#از_روزی_که_رفتی👀📚
رها: با خونبس بودن من چیکار میکنید؟ جواب فامیلتونو چی میدید؟
صدرا: فعلا فقط به جواب تو فکر میکنم! جواب مثبت گرفتن از تو سخت تر از روبه رو شدن با اوناست!
رها: رویا چی؟!
صدرا: رویا تموم شده رها، باورکن! از وقتی اومدی به این خونه، همه رو کمرنگ کردی، تو رنگ زندگی من شدی، تو با اون قلب مهربونت! رها منو
ببخش و قبولم کن، به این فکر کن اگه این اتفاقات نمیافتاد، هیچ وقت سر راه هم قرار نگرفته بودیم؛ خدا بهم نگاه کرده که تو رو برام فرستاده!
رها: شما، چطور بگم... نماز، روزه، محرم، نامحرم!
صدرا: یه روزی گفتم از جنس تو نیستم و بهت فکر نمیکنم اما دروغ گفتم، همونموقع هم میخواستم شبیه تو باشم و تو رو برای خودم داشته باشم.
رها: فرصت بدید باورتون کنم!
صدرا: تو فرصت نمیخوای، آیه میخوای! تا آیه خانم بهت نگه، تو راضی نمیشی!
َ "چقدر خوب ناگفته های قلبم را میدانی مرد!"
صدرا تلفنش را به سمت رها گرفت:
_بهش زنگ بزن! الان دل میزنی برای بودنش!
رها تلفن را گرفت و شماره گرفت. صدرا از اتاق بیرون رفت. خاتونش خواهرانه های آیه اش را میخواست.
رها: آیه! سلام!
آیه: سالم! چی شده تو هی یادِ من میکنی؟
رها: کی میای؟
آیه: چی شده که اینجوری بیتاب شدی؟ به خاطر آقا صدراست؟
رها: تو از کجا میدونی؟
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی👀📚
آیه: فهمیدنش سخت نبود. از نگاهش، رفتارش، اصلا از اون بچه ای که به تو سپرد معلوم بود که یک دله شده، تو هم که میدونم هنوز بهش شک
داری!
رها: من نمیشناسمش!
آیه: بشناسش، اما بدون اون شوهرته؛ تو قلب مهربونی داری، شوهرتو ببخش برای اتفاقی که توش نقش زیادی نداشته، ببخش تا زندگی کنی!
اون مرد خوبیه... به تو نیاز داره تا بهترین آدم دنیا بشه! کمکش کن رها!
تو مهربون ترینی!
رها: کاش بودی آیه!
آیه: هستم... تا تو بخوای باشم، هستم؛ البته دیگه عروس شدی و من باید از اون خونه برم!
رها: نه؛ معصومه داره جهازشو میبره! گفته خونه رو آماده میکنه بریم اونجا! تو هم تا هر وقت بخوای میتونی بمونی!
آیه: پس تمومه دیگه، تصمیماتون رو گرفتین؟
رها: نه آیه، گفتن که اگه نخوام میتونم طلاق بگیرم و با مادرم تو همون واحد زندگی کنم!
آیه: رها فکر طلاق رو نکن میدونی طلاق منفور ترین حلالِ خداست!
رها: ما خیلی با هم فرق داریم!
آیه: فرق داشتن بد نیست، خودتم میدونی زن و شوهر نباید عین هم باشن، باید مکمل هم باشن!
رها: اعتقاداتمون چی؟
آیه: اون داره شبیه تو میشه، چندباری اومد بالا با بابام حرف زد. فهمیدم که داره تغییر عقیده میده، پسر مردم از دست رفت..
هر دو خندیدند. رها دلش آرام شده بود... خوب است که آیه را دارد!
『 @Dokhtarane_parva 』
#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ
سلام بر تو زماني كه ركوع و سجود مي نمايي
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
#سیدناخامنهای:
✨جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی به وسیلهی نواب صفوی در من به وجود آمده و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن کرد.
+ ۲۷ دیماه، سالروز شهادت سیدمجتبی نواب صفوی و یاران.
#آقامونه #نواب_صفوی
『 @Dokhtarane_parva 』
.❤️.
#تلنگـــــر⚠️
درخلوتخودبهاندیشه بنشین
و درتنهاییخودسخنانمرابشنو
نعمتهایمرابشمار
و خطاهایخودترا بهیادآر
مرادوستداشتهباش
و محبتمرا در دلدیگراننیزبیانداز
مهربانیهایمرا برایشانبازگوکن
و سایهسار لطفمرا بر فراز وجودشاننشانده 🌿
#اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج💚
『 @Dokhtarane_parva 』
#خنده_حلال 😂
یکی ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﻧﺎﺳﺎﻟﻤﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ، ﭼﻨﺪﺗﺎ ﭘﯿﭻ ﻭ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ، ﻫﺮ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯿﺸﯿﻢ، ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ که ﺍﺻﻮﻻ ﺁﺩﻡ ترسوییه، ﻣﯿﮕﻢ : ﯾﺎ ﺧﺪﺍ، ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ؟😂😂😂😂
#لبخند_بزن_رزمنده☺️
『 @Dokhtarane_parva 』
•💓•
#تلنگر
+بزرگیمیگفٺ:
همه مردم نسبت به همدیگه حقالناس دارن!!
پرسیدمینیچیکهنسبتبههم؟
فرمودنوقتییکیزارمیزنه
تاامامزمانشروببینه.
یکیمبیخیالدارهگناهمیکنه!
اینبزرگترینحقالناسیهکهباهرگناه..
میفتهبهگردنمون(((:💔"
#حق_الناس #امام_زمان
『 @Dokhtarane_parva 』
دخترانِ پرواツ
#از_روزی_که_رفتی👀📚 آیه: فهمیدنش سخت نبود. از نگاهش، رفتارش، اصلا از اون بچه ای که به تو سپرد معلوم
#از_روزی_که_رفتی👀📚
آخر هفته بود که آیه بازگشت، سنگین شده بود. لاغرتر از وقتی که رفت شده بود... رها دل میسوزاند برای شانه های خم شده ی آیه اش! آیه دل میزد برای مادرانه های رهایش!
آیه: امشب چی میخوای بپوشی؟
رها: من نمیخوام برم، برای چی برم جشن نامزدی معصومه؟
آیه: تو باید بری! شوهرت ازت خواسته کنارش باشی، امشب برای اون و مادرش سخت تره!
رها: نمیفهمم چرا داره میره!
ِ آیه : داره میره تا به خودش ثابت کنه که دخترعمویی که همسر برادرش بود، دیگه فقط دختر عموشه! با هیچ پسوند اضافه ای! حالا بگو میخوای چی بپوشی؟
رها: لباس ندارم آیه!
آیه: به صدرا گفتی؟
رها: نه؛ خب روم نشد بگم!
آیه لبخند زد و دست آیه را گرفت و به اتاقش برد. کت و دامن مشکی رنگی را مقابلش گذاشت: _چطوره؟
رها: قشنگه.
آیه: بپوشش!
آیه بیرون رفت و رها لباس را تن کرد. آیه روسری ساتن مشکی نقره ای زیبایی را به سمت رها گرفت...
_بیا اینم برات ببندم!
رها که آماده شد، از پله ها پایین رفت. صدرا و محبوبه خانم منتظرش بودند. مهدی در آغوش صدرا دست و پا میزد برای رها! نگاه صدرا که به
رهایش افتاد، ضربان قلبش بالا رفت!
"چه کرده ای خاتون! آن سیه چشمانت برای شاعر کردنم بس نبود که پوست گندمگون ات را در نقره ای من خیلی وقت این قاب به رخ میکشی؟ آه خاتون... کاش میدانستی که زمان عاشق کردن من خیلی وقت است گذشته!
『 @Dokhtarane_parva 』
من چشمانم از نمازهای صبحات پر است... درقنوتت پر است! من دل در گرو مهرت دارم! دل من را به صلیب میکشی خاتون؟ تو با این چهره ی زیبای جنوبی ات در این شهر چه میکنی؟ آمده ای شهر را به آشوب بکشی یا قلب مرا؟"
مهدی که در آغوشش دست و پا زد، نگاه از رهایش گرفت. محبوبه خانم لبخند معناداری زد.
رها روی صندلی عقب نشست و مهدی را از آغوش صدرا گرفت. محبوبه خانم با آن مانتوی کار شده ی سیاهرنگش زیبا شده بود، جلو کنار صدرا
نشست.
َرها عاشقانه هایش را خرج پسرکش میکرد و ندید نگاه مرد این روزهایش را که دو دو میزد.
آیه از پنجره ی خانه اش به خانواده ای که سعی داشت دوباره سرپا شود نگاه کرد. چقدر سفارش این خانواده را به رها کرده بود! چقدر گفته بود
َرها زن باش... تکیه گاه باش! مردت شب سختی پیش رو دارد! گفته بود:
_رها! تو امشب تکیه گاه باش!
وارد مهمانی که شدند، صدرا به سمت عمویش رفت و او را صدا زد:
_عموجان!
آقای زند با رنگ پریده به صدرا نگاه کرد:
_شما اینجا چیکار میکنید؟
محبوبه خانم: شما دعوت کردید، نباید میاومدیم؟
آقای زند: نه... این چه حرفیه! اصلا فکرشم نمیکردیم بیاید، بفرمایید بشینید و از خودتون پذیرایی کنید!
چقدر این مرد اضطراب داشت! رها نگاهش را در بین مهمان ها چرخاند و او هم رنگ از رخش رفت:
_محبوبه خانم... محبوبه خانم!
محبوبه خانم تا نگاهش به رنگ پریده ی رها افتاد هراسان شد:
_چی شده رها؟! صدرا!
『 @Dokhtarane_parva 』
#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّر
سلام بر تو وقتي كه تهليل و تكبير مي گويي
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
.💗.
#تلنگر
✨🖇✨🖇✨🖇✨
🖇✨🖇✨🖇✨
✨🖇✨🖇
🖇✨
خوش بَخت 😌 کیست؟!
-اونی که پول زیادی داره؟🤑
-اونی که خیلی خوشتیپه!؟🙄
یا کسیکه گوشی
و ماشین
و لبتاب
آخرین مدل داره؟🤔
همه اینا شاید آسایش بیاره؛
اما آرامــــــــــش...
°•°•°•°•°•°•°
←😌خوشبخت
- انسانیه که
اووووونقدر پرانرژی
فعال و بانشاطه
که ثمرهی زندگیش به خیلیا میرسه😌👌
مثل خنکیِ سایهی درخت🌳
که توی بیابون و گرماااااا،☀️ غنیمته!
امید🌈 داشته باش
به روزای زیبایی که با ارادت،
قراره از راه برسه ...🌝
....
...
..
.
‼️تا حالا فکر کردی که،
چقدر سایهی زندگیِ خودت
و اطرافیانت بودی؟؟؟
جای پایِ 👣 تفکر ...🧠
『 @Dokhtarane_parva 』
〖♥️🕊〗
میگفت:
گرطالبشهـٰادتـۍبدانکهنماز،
خوبهاولباشهوگرنههمهبلدنکهاول
غذابخورند،اولیهدلسیرچتکنند،اول
بخوابند! خلاصهاولهمهکاراشونو
انجاممیدنبعدنمازبخونند..❗️
کسےکهدنبالشهادتهبایداز
تمومِتعلقاتدنیادستبکشه..👋🏼
شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#شهیدانه
『 @Dokhtarane_parva 』
『💚🖇』
°
°
هࢪ ڪس ز ولایٺ و ولیّ دوࢪ شود🙂
همسایه ی دشمن اسٺ و منفوࢪ شود😞
پروانه صفٺ، گࢪِد ِعلی میگࢪدیم😍
تا دیده ی هࢪ فٺنه گࢪے ڪوࢪ شود!🙃
°
°
#مقام_معظم_دلبری😍
『 @Dokhtarane_parva•🖤•
اینم گونی-لباس که ایرانیان غیور با قیمت سیصد دلار میکنن تو پاچه آمریکایی ها 😂
+ حقیقتا جهاد به این میگن 😂👍
『 @Dokhtarane_parva 』
#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ
سلام بر تو زماني كه ركوع و سجود مي نمايي
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
#سیدناخامنهای:
✨از قول شهید [سلیمانی] نقل شد، در یک سخنرانی گفته بود که کسی که شهید زندگی کند، شهید میشود؛ و آن جور زندگی کرد؛ واقعاً شهید زندگی کرد؛ شهیدانه زندگی کرد.
۱۴۰۰/۱۰/۱۱
#آقامونه #شهادت #حاج_قاسم
『 @Dokhtarane_parva 』
.♥️🍃.
#تلنگر
🍃این روزها...
👌ســعے ڪن
مـــــدافع #قــلبت باشے
ازنــفوذ شـیطان
✅شاید سخت تر از مدافع #حـــــرم بودن
مدافع قـــــــلب شدن باشد...
🌺" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ
قــلب، #حرم خـــ❣ــداوند متعال است
پس در #حـــــرم او
غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️
#الا_بذڪر_الله_تطمئن_القـلوب🌱
『 @Dokhtarane_parva 』
#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّر
سلام بر تو وقتي كه تهليل و تكبير مي گويي
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』