eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
1.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
10 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی(جلسات روزاے زوج رو از دست ندین)♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/16851976543119 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️من و واجب فراموش شده 🍀بعد از مدتی معطلی، بلاخره اتوبوس آمد . با خوشحالی سوار شدم نیم نگاهی به داخل آن انداختم، تعداد کمی مسافر داشت. چادرم را جمع کردم و تن خسته ام را روی یک صندلی خالی انداختم. بعد از چند دقیقه به ایستگاه دانشگاه آزاد رسیدیم ، بخاطر تعطیلی کلاسها، مسافری در ایستگاه نبود. 🌸اتوبوس راه افتاد ولی ذهنم ناخودآگاه، خاطرات قبل از دوران کرونا را مرور کرد که معمولا همیشه این ایستگاه پر از دانشجوهایی بود که بلافاصله بعد از توقف اتوبوس به سمتش هجوم می آوردند تا بتوانند خودشان را درون آن جا بدهند و بعد از آن باید شاهد پوشش نامناسب و موهای بیرون ریخته و چهره‌های آرایش کرده‌ی دخترهای دانشجو باشم و از خودم می پرسیدم که اینجا دانشگاه است یا سالن مد و آرایش. و بعد از آن با خودم کلنجار می رفتم که آیا باید امر به معروف کنم یا شرایطش محیا نیست و تأثیری ندارد و... توجیه هایی که از زیر این واجب فراموش شده، شانه خالی کنم. 🍀تک تک این فکرها در سرم موج می زد و از شیشه‌ی اتوبوس بیرون را تماشا می کردم که ناگاه نگاهم روی خانمی قفل شد آرایش غلیظی روی صورتش داشت و شالی را آزاد روی سرش انداخته بود که موها و گردن و حتی گوشهایش را به تماشاگرانش نشان می داد همان موقع از روی نیمکتی که نشسته بود، بلند شد و به قصد سوار شدن به سمت اتوبوس آمد . وقتی در ایستگاه متوقف شدیم، پا به داخل گذاشت و با غروری کاذب به آخر اتوبوس رفت و روی صندلی نشست. 🌸در این فکر بودم که چرا مثل بقیه ماسک ندارد تا حداقل نیمی از صورتش پنهان باشد. باز همان درگیری فکری به سراغم آمد و توجیه‌های همیشگی مانع تذکر دادن می شد؛ اما وضع ظاهریش به گونه‌ای بود که نمی توانستم بی تفاوت باشم، سرم را به عقب برگرداندم فاصله‌اش با من زیاد بود پس صدایم به او نمی رسید و ماسک هم نمی گذاشت که بتواند با لب خوانی منظورم را متوجه شود؛ بنابراین مدت کوتاهی به او خیره شدم تا به من نگاه کند 🍀وقتی نگاهش به من افتاد با اشاره‌ی کوتاه دستم به سمت سرم در حالی که به صورت پانتومیم شال فرضی را به جلو می کشیدم، به او فهماندم که حجابش را درست کند. او هم با لبخند ملیحی شالش را جلوتر آورد و گفت اینجوری خوبه . که البته نه با صدایش بلکه با لب خوانی متوجه شدم که چه می گوید . من که ماسک داشتم با باز و بسته کردن چشمم حرفش را تأیید کردم بعد با خودم گفتم حجابش کمی قابل قبول شد کاش آرایش صورتش را هم می توانستم با یک پانتومیم دیگر، از صورتش محو کنم. با این فکرم خندیدم و برای هدایت و عاقبت بخیری خودم و همه‌ی جوان‌های پر شر و شور جامعه، دعا کردم. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔸سحر، گوشی را روی دوربین جلو انداخت. صورت و آرایشش را چک کرد و نگاهش را به صورت بی آرایش و ساده ضحی برگرداند: - خب نداره. بیا شروع کنیم دیگه. - شیفت های بیمارستانت اصلا این اجازه رو می ده که بخای این کار رو بکنی؟ وقت زیادی می خواد. 🔺و نگاه پرسشگرش را به سحر دوخت. سحر، گوشی را روی میز گذاشت و گفت: - برای همین به تو می گم. تازه بخام بیام تواین کار دیگه بیمارستان رو یا کمش می کنم یا نمی رم. - خب این که حیفه. - نه بابا چه حیفی. تو بیمارستان ما داریم حیف می شیم. تو که رفتی سود کردی. - چی بگم. - می خای روش فکر کن. اگرم سوالی داری شریک پرهام اینجاست می تونه برات توضیح بده. سحر اشاره به پشت سر ضحی کرد. - سلام خانم سهندی. ممنون که اومدین. 🔹ضحی نمی دانست برگردد یا نه. انتظار دیدن فرهمندپور را نداشت. ابروانش کمی در هم رفته بود و به حرکت دست فرهمندپور نگاه می کرد که داشت صندلی ای را از میز کناری برمی داشت ومی نشست. فرهمندپور به سحر نگاه قدرشناسانه ای انداخت و گفت: - همه چی رو توضیح دادین؟ ببینین خانم سهندی، در اصل شروع این پروژه به دست شما باید باشه. شرط من با دکتر پرهام و سرمایه گذاری، حضور شماست. به خاطر تعهد و مسئولیت پذیری که دارین، مطمئن می شم که سرمایه ام سوخت نمی شه. سحر خانم و تیمی هم که با هم انتخاب می کنین، همه زیر نظر خودتون هست. با شیوه خودتون هم پیش برید. اون صفحاتی که برای نمونه بهتون نشون دادن صرفا برای آشنا شدن با کار هست. 🔹ضحی سعی کرد بر سوالات ذهنی اش مسلط شود و علت های سرمایه گذاری و این شیوه کارکردن و پیشنهاد دادن را ندید بگیرد. رو به سحر گفت: - از نظر من این کار شدنی نیست به این سبکی که فرمودن. برای بنده شدنی نیست. این کار، استفاده ابزاری است و من درگیر چنین مسئله ای نمی شم. - یعنی چی استفاده ابزاری؟ منظورتون چیه؟ - کار تیمی مامایی، چه سودی می تونه داشته باشه اگه در اون تبلیغ کالایی نباشه؟ این کار چه تفاوتی با کارهای دیگه تبلیغاتی غربی ها داره که از زن و جمالش استفاده ابزاری می کنند تا بتونن سود بیشتری به جیب بزنن. اگه اون طور که گفتند شما شریک آقای پرهام هستید، پس دستتون تو تجارت هست. تاجر به فکر سوده. در حالی که من فکر تجاری ندارم و تاجر نیستم به اون معنایی که شما می گید. - سود که بد نیست. - بله. من هم نگفتم بده. من هم به فکر سود و منفعت هستم. اما نه اون سود و منفعتی که شما می فرمایید. - پس موافق این کار نیستید؟ 🔺فرهمندپور اشاره ای به سحر کرد. سحر که قبلا با فرهمندپور و پرهام در این خصوص، جلسه توجیهی گذاشته بود وسط حرف پرید و گفت: - حالا من تازه طرح مسئله کردم. می شه بیشتر روش فکر کرد و اشکالات کار رو گرفت. من برم ببینم آبمیوه مون چی شد. 🔸سحر به بهانه آبمیوه از ضحی دور شد. نگاهش به فرهمندپور بود که صندلی اش را جلوتر کشید. سرش را کمی خم کرد و دستمالی از جادستمالی روی میز برداشت. عرقش را خشک کرد و آن را بین دستانش بازی بازی داد - خانم سهندی، تا سحر خانم نیومده اند می خواستم بازم ازتون خواهش کنم روی اون مسئله فکر کنین. غریب به ده سالی هست همسرم خارج از کشور زندگی می کنند و ما از هم جدا شدیم. فرانک هم که درجریان هستید؛ پیش مادرش هست. من ایران تنها هستم و قصد دارم همین جا بمونم. من هم مثل خود شما پزشک هستم اما به دلایلی، طبابت نمی کنم. کار تجارت رو انتخاب کردم. 🔹ضحی از شنیدن این حرف، خیلی تعجب نکرد. دیده بود پزشک هایی که حرفه و شغل دومی هم دارند. فکر می کرد چطور خودش را از این مخمصه رها کند. نگاهی به ساعت کرد. یک ربع به پنج بود. خوشحال شد. دسته کیفش را روی سرشانه مرتب کرد و گفت: - ببخشید من با کسی قرار دارم. بیشتر نمی تونم بمونم. جواب فرمایشتون رو هم قبلا دادم. در مورد این کار هم فکر نمی کنم کار من باشه. به هر حال از پیشنهاد کاری که دادید تشکر می کنم. - خانم سهندی، لطفا چند دقیقه دیگه بنشینید. - ضحی جان کجا؟ - باید برم. ساعت پنج قرار دارم. دیر می شه. ممنونم ازت. خوشحال شدم. - خانم سهندی، لطفا رو پیشنهادم فکر کنین. من اون طور که شما فکر می کنید نیستم! 🔺ضحی نگاه جدی به فرهمندپور کرد. سحر از حرف فرهمندپور و نگاه ضحی، فهمید حدسش درست بوده و گلوی فرهمندپور پیش ضحی گیر کرده است. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨السلام علی الغائب الصائم✨ 🌼درود و سلام و صلوات خداوند بر تو ای عصاره خوبی ها 🌺آقاجان تبریک عرض می کنم میلاد پرنور و برکت امام حسن مجتبی(علیه السلام). 🌸زینت بخش بودن نیمه ماه مبارک رمضان با نام کریم اهل بیت(علیهم السلام) و نشستن لبخند شیرین بر لب هایتان برای مولود این روز، یکی از زیباترین لحظات ماه مبارک رمضان است. همان لحظات عیدی گرفتن از دست مبارکتان. 🍀آقاجان می شود عیدی ما، همان ظهور و فرجتان باشد؟ می شود امسال سال ظهورتان باشد؟ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️دو سرمایه مهم 🌺الإمام الحسن عليه السلام :اِعلَموا أنَّ العَقلَ حِرزٌ وَالحِلمَ زينَةٌ . 🍀امام حسن عليه السلام : آگاه باشيد كه عقل و خرد، نگه دارنده (از لغزش ها) است و بردبارىْ (خویشتندارى و خود نگهدارى در برابر برخوردهاى نادرست) زينت (انسان مؤمن است) . 📚إرشاد القلوب : 199 🌹 بر تمامی شیعیان مبارڪباد🌹 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️ مسئولیت پذیر باشیم 🌺و لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا (اسراء/36) 🌼و از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن، چون گوش و چشم و دل، همه‏ ى اينها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. 🍀در طول تاريخ، بسيارى از فتنه‏ ها و نزاع‏ ها، از قضاوت‏ هاى عجولانه يا حرف‏ هاى بى ‏مدرك و نظريه‏ هاى بدون تحقيق و علم، بروز كرده است. 🌸امامان معصوم عليهم السلام، اصحاب خود را از شنيدن و گفتن هر سخنى باز مى‏داشتند و به آنان توصيه مى‏كردند كه دربانِ دل و گوش خود باشيد. 🌺زندگى بايد براساس علم و اطلاعات صحيح و منطق و بصيرت باشد. ❄️بازار شايعات را داغ نكنيم و با نقل شنيده‏ هاى بى ‏اساس، آبرو و حقوق افراد را از بين نبريم. 🍀راه شناخت، تنها حس نيست، دل نيز يكى از راههاى شناخت است. 🌸در قيامت، از باطن و نيّات هم بازخواست مى‏شود. 📚تفسير نور، ج‏5،ص 59 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
📚📏📚📏📚 💢تردید در نیت در روز ماه رمضان ✅پرسش: اگر روزه دار در روز ماه رمضان مردد شود که بقیه روز را روزه باشد یا خیر تکلیفش چیست؟ 🌺پاسخ: 🌸آیت الله سيستاني: اگر دو مرتبه نیت روزه نکند روزه اش باطل است و اگر پشیمان شود و قبل از انجام مفطرات دوباره نیت روزه کند بنا بر احتیاط واجب روزه آن روز را تمام کند و بعد قضا نماید. 🍃آیت الله مظاهری: روزه اش باطل نمی شود. 🌱آیت الله خامنه ای: بنابر احتیاط واجب باید روزه را تمام کند و بعد هم قضا نماید. 🌼بقیه مراجع: روزه اش باطل مي شود. 📚عروه الوثقی،جلد 2 ،کتاب الصوم ،النیه ،مسأله22- زنجانی ،استفتائات روزه،سوال 5-امام خمینی،تحریرالوسیله 4جلدی، جلد 2 ،کتاب روزه، مسأله 8-مظاهری،رساله- مسأله 1213- بهجت،وسیله النجاه ، الصوم،النیه مسأله 4ص301- سیستانی ،رساله دوجلدی ،ج 1، مسأله 1943-توضیح المسائل16مرجع، مسأله 1570- خامنه ای،اجوبه ،سوال 758. 📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400 💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو" User.pasokhgoo.ir 📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو " cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app 🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔹 @pasokhgoo 👈
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️از بداخلاقی ‌های انتخاباتی پرهیز کند 🌸بصیرت در این دوران و در همه ‌ى دورانها به معناى این است که شما خط درگیرى با دشمن را تشخیص دهید؛ کجا با دشمن درگیرى است؟ بعضى ‌ها نقطه ‌ى درگیرى را اشتباه میکنند؛ خمپاره و توپخانه ‌ى خودشان را آتش میکنند به سمت یک نقطه ‌اى که آنجا دشمن نیست، آنجا دوست است. ❄️بعضى ‌ها رقیب انتخاباتى خودشان را «شیطان اکبر» به حساب مى‌آورند! شیطان اکبر آمریکاست، شیطان اکبر صهیونیسم است؛ رقیب جناحى که شیطان اکبر نیست، رقیب انتخاباتى که شیطان اکبر نیست. من طرفدار زیدم، شما طرفدار عمرو ى؛ من شما را شیطان بدانم؟ چرا؟ به چه مناسبت؟ در حالى که زید و عمرو هر دو ادعاى انقلاب و اسلام میکنند، در خدمت اسلام و در خدمت انقلابند. خط درگیرى با دشمن را مشخص کنیم. 🔰بیانات در دیدار بسیجیان استان خراسان شمالی ۱۳۹۱/۰۷/۲۴ 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🔺سحر لبخند شیطنت آمیزی به فرهمندپور زد و برای اینکه در تیم ضحی برود گفت: - باشه عزیزم. بعدا بهت زنگ می زنم. می خوای برسونمت؟ - وسیله هست. ممنون. خدانگهدار 🔹با رفتن ضحی، فرهمندپور بدون حرفی از جا بلند شد و کافی شاپ را ترک کرد. سحر، لیوان آبمیوه اش را برداشت و سر کشید. فکر کرد حتما قبلا هم این دونفر همدیگر را دیده اند و با هم حرف زده اند. نی را داخل لیوان دیگر گذاشت و همین طور که فکر می کرد چطور از این مسئله، برای اذیت کردن ضحی استفاده کند، آبمیوه دوم را جرعه جرعه مکید. با خودش حرف زد: "باید با فرهمندپور ارتباط بگیرم و راهنماییش کنم که چطوری می تونه ضحی رو به دست بیاره. خیلی خوب می شه اگه با هم ازدواج کنن. زیادی به هم می یان! ضحی و چادرش کجا و اون با صورت سه تیغه و سیگار برگش کجا! " 🔸سحر از این فکر، سرحال شد و خندید. نی را از لیوان در آورد و بقیه آبمیوه را یک نفس، سر کشید. با صدای آرام و نامفهوم، زیر لب گفت: - باید شماره شو از گوشی پرهام کِش برم. بابا گفته بود کی می خواد بره سفر؟! قبراق و سرحال، از صندلی بلند شد. کیف دستی و گوشی را برداشت. شماره پدرش را گرفت و بی توجه به نگاه اطرافیان، از کافی شاپ خارج شد. 🔺پرهام گوشه ای خارج از دید، نشسته بود و همان طور که نسکافه و شیر سفارشی اش را می خورد، به رفتن سحر نگاه کرد. فرهمندپور قبلا از او خواسته بود با ضحی در مورد ازدواجشان صحبت کند اما او برای اینکه ریسک نکند و ضحی را به بیمارستان برنگرداند، و در عین حال، برای دوستش، رفاقت کند، پیشنهاد شروع رابطه کاری خارج از بیمارستان را داده بود و از سحر که دوست صمیمی ضحی بود نام برده بود و حالا، مراحل پخت آشی که برای ضحی تدارک دیده بود را نظاره می کرد. نسکافه را نیمه تمام، رها کرد. شماره فرهمندپور را گرفت. - چه خبر از عاشق دلسوخته؟ - قبول نکرد. - چی رو؟ کار رو یا ازدواج رو؟ - هر دو. - تو مگه این مذهبی ها رو نمی شناسی! باید شبیه خودشون بشی که قبولت کنن. 🔸سنگینی نگاه های اطرافیان را احساس کرد. به تیپ های مذهبی و معمولی شان نگاه کرد. صدای پچ پچ چند نفر را شنید که اسم و سمت شغلی اش را به یکدیگر می گفتند. از اینکه شناخته شده بود، خوشش نیامد. کلاه لبه دارش را روی سر مرتب کرد و بی توجه به اطرافیان، در حالی که از کافی شاپ خارج می شد؛ مکالمه را ادامه داد: - با تیپ پدرخوانده ای اومدی می گی من یوسف پیامبرم! مرد حسابی عاشقی عقلتو از کار انداخته انگار! - الان دارم رانندگی می کنم. می یام حضوری آموزش بده. بالاخره زیردستت بوده، تو بهتر می شناسیش. 🌸شناخت فکر و رفتار و روحیه انسان در حالت های مختلف زندگی، اولین چیزی بود که خانم دکتر بحرینی، روی آن تاکید کرد. جلسه ضحی با خانم دکتر، راس ساعت پنج شروع شده بود و ضحی با گفتن پیشینه ای از خواستگارهای مختلف و علت سرنگرفتن ازدواجشان، مکالمه را به این جا رسانده بود: - فکر می کردم خودم را شناخته باشم. حتی بقیه را هم آنالیز می کردم اما دایی، حرفی زد که دیگر نمی دانم. - چه گفتن؟ - اینکه این همه مدت، به خاطر دوستم در آن بیمارستان مانده ام و اینکه سنگ رهبری را به سینه می زنم و .. منظورشون اینه که با ایرادگرفتن های الکی ام، ازدواج نمی کنم. ☘️خانم دکتر، به پشتی صندلی تکیه داد و به حرفهای ضحی گوش کرد: - بعد از این حرف دایی، فکر کردم باید مشاوره برم. مشاوره بالینی می گفت در انتخاب شوهر وسواس فکری دارم و توصیه کرد پیش روان پزشک و روان کاو برم. - رفتین؟ - آخه وسواس فکری ندارم! - حتما آدم های وسواسی رو دیدی؟ اونایی که دو ساعت دست می شورن یا حمام می کنن. تا حالا بهشون گفتی که وسواس دارین؟ اونا چی جواب دادن؟ - همین جواب منو. که وسواس ندارن. - وسواس فکری تون شدید نیست اما هست. اگر زودتر مشاوره می رفتین و تشخیص می دادن، شاید تا حالا ازدواج کرده بودین. بعد از ازدواج هم اگر قرص هاتون رو سر خود قطع کنید می دونید که مسئله برمی گرده و رابطه تون با شوهرتون اشکال پیدا می کنه. اجالتا این قرصی که می نویسم رو شروع کنید به خوردن. یک جلسه مشاوره هم با خانم دکتر براتون می گیرم که دقیق تر معاینه بشید. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨السلام علیک یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🌺سلام آقاجان ای برترین مهمان خدا، در این شب و روز میهمانی خدا، عاشقانه ها و مناجات هایتان در کدام سرزمین زمزمه می شود. خوشا به سعادت آن مکان و خوشا به سعادت آن زمان. 🌸آقاجان این ماه رمضان هم از نیمه گذشت؛ ولی تو نیامدی. درد دوری و هجرانتان سخت شده است. نبودنتان در میان دوستدارانت غربتی است جانکاه 🍀بیا آقای خوبی ها،بیا که جهانی در انتظارت به سر می برد . 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️تنگنای معیشت ✨و مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى (1)‏ 🔹و هر كس از ياد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قيامت نابينا محشور مى‏كنيم. 🌺امام سجاد عليه السلام پس از تلاوت آيه ‏ى‏ مَنْ أَعْرَضَ‏ ... ضَنْكاً فرمودند: قسم به خداوند! همانا قبر، باغى از باغ‏هاى بهشت يا گودالى از گودال‏ هاى جهنّم است. (2) بنابراين دامنه معيشت تنگ تا برزخ نيز ادامه دارد. 🌼 انسان‏ ها در انتخاب آزادند. 🌸 فطرت انسان بر خداپرستى است، انبيا و اديان آسمانى تنها آن را يادآورى مى‏كنند. ❄️ دورى از ياد خدا مايه اضطراب، حيرت و حسرت است، هر چند تمكّن مالى بالا باشد. . 🍀 زندگى آرام و شيرين، فقط در پرتو ياد و ذكر خداست. 🌺 معنويت در زندگى مادّى نيز نقش مهمى دارد. 🔘 كسى كه در دنيا چشم جانش را بر روى حقايق بست، در قيامت كور محشور خواهد شد. ◾️ بى ايمان، هم در دنيا زندگى مشقّت‏ بار دارد و هم در آخرت از نعمت ديدن محروم است. ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 1. طه/124 2. بحار، ج 7، ص 104. تفسير نور،ج‏5، 404 . 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. 🌺انتخابات باید سالم باشد، رقابتى باشد. رقابت غیر از خصومت است، رقابت غیر از تهمت ‌زنىِ متقابل است؛ اینها را باید همه مواظب باشیم. رقابت این نیست که کسى اثبات خود را متوقف بر نفى دیگرى بداند. رقابت این نیست که کسانى بیایند براى جلب نظر مردم، وعده ‌هاى خلاف قانون اساسى، خلاف قوانین عادى بدهند؛ اینها نباید باشد. 🌸کسانى که وارد عرصه ‌ى انتخابات می شوند، چه از طرف مجریان و مسئولان، چه از طرف کسانى که نامزد می شوند، بایستى به آداب و شروط یک حرکت عمومىِ سالم پایبند باشند، متعهد باشند؛ این لازم است. 🔰بیانات در دیدار مردم قم به مناسبت سالروز ۱۹ دی ۱۳۹۰/۱۰/۱۹ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
⁉️شیوه روزه گرفتن کودک در کلام نورانی اهل بیت(علیهم السلام) 🔹الإمام الباقر عليه السلام :إنّا نأمرُ صِبيانَنا بِالصَّلاةِ إذا كانوا بَني خَمسِ سِنينَ ، فَمُروا صِبيانَكُم بِالصّلاةِ إذا كانوا بَني سَبعِ سِنينَ ، و نَحنُ نأمُرُ صِبيانَنا بِالصَّومِ إذا كانوا بَني سَبعِ سِنينَ بما أطاقُوا مِن صِيامِ اليَومِ فإن كانَ إلى نِصفِ النَّهارِ و أكثَرَ مِن ذلكَ أو أقلَّ فإذا غَلَبَهُمُ العَطَشُ و الغَرَثُ أفطَروا ؛ حتّى يَتَعوَّدوا الصَّومَ و يُطيقُوهُ ؛ فمُروا صِبيانَكُم إذا كانوا بني تِسعِ سِنينَ بِالصوم ما استطاعوا مِن صِيامٍ اليوم ، فإذا غَلَبَهُم العَطَشُ أفطَروا . 🔸امام باقر عليه السلام : ما كودكان خود را وقتى پنج ساله شدند به خواندن نماز امر مى كنيم و شما كودكانتان را وقتى هفت ساله شدند، به خواندن نماز وا داريد. ما كودكانمان را وقتى به سن هفت سالگى رسيدند امر مى كنيم تا هر مقدار از روز را كه مى توانند روزه بگيرند نصف روز يا كمتر و يا بيشتر، و هر گاه تشنگى و گرسنگى بر آنان غالب شد افطار كنند، تا بدين ترتيب به روزه گرفتن عادت كنند و توان آن را بيابند و شما نيز وقتى كودكانتان(پسرانتان) نُه ساله شدند به آنان دستور دهيد تا هر مقدار از روز را كه مى توانند روزه بگيرند و هرگاه تشنگى بر آنان غلبه كرد روزه شان را باز كنند . 📚الكافي : 3/409/1. 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
📚📏📚📏📚 🌱بیماری و استمرار آن از ماه رمضان تا رمضان آينده 🌱 ⁉️سؤال 👁 چشم من ضعيف است و مى ‏ترسم روزه برايم ضرر داشته باشد، تكليف من چيست؟ ✅ پاسخ 🍃 همه مراجع: اگر خوف ضرر عقلايى باشد، روزه بر شما واجب نيست و اگر تا ماه رمضان سال بعد بيمارى ادامه يافت، قضا هم واجب نيست. تنها براى هر روز 750 گرم گندم، يا جو، يا آرد و ... به عنوان كفّاره به فقير بدهيد. 📚 توضيح‏المسائل مراجع، م 1703 و 1744. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔹ضحی، نسخه خانم دکتر بحرینی را گرفت. دارو را می شناخت. می خواست نخورد اما با حرف خانم دکتر، نظرش برگشت: - بهم قول بدید که بلافاصله بعد از جلسه قرص رو می خرید و می خورید. - حتما. - از خواستگارتون چی می دونین؟ ضحی، تمام چیزهایی که بین راه از عباس شنیده بود و هر چیزی که پدر گفته بود و تحقیقات دوست پدر را به خانم دکتر گفت. - اینکه چند سال از شما کوچک تر هست.. - بله یکی از اشکالات همینه. اما - اما چی؟ - با خدا معامله کردم تو همون سفر قم. که به خاطر سن و تحصیلات و شغل و خونه و ماشین و درآمد و این ها، هیچ اشکالی نگیرم. حتی .. 🔺ضحی سرش را پایین انداخت. نگران آینده اش بود. درست است که با خدا معامله کرده بود اما نمی دانست نتیجه این معامله، چه می شود. از طرف خودش مطمئن نبود که درست رفتار کند و به دلش شک افتاده بود که سر زندگی و آینده ام می توانم چنین معامله ای با خدا بکنم؟ این معامله، چشم و گوش بستن نیست؟ خانم دکتر بحرینی، اضطراب را لای انگشتان به هم پیچیده شده ضحی دید. سرفه ای کرد و پرسید: - حتی چه؟ - راستش، حتی سر مسائل اخلاقی هم با خدا معامله کردم که اگر بد دهن یا عصبی مزاج یا از این دست مشکلات اخلاقی داشت، خود باوری نداشت و عزت نفس و اعتماد به نفس کمی داشت یا حتی در زندگی بی هدف و برنامه هم بود، ایرادی نگیرم و با این روحیه ها و کارهایش بسازم و اگر توانستم، با عملم راهنمایی اش کنم. - عجب. خب؟ - هیچی. بعد از اون معامله، یک مورد آقایی بود که اصلا از لحاظ اعتقادی به هم نزدیک هم نبودیم که همون اول ردش کردم. دیگه اعتقاداتم رو که با خدا معامله نکرده بودم! 🔹خانم دکتر از لحن معترضانه ضحی، خنده اش گرفت و گفت: - کار درستی کردین. - و یک مورد هم همین آقای محمدی است که آتش نشان است و سنشون از من پایین تره. - روی برگه تمام نگرانی ها و دغدغه هاتون رو لیست کنین تا همین الان روشون کار کنیم. یک سری سوال هم هست که باید تیک بزنین. همون جا تو پوشه جلوتون. منم ی زنگ بزنم به خانم دکتر و ببینم می تونم باهاشون صحبت کنم یا نه. 🖊ضحی خودکار روی پوشه را برداشت. پوشه را باز کرد. برگه ها را کمی زیر و رو کرد و مشغول نوشتن شد. خانم دکتر بحرینی، از اتاق خارج شد. منشی دفترش را زودتر مرخص کرده بود تا با ضحی، تنها باشد. شماره خانم دکتر روان پزشک را گرفت و مسئله را گفت. کنار قرصی که برای ضحی نوشته بود، قرص دیگری هم نوشت و میزان دوز قرص ها را یادداشت کرد. برگه را دست ضحی داد و از خانم دکتر، تشکر کرد. 🔹تشکر کلامی مسئول عملیات از عباس، او را خجالت زده کرد. مانده بود برای روز پنجشنبه، درخواست مرخصی رد کند یا نه. به وحید زنگ زد: - بالاخره بگیم قدم نورسیده مبارک یا نه؟ الان چند روزه ما رو گذاشتی تو خماری ها.. ئه. به به. مبارکه به سلامتی. اسمش چیه؟ ای بابا. انگار خیلی عاشق مایی. اختیار داری. اسم من که نیست. ان شاالله خود حضرت عباس دستگیرش باشن. جانم. باشه برات رد می کنم. آره حتما. نه مشکلی نیست. 🔸گوشی را قطع کرد و تا جمعه برای همکارش، مرخصی رد کرد. حالا دیگر نمی توانست خودش به مرخصی برود. حساب کرد اگر مسئله ای نباشد، شاید بشود دو سه ساعت خواستگاری را مرخصی ساعتی رد کند. یا باید مسئله را به رئیس بگوید و یا خواستگاری را کنسل کند. همزمان با بلند شدن از روی صندلی، صدای قیژی بلند شد و پایه پشتی صندلی، شکست. صندلی و پایه را به محوطه جلوی پارکینگ برد تا با میخ و چکش به جانش بیافتد. هنوز چند ضربه چکش نزده بود که صدای تک آژیر ماشین بچه ها به گوشش خورد. بیرون پارکینگ را نگاه کرد و از جا بلند شد. ماشین پیشرو و وانت تجهیزات داخل پارکینگ شدند. بچه ها پیاده شدند و کیسه ای را به عباس نشان دادند: - این هم یک کندوی بزرگ زنبور خدمت شما - یا خدا. چقدر بزرگه. کجا بوده؟ - تو دیوار ی خونه. آره خیلی بزرگه. بالاخره صندلی شکست؟ 🍃عباس نگاهی به پایه صندلی کرد و سر تکان داد. بچه ها لباس هایشان را در آوردند و برای کمک به عباس، دور صندلی حلقه زدند. - به نظرم باید ی چوب سه گوش اینجاش بزنی که وایسه والا بازم از میخ در می یاد یا می شکنه. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨السلام علیک یا حجةالله فی أرضه✨ سلام و درور خدا بر تو باد ای حجت خدا بر روی زمین. 🌺آقاجان در این ماه عزیز دعا می کنیم خدا ما را از منتظران ظهورت و از پیروان و یاری دهندگان تو بر علیه دشمنانت قرار دهد. 🍀همچنین ما را از جمله دوستانی که به فیض شهادت در رکاب تو می رسند بگرداند. روز جمعه روز متعلق به تو است،که در این روز همه انتظار تو دارند. 🌸آقاجان ای کشتی نجات و سرچشمه آب زندگانی امید است خدا به زودی آن وعدۀ ظهور حکومت تو را که وعده داده است مقرر فرماید. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️ رحمتی برای جهانیان ✨و ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ (1) 🔹و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. 🍀حكومت بندگان صالح بر زمين تبلور لطف و رحمتى است كه در سايه رسالت بدست مى ‏آيد و هر آنچه از رحمت نبوى صلى الله عليه و آله كه در دنيا و آخرت نصيب افراد مى‏شود، پرتوى از رحمت الهى است. 🌸 همه ‏ى احكام و دستوراتى كه پيامبر اسلام آورده حتّى جهاد، حدود و قصاص و ساير كيفرها و قوانين جزايى، براى جامعه ‏ى بشرى رحمت است. 🌺 خداوند، «ربّ العالمين» و رسولش «رحمة للعالمين» است، يعنى تربيت واقعى در سايه هدايت انبياء امكان پذير است. 🍀 پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله براى همه ‏ى انسان‏ها، در همه‏ ى اعصار و تمامى مكان‏ ها رحمت است و نيازى به پيامبر ديگرى نيست. 🌸رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله حتّى براى ملائكه مقرب الهى نيز رحمت است. در حديثى مى‏ خوانيم كه جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله اظهار داشت كه رحمت تو مرا نيز شامل شد. (2) 🍀دستورات اسلام جهان شمول است. 🌺يك انسان با اراده‏ ى الهى مى‏تواند در تمام هستى اثر بگذارد. 🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀 🍃1) انبیاء/107 🍂2)تفسیر مجمع البیان 📚تفسير نور، ج‏5، ص 505 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️ چه چیزی و در چه زمانی نزد خداوند سنگين تر از كوه هاى زمين از طلاست؟ 🌺رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن نَفَقَةٍ إلاّ ويُسأَلُ العَبدُ عَنها ، إلاَّ النَّفَقَةَ في شَهرِ رَمَضانَ صِلَةً لِلعِبادِ ، وكانَ كَفّارَةً لِذُنوبِهِم ، ومَن تَصَدَّقَ في شَهرِ رَمَضانَ بِصَدَقَةٍ مِثقالِ ذَرَّةٍ فَما فَوقَها ؛ إذا كانَ أثقَلَ عِندَ اللّهِ عز و جل مِن جِبالِ الأَرضِ ذَهَبا تَصَدَّقَ بِها في غَيرِ رَمَضانَ . 🌸پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هيچ خرج كردنى نيست ، مگر آن كه بنده از آن سؤال مى شود ، مگر خرج كردن در ماه رمضان در راه احسان به بندگان و اين ، كفّاره گناهان مى شود. هر كس در ماه رمضان به اندازه سنگينىِ ذرّه اى يا بالاتر از آن صدقه دهد ، نزد خداوند سنگين تر از كوه هاى زمين از طلاست كه در غير ماه رمضان صدقه دهد. 📚بحار الأنوار : 96 / 345 / 9 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. 🌸نامزدهای انتخاباتی به یکدیگر اهانت نکنند؛ خب، جنابعالی نامزد هستید، معتقدید که آدم صالحی هستید، آدم برجسته ‌ای هستید؛ بسیار خوب، از خودتان هرچه می خواهید تعریف کنید بکنید؛ امّا به رقیبتان اهانت نکنید، به رقیبتان تهمت نزنید، از رقیبتان غیبت هم نکنید؛ تهمت و افترا یعنی نسبتی بدهید که واقعیّت ندارد، [امّا] غیبت یعنی نسبتی بدهید که واقعیّت دارد؛ غیبت هم نباید بکنید. بنابراین این هم یک وظیفه است و یک معیار است برای سلامت انتخابات. 🔰بیانات در دیدار دست‌اندرکاران برگزاری انتخابات ۱۳۹۴/۱۰/۳۰ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
📚📏📚📏📚 🔹روزه مریض بهبود یافته 💢پرسش: 🔰آيا روزه گرفتن بر مريضي كه در روز ماه رمضان بهبود مي يابد، واجب است؟ ✅پاسخ: الف- 📌قبل از ظهر خوب شود و مبطل روزه انجام نداده باشد.(1) ✍️امام، فاضل، نوري، بهجت : بايد نيّت روزه كند و آن روز را روزه بگيرد. ✍️صافي،:واجب نيست نيّت روزه كند و آن روز را روزه بگيرد امّا بايد بعدا آن روز را قضا كند. ✍️مكارم: بايد نيّت روزه كند و آن روز را روزه بگيرد و به احتياط واجب بعداً آن روز را قضا كند. ✍️سيستاني،: بنابر احتياط واجب بايد آن روز را روزه بگيرد و بعداً آن را قضا كند. ب-📌 قبل از ظهر خوب شود امّا مبطل انجام داده باشد و يا بعد از ظهر بهبود يابد. ✍️همه مراجع: روزه او صحيح نيست و بايد قضاي آن را بگيرد(هر چند امساك در طول روز واجب است). 📚پاورقي: 1- توضيح المسائل 16 مرجع، م 1567. 📎 📎 🌐منبع:مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
✍️باورتان می شود ارتباط بین ظهور و اهل قبور؟ 💫در رؤیای شیرین خود به زمان ظهور می روم چه زیبا و دوست داشتنی است. امامت را بر منبری از نور ببینی. کنار سخنان شیرینش دو زانو بنشینی. شاگردی درسخوان برای درسش باشی. سپس لبخند رضایتش را ببینی و بفهمی از تو راضی است. 🌺زمانی را تصور کردم حضرت با لب های معطر از ذکر خدا، با صدای دلنشینش قرآن بخواند و با هر آیه که به گوش شما می رسد، نورانی و نورانی تر شوی. اشک شوق از چشمانت سرازیر شود. پس از آن از پشت پرده ای از اشک، نور حضرت را بیشتر ببینی و بهتر درک کنی. همزمان قرآن خوانده شده توسط وجود نازنینش مرهم و شفایی بر دردهای روحی و جسمی تان باشد. 🌸رؤیایی بس شیرین بود و قصد جداشدن از کالبد جسمم را نداشت، به هر سختی بود خود را رها کردم و به سخنی دلنشین از رئیس مکتب شیعه حضرت امام صادق(علیه السلام) چشم دوختم. وای خدای من چه می بینم؟! تا به حال فکر می کردم شادی ظهور برای مؤمنین زنده از اهل زمین هست، امّا چه گواراست وقتی بدانی مؤمنینی هم که از دنیا رفته اند روز سرور و شادی شان است. قبرشان پر می شود از این سرور و بهجت. (1)چه دلنواز و آرامبخش است چنین روزی. کاش به همین زودی ها ظهورش امضاء شود و بیاید. آمین یارب العالمین 🤲 ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 🔹(1)قال الصادق(علیه السلام): لَا يَبْقَى مُؤْمِنٌ مَيِّتٌ إِلَّا دَخَلَتْ عَلَيْهِ تِلْكَ الْفَرْحَةُ فِي قَبْرِه 🌼امام جعفر صادق (ع) فرمودند: در وقت ظهور حضرتش، هیچ مؤمن از دنیا رفته باقی نمی ماند مگر آن که سرور و شادمانی قبر او را فرا می گیرد 📚بحار، ج ٥٢، ص ٣٢٨ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔹یکی از آتش نشان ها، تکه الواری را از گوشه پارکینک آورد. عباس ارّه را برداشت و سه گوش کوچکی را برید. آن را بین پایه و چارچوب صندلی قرار داد و اطرافش را با میخ های بلند، محکم کرد. روی صندلی نشست و تکان تکان خورد تا استحکامش را بسنجد. صدای بلندگوی کوچک ایستگاه، بلند شد: - آقای محمدی، عباس خان. به اتاق ریاست. بدو جانم. چکش رو بده منصور. 🔸عباس به سمت اتاق دوید. آقای رئیس، با تلفن حرف می زد و لبخند بزرگی روی لب هایش جا خوش کرده بود. با دیدن عباس، چشمانش برق زد و با دست، به صندلی اشاره کرد. عباس نشست. - بله حاج خانم. خیالتون راحت. حتما. شمام ما رو دعا کنین حاج خانم. زنده باشین. یا علی - چی شده؟ - خجالت نمی کشی فردا خواستگاری داری هنوز مرخصی رد نکردی؟ - چی؟ حاج خانم، مادرم بود؟ - بله. از من خواستن که به عنوان بزرگ تر، همراه شما بیام خواستگاری. - اختیار دارید. خواهش می کنم. بفرمایید. 🔺آقای تابش، به عکس العمل عباس بلند بلند خندید. برگه مرخصی روز پنجشنبه عباس را نوشت و امضا کرد و دستش داد: - خودت وارد سیستم کن. اسم منم سه ساعته رد کن. الان باید برم اداره. بعد که برگشتم بیا برام تعریف کن. 🔹عباس از روی صندلی بلند شد. برگه مرخصی به دست، از اتاق رئیس بیرون آمد. روی صندلی که منصور درستش کرده بود نشست. فکر کرد اگر او مرخصی برود، یکی از بچه ها مجبور می شود دو روز پشت سر هم شیفت بدهد. دودل بود. مرخصی ساعتی آقای تابش را رد کرد اما مال خودش را نه. برگه را گوشه ای گذاشت و دنبال راه چاره گشت. *** 📌ساعت از هفت گذشته بود. آقای تابش و خانم محمدی روی مبل راحتی منزل ضحی نشسته بودند و پدر، با آقای تابش در مورد عملیات های آتش نشانی صحبت می کرد. همه منتظر آمدن عباس بودند. عباس اما در حال خاموش کردن آتش پارکینگی بود که خودرویی در آن آتش گرفته بود. - عباس ول کن برو. تابش چندبار زنگ زده. نیرو هست. برو دیگه. - باشه این جا رو تثبیت کنم می رم. - کی اصلا به تو گفت بیای؟ خودمون از پسش برمی یایم - طبق مقررات، یک نفر کم داشتین. منم اومدم. تیم بعدی بیان من می رم ان شاالله. 🔹امیری، مسئول عملیات، از مرکز درخواست نیرو کرده بود. به محض آمدن نیروهای جدید، عباس شلنگ را دست منصور داد و به سمت ماشینش رفت. با همان لباس دودی آتش نشانی پشت فرمان نشست. دستکش ها را از دست درآورد. کلاه را روی صندلی گذاشت و ماشین را به حرکت در آورد. به برگه آدرسی که مادر داده بود نگاه کرد. هوا تاریک شده بود. داخل اتوبان شد. چشمش به تابلوها بود و گوشش به صدای بی سیم روشن: - دوتا از بچه ها توان. برا پشتیبانی شون برید سریع. - منصور جان، دمای هوا رو چک کن. ماشین های دیگه منفجر نشن. 🔸بریدگی منتهی به بلوار را پیدا کرد. فرمان را چرخاند. از اتوبان خارج شد و وارد بلوار شد. چیزی نمانده بود. صدای پرهیجان بی سیم در گوشش پیچید. - گالون رو ببر داخل. سریع. - منصور جان محلول رو بچه ها آوردن. عقربه دما چنده؟ - حدود 200 - زیاده. بزنین بیرون. سریع. سریع همه بیرون. - مهندس اونورو پوشش بده بچه ها بیان بیرون. 🔹عباس از روی برگه آدرس، اسم خیابان را دید. داخل خیابان پیچید. تمام حواسش به صدای بی سیم بود.: - کسی داخل نمونده؟ صدای یک انفجار و دزدگیر ماشین از بی سیم آمد: - صبر کنین داخل نرید. سه تا ماشین تو پارکینگ بوده. - مهندس چند تا سوراخ موش درست کن. منصور بجنب این رو برسون مهندس. - علی وانت رو ببر سراشیبی پارکینگ، چندتا سوراخ موش بزنین. حواست به انفجار هم باشه. بجنب. 🔺عباس از فکر سوراخ موش امیری، خوشش آمد. راهکار ابتکاری که چند بار به دادشان رسیده بود؛ همین کندن سوراخ کوچک وسط دیوار بود. اسم کوچه را از روی برگه خواند. رد کرده بود. دنده عقب گرفت و داخل کوچه پیچید. - بهتر شد. حالا برید داخل. مراقب باشین. - تیم دو، سوراخ موش ها رو پوشش بدین. - علی وانتو جا به جا کن بکش بیرون. ماشین منفجر نشده پشت همون دیواره. - حاجی از کف بریم؟ - فکر خوبیه. علی خط کفی درست کن. شلنگ دیگه هم ببر منصور. دمت گرم. 🔸راهکار ابتکاری بعدی هم خط کفی بود وقتی می خواستند محدوده کوری را خنگ نگه دارند، قسمت پایینی دیوار را به صورت خطی با گذاشتن تکیه گاه، تخریب می کردند و آب را به صورت خطی روی کف محیط می پاشیدند. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨سلام علی آل یس 🌺آقاجان کاش همانند نورچشمی هایتان بودم. 🌸همان قدر مطیع وسر به زیر. زینتی برایتان به حساب می آمدم. لبخند رضایتتان را به دست می آوردم و در جهت ظهورتان گامی در خور و شایسته برمی داشتم. 🍀آقاجان خودتان مراقب بازیگوشی های فرزندتان باش و هدایتش کن. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔰احڪـ🔎ــام روزه⚡️ 🔰 سوال ❓ ❓ گاهی انسان ترش می کند و چیزی از معده او به فضای دهانش می آید. حال، اگر روزه داری آن چیز را سهوا یا به عمد فرو ببرد، روزه اش چه حکمی دارد؟ ✅پاسخ: 👥 همه مراجع: اگر پس از رسیدن به فضای دهان، به طور عمدی و با اختیار فرو ببرد، روزه اش باطل می شود❌ ولی سهوا روزه را باطل نمی کند. -------------- 🔍منبع: توضیح المسائل ده مرجع، با استفاده از م 1652؛ خامنه ای،‌ سایت،‌ استفتائات جدید، روزه؛ سبحانی، توضیح المسائل، با استفاده از م 1568.
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. 🍀به مبانی و ارزش‌های اسلام، انقلاب و اهداف ملت پایبند باشد 🌺انتخاب که می خواهید بکنید، بشناسید و انتخاب کنید؛ بشناسید. به دینشان، به تعهّدشان، به وفاداری ‌شان به انقلاب، به ایستادگی ‌شان در راه انقلاب، به عزم و اراده ‌شان، به شجاعتشان و به مرعوب نشدنشان خاطرجمع بشوید، [آن‌وقت‌] رأی بدهید. بیانات در دیدار مردم نجف‌آباد ۱۳۹۴/۱۲/۰۵
✍️تلاوت قرآن 🔹رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله - في بيان أعمال شَهرِ رَمَضان وآدابه - : أكثِروا فيهِ مِن تِلاوَةِ القُرآنِ . 🌺پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - در بيان اعمال و آداب ماه رمضان - : در اين ماه ، زياد قرآن تلاوت كنيد. 📚بحار الأنوار: ج 96 ص 340 ح 5 . 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114