🍃🍃🍃🌸🍃
🍃
فاطمه بانو :#قرآن_خوانی هرروز یک صفحه، به امید خدا عزیزان..
برای همدیگه دعا کنیم🙏🏻🌸
سوره #یونس...
🍃🍃🍃
🍃🌸
#مادرجانم همیشه به مادرم میگفت از شوهرت یه پسر بیار....
شروع دلانه ای بسیار عبرت انگیز....مادرا حتما بخونید
🍃
💕دلبرونگی💕
🍃🌸 #مادرجانم همیشه به مادرم میگفت از شوهرت یه پسر بیار.... شروع دلانه ای بسیار عبرت انگیز....مادرا
🍃🍃🍃🍃🌸
سال ۱۳۵۷ صبح خیلی زود بود که از خواب بیدارشدم بی بی جون داشت نماز صبح میخوند بابا حاجی هم کنار سماور نشسته بود و دستهای چروکش رو روی گرمای سماور گرم میکرد بی بیم وقتی سلام نمازش رو میگفت دراخر با انگشتای دستش شروع به ذکر گفتن میکرد الله اکبر، سبحان الله، الحمدالله منم از صدای گرم و مهربون بی بی لذت میبردم بیشتر وقتا من کنار بی بی میخوابیدم مامان و بابام ،تو اتاق خودشون بودن، بعد از ساعتی از اتاق بیرون اومدن بی بی چایی رو اماده کرده بود و مثل همیشه منتظر بابا مامانم بود،با دیدن مامانو بابام با خوشرویی تمام میگفت بیدار شدین پاشین بیاین صبونه بخوریم که دلمون داره ضعف میره میدونین چیه ؟آخه ما خونه مامان بزرگم زندگی میکردیم بابام یه کارگر ساده بود تو یه مغازه یه اجاره ای به کارآهنگری مشغول بود بی بی جون یه خونه بزرگ و ساده داشت که دوتا اتاقشم به ما داده بود مامانم از اینکه پیش مادرش زندگی میکرد خیلی هم راضی بود حاج بابا خیلی بابام رو دوست داشت آخه بابام مرد مظلوم و زحمتکشی بود تا اون زمان من یه خواهر بزرگتر از خودم داشتم ازمن پنج سال از من بزرگتر بود من یه خاله و چهار تا دایی داشتم اما وضع مالی همه اونا خوب بود نیاز مالی نداشتن فقط تو خانواده مادریم ما بودیم که دستمون خالی بود بی بی جون هم میگفت من خونه به این بزرگی رو میخوام چکار زهراکه کنارم باشه هم برای من خوبه هم برای اون (زهرا مادرم بود ) خاله ام معصومه هم میگفت زهرا تو وقتی کنار مامان هستی خیال ما هم راحته ،دیگه دلشوره نداریم آخه بی بی جون پادرد داشت فشار خون داشت و همش ناله میزد زندایی هام هم خیلی خوب بودن اما هرکدومشون سر خونه زندگیای خودشون بودن ولی به بی بی جون سر میزدن حاج بابا جوونیاش بقال بوده اما اونم به مرور زمان دیگه خونه نشین و باز نشسته شده بود ، انقدر پول داشت که دیگه نخواد بره سر کار زهره خواهرم دختر صبور و مظلومی بود ولی من نه !انگار سرو زبونم از زهره بیشتر بود همیشه حاج بابا میگفت ؛زینب خوب بلده چطوری گلیم خودشو از آب بیرون بکشه اما زهره بچم خیلی مظلومه ، آخ که چه روزهای خوبی داشتیم تو اون خونه،با بچه های داییم همیشه تو حیاط درندشت بی بی جون بازی میکردیم گاهی خنده های از ته دل گاهی کتک کاری و دعوا . وقتی بی بی جان از کتک کاری های ما ناراحت میشد میگفت وای روله پس چرا با هم اینجوری میکنین مهربان باشید ایشالا ،عروس بشین با این اخلاقاتون فردا روزی برید خونه یه بنده خدایی اونوقت نمی تونید با قوم شوهر بسازین ها از من گفتن بود !
ولی ما حرفهای بی بی جان حالیمون نبود ،اصلا نمیدونستیم معنی حرفهای بی بی چیه ،،،یادش بخیر ....
حالا که بزرگتر شدم جز آهی در دلم دیگه هیچی نمیفهمم
تو خونه بی بی جان روزهامون قشنگ بود یادمه بی بی جان همیشه به مامانم میگفت زهرا تو رو خدا یه پسر واسه اسماعیل بیار تا پشت و پناهش بشه آخه بی انصاف،مردی که پسر نداره پشت و پناهی نداره ،،،،،مامانم هم با ناراحتی میگفت مادر جان تو رو خدا ول کن اگه دوباره دختر شد چی ؟ ما تو نون شب خودمونم موندیم یکی دیگه هم بیارم اضافه کنم به اینا؟ بی بی میگفت آها اینجای حرفت غلطه ...چون هر سَری یه روزی داره تو یکی بیار کاریت نباشه
ما تو خونه بی بی احساس نمیکردیم که خونه نداریم یا اینکه پدرم کارش کمه ، سفره که پهن میشد همه دورش جمع میشدیم اصلا نمیدونستیم کی خرج کرده کی سهمش بیشتر بوده کی کمتر ،،،بابا حاجی خیلی مهربون بود خیلیییی،،،منتی رو سرمون نبود
بعضی روزا وقتی بی بی سبزی قورمه میگرفت عروساش هم جمع میشدن دورش همگی کمک میکردن تا سبزی پاک بشه
اونوقت بی بی شروع میکرد به خاطره تعریف کردن ،،،وای که همه غش غش به خاطراتش میخندیدن ،،یه روز به که همه دور هم جمع شده بودیم گفت عروسا چرا نمیاین بمن برسید حتما باید گولتون بزنم تا منو نگهدارین ؟ اونا هم میخندیدن ،،میگفتن چرا آخه گولمون بزنی ؟ بعد بی بی گفت بابا این یه خاطره قشنگه ،،،اصلا بزارید براتون تعریف کنم از قدیم ندیما،،،
اونا هم سراپا گوش میشدن ،بی بی دستشو تو موهای سفیدش کرد و موهای جلو صورتش رو کنار زد و گفت والا اون زمونا ما یه همسایه داشتیم اسمش موسی بود این بنده خدا خانمش خیلی زود از دنیا رفت و در میانسالی تنهاشد سه تا عروس داشت اما یکی از یکی بد جنس تربودن
موسی که همه بهش میگفتن دا موسی با عصا راه میرفت یکروز دید هیچکدوم از عروساش راضی نمیشن نگهش دارن واسه همین اونم
نقشه ایی کشید تا عروساش اونو نگهدارن هرروز خونه یه عروسش رفت و به عروسش میگفت ببین من تورو از همه بیشتر دوست دارم تو انقدر گلی که میخوام همه داراییمو بهت بدم عروساهم هاج و واج میگفتن حالا داراییت چی هست ؟ا ونم میگفت حاصل تمام عمرم! اونام با ذوق گفته بودن چی هست حالااین ارث؟
💕دلبرونگی💕
🍃🌸 #مادرجانم همیشه به مادرم میگفت از شوهرت یه پسر بیار.... شروع دلانه ای بسیار عبرت انگیز....مادرا
دا موسی هم با سیاست میگفت
همین سکه هایی که تو عصام هست دادم نجار یه عصا برام ساخته تا تمام سکه هامو تو اون جا ساز کنم و همرو دادم نجار تو عصام ریخته و ته عصام رو هم با چوب بسته تا سکه ها نریزه بیرون
حالا هم عروس گلم من فقط به تواعتماد دارم به اون جاری های ظالمت هم نگو ،بعد گفته پس من هر وقت مُردم عصا رو تو بردار و با پسرم برو عشق دنیا رو بکن ادامه در هرروز صبح و عصر بارگذاری شده👇🏻👇🏻
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
May 11
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
اونجا ڪـه #ناظم_حکمت میڪَـه:
آنقدر
دوستت دارم
و آنچنان
دلتنڪَـت هستم
ڪـه جز این دو فعل،
اڪَر چیز دیڪَرے بڪَـویم
بیهودهست...!!
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
🌺جهان به کسانی که برای کوچکترین
داشتهها شاکرند و بر نداشتهها کمتر غر
میزنند،
بیشتر میبخشد. آنها نعمات
بیشتری را از هستی جذب میکنند.
بیاین امروز شکرگزار داشتههایمان باشیم.
ایام به کامتون 🤲❤️😘
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
سلام فاطمه جون ❤️❤️❤️ برای خانومی که همسرش با آقایی دوسته میاد خونشون 😂😂😂
والا چی بگم خوب بیاد مگه چی میشه از اون بهتره که شوهرتون بره جایی ازش بیخبر باش
ی حالا شوهرتون دلخوش به اون دوستشه اون بنده خدا هم که همیشگی نمیاد هر وقت تعطیلی باشه
میاد یه سرمیزنه چون توی شهر هستن میاد روستا خیلی خوش میگذره
حتما شوهرتون دوست دوران بچگیشه آنقدر سخت نگیرید خدارو شکر دوطبقه خونه دارید
میتونی بری طبقه پایین یا بالا خداروشکر یه اتاق نیست که خیلی در عذاب باشی خیلی سخت نگی
ر دنیا زود گذره اون بنده خدا هم به امیدی میاد خونتون اگه بدونه ناراحت هستید نمیاد
شما پذیرایی کنید بچینید دم دستشون برید طبقه پایین واسه خودتون راحت دراز بکشید ☺️
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 #ایده_معنوی_اعضا 🍃
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
سلام فاطمه بانو. میخواستم یه تجربه شخصی رو بگم خدمت خواهران عزیزم.
عزیزان همه ی ما دوست داریم بچه های خوب و موفقی تربیت کنیم اما واقعا شرایط زندگی هامون جوری هست که خیلی اوقات نمیتونیم
اعصاب خودمونا کنترل کنیم و ممکنه سربچه ها داد بزنیم و حتی گاهی اون هارا به بادکتک بگیریم
و آخرسر بچه هامون هم مثل خودمون بارمیان من پیشنهادم اینه که هرروز بعد
ازنمازصبح اول ازخدا برای تربیت بچه هاتون کمک بخواید و بعد تعدادی صلوات هرچقدر بیشتربهتر بفرستید و هدیه کنید
به حضرت زهرا(س)و بگید بچه های من رو مثل بچه های خودتون تربیت کنید.ایشون
بهترین الگوی یک مادرنمونه هستن و بهترین فرزندان رو تربیت کردند و تربیت بچه ها و عاقبت بخیریشون را به ایشون
بسپرید.مطمئن باشید که ایشون نظر لطفشون شامل حال ماوبچه هامون میشه. التماس دعا ازهمگی شما🌹
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸