eitaa logo
دوبیتی سرا ,💐
119 دنبال‌کننده
211 عکس
22 ویدیو
0 فایل
این کانال ترکیبی از متنهای انگیزشی و عکس نوشته و دوبیتی های زیبا از شعرای سرزمینم می باشد. قابلیت استفاده واسه پروفایل گوشی یا پس زمینه گوشیت.💐💖🙏 https://eitaa.com/joinchat/715391369C624c952ee0 @DobeytiJ 🌹ارتباط با ادمین 🌹 @Jahan_So
مشاهده در ایتا
دانلود
تعدادی حشره کوچک در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند... آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند؛ یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشره ای که بیرون رفته بود برنگشته بود...! وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید. وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود؛ حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود. سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود؛ تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود...!! «شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد، اما مطمئن باشید خارج از پیله تنهایی، غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است!» ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👉 @DobeytiJ
📚داستان کوتاه ماهی سرنوشت صبح تازه شروع شده بود، مرد جوان سوار بر اسب شد تا به بازار شهر برود، در بین راه و کنار رودخانه پیرمردی را دید که نشسته است، از اسب پایین آمد و به سمت آن پیرمرد رفت، سلام کرد و به پیرمرد گفت: غریبه هستی؟ من شمارا هرگز این حوالی ندیده ام، اگر کمکی از دستم بر میاید بگو، پیرمرد گفت: فقط گرسنه ام ، مرد دستش را داخل بقچه ی که همراه داشت کرد و مقداری نان و پنیر و سبزی به پیرمرد داد و کنار او نشست. پیرمرد بعد از خوردن صبحانه ی تعارفی، به مرد گفت: تو از آنچه در بقچه داشتی به من بخشیدی و من نیز از آنچه در بقچه دارم به تو خواهم بخشید. مرد گفت: ای پیرمرد مرا شرمنده نکن ای کاش که طعامی ارزشمند همراه خود داشتم و از آن به تو میدادم. پیرمرد تُنگ شیشه ای را از بقچه اش بیرون آورد و روبروی مرد گذاشت، دستش را در آب رودخانه برد و چهار عدد ماهی زیبا بیرون آورد و در ظرف ریخت، مرد متعجب نگاه میکرد که چگونه بدون تور و قلاب توانست این کار را انجام دهد. در این فکر بود که پیرمرد دستش را روی دست مرد جوان زد و گفت: این ماهی بزرگ تو هستی و ماهی کوچکتر همسرت و آن دو ماهی کوچک پسران تو اند. دوست داری بدانی که کدام از شما زودتر خواهید مُرد، مرد اول از حرف پیرمرد ناراحت شد ولی بعد کنجکاو شد تا ببیند نتیجه ی کار چیست و علی رغم میلش قبول کرد، پیرمرد دستش را روی تُنگ شیشه ای گذاشت و گفت هر زمان که دستم را بردارم یکی از ماهی ها خواهد مُرد نگاه کن تا ببینی اول نوبت کدام ماهی خواهد شد، تمام وجود مرد را نگرانی فراگرفت، صدای طپش قلبش از بیرون سینه شنیده میشد، ناگهان پیرمرد دستش را به آرامی از روی ظرف برداشت و هر دو دیدند که ماهی بزرگ دیگر حرکت نمیکند و مُرده است. مرد بی آنکه چیزی بگوید لبخندی زد و به سمت اسب رفت و با خوشحالی سوار شد، پیرمرد گفت آیا نمیخواهی از سرنوشت بقیه ی اعضای خانواده ات با خبر شوی، مرد لگام اسب رو کشید و گفت بهترین هدیه را از تو گرفتم، همین که میدانم داغ همسر و فرزندانم را نخواهم دید برای من کافیست. از این پس زندگی برایم زیباتر خواهد بود، مرد اسب را تازاند و رفت. ✨✨✨✨✨✨✨ 👉 @DobeytiJ
✍ قناعت یا خاک گور 🔹شنیدم بازرگانی ۱۵۰ شتر بار داشت و ۴۰ غلام خدمتکار که شهر به شهر برای تجارت حرکت می‌کرد. 🔸یک شب در جزیره کیش مرا به حجره خود دعوت کرد. 🔹به حجره‌اش رفتم، از آغاز شب تا صبح آرامش نداشت، مکرر پریشان‌گویی می‌کرد و می‌گفت: فلان انبارم در ترکمنستان است و فلان کالایم در هندوستان. این قباله و سند فلان زمین می‌باشد. فلان چیز در گرو فلان جنس است. فلان کس ضامن فلان وام است. در آن اندیشه‌ام به اسکندریه بروم که هوای خوش دارد، ولی دریای مدیترانه طوفانی است. 🔸رفیق! سفر دیگری در پیش دارم، اگر آن را انجام دهم، باقی‌مانده عمر گوشه‌نشین گردم و دیگر به سفر نروم. 🔹پرسیدم: آن کدام سفر است که بعد از آن ترک سفر می‌کنی و گوشه‌نشین می‌شوی؟ 🔸در پاسخ گفت: می‌خواهم گوگرد ایرانی را به چین ببرم، که شنیده‌ام این کالا در چین بهای گرانی دارد. از چین کاسه چینی بخرم و به روم ببرم. در روم حریر نیک رومی بخرم و به هند ببرم. در هند فولاد هندی بخرم و به شهر حلب (سوریه) ببرم. در آنجا شیشه و آینه حلبی بخرم و به یمن ببرم. و از آنجا لباس یمانی بخرم و به پارس (ایران) بیاورم. 🔹بعد از آن تجارت را ترک کنم و در دکانی بنشینم. 🔸او این‌گونه اندیشه‌های دیوانه‌وار را آن‌قدر به زبان آورد که خسته شد و دیگر تاب گرفتاری نداشت. 🔹در پایان گفت: رفیق! تو هم سخنی از آنچه دیده‌ای و شنیده‌ای بگو. 🔸گفتم: آن را خبر داری که در دورترین جا از سرزمین غور (میان هرات و غزنه) بازرگان قافله‌سالاری از پشت مرکب بر زمین افتاد؟ 🔹چشم تنگ و حریص دنیاپرست را تنها دو چیز پر می‌کند: قناعت یا خاک گور. ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👉 @DobeytiJ
اربابی طمعکار و کم فروش در مغازه بقالی خود غلامی هندی داشت . ارباب به او گفته بود هر زمان که مشتری روغن یا عسل خرید، بعد از وزن کردن از غفلت مشتری استفاده و انگشت داخل کاسه کن و مقداری از عسل یا روغن را بردار و انگشتت را به دهانه خیک بمال. با این روش بعد از مدتی ارباب مقدار زیادی روغن و عسل جمع کرده بود. غلام از این کار بسیار تنفر داشت، اما از ترس فقط در دل می توانست ارباب خود را ناله و نفرین کند. روزی سر خیک، که تا آن روز بسیار بزرگ شده بود باز شد و عسل ها به زمین ریخت و ارباب هر کاری کرد نتوانست جلوی ریختن عسل ها را بگیرد غلام با دیدن این صحنه زبان باز کرد و به ارباب طماع خود گفت: انگشت انگشت جمع کردی، خیک خیک از دست دادی بَد مکن که بد اُفتی ، چَه مکن که خود اُفتی ( شمس تبریزی) اگر به کارهایی که می کنی و اتفاقاتی که برای تو رخ می دهد دقت کنی، متوجه می شوی که هرلحظه در حال مواجه با عکس العمل رفتار خودت هستی. ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👉 @DobeytiJ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍒🍏تنقلات پیشنهادی ویژه کودکان برای روزهای مدرسه! 🔹کودک مبتلا به کم خونی:  مویز و بادام 🔹کودک مبتلا به شب ادراری: ترکیب مغزهای فندق، بادام، گردو و پسته 🔹کودک کم بنیه:  نخودچی 🔹کودک پرهیجان: شربتهای ترش‌مزه مثل عناب، آلبالو یا شربت آبلیمو شکر 🔹کودک مبتلا به یبوست: حریره و انجیر خشک 🔹کودک مبتلا به سرماخوردگی مکرر: بادام 🌱تربیت و مشاوره کودک و نوجوان🌱 @psychologymomehrabi @miveedeel
هدایت شده از کودکانه
توجه توجه👨‍👩‍👧‍👧 والدین محترم، اگر کودک شما استعداد یا توانایی منحصر به فردی داره، می تونید ازش فیلم بگیرید و برایم بفرستید تا داخل کانال قرار بدهم. (این میتونه یه تشویق باشه براشون) ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ تبلیغات پذیرفته می شود. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 برای ارسال کارها به آیدی 👇پیام دهید. @jahani_m13 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 دوستان عزیز می توانید کانال ما را در ایتا دنبال کنید. @juvenile99 https://eitaa.com/joinchat/548143336Cb9802c330b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام. درصورت علاقه به داشتن کندوی🐝عسل که محصول🍯ناب طبیعی بطور مرتب تحویل شما شود و در یک کار زیبای تولیدی مردمی وارد شوید، میتونید از طریق لینک زیر ثبت نام و ما را هم دعا کنید✅ اگر تا یک هفته دیگه ثبت نام کنید، مشمول دریافت «عسل طبیعی» تابستانه «بطور کامل» خواهید شد. panel.ehyakhak.com/register?ref=7e99n