[ سامرا اون زمان یڪ شهر نظامۍ بود و امام هادی (ع) هم اونجا زندگے میڪردن✨ ]
𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
اوضاع مالیم بهم خورده بود و میخواستم به سامرا پیش متوکل عباسی برم و شکایت ڪنم!
این مرد بہ سامرا میره و بین راه میشنوه ڪه میگن : برید عقب راه رو باز ڪنید ابن الرضا (ع) مےآید ...
𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
این مرد بہ سامرا میره و بین راه میشنوه ڪه میگن : برید عقب راه رو باز ڪنید ابن الرضا (ع) مےآید ...
اون مرد پرسید ڪه ابن الرضا ڪیه؟
و مردم گفتن : او امام شیعیان هست و متوڪل احضارش ڪرده و ایشون رو پیش متوڪل میبرن و فعلا متوڪل با ڪسی ملاقات نمےڪنه!!
اون مرد میگہ : رفتم یہ گوشہ ایستادم و دیدم جوانۍ خوش سیما و نورانۍ سوار بر اسب زیر لب دعا مےڪنه ...😍!
پیش خودم گفتم متوکل آدم خبیثیه ! نڪنه ایشون رو شهید یا زندانۍ ڪنه💔!
𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
اون مرد میگہ : رفتم یہ گوشہ ایستادم و دیدم جوانۍ خوش سیما و نورانۍ سوار بر اسب زیر لب دعا مےڪنه ...😍
تو دلم گفتم : خدایا ! من از مشڪل خودم گذشتم ! این سید اولاد پیغمبر (ص) رو حفظ ڪن✋🏻✨!
𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
تو دلم گفتم : خدایا ! من از مشڪل خودم گذشتم ! این سید اولاد پیغمبر (ص) رو حفظ ڪن✋🏻✨!
در همون لحظات امام هادی (ع) مقابل عبدالرحمن رسیدن و فرمودن :
دعای تو در مورد من مستجاب شد و خطری بہ من نمےرسد. اما ما نیز سہ دعا برایت مےڪنیم ! اینڪه خداوند عمرت را طولانے ڪند، مال زیاد بہ تو بدهد و فرزندان سالم به تو عطا ڪند🌸🌱!
و جالبہ بدونید ڪه اولا اون مرد پیش متوڪل نرفته برگشت ...
ثانیا وقتۍ این ماجرا رو تعریف مۍڪرد هفتاد سال سن داشت در حالۍ ڪه امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) به شهادت رسیده بودن و اون مرد بسیار ثروتمند بود و خدا بهش ۱۰ فرزند پسر داده بود ...✨🍃!
𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
رفیق گرفتۍ چۍ مےخوام بگم ؟❤️(:
ما امامے داریم ڪه ما گناه مےڪنیم
برامون دعا مےکنن تا خدا ما رو ببخشه
امامے داریم ڪه فرمودن من همیشہ بہ یاد شما هستم💚'!
چطور ممڪنه چنین آقایے و چنین امامے، برای برآورده شدن حاجاتمون دعا نڪنن درحالے ڪه ما در گرفتاری هامون برای فرج دعا ڪردیم❤️؟