اسم: کامیلا دی پیِترو ( Camilla Di Pietro )
القاب:وکیل مدافع شیطان،ملکه مارها،شیطان سیاه،اخگر سیاه،برگ برنده خانواده دی پیِترو
سن قبل از مرگ:34
سن بعد از مرگ: 50+
قد قبل از مرگ: 178
قد بعد از مرگ: 225
علت مرگ:شلیک سه گلوله به قفسه سینه،خونریزی شدید،سوختگی
خصوصیات اخلاقی: جدی،سرد،کاریزماتیک،محاسبهگر، گول زننده و اغوا کننده،همیشه یه لبخند میزنه که باعث میشه بتونی بهش اعتماد کنی،استراتژیک،خطرناک
Mbti:Entj-a
Enneagram:8w7
گرایش:اروایس
ملیت:ایتالیایی
علایق:کنترل،شطرنج،لباس های ساده و مشکی،کت و شلوار،قهوه تلخ،مسافرت های کاری،عطر و ادکلن
تنفرات:روابط عاشقانه،عشق،ریکاردو،خودسر عمل کردن، لباس های شلوغ و رنگی رنگی،غذاهای تند،ماهی
گذشته:
کامیلا در سال 1970 در ناپل متولد شد؛ تنها فرزند استلا پتیگرو که یک معلم ساده ی دبستان،و لوکا پتیگرو،آشپز یک رستوران کوچک خانوادگی.در بهار همان سال، لوکا ناخواسته شاهد یک درگیری مسلحانه میان دو خانوادهٔ مافیایی محلی شد؛ حادثه ای که زندگی همه شان را تحت تاثیر قرار داد.
چند روز پس از آن، مردان همان خانواده برای حذف شاهدان احتمالی، شبانه وارد خانهٔ کوچک آنها شدند. تیراندازی کوتاه و مستقیم بود. لوکا در اثر اصابت چند گلوله در همان محل جان باخت و استلا هنگام انتقال به بیمارستان بهدلیل خونریزی داخلی فوت کرد. با این وجود چون از وجود نوزاد خبر نداشتند،کامیلا که نوزادی چندروزه بود،آسیبی ندید و پس از بررسی سابقه خانوادگی توسط بیمارستان وقتی متوجه شدند،انها فرزندی دارند،فرزند را در خانه پیدا کرده و کامیلا توسط مأموران بهزیستی به یتیمخانه منتقل شد.
در همان سال، خانوادهٔ قدرتمند دیپیِترو—یکی از شاخههای قدیمی مافیای جنوب ایتالیا—برای سالها از داشتن فرزند محروم مانده بودند.لئوناردو دی پیِترو به اصرار همسرش به یتیمخانه مراجعه کرده و با دیدن کامیلا که چشمان آبی سردی داشت،او را دارای پتانسیل دانسته و او را به فرزندی پذیرفت.
از آن لحظه،کامیلا رسماً عضو خاندان دی پیِترو شد و نام خانوادگیشان را گرفت.
چند سال پس از فرزندخواندگی کامیلا، ماریا دی پیِترو،همسر لئوناردو،بهطور غیرمنتظرهای باردار شده و صاحب فرزندی شد: ریکاردو. ریکاردو از دوران کودکی نسبت به کامیلا احساس رقابت و خصومت نشان میداد؛ خصومتی که با گذشت زمان به شکلی پایدار و ریشهدار تبدیل شد.زیرا با وجود آنکه ریکاردو وارث واقعی خانواده بود،همه کامیلا را قبول داشتند.(ریکاردو از همان آغاز دوران کودکی با حضور کامیلا آشنا شد؛او هرگز نتوانست حضور آرام، کنترلشده و بدون نقص خواهرخواندهٔ خود را نادیده بگیرد. کامیلا با هوش و مهارت خود، حتی در سنین نوجوانی، تصمیمات خانواده را زیر نظر داشت و گاه بهطور مستقیم یا غیرمستقیم آنها را به مسیر درست هدایت میکرد.
در جلسات داخلی خاندان دی پیِترو، زمانی که نقشهای برای مقابله با دشمنان مافیایی طراحی میشد، ریکاردو بیش از دیگران به او اعتماد میکرد.
اما این اعتماد، با نفرت و حسادت درهم آمیخته بود. ریکاردو نمیتوانست آشکارا بپذیرد که کامیلا، با آن سن کم و تجربهٔ محدود، چهرهٔ قدرتمند خانواده است؛ بااینحال، نمیتوانست از او فاصله بگیرد.
یک نمونه از تنشهای آشکار میان آنها در سن هفده سالگی ریکاردو رخ داد. خاندان دی پیِترو در یک معامله حساس با یکی از خانوادههای رقیب در ناپل شرکت داشت. ریکاردو مسئول پشتیبانی عملیاتی بود و کامیلا وکیل پرونده. هنگامی که جلسه به وضعیت بحرانی رسید، کامیلا برخلاف انتظار ریکاردو، از موضع قانونی حمایت کرد که بخشهایی از منافع ریکاردو و شاخهٔ عملیاتی خانواده را محدود میکرد.
ریکاردو عصبانی شد و برای اولین بار، در سکوت خود به او نگاه کرد؛ نگاه پر از نفرت، اما همراه با نوعی وابستگی که نمیتوانست آن را آشکار کند.
کامیلا بدون کوچکترین واکنشی، پرونده را به شیوهٔ خود مدیریت کرد و نتیجه، نجات خانواده از ورشکستگی احتمالی بود. از آن لحظه، ریکاردو فهمید که هرچقدر هم مقاومت کند، کامیلا ستونی است که نمیتواند بدون آن عمل کند.
با گذشت سالها، این رابطه پیچیدهتر شد. ریکاردو نمیتوانست موفقیت یا شکست خانواده را بدون حضور و تصمیم کامیلا تصور کند. حتی در شرایطی که ریکاردو دستور مستقیمی برای اقدام نظامی یا جمعآوری اطلاعات میداد، گهگاه ناخواسته منتظر پیشنهاد یا ارزیابی کامیلا میماند.
او نه به عشق، بلکه به نوعی وابستگی عملی و روانی نسبت به او دچار شده بود؛ وابستگیای که گاهی باعث میشد دستورها را معطل کند یا تصمیم خود را تغییر دهد، صرفاً به دلیل نظر و توصیهٔ کامیلا.
او مردی کنترلگر و وابسته بود که به هر نحوی میخواست کامیلا را مال خود کند و مهم نبود چند بار کامیلا او را رد کند و نادیده بگیرد.)
خاندان دیپیِترو، مطابق سنت خانوادگی، کامیلا را از نوجوانی تحت آموزشهای گسترده قرار دادند:
حقوق،مذاکره و چانهزنی،تحلیل سیاستهای جنایی،و ساختارهای قانونی مرتبط با فعالیتهای مافیایی.
بهمرور، توانایی تحلیلی بالای او، رفتار سرد و تمرکز بیوقفهاش، او را به فردی قابلاعتماد و درعینحال هولناک تبدیل کرد. کامیلا از بیستسالگی وارد حوزهٔ حقوق شد و در مدت کوتاهی، به وکیل رسمی خانواده تبدیل گشت.
شهرت کامیلا تنها به مهارت حقوقی او محدود نبود. آنچه او را به چهرهای بحثبرانگیز تبدیل کرد، بیطرفی گزینشی و غیرقابلپیشبینی بودنش بود.
او گاهی بهشکل بیچونوچرا از خاندان دیپیِترو دفاع میکرد؛
اما در پروندههای دیگر، برخلاف انتظار، از طرف مقابل پشتیبانی مینمود و با استدلالهای دقیق و ضربهزننده، رأی را به نفع کسی صادر میکرد که هیچکس انتظارش را نداشت.
به همین دلیل، در محافل جنایی و قانونی ناپل، لقب «وکیل مدافع شیطان» را به او دادند—چراکه معلوم نبود چه کسی در هر پرونده، “شیطان” واقعی از نظر اوست.
این رفتار، اگرچه او را به چهرهای کاریزماتیک و تأثیرگذار تبدیل کرد، اما همزمان بیاعتمادی و خشم بسیاری از خاندانهای جنایی را برانگیخت.
در سنین سیسالگی، کامیلا به یکی از قدرتمندترین چهرههای حقوقی زیرزمینی جنوب ایتالیا بدل شده بود.
در چند پروندهٔ مهم، با دفاعهای بیرحمانهاش علیه خاندان کاستلانِزا—که رقیب دیرینهٔ خاندان دیپیِترو بودند—ضربات سنگینی به آنها وارد کرد. بااینحال، غیرقابلپیشبینی بودن او، حتی نسبت به خاندان خودش، باعث شد هردو طرف او را تهدیدی بالفعل بدانند.
او بهصورت رسمی و غیررسمی، از جایگاهی برخوردار بود که در بسیاری موارد تعیینکنندهٔ مرگ یا زندگی افراد میشد.
در سال 2004، زمانی که 34 سال داشت، کامیلا هدف عملیاتی برنامهریزیشده از سوی خاندان کاستلانِزا قرار گرفت.
در یک شب کاری، هنگام خروج از دفترش، چند فرد مسلح کمین کرده و به او شلیک کردند. سه گلوله به ناحیهٔ قفسهٔ سینهاش اصابت کرد و علت اصلی مرگش گشت. انها بدن مجروح کامیلا را به دفتر کارش بازگرداند و ساختمان را آتش زدند. علت مرگ او در گزارش رسمی شلیک به قفسه سینه و سوختگی شدید ذکر شده است.
༶•┈୨♡୧┈•༶
私は確信したい。人間は恋と革命のために生れて来たのだ。
༶•┈୨♡୧┈•༶
Reference used!
Time: 6 hours
༶•┈୨♡୧┈•༶
#digital_art | #bsd | #oc | #Noriko
༶•┈୨♡୧┈•༶
༶•┈୨♡୧┈•༶
𝔚𝔢𝔩𝔠𝔬𝔪𝔢 𝔱𝔬 𝔱𝔥𝔢 ℌ𝔞𝔷𝔟𝔦𝔫 ℌ𝔬𝔱𝔢𝔩.
༶•┈୨♡୧┈•༶
Hazbin Hotel oc | Carmen
༶•┈୨♡୧┈•༶
Time: 9:30 h
༶•┈୨♡୧┈•༶
#Digital_art | #Hh | #Oc | #Carmen
༶•┈୨♡୧┈•༶
اسم: کارمن ده لا وگا(Carmen De la Vega )
القاب:کارینو(Carino)(توسط ولنتینو)،می کِریدا(Mi querida)(توسط ولنتینو)،قرمزی(توسط هاسک)،ملکه کارت ها
سن قبل از مرگ:20
سن بعد از مرگ:60+
قد قبل از مرگ:168
قد بعد از مرگ:185
علت مرگ:سوختگی شدید در آتشسوزی
خصوصیات اخلاقی:جذاب،شیطون،بازیگوش،بیخیال و خونسرد،عاشق هیجان،کلهشق،مغرور،لاسزن
MBTI: Entp-a
Enneagram: 8w7
ملیت:اسپانیایی،بزرگ شده آمریکا
علایق:قمار کردن،لباس های کوتاه و سکسی،مشروب خوردن،سر به سر گذاشتن دیگران،بردن،تارت توتفرنگی، مامانش،زندر
تنفرات: لباس های پرنسسی،ماهی،گوش کردن به کسی، آتش،پدرش
گذشته:
کارمن در سال 1952 در سویل،شهری واقع در اسپانیا،متولد شد.شهری پر از موسیقی،شراب و قمار.در بین 5 برادر و 3 خواهر،کارمن کوچک ترین فرزند خانواده بود و همچنین زیباترین و باهوشترین.با همه ی اینها،خانواده اش فقیر بودند.شاید چون پدرش دائم درگیر شراب و قمار بود و کل داراییهایشان را به فنا داده بود. پدرش از ترس طلبکارها دو دختر دیگرش را فروخته بود و حتی پسرهایشان را به خدمت طلبکارهایش در اورده بود.مادر کارمن زن ضعیفی بود که در مقابل زورگویی های همسرش کاری از دستش برنمیآمد و حتی بارها در حد مرگ برای اینکه مقابلش ایستاده بود کتک خورده بود. اما اینبار نمیخواست به خاطر همسر همیشه بدهکارش،کارمن را هم از دست بدهد.بنابراین یک شب،شبانه از خانه بیرون زد و همراه کارمن هفتساله به فلوریدا رفت. مادرش تصور میکرد «آمریکا» کلید نجاتشان خواهد بود اما... پدرشان دنبالشان به آمریکا امد و وانمود کرد که تغییر کرده است،با این وجود به محض اینکه مادر کارمن او را به داخل خانه راه داد انقدر او را کتک زد که از شدت جراحات مرد.و کارمن کوچک زیر دست او افتاد.هنوز هفت ساله بود که پدرش او را در کاباره ای استخدام کرد تا بتواند پول به دست بیاورد و خرج مشروب و قمارش را در بیاورد.در پانزدهسالگی بود که کارمن به طور رسمی به عنوان یک استرایپر( رقصنده با میله) در همان کاباره کارش را شروع کرد و مورد توجه قرار گرفت. اما خواهرانش(همون زن هایی که در کاباره کار می کردند و تا 15 سالگی کارمن هم پیششون بوده و بیشتر با اونا بزرگ شده) نمیخواستند او هم،همان راهی را برود که آنها رفته بودند.پس تمام درآمدشان را برای آزادی او خرج کردند و کارمن برای اولین بار در زندگیش مستقل شد.هرچند او از شغلی که داشت بدش نمی آمد و هرازگاهی در این بار و آن بار همان کار را انجام میداد. یک بار قمار توجه اش را جلب کرد و پس از اینکه در اولین دور قمارش برد،شیفته و معتاد آن شد. اما اولین باخت در قمار همیشه آخرین باخت است. درست است که کارمن،بخاطر تقلب رقیبانش باخت اما نمی توانست این را ثابت کند و هیچکس حرف یک دختر 18 ساله را باور نمی کرد.بنابراین از تنها راه حلی که میشد استفاده کرد.فرار. مرد جوانی که در نزدیکی بار بود وقتی او را دید که فرار می کند در حالی که چندین مرد گردنکلفت دنبالش هستند،تصمیم گرفت به او کمک کند و او را فراری داد.ولنتینو،که همان مرد جوان بود وقتی داستان کارمن را شنید،با کسانی که کارمن به آنها باخته بود ملاقات کرد و بدهی کارمن را پرداخت. علاوه بر اینها وقتی فهمید کارمن جایی برای ماندن ندارد در خانه اش به او جایی برای زندگی کردن داد.
دو سال بعد وقتی کارمن برای خرید بیرون رفته بود،پدرش او را دید و یواشکی تعقیبش کرد و مکانی که در آن زندگی می کرد را یاد گرفت.از آنجا که بدهی بسیار بدی به بار آورده بود شانس نجاتش را پیدا کرده بود.در عوض بدهیش دخترش را فروخت و جایش را به طلبکارهایش گفته بود. آنها نیز وقتی کارمن تنها بود او را دزدیدند و به انباری متروکه بردند.بعد از اینکه کارشان تمام شد برای پاک کردن آثار کارشان او را در همان انبار رها کردند و انبار را آتش زدند.این گونه بود که کارمن مثل گوسفند،قربانی گناهان پدرش شد.
به دلیل گناهانی که در زندگیش مرتکب شده بود(قمار و روابط نامشروع) کارمن پس از مرگ به جهنم رفت ولی در مقایسه با زندگیش،جهنم برایش مانند بهشت بود. کارمن توانست به کمک هوش و کاریزمایش با بردهای پی در پی در قمار و روح هایی که صاحب گشته بود یک اورلرد بشود و صاحب یک کازینو در پنتاگرام سیتی بود. در این حال شایعاتی در مورد قماربازی شنید که هیچ باختی نداشته و توجه اش جلب شد.کارمن تصمیم گرفت بزرگترین قمار زندگیش را بکند، بدون هیچ حیله ای در مقابل هاسک قمار کرد. هردو روحشان را وسط گذاشته بودند ولی این وسط،این کارمن بود که باخت. کارمن واقعا هاسک را تحسین کرد و ابراز نمود که خوشحال است که به همچین فردی باخته است.اما کارمن آدمی نبود که بخواهد روحش دست کسی بماند و هیچ قدرتی نداشته باشد.پس به سراغ یک آشنای قدیمی رفت،ولنتینو.در عوض اینکه ولنتینو بذارد قدرتهایش را داشته باشد و تقریبا آزاد بگذاردش،روحش را با او معامله کرد.
اما از آنجا که قبل تر با هاسک معامله کرده بود،این معامله جدید،معامله قبلی را بهم زد و باطل نمود و روح کارمن به دست ولنتینو افتاد.
#Character_bio
༶•┈୨♡୧┈•༶
𝔚𝔢𝔩𝔠𝔬𝔪𝔢 𝔱𝔬 𝔱𝔥𝔢 ℌ𝔞𝔷𝔟𝔦𝔫 ℌ𝔬𝔱𝔢𝔩.
༶•┈୨♡୧┈•༶
Hazbin Hotel oc | Caroline
༶•┈୨♡୧┈•༶
Time: 6:37 h
༶•┈୨♡୧┈•༶
#Digital_art | #Hh | #Oc | #Caroline
༶•┈୨♡୧┈•༶