فرمایش میکرد؛ «ما رایت ذِلا مثل أِشتغال قَلبي بفارغِ القلب مِنّی»
هیچ ذلتی را از این بالاتر ندیدم که دلم به کسی مشغول باشد، که دلش از من فارغ است.
ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱
روزی عشق از ظرف وجودی شاعر لبریز میشه. طرفش برمیگرده بهش میگه دیوانه شدی این روزاها! این حرکتا چیه؟ شاعر کاملا جدی در حالی که لبخند میزنه رو به معشوق میکنه و میگه: «کشیدهاست به رسوایی و جنون، کارم...میان جمع بگویم که دوستت دارم؟!»
ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱