#رئیسی
دیگهواقعارئیسیاومدبهمیدون
بروخونتونفریدون
پینوشت: چه شعارایی میدن ملت🤣
یادِ
دیوچوبیرونرود فرشتهدرآید افتادم😐😂
#حلالت_نمیکنیم
#عبرت_ایندگان
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
رئیسی:
شرط ادب این بود من دست مبارک رهبر معظم را میبوسیدم لکن شرائط کرونایی این توفیق را از من سلب کرد (((:
#توچنینخوبچرایی؟
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲
به کوری چشم آنهایی
که نمیتوانند ببینند…
#عبرت_ایندگان
#تنفیذ_سیزدهم
#حلالت_نمیکنیم
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از نشریه دانش آموزی رافعه:)✌️
بن عفیف: میثم تو دیوانهای!
میثم تمار: تا مردم گمان نکنند دیوانهای، ایمانت ڪامل نمیشود . .
بن عفیف: این که فرمودی، حدیثِ نبویست؟
میثم تمار: حدیثِ عشق است!
با دارِ بلا اُنس بگیرید و در آن حال
از میثمِ تمار بپرسید علی(ع) کیست ..
22 ذی الحجه شهادت جناب میثم تمار(ع)
#دستمارآبهمحرݥبرساݩیدفقط💔~•
🌱@POROFAIL_ZEINAB♥️💣
#طلبگی👳🏻♂
تسبیح حضرت زهرا(سلام الله علیها) بعد از نماز خیلی اثر دارد و کارهای نابسامان زندگی ما را سامان میدهد.
اگر کارت گره خورده ، تسبیح حضرت زهرا (سلام الله عليها) را بگو ، تا کارگشایی کند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آن را به حضرت زهرا (علیها السلام) تعلیم داد تا در امور دنیوی دخترش گشایشی پیدا شود.
#آیت_الله_ناصری 🌱
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا در آغوش
امام زمان( عج) 😍☺️
#امام_زمان
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
دلم میگیࢪد تو ࢪا
تمنا مے کنم
رفیق گمنام مݩ 😍❤️
#رفیق_گمنام
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِ مُحَمَد وآلِهِ الطاهِرین🕊
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
🔰 مباهله
روز مباهله از مقدس ترین روزهای ایام سال است. مباهله كه از بِهال و تضرّع است یك سنخ دعاست. انسانی كه مستجاب الدعوه است از كرامت برخوردار است. خصوصیت مباهله در این نیست كه این ها اهل دعایند و دعای این ها مستجاب است؛ زیرا این لازمه عصمت و لازمه امامت نیست، یک لازمه مشتركی است. ممكن است برخی از مؤمنان ویژه دعایشان مستجاب باشد. آنچه در جریان مباهله مطرح است این است كه اول برهان بود, بعد دعای اثربخش.
📚 آیت الله جوادی آملی ۱۳۹۴/۷/۱۳
#مباهله
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
•°🌱
#مباهله
مباهله یعنی:
احتیاط!
دلت را به خدا بسپار...
دستت را از دست
پنجتن «علیهمالسلام»
رها مکن!
وگرنه گُم میشوی!
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از کانال رسمی شهید روحالله قربانی
#مباهله
✳️جنگی است، اما بدون شمشیر؛ سپاهی است، اما سربازانش پنج نفر؛ پیروزی ای برای "حیدر علیه السلام"، اما نه از جنس خیبر؛
این بار "فاطمه سلام اله علیها و فرزندانش" نیز به میدان آمده اند..
@shahid_roohollah_ghorbani
زیباے من😌
تویی ڪہ حال مࢪا میفهمی ❤️
مثل آن وقتـ ڪہ به تو گفتم :
دوست داࢪم زیر باروݩ دستانت ࢪا بگیࢪم و قدم بزنیم و دࢪ
همان لحظہ ماشینی بر ما آب بپاشد 😂
و مانند موش آب کشیده شویم😍
و تو هم با لبخند حࢪف
مࢪا تایید کردے و گفتے زیبا تر از
این نمیشود😌
رفیق جانم
#رفیقانه
#رفیق_طوری
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
#مسیحاےعشق
#پارت_چهل_ششم
کسی از داخل صدایش میزند:مشدی
مشدی باز تشکر میکند:ممنون دخترم،من برم تو یاعلی باباجان
مشدی میرود و علی خودش را به سیدجواد میچسباند،در حالی که آبنبات را گوشه ی لپش
گذاشته. خودش ر ا لوس میکند:دایی برام بستنی میخری؟
سید موهایش را بهم میریزد:وروجک فعال اونو تموم کن بعد..
به طرف من برمیگردد
:+راستی مادر،پنجشنبه این هفته ختم انعام دارن،تو مسجد. گفته بودن به شمام بگم تشریف
بیارین.
تعجب میکنم
:_مادر شما؟آخه منو که...
:+بله ذکر خیرتون رو از خانمای مسجد شنیدن.
:_آها،باشه چشم،قبول باشه
:+سلامت باشید
سید سرش را بلند میکند و به آن طرف خیابان چشم میدوزد
:+اون آقا با شما کار دارن؟؟
سرم را برمیگردانم،یک ماشین شاسی بلند آخرین سیستم،آن طرف خیابان ایستاده ،شیشه های
دودی اش اجازه نمیدهد،خوب ببینم اما انگار کسی داخلش برایم دست تکان میدهد.
میگویم:فکر نمیکنم...
راننده اش پیاده میشود،تازه میشناسمش...
بلند داد میزند:نیکی و دست تکان میدهد.
سید با تردید میپرسد:اگه مزاحمه...
نفسم را با صدا بیرون میدهم:نه آشناست
چشمانم را میبندم،نفس عمیق میکشم و چند قدم جلو میر وم. یادم میآید خداحافظی نکرده ام.
برمیگردم. سید جواد مات و مبهوت مانده.
:_من برم دیگه بااجازه تون،سلام منو به حاج خانم برسونین.
:+به سلامت ،بزرگواری تون رو میرسونم.
برمیگردم و به آن طرف خیابان میروم. چادرم را از دو طرف آنقدر محکم کشیده ام که حس
میکنم به پوست سرم چسبیده.
به ماشین که میرسم،آرام میگویم:اینجا چیکار میکنی؟
فریبرز،به ماشین اشاره میکند:سوار شو
:_میگم اینجا چی کار میکنی؟
:+منم گفتم سوار شو،زود باش نیکی بدو
:_چی شده؟
لحنش نگرانم میکند. ناچار سوار میشوم. فریبرز هم مینشیند. ماشین را روشن میکند و با
سرعت به راه میافتد.
با نگرانی میپرسم:چی شده آخه؟
پوزخند میزند،و با همان لحن پر از کنایه اش میگوید:بامزه شدی!
و به چادرم اشاره میکند .
:_تعقیبم کردی که اینو بهم بگی؟خیلی خب،حالا بزن کنار.
صدای موبایلم بلند میشود،قبل از اینکه درش بیاورم فریبرز میگوید:باباته
:_چی؟
:+پشت خط،باباته،بهش نگی این دور و ورایی،بگو...بگـــــو.... اصلا بگو انقلابی
:_چی؟انقلابی؟؟چرا باید دروغ بگم؟
:+مجبوری،بگو اومدی کتاب بخری،به خاطر خودت میگم.. باور کن..
تلفن را میگیرم،راست میگوید،باباست...
:_من نمیتونم...نمیتونم دروغ بگم...
:+پس اصلا جواب نده
:_میگی چی شده یا نه؟
:+داشتیم میاومدیم خونه ی شما. سرخیابونتون تو رو دیدیم. یعنی بابات دید،گفت نیکیه؟ من
گفتم نه بابا این که چادریه. خلاصه اینکه بابات داشت میاومد دنبالت. من نذاشتم .
صدای موبایل من قطع میشود و چند ثانیه بعد صدای موبایل فریبرز میآید.
فر یبرز)هیس(میگوید و جواب میدهد
:_سلام مهندس
:_نه بابا،گفتم که نیکی نیس. نه اومدم دنبال اون دختره،نیکی نبود.
:_عه؟نیکی خونه نیس؟
:_آره دیگه،حتما بیرونه
میخندد_:نه بابا نیکی و چادر؟؟؟!!!!
:_نه خیالتون راحت،منم الان میام
تلفن را قطع میکند..
حس میکنم ضربان قلبم یکی درمیان شده،اگر بابا بفهمد من چادر سر میکنم... وای از تصورش
بدنم میلرزد... بابا،مثل تمام پدرهای دنیا خوب و مهربان است..اما اگر عصبانی شود،هیچ چیز
جلودارش نیست... وای خدای من...
فریبرز ادامه میدهد
:+حالا جدی جدی چادر سر میکنی؟ یا دوربین مخفیه؟
صدایم از عمق چاه بیرون میآید
:_نگه دار
:+چی؟
:_گفتم نگه دار...
فریبرز اتومبیل را متوقف میکند.
:+نیکی حالت خوبه؟
به طرفش برمیگردم،به سختی جلوی شیشه ی ترک خورده ی بغضم را میگیرم
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#مسیحاےعشق
#پارت_چهل_هفتم
_:میشه....یعنی...لطفا به هیچکس چیزی نگو..خواهش میکنم...
:+هیچکس رو قول نمیدم،اما به پدر و مادرت چیزی نمیگم،خیالت راحت...
پیاده میشوم،چند کوچه پایین تر،به خانه ی فاطمه میرسم. حالم خوش نیست،این را قیافه ام
فریاد میزند... فاطمه در را که باز میکند،صورت پر از لبخندش به چهره ی ویرانم میافتد...
:_نیکی؟چی شده؟بیا تو ببینم..
دستم را میکشد و به طرف اتاقش میبرد،در اتاق را میبندد و من تازه وقت میکنم به یاد بیاورم
کجا هستم.. چه شد و حال خرابم،به خاطر چیست...
فاطمه را بغل میکنم و گریه میکنم..
🌸
فرشته،دخترخاله ی فاطمه،قاشق را چند دور میچرخاند و لیوان آب قند را به دستم میدهد.
:_نمیخورم
:+بخور،رنگ به رو نداری،حتما فشارت افتاده..
با اکراه لیوان را میگیرم و جرعه ای میخورم. فاطمه با کنجکاوی میگوید
:+آخه چی میشه خب؟ مگه قول نداد به مامان و بابات چیزی نگه..؟
میگویم
:_قول داد،ولی میترسم... گفت قول نمیده به هیچکس نگه،یعنی ممکنه به یه نفر بگه..
:+نگران نباش نیکی جونم،مطمئنم به کسی چیزی نمیگه...
:_وای فاطمه...
فرشته با مهربانی دستم را میگیرد:غصه نخور عزیزم
دستانم را جلوی صورتم میگیرم
:_آخه شما مامان و بابای منو نمیشناسین...از چادر متنفرن...
فاطمه میگوید:اینطوری که نمیشه نیکی،تو بالاخره میخوای بری دانشگاه..باید یه کاریش بکنی
دیگه...همه چی رو بسپار به خدا
راست میگوید... چرا خدای مهربانم را به یاری نطلبم؟ همان که قدم قدم راه را نشانم داد...
خدایا،توکل بر تو،که هیچگاه تنهایم نمیگذاری..
صدای پیامک موبایلم میآید.
گوشی را برمیدارم
دانیال هست :
فریبرز بهم گفت چی شده،نگران نباش،قول داد به هیچکس نگه. باید ببینمت نیکی
اشکهایمـ را پاک میکنم،خیالم راحت شد،پس فریبرز این خبر را میخواست به دانیال بدهد...
رازم تا حدودی برملا شده،اما خیالم آسوده است که دانیال حداقل آن را پیش خودش به امانت
نگه میدارد.. اما پیامکش را نادیده میگیرم. نمیخواهم به او،یا هرچیز دیگر که مرا به گذشته ام
وصل میکند نزدیک شوم
:_ببخشید بچه ها،روز شمارم خراب کردم..
فاطمه میخندد:نه بابا
فرشته با خنده میگوید: حالا یه خبرخوش
و مرموزانه به فاطمه نگاه میکند و ریز میخندد.
فاطمه گونه هایش،رنگ انار میشود. کوسن روی تخت را به طرف فرشته پرت میکند:کوفت
فرشته میخندد،دوانگشتی دست میزند و آرام میخواند:بادا بادا مبادک بادا...
میگویم:آره فاطمه؟
جدی به طرفم برمیگردد:نه بابا نیکی،این دیوونه یه چیزی میڱه،تو چرا باور میکنی؟
:_پس قضیه چیه؟
:+یه خواستگاری سادست بابا...جواب رد دادم،اونام رفتن...
:_خب طرف کیعه؟
:+پسرعموم
:_خب عیبش چیه؟چرا قبول نکردی؟
:+پسرخوبیه،ولی اونی که میخوام نیس..تازه خیلی زوده من بخوام به ازدواج فکر کنم.
فرشته میگوید:
،پسرعموش همه چی تمومه ها ولی این دختر،منتظر
شاهزاده ی سوار بر اسب سفیدشه!
فاطمه با لبخند قشنگ روی لبش میگوید:میاد، مطمئنم که میاد❁
از شدت استرس،کف دست هایم عرق کرده، تسبیح فیروزه ای که فاطمه برایم از کربلا آورده
،مدام دور دستم میچرخانم و ذکر میگویم...
بابا میزند روی شانه ام:پاشو نیکی بذا من بزنم
بلند میشوم و بابا پشت لپ تاب مینشیند
خدایا،سرنوشتم را به تو میسپارم...
بابا آرام کد و رمز عبور را میزند... سایت شلوغ است و کفاف این همه جمعیت را نمیدهد...
بابا دوباره تلاش میکند..ـ چشم هایم را میبندم و پشت به صفحه میایستم... یا ضامن آهو...
صدای جیغ مامان میآید
:_وای آفرین نیکی...
برمیگردم... خدای من...نگاهم روی رتبه ی دورقمی ام متحیر میماند... وای خدایا شکر....
مامان،ازشدت ذوق بغلم میکند... مدت ها بود که حسرت این آغوش را داشتم...
بابا را هم بغل میکنم... صدای موبایلم میآید،فاطمه است.
:_الو فاطمه؟
صدایش نگران است
:+سلام نیکی چی شد؟تونستی ببینی؟
اشکهایم ناخودآگاه میریزند
:_آره،فاطمه..همونی که میخواستم...
صدایش رنگ خوشحالی میگیرد
:+راس میگی؟تبریک
:_اوهوم،تو چی؟
:+نه من هنوز ندیدم... دعا کن نیکی...
:_دیدی خبرم کنا..
:+باشه باشه خداحافظ
:_خداحافظ.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
هدایت شده از خبرگزاری فارس
زاکانی شهردار تهران شد
🔹علیرضا زاکانی با کسب اکثریت آرای منتخبین شورای ششم تهران به عنوان شهردار جدید تهران انتخاب شد.
@Farsna
#سیدناخامنهای:
✨گونه که در قضیهی مباهله در صدر اسلام همهی ایمان در مقابل کفر قرار گرفته بود، امروز نیز در جمهوری اسلامی ایران، همهی ایمان در مقابل کفر قرار گرفته است و همانگونه که در آن زمان صفای معنوی پیامبر صلی الله علیه و آلهوسلم و خاندان ایشان توانست دشمن را از میدان خارج کند، امروز هم ملت ایران با اقتدار معنوی خود دشمن را از میدان جنگ خارج خواهد کرد.
۱۳۹۴/۰۵/۱
#آقامونه
#مباهله
#عید_مباهله
🌱Join→↓
『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از 『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
1_432887669.mp3
13.85M
#رزق_معنوی_شبانه☁️🌙☁️
°〖این پنج نور،
علت زیبای خلقتند . . . 〗•
🎤یاسین علوی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80