چند نفر را شنید که اسم و سمت شغلی اش را به یکدیگر می گفتند. از اینکه شناخته شده بود، خوشش نیامد. کلاه لبه دارش را روی سر مرتب کرد و بی توجه به اطرافیان، در حالی که از کافی شاپ خارج می شد؛ مکالمه را ادامه داد: - با تیپ پدرخوانده ای اومدی می گی من یوسف پیامبرم! مرد حسابی عاشقی عقلتو از کار انداخته انگار! - الان دارم رانندگی می کنم. می یام حضوری آموزش بده. بالاخره زیردستت بوده، تو بهتر می شناسیش. 🌸شناخت فکر و رفتار و روحیه انسان در حالت های مختلف زندگی، اولین چیزی بود که خانم دکتر بحرینی، روی آن تاکید کرد. جلسه ضحی با خانم دکتر، راس ساعت پنج شروع شده بود و ضحی با گفتن پیشینه ای از خواستگارهای مختلف و علت سرنگرفتن ازدواجشان، مکالمه را به این جا رسانده بود: - فکر می کردم خودم را شناخته باشم. حتی بقیه را هم آنالیز می کردم اما دایی، حرفی زد که دیگر نمی دانم. - چه گفتن؟ - اینکه این همه مدت، به خاطر دوستم در آن بیمارستان مانده ام و اینکه سنگ رهبری را به سینه می زنم و .. منظورشون اینه که با ایرادگرفتن های الکی ام، ازدواج نمی کنم. ☘️خانم دکتر، به پشتی صندلی تکیه داد و به حرفهای ضحی گوش کرد: - بعد از این حرف دایی، فکر کردم باید مشاوره برم. مشاوره بالینی می گفت در انتخاب شوهر وسواس فکری دارم و توصیه کرد پیش روان پزشک و روان کاو برم. - رفتین؟ - آخه وسواس فکری ندارم! - حتما آدم های وسواسی رو دیدی؟ اونایی که دو ساعت دست می شورن یا حمام می کنن. تا حالا بهشون گفتی که وسواس دارین؟ اونا چی جواب دادن؟ - همین جواب منو. که وسواس ندارن. - وسواس فکری تون شدید نیست اما هست. اگر زودتر مشاوره می رفتین و تشخیص می دادن، شاید تا حالا ازدواج کرده بودین. بعد از ازدواج هم اگر قرص هاتون رو سر خود قطع کنید می دونید که مسئله برمی گرده و رابطه تون با شوهرتون اشکال پیدا می کنه. اجالتا این قرصی که می نویسم رو شروع کنید به خوردن. یک جلسه مشاوره هم با خانم دکتر براتون می گیرم که دقیق تر معاینه بشید. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨السلام علیک یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🌺سلام آقاجان ای برترین مهمان خدا، در این شب و روز میهمانی خدا، عاشقانه ها و مناجات هایتان در کدام سرزمین زمزمه می شود. خوشا به سعادت آن مکان و خوشا به سعادت آن زمان. 🌸آقاجان این ماه رمضان هم از نیمه گذشت؛ ولی تو نیامدی. درد دوری و هجرانتان سخت شده است. نبودنتان در میان دوستدارانت غربتی است جانکاه 🍀بیا آقای خوبی ها،بیا که جهانی در انتظارت به سر می برد . 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️تنگنای معیشت ✨و مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى (1)‏ 🔹و هر كس از ياد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قيامت نابينا محشور مى‏كنيم. 🌺امام سجاد عليه السلام پس از تلاوت آيه ‏ى‏ مَنْ أَعْرَضَ‏ ... ضَنْكاً فرمودند: قسم به خداوند! همانا قبر، باغى از باغ‏هاى بهشت يا گودالى از گودال‏ هاى جهنّم است. (2) بنابراين دامنه معيشت تنگ تا برزخ نيز ادامه دارد. 🌼 انسان‏ ها در انتخاب آزادند. 🌸 فطرت انسان بر خداپرستى است، انبيا و اديان آسمانى تنها آن را يادآورى مى‏كنند. ❄️ دورى از ياد خدا مايه اضطراب، حيرت و حسرت است، هر چند تمكّن مالى بالا باشد. . 🍀 زندگى آرام و شيرين، فقط در پرتو ياد و ذكر خداست. 🌺 معنويت در زندگى مادّى نيز نقش مهمى دارد. 🔘 كسى كه در دنيا چشم جانش را بر روى حقايق بست، در قيامت كور محشور خواهد شد. ◾️ بى ايمان، هم در دنيا زندگى مشقّت‏ بار دارد و هم در آخرت از نعمت ديدن محروم است. ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 1. طه/124 2. بحار، ج 7، ص 104. تفسير نور،ج‏5، 404 . 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. 🌺انتخابات باید سالم باشد، رقابتى باشد. رقابت غیر از خصومت است، رقابت غیر از تهمت ‌زنىِ متقابل است؛ اینها را باید همه مواظب باشیم. رقابت این نیست که کسى اثبات خود را متوقف بر نفى دیگرى بداند. رقابت این نیست که کسانى بیایند براى جلب نظر مردم، وعده ‌هاى خلاف قانون اساسى، خلاف قوانین عادى بدهند؛ اینها نباید باشد. 🌸کسانى که وارد عرصه ‌ى انتخابات می شوند، چه از طرف مجریان و مسئولان، چه از طرف کسانى که نامزد می شوند، بایستى به آداب و شروط یک حرکت عمومىِ سالم پایبند باشند، متعهد باشند؛ این لازم است. 🔰بیانات در دیدار مردم قم به مناسبت سالروز ۱۹ دی ۱۳۹۰/۱۰/۱۹ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
⁉️شیوه روزه گرفتن کودک در کلام نورانی اهل بیت(علیهم السلام) 🔹الإمام الباقر عليه السلام :إنّا نأمرُ صِبيانَنا بِالصَّلاةِ إذا كانوا بَني خَمسِ سِنينَ ، فَمُروا صِبيانَكُم بِالصّلاةِ إذا كانوا بَني سَبعِ سِنينَ ، و نَحنُ نأمُرُ صِبيانَنا بِالصَّومِ إذا كانوا بَني سَبعِ سِنينَ بما أطاقُوا مِن صِيامِ اليَومِ فإن كانَ إلى نِصفِ النَّهارِ و أكثَرَ مِن ذلكَ أو أقلَّ فإذا غَلَبَهُمُ العَطَشُ و الغَرَثُ أفطَروا ؛ حتّى يَتَعوَّدوا الصَّومَ و يُطيقُوهُ ؛ فمُروا صِبيانَكُم إذا كانوا بني تِسعِ سِنينَ بِالصوم ما استطاعوا مِن صِيامٍ اليوم ، فإذا غَلَبَهُم العَطَشُ أفطَروا . 🔸امام باقر عليه السلام : ما كودكان خود را وقتى پنج ساله شدند به خواندن نماز امر مى كنيم و شما كودكانتان را وقتى هفت ساله شدند، به خواندن نماز وا داريد. ما كودكانمان را وقتى به سن هفت سالگى رسيدند امر مى كنيم تا هر مقدار از روز را كه مى توانند روزه بگيرند نصف روز يا كمتر و يا بيشتر، و هر گاه تشنگى و گرسنگى بر آنان غالب شد افطار كنند، تا بدين ترتيب به روزه گرفتن عادت كنند و توان آن را بيابند و شما نيز وقتى كودكانتان(پسرانتان) نُه ساله شدند به آنان دستور دهيد تا هر مقدار از روز را كه مى توانند روزه بگيرند و هرگاه تشنگى بر آنان غلبه كرد روزه شان را باز كنند . 📚الكافي : 3/409/1. 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
📚📏📚📏📚 🌱بیماری و استمرار آن از ماه رمضان تا رمضان آينده 🌱 ⁉️سؤال 👁 چشم من ضعيف است و مى ‏ترسم روزه برايم ضرر داشته باشد، تكليف من چيست؟ ✅ پاسخ 🍃 همه مراجع: اگر خوف ضرر عقلايى باشد، روزه بر شما واجب نيست و اگر تا ماه رمضان سال بعد بيمارى ادامه يافت، قضا هم واجب نيست. تنها براى هر روز 750 گرم گندم، يا جو، يا آرد و ... به عنوان كفّاره به فقير بدهيد. 📚 توضيح‏المسائل مراجع، م 1703 و 1744. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114