💕دلبرونگی💕
برشی داشته باشیم به زندگی اعضای کانالمون 🍃🍃🍃🍃🌹👇🏻
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹
سلام انشاءالله همگی خوب باشید.ممنونم ازکانال خوبتان واقعاعالی هست خداخیرتون بدهدکه گروه انسان دوستی راتشکیل داده ایدوراهبری میکنید🙏من یه موردماجرایی اززندگیم ذهنم رادرگیرکرده خواستم بدانم به نظرشما چکارکنم البته چندین موردهست حال دوستان به صلاح دیدخود مرا قانع کنیدکه بدانم کارم درست بوده یانه اولین موضوع اینکه اول کمی ازسرگذشتم رابگویم اینکه من ۵۰سالم هس ودر۱۴سالگی نشان شده ی نامزدی اقوام هردوطرف پدرومادرشدم تابه قولی که به پدرم دادندتادیپلم صبرکنندوبعدازدواج وازآنجاکه من دهه ی ۵۰یاشصتی بوده ومشکلات و...ودرحین گرفتن دیپلم هم یه حوزه هم قبول شدم والبته درشهرنزدیک شهرخودمان و۱ساعت مسافت ولی چون کلاسهافشرده بودندوترم های اول هم تابستان گرم آغازشده بودندوهم من درگیرامتحانات تجدیدی وهم خانواده نامزد من هم آماده برای مراسم ونامزدم هم که دراین چندسال اصلا نظری یاکلاحرفی برای گفتن نداشت وکلا کمی بی دست وپابودوکه بعدهادانستم ای دل غافل بچه ننه وتمام خلاصه باتوجه به شرایط وچون اصلا اخلاقشان رارو نکرده بودندوهم خواهرم رامیدیدم باچه سختی هم شاغل هست وهم خانه داری وهم ادامه دانشگاهش رامیرودوازحقوقش هم چیزی عایدخودش نمیشودوالبته تمام ازسادگی که بعدهاکه الان ۳۰سال اززندگی هرکدام ما گذشته که کاملاتجربه هایی بیش از۳۰سال زندگی مشترک داریم وهرچندافسوس فایده بخش نیست وبازباسختیها مدارامیگزرانیم خلاصه دراین گیرودارمراسم ازدواج نامزدم به من گفت که دانشگاه رفتن وادامه خوب نیست ومنم ازخداخواسته البته دودل بودم ولی فکرکردم ممکنه باعث مشکل درزندگی مشترک بشودقیددرس خواندن رازده که به خیال خام خودم حالاوقت بسیاراست ومیشوددرس هم بعدهاخواندیامدرکی گرفت وچون دوسه تجدیدی هم داشتم بادیپلم ناقص واردزندگی مشترک شدم که به نظرخودم اولین ایرادبزرگ که فکرمیکنم اشتباه کردم درزمینه تحصیل ودومین موردسادگی پیشه کردن درزندگیم باخانواده ی شوهرکه جمعیت زیادوشلوغ ودرهم برهمی داشتندکه باواردشدن درخانواده شان متوجه تفاوتهای کاملابرعکس زندگی خودمان بوددرحالیکه دایی مادروپسرخاله پدرو..کلا ازهرطرف اقوام بودیم امابافرهنگ وآداب وتربیتهایی بشدت متفاوت ومن بیچاره ی ساده گرفتارچون خانه ی پدری بعلت آمدن دوعروس دراین گیرودارها واخلاقهای خاص پدرسالاری و....کلا راه بازگشت وحتی گلایه رابرمن نه تنهابلکه زندگی برمادرم هم سخت ووحشتناک وزندگی خواهران هم دستخوش طوفانهایی مشابه بودویابعدهاشد بنابه تاثیرگرفتن ازجو محیط ازهرطرف
ادامه👇🏻
💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 سلام انشاءالله همگی خوب باشید.ممنونم ازکانال خوبتان واقعاعالی هست خداخیرتون بدهدکه گروه
ادامه🍃🍃🍃🍃🌹
بله من باهزاران امیدی که واردشده بودم وازاون دسته دخترانی بودم که واردهرجایی میشدم حداقل دوسه خواستگارپیدامیشدندومنم آدمی که اصلابه محارم حتی چشم درچشم نمیشدم اصلابه نامحرم بهانمیدادم چه برسدکه بخواهم درذهنم فکروتصورومقایسه بانامزدم و...چون کلا خانواده ی ما کلا یه جورایی درجمع طایفه استثنابود هم ازقیافه وفرهنگ وفهم وشعورودرک و...وپدرم باوجودسالاری وپرستیژ نظامی ونظم خانه کلا اگرکسی نوجوان وجوانی داشت که حرفشنوی ازپدرومادر نداشتن به پدرمن میسپردن برای نصیحت بچه هاشون واین رفتارپدروسادگی وخدایی کارکردن هردوپدرومادرمان ازما آدمهایی مستقل وکاری وکلا خانواده ای اصیل ساخته بودکه هنوزهم باعث غبطه ی اقوام وهطرافیان وگاهاحسرتشان شده ایم بااینکه شده آنهاازماپولدارترهستندویا زندگیهایی آرام راسپری میکنندولی نمیدانیم چرا مردم یاهمان اقوام بااینکه درچشمشان به دیده ی افتخارومباهات هستیم ولی درنوع دیگرمایه ی خشم ودشمنی وحسادت وبخل وحتی ضربه زدنها که همین حسادتهاچقدربرادران وماخواهران وپدرومادرزجرورنج بردیم ودرآخرباعث مرگ بد برای پدرم شدودردمرگ شوک آور پدرمان دیگرتوان آخرمارا گرفت وخداشاهده خم شدن کمربرادرانم رابه چشم دیدم ودردبی کسی را که درظاهربامابودندولی ازماجرای پیش آمده خوشحال چراکه انگارقوم ظالمینی که اسم برده شده بودندوحال بااین شرایط ماخواهرهاوبرادران باخانواده های همسرانمان به سختی روزگارراگزرانده ونادانی ونفهمی وسواستفاده هایی که آنهاهم میکردندقوزبالاقوزشده بوددردی بالادردمان
👇🏻
💕@deobarongi💕
💕دلبرونگی💕
ادامه🍃🍃🍃🍃🌹 بله من باهزاران امیدی که واردشده بودم وازاون دسته دخترانی بودم که واردهرجایی میشدم حدا
ادامه🍃🍃🍃🍃🌹
بله من دراین شرایط سخت روزگاردیگربدترازهمه بلانازل شده راتحمل میکردم چون ازهرچهارسو محاصره ی اقتصادی😥😔محاصره ی فرهنگی و...یعنی باوجودی که درخانواده ی مثلااعیان بودم آرزوی لقمه نان داشتم وباوحودی که تفریحاتی بیش از دیگراقوام داشتندولی برای من محدودیت درچهاردیواری وتکلیف کاری من هم فقط وفقط ازصبح حمالی وحرفهای کنایه داروتحمل بی تربیتی هاوآلودگیهای صوتی و....که من سرسام میگرفتم وباوجودظاهرباکلاسی (بااحترام به تمامی روستانشینها که برای من عزیزندچون نه بخاطرکه پدرومادرم وکلا طایفه مان روستایی خوب بوده ایم ولی من باوجودی که بزدگ شده ی خارج روستابودم ولی تمام تعطیلات راباخوشحالی درکودکی درآنجاسپری کردم وهنوزحسرت آنروزهای خوش کوچه های گلی وباغهاومزارع و...بردلم هست چون هم درباغ وهم مزرعه و...درتعطیلات باوجودبچه بودن به مادربزرگ وپدربزرگ کمک میکردم وآرزویم هس درروستا کلبه ای درکناررودخانه ودشت و...)بله کاملا قدیمی حتی شرتیط زندگی شان از روستانشینی هم زمان عقب ترزندگی میکردندمثلایک نمونه اش اینکه درخانه ای که مثلابرای ماخریده بودندوقراربودمن وشوهرم مستقل باشیم چون خانه خودشان ومابه هم راه داشت به فاصله ی چندمترکوچه ولی کمترین امکانات هم نداشتندتابستان بدون وسیله ی خنک کننده وزمستان هم بدون وسیله گرمایشی واصلا وقت وساعت استراحت برای اینهامعنانداشت هروقت دلشون میخواست میرفتندخانه ی خودشان انگارارباب رعیتی درخانه خودشان استراحت ونمیخواستندزمانهای استراحت یاخودیامهمان یابچه های قدونیم قدشان آواربرسرمن بااینکه یه دستم آشپزی یه دستم جاروویه دستم بچه داری ودرآخرهم هرکدام لب ورچیده میشدندوباکنایه ازتمیزی ودستپخت و..
درحالیکه انگارکاروانسرابودخداشاهده ازصبح شروع میشد😥مثلا دراتاق خواب بودیم صبح زود۶صبح ازاتاق باچشم خواب آلودبیرون آمده میدیدیم 😳دوتامهمان مردغریبه درهال روبرودرب اتاقمان نشسته اندویا مثلا دراتاق برای کاری میرفتی برمیگشتی میدیدی پای سفره ای که انداختی برای صبحانه یاناهاریاشام حالادوسه مهمان آمده یاهنوزننشسته ای واردمیشدند(بخاطرکارپدرشوهروپسرهایش که اونزمان فقط شوهرمن وبرادرش بزرگتربودندوبعدهاسه برادرشوهرهم بزرگ وبه جمع اضاف شدن) بله مشکل اینجابودکه شب خانواده شوهرم این خانه رارهاکرده میرفتندباتمام ریخت وپاشی که کردن وبازصبح علی الطلوع که اول پدرشوهره میآمدورادیورادقیقا ساعت ۴ به وقت قرآن روشن کرده ودوسه تا یاللله والله اکبروسبحان الله میگفت ومیرفت برای مسجدونان تازه گرفتن که دقیقا اگرساعت ۶ونیم پای سفره مینشستی دیگرنان تمام شده بودوازساعت ۶شروع به آمدن بچه هاوبقیه میشدکه تا۸صبح همچنان سفره پهن بودتاآخرین تکه های نان هم خورده میشدنفرات آخرکه دیگرمهمان های آخری یا مادربزرگ خانواده که چون شب تاصبح به قدم زدن مشغول بودودم دمای صبح میخوابیدوخواب رابرمن بیچاره حرام میکرد .راستی فقط این مادربزرگه شب به خانه اصلی شان نمیبردن وهمه ازبزرگ وکوچک موقع خواب میرفتن ولی این پیرزن ۹۰وخورده ای بایدمیبودتا صدای عصایش گوش مرانوازش کندیادرب هال مشرف به حیاط راکه خراب بودباصداهای ناهنجاربرقصاندومن همچنان دندان قروچه کنم ودستهایم رابرگوش پسرم بگزارم که بابدبختی خوابانده ام بیدارنشودوحداقل خواب شبانه داشته باشیم چون روز بچه های ۱سال وسه سال و۵و۶و۹و۱۰و۱۲و۱۵ساله شان انگاراسبهای چموش آزادانه درخانه جفتک اندازی داشتندومادرشان یادرخانه ی اصلی مثلامیزبان اقوامش هس یا مثلا مواظبت برمحل کارشوهروپسرهاداردچون کارشان درهمان کوچه مان بودوصل به خانه مان والبته باصداهایی که انگارزلزله درخانه میشدومن بخت برگشته ی نادان دراین مدت نامزدی به اینموردتوجه نکردم که چندخانه که دارنداین خانه ی متصل به محل کاررابرای اسکان مامحیاکرده اندخانه ای درب وداغان
👇🏻
💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
ادامه🍃🍃🍃🍃🌹 بله من دراین شرایط سخت روزگاردیگربدترازهمه بلانازل شده راتحمل میکردم چون ازهرچهارسو مح
ادامه🍃🍃🍃🍃🍃🌹
برای تنهاگزاشتن من سفره ی پهن وباریخت وپاش هارهامیکردوبه بهانه مواظبت کارقدم زنان درب خانه ی همسایه هاویا قدم زدن درمحیط کارکه یه قسمت آن هم چندمرغ وخروس نگه میداشتندوبه این بهانه باغچه کوچکی بودتقریبا راحت مینشست وبا خانمهای بیکاراحیانا(چشم پدرشوهره دورمیدید)راحت غیبت اقوام من داشت البته اقوام دورخودش بودولی چون اقوام شوهرش میشدندراحت باهمسایه هاازخجالت کارهاکه من برایش انجام میدادم درمیآمدچون تاظهرنمیآمدببیندآیامن برنج دم دستم هس یاگوشتی که داخل فریزر خانه اصلی شان هست به دستم رسیده یانه چون فقط خودش وبرادرشوهره وپدره کلیدداشتندومن فقط کلفت آن خانه بودم وحتی حق اظهارنظرنداشتم 😔وتازه جالبی که بودظهرقبل ازاذان بچه های شیفت ظهری بخواساندبروندمدرسه واگرغذایی که مواداولیه اش گاها من نداشتم دیرآماده میشدپدرشوهره چقدرحرف درشت برمن که فردااگربچه داشته باشی ویا فردابچه ی خودت بخواهدبرودمدرسه نبایدبفهمی بایدغذایش آماده باشدودرحالی بودکه خانم خودش رلکس وخوش تازه ازخانه ی همسایه یا درباغچه ی محل کارپیدامیشدوقدم رنجه میکردکه دیگرمن به بچه هایش باتمام آداب حتی لیوان آب دم دست بچه هامثل گارسون بمانم بدانم غذاشون خوردندولگرنخوردندحیف واصراف نشود😥خداگواهه الان که سالهامیگزردبابغض اینهارامینویسم چون اگربرایتان بعدبنویسم چه عروسهایی آمدندوچه ریخت وپاشهایی کردندوچقدرمن کتک خوردم وچقدرزجرکشیدم فکرمیکنیدقصه هست چون من حوصله ی گفتن رادیگرخیلی وقته ندارم واگرسرصحبت بشودوغریبه ا ی بخواهدبداندمن میگویم قصه ی هفتادمن مثنوی است وولش کن نمیتونم بگم وهمیشه آرزو داشتم کسی برایم این سرگذشت مرا ازلحظه ی شروع به کارم یا لحن صحبتهاشون یا فقط راجع به خودشوهرم بخواهم بگویم به خداقسم خودم هم باورم نمیشه این هااینطوری بودن ویامن سنگ بوده ام توی دست اینهاوانگارفیلمی دیده ام وبرایتان بازگومیکنم
الان دستم خسته شدباقی ماجرابعدبرایتان بنویسم فقط دعاکنیدتوان داشته باشم چون اینروزهابد دلم گرفته هرچندالحمدالله زندگی بروفق هست اما خسته ام به خدا .خیلی همش هم ازنظرروحی هست خداراهزارمرتبه شکرسختیهایی بودندوگذشت وفکرم فعلادرگیردوجوانم هست انشاءالله خداهمه ی جوانهارامحفوظ بداردوظهورمولاعج الله تعالی علیه شاهدباشیم وامنیت وعدالت تمام جهانیان وهستی .خداراشکرروسفیدبیرون تمدم انشاءالله سرفرصت باقی ماجرارابنگارم فعلاخداوندیارونگهدارتان 🙏🌹دوستتان دارم هموطنان عزیز وهم دین وهمنوعان مهربان خدایاورتان باشددرکارهای نیک وسلامت باشید
💕@delbarongi💕
#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃🍃🍃🌹
سلام وقت بخیر
در مورد اون خانومه که فرزند ناخواسته یا اینکه بدون برنامه ریزی داشتن بچه دار شدن خواستم بگم خداوند واقعا ارحم ادمین هستش و ب بهترین نحو همه چی درست میشه که خودتم باورت نمیشه
من فرزند دومم که پسر بود با وجود آزار و اذیت های همسرم و اینکه با داشتن خون ریزی تا ماه دوم بارداری خدا خواست و بازم خدا رو هزار بار شکر میکنم که بدنیا آوردم و خدا خودش کمکم کرد و خیلی هم شیرین و دوست داشتنیه
گر چه اصلا همسرم خیلی بی اهمیت هستش و خیلی بلا سرم آورد اما بازم خدا رو شکر 💞💞💞💞💞
💕@delbarongi💕
🍃🍃🍃🍃🍃🍃💕🍃💕🍃
• " تو یه استکان چای بهم بده من بلدم چطور باهاش خوشحال زندگی کنم ..."
° با یه استکان چای فقط؟
• نه ... ، گفتم " تو " اگه یه استکان چای بهم بدی ...💓😉
چه معجزه ای داره حضور دلگرم کننده ی یک نفر توی زندگیامون که بتونیم بهش بگیم #تویِمن
💕@delbarongi💕
#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃🍃🍃🌹
سلام و خدا قوت!برای خانمی که ۳۷ سالشه و دوتا بچه داره و... واقعا دلم گرفت و برای چند لحظه تمام غم و غصههای خودم و اطرافیانم رو فراموش کردم، شما هم جای خواهرم راسش یکی از اطرافیان بنده هم اوایل زندگیش بد جوری اوضاعش بهم ریخته بود و خلاصه مثل آدمی که تو باتلاق گیر میکنه هرچی دست و پا میزد بدتر درگیر مشکلات میشد،مخصوصا با به دنیا آمدن فرزند اولش انقد اعتماد به نفسش پایین آمده بود که حتی وقتی خونهی ما بود و میخواست از اطرافیان شوهرش گله کنه میترسید بلند حرف بزنه😔تا اینکه بنده خدا از خواهرش شنید که مداومت به خواندن حدیث کساء داشته باشه خلاصه اون بنده خدا هم نزدیک یکسال تقریبا هر روز حدیث کسا رو میخواند و الحمدالله واقعا مشکلاتش به طور معجزهآسایی ریشهای حل شد والان الحمدالله زندگی خیلی آرامی داره. انشاالله مشکلات شما هم هر چه زودتر حل بشه
💕@delbarongi💕
درخواست راهنمایی اعضا 🍃🍃🍃🍃🌹
سلام فاطمه بانوجان،
۳۷سالمه ۷سال ازدواج کردم دوتابچه ۴و۵ ساله دارم.همیشه سعی کردم همراه وهمدل همسرم باشم میرم سرکار که یک گوشه ی زندگی رو کمکش بگیرم وکمک حالش باشم،دائم باید جوش قسط وقرضاروبزنم اگر رفتم براخودم کفش بگیرم دیدم قسط وامی رسیده میگم باهمین کفشام میرم بذاراول قسط وام رو بدم،دریغ ازیه تیکه لباس یاکفش که همسرم تواین مدت برام خریده باشه، بگذریم درد من اینانیست همسرم مجردکه بوده ۵سال بایک دخترخانم رابطه داشته
کنارش مینشینم که فیلم تلویزیون ببینم یاد اون خانم میکنه ومیگه فلان بازیگرمثل فلانیه بیزارمیشم ازدیدن فیلم،کنارش مینشینم که باهاش دردودلی کنم یاد اون خانم میکنه بیزارمیشم ازنشستن کنارش،دائم توگذشته ی خودشه ورابطه ای که بااون داشته اون خانم ازدواج کرده ولی تاحالا چندبار همسرم رفته خونشون خونه ی پدر اون خانم که اونم اونجابوده،دائم منوقیاس میکنه با اون وقتی اعتراض میکنم میگه فقط تجدیدخاطره هست ومن حسی بهش ندارم،چندوقت پیش اومدم بایک شماره جدید سربه سرش بگذارم انگاری فکرکرده بود من اون خانمم سریع قرارگذاشت ومن شاهداین بودم که نیم ساعت زودتر ازوقت مقرر سرقرارحاضرشده بود خیلی دردکشیدم خیلی سختم شد آخه بی انصاف ۴۷سالته اینجوری براقرار گذاشتن لَه لَه میزنی،ناگفته نماند کلا چشم چرون هم هست ومیگه دست خودم نیست خسته شدم دلم میخواد بزنم برم یه جایی نمیدونم بعضی وقتامیگم خدایاکجایی که بیام خودمو رهاکنم توبغلت ویه دل سیرگریه کنم،اینقدرخالصانه من شوهرمودوست دارم ولی اون توگذشته ی خودشه خسته شدم راهنمایی کنید چکارکنم
💕@delbarongi💕
#سوال_اعضا 🍃🍃🍃🍃🍃🌹
سلام فاطمه خانم وقت بخیر
لطفا مشکل من رو در کانالتون بزارید واقعا افسردگی گرفتم
من ۱۵ سالمه کم وزنی شدید دارم یعنی حدود ۱۵ کیلو کم دارم از خودم متنفرم اعتماد بنفسمو از دست دادم احساس میکنم وقتی میرم بیرون همه من رو مسخره میکنن لطفا کمکم کنید واسه درمان لاغری چیکار کنم ؟؟؟؟😭🙏
💕@delabrongi💕
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
اونجایی
که نیما یوشیج میگه
“برای خانه ای که تو نیستی
در اضافیست
پنجره اضافیست”
باید گفت برای جهانی که تو نیستی “من”
اضافیست......
💕@Delbarongi 💕
درخواست راهنمایی اعضا 🍃🍃🍃🍃🌹
سلام ب خواهرای گلم ومادران عزیز ودوستان گل
چقدرخوشخالم ک آدم های خوب هنوزم زنده هستن ووجوددارند
من ی مشکلی دارم واحساس میکنم دارم افسردگی میگیرم من پایه دوازدهم هستم وقراره کنکورانسانی بدم اما این حرف مادرم خیلی روم تاثیرگذاشت وحالم خیلی بده؛
نشسته بودیم مامانم گفت F یعنی من فقط امسال درس میخونه ودیپلم اش رومیگیره ومیشینه خونه دیگه نمیزاریم بره دانشگاه
من ۱۲سال زحمت کشیدم ک ب اینجارسیدم ونمیخوام بعددیپلمم بشینم میخوام برم دانشگاه وادامه بدم ک معلم بشم اما من جازدم وحرف مامان باعث شد من از درس فاصله بگیرم وانگیزهی خودمو از دست بدم قرارشد مشاوره مدرسمون باخانواده ام صحبت کنه ک بزارن کنکوربدم ودانشگاه برم
ولی اگه قبول نکردن بازم من چکارکنم؟؟؟چطورمیتونم انگیزمو دوباره ب دست بیارم؟؟بنظرتون چطوری بخونم تادی ؟؟؟
💕@delbarongi💕